سایر منابع:
سایر خبرها
اجیر کردن کارفرما برای قتل همسر | از خیانت تا جنایت
کرد و گفت کارفرمایش به زندگی شوهرش پایان داده است. وی گفت: با شوهرم اختلافات شدیدی داشتم به طوریکه می خواستم از او جدا شوم. شوهرم اما حاضر نبود طلاقم بدهد. یک روز که حالم بد بود، کافرمایم نزد من آمد تا جویای احوالم شود. من یک کارگاه کار می کردم و آن روز سفره دلم را برای کارفرمای خود باز کردم. به او گفتم که با شوهرم اختلاف دارم و او مرا اذیت می کند. به تدریج علاقه میان ما به وجود آمد تا اینکه تصمیم ...
مشکل برخی مدیران ما در حد جدول ضرب است
مظلومیتی به دوره پیشه وری می دهد. البته من به آنها حق می دهم که نگاه دقیق و خشک تاریخی را متوجه شوند. اما برای من، شخصیت بالاش شخصیت خیلی عجیبی بود و همه ما در قسمت هایی از زندگی مان شبیه بالاش بودیم. چرا من این کار را کردم؟ چرا باید خودم را خرج این موضوع می کردم؟ از این جهت آن کار برای من درخشان بود که یکی از کارهای فراوانی بوده که حالم را عوض و خوب کرده است. صفای آذری را در کار با ...
این دختر صیغه فوری بود ! / شماره اش از 15 سالگی دست همه بود !
خودرو با هم به گشت و گذار می پرداختیم. او نه تنها خواسته های زننده و غیرمتعارفی از من داشت بلکه بنگ و گل (مواد مخدر) را نیز به من تعارف می کرد که با سیگار استفاده کنم! خلاصه این ارتباط احمقانه و هوس آلود که نام عشق را یدک می کشید تا حدی ادامه یافت که یک روز مرا به باغ ویلای یکی از بستگانش برد و در آن جا اتفاقی افتاد که آینده ام را به نابودی کشاند... پس از آن خلوت شیطانی، دیگر امید مرا رها ...
راز جدایی بهاره رهنما از حاجی برملا شد / همه در شوک ! + عکس و بیوگرافی
پر بود از “از دست دادن های سخت” :عاطفی، مالی، کاری و ... اما به حسب تربیت مادری سخت کوش و پدری مهربان باز هم یا علی گفتم و بلند شدم و با تکیه به خدای بقول مادرم خوبی ها و با باور اینکه پدر هنوز هم مرا میبیند و بعشق مادر بودنم، دست بر زانوی خودم برای ادامه زندگی بلند شده ام! و با همه وجودم “طلب خیر” برای همه دوستان و حتی قضاوتگرانم دارم. زندگی خصوصی بهاره رهنما ...
دلنوشته؛ روزی که قرار شد بیایی
به گزارش خانه خشتی؛ روزی که قرار شد بیایی حال و هوایم خیلی عجیب بود انگار که غریبه ای آشنا قرار بود بیاید، یا گویا قرار بود دوستی قدیمی را بعد از سالیان سال ملاقات کنم یا شاید فقط منتظر این بودم که کسی بیایید و به حرف هایی که روی قلبم سنگینی میکرد گوش دهد؛ نمیدانم؛ هر چه بود نیاز داشتم حرف هایی را به کسی بگوییم که بتواند برایم کاری کند، خوب گوش دهد، دردم را کم کند، آرامم کند، آرامم کند، آرامم کند ...
سردار آزمون رم را ترک و به تراکتور برمی گردد
ندارد؟ من حقیقت با باشگاه و مربی به صورت خصوصی صحبت کردم که الان نمی توانم بگویم. حرف ها حرف های خیلی خوبی بود و اینطور که روزنامه می نویسند، نیست. من خودم حرف هایی را از روزنامه ها می بینم که در باشگاه نمی شنوم. توجه نمی کنم به آنها چون در رم راضی هستم و از رابطه با مربی خودم راضی هستم. او ادامه داد: اولویت با باشگاه لورکوزن است و او برای من تعیین و تکلیف خواهد کرد. او می تواند ...
روایت تلخ یک افغان از یک روز زندگی در ایران/ چون یک مهاجر افغانی ام باید تحقیر شوم؟
از مأموران مترو ماجرا را گفتم و برایم گیت را باز کرد. بعد از کارم هم دوستانم دنبالم آمدند و کمکم کردند. یعنی من هم رفتارهای خوب می بینم و هم بد، ولی همیشه در پس همه این سال ها زندگی در ایران یک چرای بزرگ همراهم بوده است؛ چرا ما با بقیه فرق داریم؟
راز جنایت در اسکلت داخل باغچه
....روز قتل به خواهرش زنگ زدم و درخواست کمک کردم، مطمئن بودم محمود مرا می کشد. نیم ساعت بعد سعید رسید و وقتی شوهرم قصد داشت به او حمله کند با ضربات سعید کشته شد.من خودم را مدیون او می دانستم و خوشحال بودم از جهنم محمود رها شده ام. بعد از این که جنازه را دفن کردیم. شکایت گم شدن همسرم را ثبت کردم. بعد هم وقتی پیدا نشد با سعید ازدواج کردم و خانه را فروختیم. در حال حاضر هم از او یک پسر سه ساله دارم. با اعترافات مرد جوان و همسر مقتول، صحنه جنایت بازسازی شد و پرونده را به دادگاه ارسال کردم. ...
احمد نبودی ببینی شهر آزاد گشته
...> با خانواده همسرم در تهران همسایه بودیم. احمد در نیروی هوایی ارتش شیراز مشغول به کار بود. یک روز که به خانه پدرش در تهران آمد، مرا دید. البته برای ازدواج باید از ارتش اجازه می گرفت. آنها دختران زیر 18 سال را برای ازدواج تایید نمی کردند و من 15 ساله بودم درحالی که بابایی 21 سال داشت. به همین دلیل مجبور شدیم با یک شناسنامه جعلی که در آن سن من 18 سال نوشته شده بود، در سال 1356 با هم ازدواج کنیم و ...
امدادگران دفاع مقدس، الگوی خدمات رسانی بهداشتی و درمانی
شامل حالم شد. وقتی رشادت ها و ازخودگذشتگی و ایثارگری آنها را به چشم می دیدم، مجروحیت خودم را اصلاً به حساب نمی آوردم. گاهی مجروحان کاری می کردند که در برابرشان کم می آوردم و شرمنده می شدم. بار ها اتفاق افتاد به خانه مجروحانی می رفتم که وضعیت مالی خوبی نداشتند؛ ولی وقتی وارد منزلشان می شدم، خدا می داند با چه زحمتی با میوه از من پذیرایی می کردند. یک بار خانه مجروحی ...
منش آموزگار ابتدایی ام مرا به سوی معلمی سوق داد
مدیریت کلاس بسیار مهم است برای کنترل خوبِ کلاس درس چه روش هایی را پیشنهاد می کنید؟ هنگام برخورد با موقعیت های ناهنجار رفتاری از جانب شاگردان، خونسرد باشیم. به شاگردان مسئولیت دهیم، علاقه مندی خود را به شاگردان آشکار کنیم و با شاگردان خاطی به صورت خصوصی صحبت کنیم. علت رفتارهای ناشایست را شناسایی کنیم و فرصتی را برای آزاد کردن انرژی شاگردان فراهم کنیم و برای هر جلسه تدریس، طرح درس داشته ...
متن و جملات کوتاه تبریک روز دختر+لیست پیام ها
. باور کن که تو توانایی هندسه زندگی خودت را داری و می توانی هر چیزی را به دست آوری." عزیزم، زیبایی واقعی درون توست. شخصیت مهربانت، همدلیت و قدرت دلت مرا شگفت زده می کند. هرگز فراموش نکن که زیباترین نقطه در تو، روحت است." دخترم، زندگی شامل روزهای خوب و بد است. همیشه در زمان های دشوار، سعی کن به نیروی درونی خود اعتماد کنی و هرگز امید را از دست ندهی. همیشه یک روز بهتر در انتظارت ...
قتل خونین زن جوان پس از بازگشت از سفر نوروزی / تازه داماد دست به خودکشی زد اما زنده ماند + جزییات
.... من بی هدف در خیابان ها رانندگی می کردم و عذاب وجدان لحظه ای رهایم نمی کرد. تا اینکه چند روز بعد تصمیم به خودکشی گرفتم. من در پارکی در لواسان روی ماشینم نفت ریختم می خواستم خودم و ماشین را به آتش بکشم و از این زندگی خلاص شوم ا.ما به محض اینکه فندک زدم شاهدان به کمکم آمدند و مرا به بیمارستان رساندند. وی گفت: باور کنید من قصد کشتن زنم را نداشتم و در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم. من پشیمانم و تقاضای بخشش دارم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند. کدخبر: 995283 1403/02/18 20:16:30 لینک کپی شد ...
رونمایی از شب آبستن در نمایشگاه کتاب تهران
به گزارش خبرنگار مهر ، کتاب شب آبستن نوشته محدثه قاسم پور به تازگی توسط نشرصاد در 11 فصل و 152 صفحه منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب مجموعه داستانی کوتاه است که نام داستان ها یا فصل های آن به ترتیب عبارتند از: چشمت را باز کن! گذشته نمی گذره ! به خاطربچه ام ، دروغگو نیستم، بلیط دارم، ذهنم که فلج نیست، برگه رو نمی دید؟ بده به من، کشتنش، تو خدایی؟ و چشمم را باز می کنم. ...
هلال و الفبای نجات
نجات اشک شوق می ریزم. وقتی می خواستم از آن منطقه برگردم، ناراحت بودم، دوست داشتم بمانم، به آنها کمک کنم و نجات شان دهم. وقتی کسی نجات پیدا می کند و دست به دعا بر می دارد، حالم خوب می شود و اشک شوق می ریزم. حتی اگر مدتی خبری نباشد، خودم تماس می گیرم و می گویم مرا به عملیات بفرستید.
ماجرای مردی که همسرش را خفه کرد
موضوع به شب حادثه رسید، این مرد همسرکش ادعا کرد که از چند شب قبل برای نزدیکی به همسرم رو می انداختم، اما او مدام مرا پس می زد. آن شب دخترم را که پنج ساله است، خانه پدرزنم گذاشته بودیم. زنم یک لباس دارد که یک سال پیش خریده ایم و من آن را خیلی دوست دارم، وقتی از او خواستم آن را بپوشد، سر باز زد و گفت همین که بعضی موقع ها جواب می دهم خیلی است. هنوز دقایق زیادی نگذشته بود که عصبانی شد و به من ...
ماجرای خنده سه دختر در هواپیمای حامل ضرغامی
ترمینال دیدم کسی من را صدا کرد برگشتم دیدم این 3 خانم هستند، از من عذرخواهی کردند و گفتند بعدا فهمیدیم شما جلوی ما نشستید، ما خیلی خندیدیم و حرف زدیم مزاحم شما شدیم، فهم و شعور از این بالاتر کسی دیده است؟ این ها دختران ایران هستند، دختر ایرانی یک مسئولی را می بیند که سن و سالی از آن گذشته، می گوید من خندیدم شما را ناراحت نکردم؟ خب من در جوابش می گویم دخترم تو حال مرا خوب کردی. اصلا این ...
معلمی با 4فرزند؛ مشق مهر مادری از خانه تا مدرسه+فیلم
فراوانی احتیاج دارد. در کلاس ششم ابتدایی من 10 دانش آموز دختر و 10 دانش آموز پسر دارم و دانش آموزانم را مثل بچه های خودم می دانم ضمن اینکه آنها هم با من راحت بودند و این بر می گردد به این موضوع که من تعداد فرزندانم زیاد بود. الان که در مرخصی زایمان قرار دارم همچنان دانش آموزانم لطف داشته و جویای احوالم هستند و تبریکات فراوانشان به خاطر روز معلم شامل حالم شد و از من می خواهند ...
گلایه دانش آموزان از فعالیت محدود کتابخانه ها
به این پرسش که روزانه چند ساعت وقت گذاشتید؟ عنوان کرد: روزانه 8 ساعت و روز های تعطیل 12 ساعت مطالعه داشتم و همه هدفم این است که رتبه بسیار خوبی کسب نمایم تا بتوانم در رشته و دانشگاه مورد نظر خودم پذیرفته شوم. دوست دارم در رشته جهانگردی و گردشگری پذیرفته شوم “سحر عبداللهی” گفت: رشته علوم انسانی هستم و کنکور نسبتا خوب بود و روزانه پنج ساعت مطالعه می کردم. وی افزود: دوست دارم ...
کلوپ: هیچکس دلیل جدایی مرا نمی داند
. درخشش محمد صلاح؟ مو فوق العاده بود. سمت راست ما با صلاح و هاروی الیوت خیلی خوب بود. هیچکدام از بازیکنان نمی خواهند بد بازی کنند، چرا باید این کار را بکنند؟ مو نشان داد که چه کاری می تواند انجام دهد. آیا این بازی ها و جو آنفیلد تاثیری در تصمیم کلوپ دارد؟ هیچکس واقعا تصمیم من را درک نمی کند. من تصمیمم را به خاطر جو ورزشگاه یا این که تیم به نحو همیشگی بازی نمی کند، نگرفته ام. این یک باشگاه استثنایی است. از همان روز اول یک موقعیت برد-برد بود. من هر ثانیه آن را دوست دارم. من باعث ایمان آن ها نشدم، بلکه به آن ها یادآوری کردم اگر ایمان داشته باشند، چه اتفاقی می تواند رخ دهد. ...
گوکرش درباره آینده اش: نمی توانم به هواداران اسپورتینگ لیسبون قولی بدهم
نیست (می خندد). من مربی های زیادی داشتم، اما قطعا آموریم بود که مرا به اینجا آورد و او در دوران حرفه ای من بسیار مهم بود. از هواداران اسپورتینگ ممنونم؛ به زودی می بینمتان. این فوتبال است، نمی توانم چیزی را قول بدهم. من قرارداد دارم و اگر بمانم ناراحت نمی شوم، خیلی هم خوشحالم، اما باید ببینیم چه پیش می آید. نمی توانیم پیش بینی زیادی کنیم، اما باید ببینیم سال آینده چه خواهد شد. هنوز در این فصل هم بازی ...
ضرغامی: 2 سال است که شعار من شده اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا !
را شاد کنند. این همه درباره بودجه یا قانون و مصوبات بحث می شود باید برای این باشد که یک لبخند به لب مردم بیاورد. بعضی ها نفهمیدند منظورم از توییت درباره 3 دختری که در هواپیما بودند، چیست دختران تا تهران خندیدند و من حالم خوب می شد وی ادامه داد: یک توییتی زدم و بعضی ها نفهمیدند منظورم چیست و به من در رسانه ها اعتراض کردند؛ آن توئیت این بود که من سوار هواپیما شدم ...
ماجرای تحریم آب و کتک خوردن بازیگر شمر در خیابان
قرار است در مختارنامه بازی کنم. می دانستند این سریالی است که دیده می شود. به من توصیه کردند یک نقش خوب بگیرم؛ ولی فکر نمی کردم شمر را به من پیشنهاد دهند. وقتی شمر مختارنامه شدم دیگر نمی دانستم به خانواده ام چه بگویم، اگر می گفتم قرار است بازیگر شمر شوم مرا پس می زدند. تا مدت ها در خانه می گفتم هنوز نقشم مشخص نشده و در حال نگارش فیلمنامه هستند؛ البته دروغ نگفتم داشتند فیلمنامه را می نوشتند. ...
الخلیفی: دوست دارم تمام صندلی های ورزشگاه را بردارم!
مارکا گفت : من کمی خرافاتی هستم ولی نه در مورد تیم خودم. در هر صورت همیشه ترجیح می دهم پی اس جی با پیراهن آبی بازی کند نه سفید اما خب، امسال بازی های زیادی را با پیراهن سفید برده ایم. امشب با پیراهن آبی به میدان می رویم و من خیالم راحت است. رئیس قطری پی اس جی ادامه داد: تیم را مطمئن و با اعتماد به نفس می بینم اما نه آنقدر بالا چرا که معتقدم اطمینان زیادی اصلا خوب نیست و باید قدرت حریف را ...
ما اشتباه کردیم 9 گل به رئال زدیم!
ما را از اروپا کنار زده است. حضور متوالی رئال در نیمه نهایی لیگ قهرمانان و فتح 5 لیگ قهرمانان در یک دهه اخیر: رئال مادرید معروف ترین و موفق ترین باشگاه جهان است. صحبت از رده بندی باشگاهی یوفا زیاد است اما ضریب باشگاهی دهه اخیر جالب تر است. اولین تیم رئال مادرید است و پس از آن بایرن در رده دوم قرار دارد. ما آنقدرها هم بد نبوده ایم چون در سال های 2013 و 2020 لیگ قهرمانان را بالای سر بردیم. بدون شک فردا شب دو تیم موفق دهه اخیر اروپا به مصاف هم خواهند رفت. ...
توصیه شهید مظفری پور به جوانان
و همه نیروی محاصره شده را نجات داده بود که اسم شیر جبهه به او داده بودند. شیر گردان امام سجاد (ع)، گردان حضرت معصومه (س) و گردان امام رضا (ع) 7 سال در جبهه ماند تا در والفجر 8 در تاریخ بیست و چهارم فروردین ماه 1366 در شلمچه به درجه شهادت نائل شد. پیکر پاک این شهید والامقام در گلزار شهدای علی بن جعفر استان قم آرام گرفته است. در ادامه فرازی از وصیت نامه شهید محمد ...
روز جهانی پسر 1403 + پیام، متن و عکس تبریک
...> مهم نیست چند سال از عمرت گذشته است برای من هنوز همان بچه شیطون و بازیگوشی تو دلیل روشنی و شادی قلب منی بابت داشتن تو هر روز خدا را شکر می کنم روزت مبارک پسرم پسرم عزیزترینم وقتی که می روی، یک چیزهایی را جا می گذاری که من نمی دانم با آنها چه کنم بوی تنت همه جا را فراگرفته و من به دنبال صاحب آن می گردم لباس هایت ...
مصائب کودکان سرراهی
، گاهی بعضی از بچه ها را لباس نو می پوشاندند، سوار وانت می کردند تا ببرند زندان دیدن پدرومادرهایشان. ما که مانده بودیم حسرت آن ها را می خوردیم. مهدیه به درس خواندن ادامه می دهد، اما هدف او در زندگی اش می شود پیدا کردن راز های در گذشته مانده: از آن روز که فهمیدم برادری دارم دیگر روز و شب نداشتم. تمام هدفم این شده بود که پیدایش کنم. پدر و مادرم هم همین طور. همیشه با خودم فکر می ...
رفتند در مسیر حاج قاسمی شدن
اصلا فراموش نمی کنم. بعد از چهار سال رفت کنار قبر حاج قاسم و در همین راه شهید شد. شاید همدیگر را ندیدیم! حرف های پدرانه اش به روایت از روز حادثه می رسد، می گوید: روز 13 دی ماه من همراه بچه ها نبودم. باید یک روز قبل یعنی 12 دی خودم را به محل کارم در ایرانشهر می رساندم، اما این بار حال و هوای خاصی داشتم. یک روز قبل از شهادت شان وقتی می خواستم بروم با آن ها دست دادم و خداحافظی ...