سایر منابع:
سایر خبرها
عاشقانه های زائران پیاده
همان حال خوشش ادامه داستان نجمه اش را برایمان تعریف می کند: قربان آقا بروم! یک ماه نشد که فهمیدم حامله ام. انگار دنیا را به من داده بودند. باورمان نمی شد. آخر ما کلی دوا و درمان کرده بودیم. با خودمان عهد کرده بودیم که اگر بچه پسر بود بشود غلامرضا و اگر مرحمتی امام هشتم دختر باشد، نام مادرشان، نجمه، را رویش بگذاریم. نجمه مان هنوز یک سال ندارد، با اینکه همه منعمان کردند، اما دخترمان را با خودمان ...
پادکست | سفرنامه صوتی شاید اربعین (روز دوازدهم - قسمت دوم)
6-7ساعت سفر با ون همه جایمان را خشک کرد! کمری نماند دیگر! ظهر در اولین موکب عراقی ناهار خوردیم. و ایضا چای عراقی؛ سیاه است و بدمزه. بعدازظهر رسیدیم قبرستان وادی السلام. عجب قبرستانی. بزرگترین در دنیا، با معماری زیبای قبرها. روایت است که این قبرستان شگفت و رازآلود، محل رجعت تعدادی از پیامبران و امامان و مؤمنین در روز رجعت است. مقام امام مهدی و امام صادق هم وجود دارد. جایی ...
خیانت به کلمات
که از خواب بیدار شده بود یک راست به آشپزخانه پیش من آمد. برایش از آن چایی های سرخ شمالی ریختم با نعلبکی های سنتی که فقط به خاطر مادر در کابینت نگهداشته بودم. آخر مادر عادت داشت چایی اش را در نعلبکی بخورد. چایی اش که تمام شد به او پیشنهاد کردم که به حمام برود. غبار سفر را از تنش بشورد؛ آخر بعد از خواب فقط یک دوش آب گرم می چسبید. پس آهسته چند ضربه به در حمام زدم. گفتم: مادر جان چیزی لازم ندارید؟ دلم ...
دوچرخه سواری که از قدس تا کربلا را رکاب زد
السلام رفتیم، برادرم خادم حرم بودند. در حرم که بودم از حضرت خواستم که من هم در اینجا خادم شوم. حدود دو روز بعد با بنده تماس گرفتند و دو سال افتخار خدمت به زائران در امامزاده صالح علیه السلام را داشتم. دورانی که در حرم خدمت می کردم، یک شب خواب کربلا را دیدم و روز بعد در حرم امامزاده صالح علیه السلام کاروانی از خانواده شهدا عازم سفر کربلا بودند و به امام حسین علیه السلام گفتم: ما رو پیش خودت نمی بری ...
عروس ناخوانده پدر ! / ماجرای عاشق شدن پسر یک تاجر فرش
خصوصی ام دخالت کند، هر چه بود چنین فضایی را خودم ساخته بودم، پذیرفتم و با شرمندگی از مریم نیز وداع کردم. یک روز وقتی به خانه رفتم دیدم یکی از دوستان قدیمی پدرم همراه زن و بچه هایش مهمان ما هستند، چند دقیقه ای نبود که در جمع آن ها نشسته بودم، پدرم رو به من و دوستش کرد و در حالی که یک دختر جوان را به من نشان می داد، گفت: این دختر خانم عروس آینده ماست. باورم نمی شد پدرم به این ...
ماجرای شفای نابینایی که دانه های برنج را متبرک می دانست
چطور شد ساعتی را با خادم سال های دور امام رضا (ع) گذراندم، خادمی که بخش زیادی از عمر خود را در حرم مطهر رضوی در قسمت های برقراری امنیت و آشپزخانه حرم گذرانده است. عادت خوبی که برخی دارند این است که به هر فرد قدیمی یا مطلعی می رسند از او می خواهند تا خاطره ای را برایشان تعریف کند، طبق همین عادت خوب زمانی که فهمیدم حاج حسن قمری از ابتدای انقلاب در حرم مطهر رضوی خدمت می کرده و بیشتر خدمتش ...
بدر ، پایان کلاس علی اصغر بود
دلم موضوع را فهمیده بودم، تا خبر را نگفتند، اجازه ندادم غوغای درونم آشکار شود. تا اینکه بعد از اندکی مقدمه چینی گفتند: خدا صبرتان بدهد. بعد از گذشت سال ها از آن خاطره، داغ دل علی اکبر دوباره تازه شده و قطرات اشک میهمان چشمانش شده است. او ادامه می دهد: این را که گفتند اوضاع برایم فرق کرد؛ مثل اینکه روح از بدنم خارج شده باشد! با اینکه مطمئن بودم که برای اعلام همین خبر آمده اند، احساس کردم ...
فدرر: وقتی می بازم دخترهایم می گویند افتضاح بودی!
...، جایی که اصلاً تنیس را فراموش کرده بودند! حتی جا های دیگری هم وجود دارد که گهگاهی با آن ها روبه رو می شوم. این جور وقت ها می توانم زندگی طبیعی ای با بچه ها و همسرم داشته باشم. برای تان پیش آمده تعطیلات تان را به مکانی دور افتاده بروید که وای فای اصلاً نداشته باشد؟ بدون وای فای که نه! ولی تعطیلات به همراه خانواده ام حسابی دلچسب است. دو بار در سال، برنامه ام را طوری تنظیم می ...
کار فرهنگی به مدل زمانه خودم
دنبال حمایت های دولتی و مردمی، اگر همان وقت نسل قبلی ها می گفتند بچه جان برو حرف بزرگتر را گوش بده آنها مدل هایی دارند که 20 سال است دارند با همان کار میکنند شما هم بروید به همان مدل ها پایبند باشید چه؟ خوب بود اگر مدل خودشان را توی کتشان می کردند و میگفتند نُچ حمایت نمی کنیم؟ بروید با همان مدل های موجود کار کنید. یا مثلا مهربان تر بودند و سوت و کف میزدند که احسنت چه ایده های خوبی. و ...
قصه ی امدادگرانی که هر جا تکلیفشان بود حاضر می شدند/ از اندیمشک و اهواز تا کربلا و بیروت
به دیدار او رفتیم و با او گفت وگو کردیم که ماحصل آن را در ادامه می خوانید. صبح قزوین: چه شد که تصمیم گرفتید برای خدمت به جبهه ها بروید؟ چگینی: پس از آغاز جنگ که امام فرمودند حضور در جبهه ها تکلیف است، من نیز با توجه به رشته ی تحصیلی خود و برای ادای تکلیفم همراه با یک تیم پزشکی متشکل از سه خانم داوطلبانه از قزوین به جبهه رفتم. ما به عنوان جوانان آن دوره سعی می ...
آرامش در زندگی
از زائران و مجاوران صاحب این افتخار شده اند. در این گزارش، اما به سراغ افرادی رفتیم که سال های زیادی از عمر خود را صرف خدمت به بارگاه امام هشتم شیعیان و زائران آن حضرت کرده اند و به اتفاق تأکید دارند که این بهترین اتفاق زندگی آن ها بوده است. آرامش بعد از موج انفجار محمد احمدیان، از اهالی شمال خراسان، سال 1341 در درگز به دنیا آمده است. به گفته خودش دوران کودکی را در کنار پدر ...
ماجرای راهکار شهید همت برای روزه گرفتن سربازان پادگان در زمان طاغوت
به گزارش ا صفهان شرق ؛ برای شروع سوژه های مختلفی در ذهنمان می آمد، می خواستیم از شهر بگوییم، از مردم، از شجاعت، از ایمان و یا از خدمت بی منت. به همین خاطر سر صحبت را به خانم همت دادیم تا خودشان به نام حاج ابراهیم، تفعلی بزنند و سر صحبت را باز کنند. ابراهیم اگر ابراهیم شد فقط به خاطر ایمانش بود. اینکه می گوییم ایمان نه فقط ورد زبان دعا باشد و بس، یعنی در همه رفتارها و احوالات و ...
قلعه نویی: از آدم های اصیل معذرت خواهی کردم
سرمربی سپاهان گفت: در این چند سال در هر تیمی بوده ام آن تیم مدعی بوده و شاید این اتفاق به مذاق برخی آقایان خوشایند نیست. به گزارش پایگاه خبری طوفان زرد ، امیر قلعه نویی در گفت وگو با برنامه تهران ورزشی گفت: در ابتدا باید بگویم افتخار می کنم که بچه نازی آباد هستم یک محله اصیل و سنتی است و یکی از افتخارات من این است که بچه نازی آباد هستم؛ هر سال ایام محرم آنجا بودم اما امسال سعادت نشد، با این ...
اگر به سوئیس نمی رفتم المپیک را از دست می دادم
که واقعا در نوع خود خیلی عجیب بود.وی در پایان درباره برنامه اش تا المپیک توکیو خاطرنشان کرد: هدفم این است در مسابقاتی که پیش رو دارم بهترین وزنه ها را بزنم و اگر قسمت شد که به المپیک بروم خوش رنگ ترین مدال برای شاد کردن دل مردم به دست آورم. به هر حال دوست دارم این اتفاق رخ بدهد و سرود کشورمان در المپیک شنیده شود و همه تلاش خود را می کنم. ...
24 ساعت مملکت داری به سبک نوجوان ها
خیلی جدی می گوید: ولی من اگر مسئول بودم زمینه را فراهم می کردم تا نوجوانان به عنوان هدیه روز نوجوان، بتوانند حدود یک هفته به هرکجای ایران که دلشان می خواهد سفر کنند. اما مستقل و بدون خانواده. یا کاری می کردم که کلاسی را که دوست دارند رایگان ثبت نام کنند و آن را به عنوان حرفه اصلی شان ادامه دهند. مثلا به جای اینکه به اجبار 12 سال به مدرسه بروند و چیزهایی یاد بگیرند که دوستشان ندارند، کلاس موسیقی ...
سوزن دوزی رنج بر شانه کودکان
...، اما انگار بر شانه های کودکی هر کدام شان، رنج هایی سوزن دوزی شده است. یک ماه از آغاز سال تحصیلی گذشته است، اما هنوز در درس نخست فارسی مانده اند! بیشتر بچه ها زبان فارسی نمی دانند و تنها با زبان بلوچی سخن می گویند. بعضی حتی نام کوچک شان را هم نمی توانند بنویسند. معلم هایی که شرکت های خصوصی خدمات شان را می خرند، هیچ آموزشی ندیده اند. روز چهارشنبه ای از مهرماه بچه ها شعر می خوانند. دلم ...
نا گفته های محمد توسلی از دیدار با چمران
یازده سال ممنوعیت خروج، توانستم به خارج از کشور بروم ازجمله در جنوب لبنان با شهید دکتر چمران دیدار داشتم . این دیدار در شرایطی صورت گرفت که ارتش اسرائیل جنوب لبنان را تا ارتفاعات مشرف به مدرسه صنعتی صور اشغال کرده بود و نیروهای فلسطینی منطقه را ترک کرده بودند. اما دکتر چمران با شاگردان و همرزمان خود در مدرسه صور مانده بودند و در مقابل صهیونیستها مقاومت می کردند. شرایط سخت زندگی دکتر چمران و برنامه ...
مهاجری: تیر خلاص را خوردم / دیگر نمی توانم چیزی به نساجی اضافه کنم
به گزارش خبرنگار ورزشی ایلنا، محمدرضا مهاجری در نشست خبری پس از تساوی شاگردانش در بازی هفته نهم مقابل صنعت نفت آبادان اظهار داشت: واقعا شرمنده این مردم شدیم و خیلی برایم سخت است که این شاید آخرین بازی بود که من به عنوان مسئول فنی تیم نساجی در خدمت مردم قائمشهر بودم، خیلی قول دادم و خیلی سختی کشیدیم تا این مردم را خوشحال کنیم، این را بگویم که همه چیز تقصیر من است و همه تقصیرها را به گردن می گیرم ...
چه می شود که بیایم حرم به مهمانی...؟
خیمه ای در سه راه فردوسی برپا کرده و در این خیمه خدمت به زائران پیاده حرم رضوی را انجام دادند. در سال های بعد نیز این ایستگاه با عنوان ایستگاه زائران پیاده شهدای بولوار شاهنامه بر پا و هر سال زائران زیادی از خدمات این ایستگاه بهره مند می شوند. امسال سومین سالی است که موکب شهدای بولوار شاهنامه خدمت رسانی به زائران پیاده حرم رضوی را انجام می دهد، ارائه این خدمات از روز اربعین امام حسین (ع) آغاز شد و ...
مرحوم آقای قاضی،آن مرد بزرگ، مرد روشنفکر، مرد اهل قلم، اهل مبارزه، بایستی همیشه در یادها زنده باشند
هم بودند، جزو کسانی بودند که شجاعتشان را در نجف هم ثابت کردند؛ یعنی در نجف آن کسی که بایستد و صریح مرجعیّت امام یا اعلمیّت امام را بیان بکند و تصریح بکند [خیلی شجاعت میخواهد]. خیلی ها حاضر نبودند؛ با اینکه قلباً هم ممکن بود معتقد باشند، امّا حاضر نبودند؛ ایشان یکی از چند نفر معدودی بود که به مرجعیّت امام و اعلمیّت امام شهادت داد؛ و پخش شد. ما آن وقت در مشهد بودیم، خبرش از نجف به مشهد رسید و چقدر در ...
ایران ، پرستار روزهای سخت ایران
...، در مورد دوران جانبازی اش هم می گوید: در عملیات والفجر 8 نیروهای بعثی شیمیایی زدند، یادم هست آن روز آمار مجروحیت 60 هزار نفر در ایران و عراق را دادند، آن روزها در تهران مشغول خدمت بودم، یک نقاهتگاه بزرگ در بیمارستان امام حسین(ع) ساخته بودیم که آماده بهره برداری بود و تجهیزات و وسایل مورد نیاز نیز از چند جا توسط چند بازاریاب مورد اعتماد تهیه شده بود، هر وقت نیاز به کمک داشتیم سراغ آنها می رفتیم ...
حماسه یعنی نبرد مردم عادی با یک ارتش آموزش دیده و مجهز
دیگر چه زمانی به خرمشهر برگشتید؟ چند ماه بعد از آزادسازی شهر بود. آن موقع من جزو نیرو های تخریب بودم و به عنوان معاون تخریب سپاه خرمشهر خدمت می کردم. کارمان پاکسازی سطح شهر و اطراف آن از مین های دشمن و گلوله های توپ و خمپاره های عمل نکرده بود. یک همرزمی هم داشتم به نام آقای حیدریان که الان مرحوم شده است. با ایشان عملیات تخریب انجام می دادیم. یادم است دقیقاً روز 20 دی ماه 1361 بود که با حیدریان ...
عکس اعظم طالقانی در زمان شاه
در این محیط بالاخره تحت تأثیر صحبت ها و سخن ها بودیم. شروع مبارزه با رژیم پهلوی در جریان همین مبارزات پدرش بود که با امام خمینی(ره) آشنا می شود و بعد از آن خودش هم وارد مبارزه می شود. طالقانی در همین خصوص می گوید: من قبل از اینکه به زندان بروم، امام(ره) را دیده بودم و با ایشان آشنایی داشتم و با افرادی که به نجف می رفتند و با افرادی که از امام مطالبی را جمع آوری و منتشر می ...
عشق به امام رضا (ع) شاعرم کرد
تمام زمینه های مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شعر سروده است، اما خودش می گوید بهترین و ناب ترین شعرهایش رنگ و بوی مذهبی دارد و سرآمد این اشعار در وصف امام رضا (ع) و زائران پیاده حرم رضوی است. اصلا معتقد است عشق به علی ابن موسی الرضا (ع) یکی از دلایل شاعری اوست. علی غضنفریان شاعر خوش ذوق، اما گمنام محله اقدسیه است، با او گفت وگوی دوستانه ای انجام داده ایم که در سطور بعدی خواهید خواند. ...
مجتهد شهید را بیشتر بشناسیم
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا ، به گفته آیت الله سجادی، آقا مصطفی بسیار اهل دل و دارای حالات معنوی بود و به عارفانی مانند آقای کشمیری، مرحوم حداد، آیت الله بهاءالدینی و حاج آقا دولابی نجف ارتباط صمیمی داشت و از حالاتش می شد فهمید که عوالم خاصی دارد. زیارت کردن و عبادتش مثل بقیه نبود به اباعبدالله(ع) عشق عجیبی داشت و سالی چند بار پای پیاده به کربلا میرفت از جمله در اربعین ...
مردم بر خلاف مسئولان از هنرمندان حمایت می کنند/ عصر جدید فرصتی برای دیده شدن بود
روی آوردم. قبل از عصر جدید تجربه کار عروسکی را داشته اید؟ نمی توان گفت عدم وجود علاقه، چون من همیشه عاشق صحنه نمایش بودم و دوست داشتم برای کودکان کارهای بزرگی انجام دهم این در حالی است که نخستین اجرای کودک را در کرج روی صحنه بردم اما هیچ یک از مسئولین فرهنگی استان من را حمایت نکرد و این نمایش با شکست سنگینی مواجه شد. قبل از اجرا در برنامه عصر جدید هیچ گونه دوره خاصی را ندیده ...
دست در دست هم برای مقابله با محرومیت و کم آبی
شاید به دلیل دوری و فاصله زیاد تا مرکز کشور مورد کم لطفی قرار گرفته و آن طور که باید به آن توجهی نشده است. چندی پیش این استان مانند سال گذشته پذیرای کاروان های سلامت هلال احمر دیگر استان ها بود که با هدف رفع محرومیت و مقابله با بحران کم آبی به این استان پهناور سفر کردند. امسال شهرستان نیک شهر میزبان کاروان سلامت هلال احمر زنجان بود که با حضور خود در مناطق روستایی امید را در دل مردمان صبور آن منطقه ...
اقامتگاه بوم گردی در ایران چه شاخصه ای دارد؟
منطقه ای خاص آماده می کند. من باید از لحاظ فرهنگی و اجتماعی آماده بشوم تا به یک منطقه سفر کنم، باید با خودم کنار بیایم که اگر به یک اقامتگاه بوم گردی می روم، آنجا تختخواب وجود ندارد یا ممکن است به خاطر نوع خانواده تعداد بچه ها زیاد باشد و سروصدا زیاد وجود داشته باشد، من باید با این آمادگی ذهنی به آنجا سفر کنم. برای مثال من چند وقت پیش در اقامتگاهی در قشم بودم. دو گردشگر آلمانی آنجا بودند، ساعت 10 ...
پای درس قیصر از نویسندگی جلال
...: برایش تعریف کردم که در تمام سال های مکتب و مدرسه و دبستان ها و ستان ها و گاه های دیگر فقط دوبار تنبیه شده ام. یکبار فلکم کردند و جلوی روی بچه ها. وقتی کلاس سوم ابتدایی بودم و گناهم این بود که از گلدسته مسجد معیر بالا رفته بودم که مسلط بر مدرسه مان بود و تماشایی داشت! (مدیر مدرسه، ص 31) حالا با هم یک دور دیگر داستان را مرور می کنیم و زیر بعضی از قسمت های آن خط می کشیم و کمی درباره آنها فکر می ...