کوچکترین داوطلب برای شستشوی اموات کرونایی کیست؟
سایر خبرها
دام شیطانی کامران برای دختر 14 ساله کم شنوا در نیمه شب کرونایی
خواهر بزرگش بازخوانی جملات او را بر عهده داشت. این دختر نوجوان که با حرف های دلنشین و دلسوزانه پدرش تازه فهمیده بود که آن جوان شیاد قصد ازدواج با او را ندارد، درباره ماجرای عاشقی اش در فضای مجازی گفت: پدرم تاجر و مادرم کارمند بازنشسته دولتی است و ما از وضعیت مالی متوسطی برخورداریم. چند ماه قبل و بعد از شیوع کرونا، پدرم مجبور شد برای من شارژ اینترنت بخرد چرا که مانند دیگر دانش ...
عاشق ولایت بود
...: 9307 || تاریخ: 09مرداد1399 روزنامه قدس خراسان: سرور هادیان/ حاجیه خانم جواب تلفنم را که می دهد، می گوید: الان در آی سی یو هستم و برای عمل قلب باز آماده شده ام اما تلفن شما حالم را بهتر کرد و خوشحالم که هنوز کسانی به یاد پسرم هستند. حاجیه خانم لیلا علیزاده این مادر 75 ساله که این روزها درگیر آنژیو قلبش است گفت وگو با من را به گرمی پذیرا می شود. او می گوید: خیر ببینی، می ...
فیلم ساز متعهد، بازگوکننده مشکلات جامعه
این بازیگران هیچ تعهدی در قبال کار و مسئولیتی که برعهده شان گذاشته اند، ندارند. این را بار ها و بار ها درباره بازیگرانی که در کار های خودم حضور داشتند، تجربه کردم. بازیگری جوان را برای بازی در فلان تئاتر آوردیم، بعد چند جلسه تمرین، در روز آخر تمرین به دیدن من آمد و گفت: من نتوانستم با نقشی که دارم ارتباط برقرار کنم بعد آن صحنه تمرین را ترک کرد و بیرون رفت. حالا این اتفاق زمانی می افتد که ما مثلا ...
پدیده جاسوسی یا دلسپردگی؟!
...> یکی از دوستان شرح می داد: کا. گ. ب می خواست مرا برای کار خود به ایران بفرستد. اتفاقاً خاوری در باکو بود. من به خاوری پناه آوردم به او گفتم: کا. گ. ب می خواهد مرا به ایران بفرستد هنوز حرفم تمام نشده بود خاوری جواب داد، رفیق، همکاری با جنبش کمونیستی جهانی جزئی از افتخارات می باشد. پیش از او لاهرودی عضو هیات سیاسی حزب توده هم از همان حرف های مزخرف تحویل من داده بود. زنده یاد شاندرمنی یادش به ...
نیروهای آرامستان ایثارگرانی خاموش
قبورحداقل دومتری و با رعایت شرایط بهداشتی دفن می شوند ، ضدعفونی های لازم و هر روزه طبق مواردی که بهداشت سرفصل داده انجام می گیرد و لباس های یکبارمصرف و گان های مخصوص در اختیار غسال و غساله ها قرار می دهیم و شیلد، کلاه مخصوص و دستکش فقط اختصاصی و جهت غسل اموات کرونایی هستند و بلافاصله بعد از آن تعویض و بصورت بهداشتی امحاء می شوند . وی یادآور شد: خرم آباد یکی از اولین و شاید می توان گفت تنها ...
بیمارستان برایمان مثل مدرسه بود و از هر لحظه اش درس می گرفتیم
بهتر از این ها می توانستیم کار کنیم. اما بیمارستان برایم خیلی خوب بود و از دوستانم چیز های زیادی یاد گرفتم. خیلی نسل مطالعه گر و خودساخته ای بودید؟ دختر و پسر های 16 ساله امروزی زمین تا آسمان با نوجوانان آن نسل تفاوت دارند. آن زمان بچه های 15، 16 ساله آدم های عجیبی بودند. یک روز مجروحی به بیمارستان طالقانی آمد و وقتی می خواست برود گفت می توانید وسایل امدادی به ما بدهید. من هم به ...
خیز بلند برای آینده روشن
و همچنین شرکت در جلسات قرآنی همراه با پدرم، به این فضا علاقه مند شدم و علت دیگر این بود که از همان کودکی پدر و مادرم مرا به نمازخواندن تشویق می کردند. باتوجه به اینکه در فضای مدرسه ام نیز زمینه های گرایش به این گونه فعالیت ها وجود داشت، به رشته احکام جذب شدم و کتاب هایی را که در این زمینه بود، مطالعه می کردم. مهران در پایه پنجم برای محک زدن اطلاعاتش در مسابقات احکام شرکت می کند، اما موفق به ...
دوست نداشتم برگه تخصص دکتریم در باب فرهنگ ایران را از دست فرنگیان ارزان خری کنم
ذهن و ضمیرم چسبیده. کلاس ششم ابتدایی را که تمام کردم، برادر بزرگم که درس نخوان بود قاپ پدرم را دزدید تا مرا پیش نجار بفرستد و نجاری پیشه کنم. خاطرم هست که سه روز اعتصاب غذا کردم، تا این که پسر عموی مادری ام که در شهر بروبیایی داشت، آمدند خانه ما. وقتی قضیه را فهمید کلی توپ و تشر آمد که چرا زندگی بچه را می سوزانید؟ چرا نمی گذارید برود درسش را بخواند؟ پدر که ازش حرف شنوی داشت، کوتاه آمد و برادر ...
جدیدترین اخبار رسمی از کرونا در ایران/ آمار قربانیان کرونا در کشور از مرز 16 هزار نفر عبور کرد
ج از شهر خود را ندارد سردار اشتری فرمانده ناجا: طبق مصوبات ستاد ملی مبارزه با کرونا، قرار شد افرادی که در سفر هستند سریعا به شهر های خود باز گردند و سفر بعدی انجام نشود. همکاران من و دستگاه های ذیربط جاده ها را کنترل خواهند کرد. افرادی مجاز هستند که به شهرهای خود بازگردند اما هیچ شخصی اجازه خروج از شهر خود را نخواهد داشت/ باشگاه خبرنگاران 21 ...
این دختر کوچکترین غسال داوطلب اموات کرونایی است+ عکس
خانم هایی که در سالن تطهیر بودند، با دیدن من تعجب کردند. یکی از خانم ها با صدای بلند گفت این دختربچه را کی آورده اینجا؟ گفتم:خودم آمدم؛ داوطلبانه! نگاهی کرد و گفت هم سن و سال های تو هنوز از تاریکی می ترسند، تو آمدی غسالخانه ؟ می خواهیم مرده را غسل بدهیم، بیمار کرونایی بوده ها! پدر و مادرت مخالف نیستند؟ گفتم با پیشنهاد پدرم، دعای خیر مادرم و بدرقه با قرآن آمدم. ...
فاصله گذاری اجتماعی؛ سپری ایمن در برابر ویروس کرونا
...؛ درتنورداغ تابستان زاهدان، دختر نوجوان با علم به همه خطرات، داوطلبانه لباس خدمت برتن کرده و برای غسل و کفن اموات کرونایی جهادگر شده است. غسال 16 ساله! هر طور که حساب و کتاب کنی، حد و اندازه شجاعتش بیشتر از سن و سالش است. و گرنه دختر نوجوان و یکی یک دانه خانواده شهری در زاهدان را چه به غسل و کفن اموات، آن هم امواتی که در ساعت های پس از مرگ بدنشان هنوز میزبان ویروس کرونا است و تو می مانی معلق ...
گذشت پدر و مادر از گناه فرزند
الکلی به زندان افتاد و با شیوع کرونا از زندان مرخصی گرفت. بعد از آزادی به کار های خلافش ادامه داد و مدام سر این موضوع که ما او را لو داده ایم دعوا راه می انداخت. شب حادثه نیز امیر با پدرم دعوا و او را تهدید کرد، من برای ترساندن او و دفاع از پدر و مادرم چاقویی را به سمتش پرتاب کردم که چاقو به گردنش اصابت کرد. با اعتراف متهم جوان به جنایت، به دستور بازپرس جنایی او روانه زندان شد. در ادامه بررسی ها روز ...
دزدی که قاضی را مبهوت کرد!
سوی خلاف کشیده می شدم تا این که روزی مادرم دختری از اهالی روستا را برای ازدواج به من پیشنهاد داد. این موضوع آن قدر جدی بود که حتی پدرم به طور غیرمستقیم آن دختر را برایم خواستگاری کرده بود، اما من هیچ علاقه ای به سکینه نداشتم. او دختر خوبی بود و هیچ ایرادی نداشت، ولی من هیچ گاه به ازدواج با او نمی اندیشیدم. با وجود این، پدر و مادرم فکر می کردند اگر من با سکینه ازدواج کنم، از لاابالی گری دست می ...
از فارغ التحصیلی و بیکاری تا افسردگی و مرگ!
نقشی جز زاییدن ما نداشته و نداره، پدرم هم که راضی به ازدواج بود. چند بار شدیدا از دستشون کتک خوردم، گوشیم رو شکوندن، خیلی ناراحت شدم، تصمیم گرفتم بیام تهران، فقط به مادرم گفتم که میرم دنبال کار بگردم. اومدم خونه یکی از دوستام، خودش فرداش رفت شهرستان، یه چند روز هم دنبال کار گشتم و قیمت خونه هارو پرسیدم همه چیز ناامید کننده بود، برادرهام هم هی تهدید می کردند که می آییم میکشیمت و از این ...
پای حرف های این خانواده مدافع حرم
ابوالفضل در نظر گرفتیم و در مدت سه روز ازدواجش فراهم شد و پس از ازدواج تا 6 سال با خودمان زندگی می کردند بعد از 6 سال در شهرری خانه خریدند و رفتند. همسر شهید: وقتی به خواستگاری من آمد من 18 سال و او 19 سال داشت. پدرم گفت من ابوالفضل را فقط در مسجد دیده ام، در کوچه و خیابان و هیچ جای دیگری ندیدمش و چون پیامبر(ص) گفته به کسی که اهل مسجد است دختر بدهید نمی توانم به این جوان نه بگویم و من به حرف ...
گزارش یک قتل روایت یک اعدام/ 20 روز تا نجات احمد از چوبه دار فاصله است
. روز ها و شب های او از نوجوانی غم انگیزش تاکنون که 29 ساله شده هر لحظه با همین کابوس چوبه دار و فشار آن طناب سهمگین بر گلویش گذشته است. تنش هایی که اگر از آن جان به در برد هرگز فراموش نخواهد شد. دعوایی که به قتل منجر شد احمد در آستانه 17 سالگی بود که آن نیم روز لعنتی اسفند 86 از راه رسید. با موتوری که با کلی ذوق وشوق خریده بود به سمت خانه برادرش در حرکت بود که مهدی را دید و ...