سایر منابع:
سایر خبرها
قتل شوهر خیانتکار به دست زن معتاد
بعد از آن که در دوران نوجوانی به مصرف مواد افیونی آلوده شدم دیگر پدر ومادرم نیز کاری به کارم نداشتند و من مدام برای مصرف مواد به منزل مجردی دوست پسرم می رفتم تا این که گرفتار شیشه وکریستال شدم و با مرد معتادی ازدواج کردم که ...
قتل خونین با چاقو قصابی پایان کینه قدیمی در ورامین / قاتل پسرم را قصاص کنید + جزییات
که از رفتار او عصبانی شده بودم از پشت سر با چاقو ضربه ای به او زدم و سوار ماشین شدم و فرار کردم. من چند متر آن طرف تر چاقو را رها کردم و به کمپ رفتم اما صبح روز بعد دستگیر شدم. قاضی گفت: :چند ضربه چاقو به قربانی زدی؟ که متهم پاسخ داد: فقط یک ضربه زدم. با پایان دفاعیات متهم، قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند. کدخبر: 968332 1402/11/10 20:46:02 لینک کپی شد ...
وقتی دیوید بکهام هم سارق می شود | ماجرای عجیب فوتبالیست سابقی که با پولهای دزدی زندانی آزاد می کرد
تیم های مطرح اروپا بازی می کنم. هافبک تیم بودم و مربیانم همیشه از استعدادم در بازی فوتبال می گفتند. دست کمی از دیوید بکهام ندارم! ما را کنار هم بگذارند شاید حتی بازی من بهتر از او باشد! فوتبالیست حرفه ای چرا باید تبدیل به دزد شود؟ یک اشتباه؛ یک حماقت. یک روز دوستانم مرا دعوت کردند و به من حشیش و گل دادند. نخواستم جلوی آنها کم بیاورم و مصرف کردم. بعد به خودم که آمدم دیدم ...
برادرزاده ام دخترم را منحرف کرد، او را کشتم
شکم او مشهود بود. وقتی پری، زن میانسال، بازداشت شد اعتراف کرد برادرزاده اش را کشته است. او گفت: نازی از سال ها قبل با پدر و مادرش اختلاف شدیدی داشت و بیشتر در خانه من زندگی می کرد. او 36 ساله بود. کارهایی می کرد که دیگران را اذیت می کرد به همین خاطر پدر و مادرش با او اختلاف داشتند و نازی در خانه من می ماند. مدتی قبل متوجه شدم رفتارهای عجیبی دارد. او به دختر من ماهک که 32 ساله است خیلی ...
قاتل فراری با پای خودش به کلانتری رفت
توجه به من به سمت دیگری از پشت بام رفت و مشغول استراحت شد. نیمه های شب بود که متوجه شدم سراغ دختر جوان رفته که عصبانی شدم و اعتراض کردم اما با هم درگیر شدیم در این درگیری یک دفعه رفت عقب و تعادلش به هم خورد و افتاد پایین. من که ترسیده بودم از محل فرار کردم اما روز بعد از طریق دوستانم متوجه شدم که او فوت کرده و در این مدت در حال فرار بودم اما خسته شدم و تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. با اعتراف مرد میانسال تحقیقات به دستور بازپرس جنایی ادامه دارد. ...
زن 25 ساله: با اینکه متاهل بودم ولی فریب پسری شدم
دیگر رقم خورد. مدتی بعد ناپدری ام که برایم شناسنامه گرفته بود به سراغم آمد و مرا از بهزیستی تحویل گرفت. حالا به عنوان یک خدمتکار در پاتوق او کار می کردم . چراکه منزل ناپدری ام محل رفت وآمد معتادان و سارقان حرفه ای بود. آن زمان 10 سال بیشتر نداشتم اما مانند یک زن خانه دار آشپزی می کردم و برای آن ها مواد مخدر می خریدم! چند بار برخی از افرادی که به آن پاتوق می آمدند تلاش کردند ...
سقوط مرگبار پسر جوان بعد از درگیری پشت بام خواب ها
پایین آمدم و از آنجا دور شدم، اما نمی دانستم چه اتفاقی برای بهادر افتاده است، برای همین ساعتی بعد به محل برگشتم تا سروگوشی آب بدهم که دستگیر شدم. همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی، مشخصات مرد 53 ساله در اختیار مأموران پلیس آگاهی قرار گرفت. در حالی که تحقیقات برای دستگیری وی جریان داشت، او روز گذشته خودش را به پلیس تسلیم کرد و در توضیح حادثه گفت: 24 ساله بودم که به مصرف تریاک و شیشه ...
روایت تکاندهنده چند زن خیابانی,پشت پرده پدیده زنان خیابانی؛
می کشد و ادامه می دهد که این زن فرشته نجات زندگیم شد: وقتی این زن به خانه ما آمد دعواها شروع شد. چه کتک هایی که به خاطر این زن نخوردم. او مواد شوهرم و مهمان ها را می آورد و خودش هم موادش را در خانه ما مصرف می کرد. من هم شده بودم کلفت دست به سینه شان. یک روز که داشتم برای مریم خانم درد دل می کردم، گفت: از این فرصت استفاده کن. مخ شوهرت را بزن که می تواند این زن را بگیرد. در گوشش بخوان که برای گرفتن ...
به خانه مجردی او رفتم و سه روز او من را روی تخت انداخت و ... /از من فیلم سیاه گرفته بود
ابراز علاقه کرد و رابطه دوستانه ما با هم شروع شد. من چند بار به خانه او رفتم اما او به مواد مخدر معتاد بود و گاهی اوقات رفتارهای عجیب از او سر میزد که باعث تعجبم میشد. آخرین بار که با آنجا رفته بودم محسن تاثیر مصرف مواد مخدر حالت طبیعی نداشت.او دست و پایم را با طناب بست و مرا روی تخت خواب انداخت .او به شدت مرا کتک زد.او اجازه نداد ازخانه اش بیرون بروم. او 3 شبانه روز مرا شکنجه کرد تا اینکه برای نجات ...
سر قبری می رفتم که به اسم خودم بود!
چند روز بعد، پیکر شهیدی به خانه محسن فلاح آورده می شود که کاملا شبیه او بوده و لباس های او را به تن داشته. مدتی بعد، نامه ای از طرف صلیب سرخ و از عراق به خانواده می رسد که نشان می دهد محسن زنده است اما پذیرش این موضوع از طرف خانواده ای که محسن را به خاک سپرده بودند، راحت نبود. در نشستی با حضور راوی و نویسنده این کتاب به همت تم استوری در کافه کتاب زیتون به بررسی حاشیه هایش پرداختیم. در ابتدای این ...
شوهرم با زنان زیادی در ارتباط بود من هم تلافی کردم/از هر فرصتی برای تنها شدن با احمد استفاده کردم
.... تصمیم گرفتم به این عشق ناخالص پایان دهم و به شهرم بازگردم اما التماس های مادر احمد مرا از این تصمیم منصرف کرد. در همین اثنا و درحالی که چند ماه از تولد فرزندم می گذشت دختر همسایه مان نیز از رابطه اش با احمد گفت. اگرچه به او قول دادم چیزی در این باره نگویم اما دیگر تحمل این زندگی برایم سخت بود چرا که احمد هیچ توجهی به من و فرزندم نداشت و مهر و محبت از زندگی ما رخت بربسته بود. در ...
مرگ اسرارآمیز دختر معتاد در خانه یک سارق I بلایی که مصرف زیاد مواد سر این دختر آورد
جوان را آغاز کردند و راهی محل زندگی اش شدند اما او در خانه نبود و ناپدید شده بود. از آنجا که ماجرا مشکوک بود، دستور بازداشت وی صادر شد و تحقیقات پلیس برای دستگیری او ادامه یافت تا اینکه چند روز پیش اطلاعاتی به دست آمد که نشان می داد متهم فراری در یک کمپ ترک اعتیاد به سر می برد. او که فریدون نام داشت دستگیر شد و پس از انتقال به اداره آگاهی مدعی شد که نقشی در مرگ دختر جوان نداشته است. وی گفت: کار ...
نقشه مرد سرایدار برای سرقت میلیاردی از خانه خانم وکیل
...> او گفت: من وضع مالی بدی داشتم و حقوق سرایداری می گرفتم در این مدت چندین بار به داخل خانه خانم وکیل رفتم تا برای او کارهای تعمیراتی انجام دهم. در این رفت و آمدها بود که فهمیدم وضع خانم وکیل خیلی خوب است. یکبار هم که در خانه اش بودم، متوجه شدم که گاوصندوق در کدام اتاق قرار دارد. از همان روزها، وسوسه سرقت به جانم افتاد. اما من نمی توانستم به تنهایی این سرقت را انجام دهم. متهم ...
مردجوان، جانش را سر شوخی با دوستش گذاشت
یک بی گناه را بگیرم. آن روز در مغازه سمساری مقتول مرا با اسمی خطاب قرار داد که اول فکر کردم بازیگر خارجی است، اما بعد متوجه شدم او مرا با نام یک دانشمند ایرانی صدا کرده است. من از برخورد او عصبانی شدم و اعتراض کردم. همین موضوع موجب درگیری ما شد. او با شیشه ای شکسته ضربه ای به پایم زد که عصبی شدم. هرچه جلوی دستم بود سمتش پرت کردم حتی یکی از دوستانم برای کمک آمد و با میله آهنی ضربه ای به مقتول زد ...
شوخی بی جا باعث قتل شد
نیستم و برای قاتل پسرم قصاص می خواهم. وقتی متهم در جایگاه ویژه ایستاد گفت: من خیلی اشتباه کردم و یک سوء تفاهم باعث شد هم زندگی خودم را نابود کنم و هم جان یک بی گناه را بگیرم. آن روز در مغازه سمساری مقتول مرا با اسمی خطاب قرار داد که اول فکر کردم بازیگر خارجی است، اما بعد متوجه شدم او مرا با نام یک دانشمند ایرانی صدا کرده است. من از برخورد او عصبانی شدم و اعتراض کردم. همین موضوع موجب ...
درگیری مرگبار در مغازه سمساری به خاطر متلک پرانی
زخمی شده اما ازمحل فرارکرده بود که خیلی زود دستگیر شد. متهم درجریان تحقیقات گفت: مقتول را نمی شناختم و آن روز برای اولین بار او را در مغازه سمساری دیده بودم. آن روز برای فروش مقداری از وسایل دست دوم خانه به مغازه سمساری دوستم رفته بودم. متهم بعد از من وارد مغازه شد و بی دلیل به من متلک انداخت و اسم یک هنرپیشه خارجی را به من نسبت داد. به او گفتم مگر با تو شوخی دارم؟ که درگیری لفظی شروع شد ...
نقشه مرد سرایدار برای سرقت میلیاردی از خانه خانم وکیل
را برملا کرد. او گفت: من وضع مالی بدی داشتم و حقوق سرایداری می گرفتم در این مدت چندین بار به داخل خانه خانم وکیل رفتم تا برای او کارهای تعمیراتی انجام دهم. در این رفت و آمدها بود که فهمیدم وضع خانم وکیل خیلی خوب است. یکبار هم که در خانه اش بودم، متوجه شدم که گاوصندوق در کدام اتاق قرار دارد. از همان روزها، وسوسه سرقت به جانم افتاد. اما من نمی توانستم به تنهایی این سرقت را ...
رسوایی زن جوان با دوربین مخفی خانه آقای مدیر/متوجه تغییر رفتار همسرم شده بودم+جزییات
به گزارش 361 درجه ایران به نقل از فرتاک نیوز؛ زن 37 ساله که به اتهام سرقت طلا دستگیر شده بود در حالی که بیان می کرد قدر اعتماد و محبت را ندانستم درباره سرگذشت خود و ماجرای سرقت هایش به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: بعد از آن که دیپلم گرفتم و نتوانستم وارد دانشگاه شوم در کنار مادرم به امور خانه داری مشغول شدم. پدرم نیز اگر چه یک کارگر ساده ساختمانی بود و درآمد مناسبی نداشت اما تلاش می کرد تا نان حلال سر سفره خانواده اش بگذارد ولی او هر سال که بر سنش افزوده می شد نگرانی در چشمانش موج می زد چرا که می ترسید من نتوانم شوهر مناسبی پیدا کنم و با این شرایط در خانه بمانم به همین دلیل وقتی در 22 سالگی پسر همسایه مرا خواستگاری کرد پدرم با خوشحالی وصف ناپذیری مقدمات مراسم خواستگاری و عقدکنان را فراهم آورد. با آن که او نظر مرا درباره سعید نپرسیده بود اما حس نگرانی او به من هم تلقین شده بود به گونه ای که احساس می کردم نباید این فرصت ازدواج را از دست بدهم. خلاصه خیلی زود سر سفره عقد نشستم و با سعید ازدواج کردم. او پسر بدی نبود ولی شغل درست و حسابی نداشت به همین دلیل گاهی به عنوان شاگرد در یک تعمیرگاه خودرو یا صافکاری کار می کرد و گاهی هم در کارواش یا تعویض روغنی مشغول کار بود. اگر چه در اوایل زندگی با همین درآمد اندک روزگارمان را می گذراندیم اما با به دنیا آمدن اسماعیل مخارج زندگی ما بیشتر شد و در تنگنای مالی قرار گرفتیم. آن زمان سعید شاگرد مکانیکی بود و از صبح تا شب در تعمیرگاه خودرو کار می کرد ولی برای آن که بتواند درآمد بهتری کسب کند به ناچار شب ها را نیز به عنوان نگهبان در یک مجتمع مسکونی در حال ساخت مشغول کار شد. هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که با تغییر رفتارهای همسرم متوجه شدم او در دام اعتیاد افتاده است چرا که به همراه افرادی که به تازگی با آن ها دوست شده بود به بهانه بیدار ماندن در سرکار و در همان اتاقک نگهبانی مواد مخدر مصرف می کرد. اعتیاد همسرم به جایی رسید که از محل کارش اخراج شد و بساط استعمال مواد مخدر را در خانه پهن کرد این در حالی بود که فشار مالی شدید زندگی ما را سخت تر کرد و من مجبور شدم برای تامین بخشی از هزینه های زندگی به امور نظافتی در منازل مردم بپردازم و هفته ای چند روز سرکار بروم. با وجود این درآمدم کافی نبود چرا که همسرم بعد از اخراج از کار مواد مخدر صنعتی مصرف می کرد و من هم آرام آرام استعمال مواد مخدر را تجربه می کردم به همین دلیل در پی شغلی بودم که بتوانم برای درآمدزایی بیشتر همه روزهای هفته را کار کنم . در این وضعیت روزی یکی از افرادی که امور نظافتی منزل آن ها را انجام می دادم به من پیشنهاد کرد پرستاری از فرزندش را به عهده بگیرم آن زوج میان سال مدیر بودند و نمی خواستند دخترشان را به مهدکودک بفرستند این بود که در کنار امور خانه داری و نظافتی، مراقبت از دختر خردسال آن ها را نیز در حدود 20 ماه به عهده داشتم با آن که آن زوج میان سال با شیوه های گوناگون به من کمک مالی و غیرنقدی می کردند اما من که نتوانسته بودم اعتیادم را کنار بگذارم همواره با خودم فکر می کردم چرا آن ها که تمکن مالی خوبی دارند حقوق ماهانه مرا اضافه نمی کنند. با آن که همواره در این افکار غوطه ور بودم اما به دلیل لطف و محبت زیادی که به من داشتند جرئت نمی کردم این موضوع را ابراز کنم و به کارم ادامه می دادم تا این که یک روز هنگام مرتب کردن اتاق خواب، چشمم روی جعبه طلا و جواهرات درون کشوی میز خیره ماند وقتی داخل جعبه را نگاه کردم برقی از چشمانم پرید اما خیلی زود در جعبه را بستم و نگاهم را از آن دزدیدم ولی وسوسه عجیبی بر وجودم حکم فرما شده بود و نمی توانستم بی خیال آن همه طلا بشوم. چند بار دیگر به درون جعبه نگاه کردم و آن را بستم فکر سرقت طلاها مانند خوره به جانم افتاده بود در مدت دو روز بارها طلاها را بیرون کشیدم و نگاه کردم بالاخره همه اعتماد و محبت های آن زوج را زیر پا گذاشتم و یک زنجیر طلا به همراه یک حلقه انگشتر را سرقت کردم و بقیه طلاها را درون جعبه قرار دادم چند روز بعد وقتی فهمیدم کسی متوجه سرقت نشده است. دوباره مقدار کمی از آن ها را ربودم همه چیز خیلی طبیعی بود تا این که برای سومین بار یک پلاک و انگشتر دیگری را برداشتم اما عصر همان روز وقتی صاحبکارم به منزل آمد با حالتی پرخاشگرانه از من خواست طلاها را سرجایش بگذارم اما من با بیان این که تحمل تهمت های ناروا را ندارم با او درگیر شدم که دقایقی بعد پلیس از راه رسید و فیلم دوربین مدار بسته را مقابل چشمانم گذاشت تازه فهمیدم صاحبکارم به طور مخفیانه در اتاق دوربین مدار بسته نصب کرده بود و حالا در برابر یک رسوایی بزرگ قرار گرفته بودم که ... با توجه به سرقت های مشابه در منازل شهروندان و با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد علی عسکری (رئیس کلانتری احمدآباد مشهد) بررسی های بیشتر درباره این ماجرا به افسران ورزیده دایره تجسس سپرده شد. ...
پیدا کردن گمشده ها،تخصص خانم کارآگاه
راهی بیمارستان شدیم. آن روز از پرسنل بیمارستان که احتمال داشت سرنخی از دزدان نوزادان داشته باشند تحقیق کردیم. در جریان تحقیقات مان به سراغ یکی از پرستاران رفتم. وقتی داشتم از او سؤال می پرسیدم متوجه حالت عجیبش شدم. رنگش پریده بود و تمرکز نداشت. به او شک کردم و با توجه به شم پلیسی ام، مطمئن شدم که کاسه ای زیر نیم کاسه اوست. برای همین او را با دستور قضایی بازداشت کردم و به اداره بردم. این زن در جریان ...
دوستم آمد در خانه ما زندگی کند اما شوهرم... | او گلوی فرزندم را گرفته بود و می خواست خفه اش کند | روایت ...
بچه طلاقم و در دوران کودکی پدر و مادرم از هم جدا شدند و مادر بزرگم از من نگهداری می کرد. تهران زندگی نمی کردم و ساکن شهرستان بودم. چند سال قبل از به خانه دختر خاله ام در تهران آمدم و برای خرید تلفن همراه به مغازه موبایل فروشی رفتیم که با کیوان آشنا شدم. او فوق دیپلم برنامه نویسی داشت و در آنجا کار می کرد. 7سال با او دوست بودم و سه سال قبل با هم ازدواج کردیم. وی ادامه داد: کیوان هم بچه ...
پلیس مشهد، خواب دزد خمار را آشفته کرد!
دستبندهای قانون بر دستانش گره خورد. این متهم که به مواد مخدر صنعتی اعتیاد شدیدی دارد، پس از انتقال به مرکز انتظامی گفت: دوران خدمت سربازی را می گذراندم که با تشویق یکی از دوستانم به مصرف مواد مخدر روی آوردم و بعد از آن که با دخترعمویم ازدواج کردم به سوی مصرف شیشه و هروئین کشیده شدم. حدود 10 سال از زندگی مشترکمان می گذشت که با یکی از انجمن های ترک اعتیاد آشنا شدم و دور مواد مخدر را خط کشیدم. اما 2 ...
نعیم جلوی همسرانش به من تعرض کرد /به هوش که آمدم برهنه بودم
افغانستان بروم .به همین خاطر فریب حرف های نعیم را خوردم و در حالی که دو همسرش در خانه بودند به آنجا رفتم. آنها در حیاط در حال مصرف مواد مخدر بودند که به من هم تعارف کردند و من نپذیرفتم. اما وقتی اصرار 2 زن نعیم را دیدم جلو رفتم و یک دم گرفتم. اما همان موقع بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم که در اتاق برهنه بودم و دو همسر نعیم بالای سرم ایستاده بودند .آنها از من خواستند تا لباس هایم را بپوشم و به خانه بروم ...
می خواستم به معتادان کمک کنم، اما قاتل شدم
گفت برایش کاری پیش آمده و به شهرستان برگشته است. خیلی ناراحت شدم که چرا مادرم حاضر نشده بعد از مدت ها مرا ببیند. مغزم کار نمی کرد، ناگهان وسوسه شدم و به سراغ مواد فروشی رفتم که همیشه از او گل می خریدم. مقداری مواد خریدم و مصرف کردم. بعد برگشتم کمپ و دوباره با جوان معتاد درگیر شدم و او را به باد کتک گرفتم. به خودم که آمدم دیدم مقتول خونین و بی حال روی زمین افتاده است. از کی معتاد شدی؟ ...
ماجرای عجیب مردی که بخاطر پسر خردسالش سارق شد
ادامه داد: مدتی بعد صاحب پسری شدیم و بعد خانواده همسرم به کشور آلمان مهاجرت کردند. همسرم هم اصرار داشت که مهاجرت کنیم اما من مخالف بودم. او در نهایت رفت و درخواست طلاق داد. من ماندم با پسر خردسالم. خانواده ام نیز مرا ترک کرده بودند و شرایط کار کردن نداشتم. ناچار شدم کارم را کنار بگذارم تا از پسرم نگهداری کنم اما خب خرج زندگیم را چطور تامین می کردم؟ هر ازگاهی بچه را در خانه تنها می گذاشتم و در ...
دلتنگ مادرم بودم، مرد معتاد را کشتم
آرامشم را حفظ کنم اما آن روز حال خودم هم بد بود. چند ساعت قبل از قتل به مادرم زنگ زدم چون به تهران آمده بود می خواستم او را بببینم. اما مادرم گفت کار برایش پیش آمده و از تهران رفته است. او بدون اینکه من را ببیند یا به من خبر بدهد رفته بود. مغزم کار نمی کرد و سراغ موادفروشی رفتم که همیشه از او گل می خریدم. مواد مصرف کردم و بعد برگشتم کمپ که دوباره با جوان معتاد درگیر شدم. وقتی کتکش می زدم، اصلا در حال ...
قاتل کمپ ترک اعتیاد از جنایت خود می گوید
همیشه از او گل می خریدم. مقداری مواد خریدم و مصرف کردم. بعد برگشتم کمپ و دوباره با جوان معتاد درگیر شدم. کتکش می زدم و می گفتم چرا با زندگیت بازی کردی؟ اصلا در حال خودم نبود، وجودم پر از خشم بود و ناخواسته مرتکب قتل شدم. چند وقت بود که در کمپ کار می کردی؟ حدود یکی، دوماهی می شد که مشغول به کار شده بودم. باور کنید ماه ها بود که ترک کرده بودم و مواد نمی کشیدم. آن روز رفتار مادرم ...
ماجرای عجیب مردی که بخاطر پسر خردسالش سارق شد
مرد جوان به خاطر نگهداری از پسر خردسالش، کارش را کنار گذاشت اما چون از پس هزینه های زندگی بر نمی آمد، پایش در دنیای مجرمان باز شد و باند سرقت راه اندازی کرد. از اوایل تابستان امسال گزارش سرقت های سریالی به پلیس پایتخت اعلام شد. سارقان سوار بر موتور سیکلت می شدند، صورت [...]
استخدام کارآگاه خصوصی راز سارق منازل را فاش کرد
می آمد و از من می خواست او را ملاقات کنم تا اینکه روز حادثه در حال عبور از خیابان بودم که ناگهان خودرویی که ارشیا راننده اش بود، سد راهم شد و با تهدید مرا سوار خودرواش کرد و به خانه شان برد. مدام بهانه می آورد که می خواهد با من صحبت کند و از من خواست آخرین حرف هایش را بشنوم. به ناچار و با تهدید های ارشیا راهی خانه شان شدم، اما ارشیا مرا کتک زد و حتی النگو های دستم را سرقت کرد. هرچه به او التماس ...
اتفاق شوم سرنوشت یک خانواده را عوض کرد!
. من هم برای این که مشکلاتم یادم برود، گاهی از جیب برادرانم مواد کش می رفتم. اصلا نفهمیدم کی معتاد شدم. پدر و مادرم خیلی غصه می خوردند. آن ها حتی فکرش را نمی کردند که من معتاد شده باشم. تمام فکر و ذکرشان برادرانم بود. وقتی برادرانم در کمپ یا زندان به سر می بردند، دوران خوشی من بود تا صبح بیرون بودم و در پارتی شبانه شرکت می کردم؛ انواع و اقسام دوست های مختلف هم داشتم مواد می کشیدم و ...
اوضاع وخامت بار آوارگان در نوار غزه؛ زنانی که حتی فرصتی برای گریه کردن نمی یابند /گزارشی از العربی الجدید
آن شد. یکی از زنان مجبور شد به من کمک کند تا بچه ام را به دنیا بیاورم. من از این تصور که فرزندم در مکانی شلوغ، کثیف و سرد به دنیا می آید، بسیار غمگین بودم و هزار بار آرزوی مرگ کردم تا اینکه از هوش رفتم سپس در راهروی بیمارستان از خواب بیدار شدم، جایی که مردم مرا آوردند، روی زمین دراز کشیده بودم و منتظر نوبتم برای ورود به اتاق زایمان بودم، پس از زایمان به پناهگاه بی و در پیکرمان بازگشتیم در حالی که ...