تابستان 59 بود که جمکران رفتنمان شروع شد
سایر منابع:
سایر خبرها
مروری بر زندگی نامه شهید سرباز رجبعلی حسینی
قبرش هزینه کردم. روز آخر هم که می رفت مثل کسی که می رود زیارت، با تمام قوم و خویش خداحافظی کرد و چند روز آخر هم هر جا که من می رفتم کنارم بود و چهل روز شد تا خبر شهادتش آمد؛ هر صدای دری که می شنیدم، می گفتم که فرزندم شهید شده و آوردنش. سه روز بود که زایمان کرده بودم، خواب دیدم که فرزندم آمد و من بلند شدم و دویدم به دنبالش و او رفت روی حیاط و غیب شد و هر باری که به خوابم می آمد ...
جمشید شارمهد این دو کودک را با بمب گذاری به شهادت رساند /به محل انفجار که رفتم جسم نیم شده علیرضا را ...
بود چگونه دستگیر شده است؛ ابتدا اهمیتی ندادم دوباره که پیغامی را در این باره دیدم متوجه شدم که این ملعون در چنگال سربازان گمنام امام زمان(عج) در آمریکا دستگیر شده است. این پدر شهید ادامه داد: فردای آن روز نیروهای اطلاعاتی برای عرض تبریک به منزل ما آمدند من جزئیات را از آن ها پرسیدم. البته پاسخ روشنی به من ندادند و گفتند در آینده درباره آن توضیح خواهیم داد. دادگاه این ملعون با ...
خبرنگاران قاصدان امین و راویان صدیق اطلاعات و اخبارند
از زمان بستری شدنش در بیمارستان اهواز گفت: شب اولی که بستری بودم صبح که از خواب بلند شدم هم مسئولین بیمارستان و هم پزشکان متوجه شدیم تعدادی از تخت های بیمارستان خالی است. در حالی که بعد از عملیاتی که من مجروح شدم به همراه من بسیاری از رزمنده های دیگر که مجروح شده بودند به بیمارستان جهت درمان منتقل شدند. خیرخواه با اشاره به اینکه در شب اول عملیات والفجر اعزام شده بود گفت: هنوز چند شب ...
تجربه عحیب شروع بازیگری در سن 63 سالگی/ مولان بالاخره اکران می شود
فیلمم استرس داشتم، زمانی بود که هنوز جلوی دوربین نرفته بودم، حفظ دیالوگ بزرگترین چالش من برای بازیگری بود و استرس آن را داشتم که آیا می توانم در این سن دیالوگ های طولانی فیلمنامه را حفظ کنم یا خیر. وی در همین راستا ادامه داد: بعد از آنکه جلوی دوربین رفتم فهمیدم که آنقدر ها هم که فکر می کردم کار سختی پیش روی من نبوده است، به نوعی بعد از اولین پلان تمام ترس من از بازیگری در سینما ریخت ...
انتقاد شدید شهردار باشت از وضعیت درمانی و پزشکی باشت
فانوس زاگرس؛ به گزارش فانوس زاگرس،لطف الله موسوی شهردار باشت با انتشار مطلبی در خصوص وضعیت نامطلوب درمانی و پزشکی شهر باشت از مسئولان بهداشت و درمان استان کهگیلویه و بویراحمد گلایه کرده و گفته: سرآغاز سخن نام کریم است خداوندی که رحمان ورحیم است به یادش دل شود پیوسته ارام ولودریای درد وغم عظیم است چهارشنبه تقریبا ساعت 8شب به بیمارستان 32تختخوابی شهدای ...
محمود کلهری: کودک نیالایی گفت شهردار شوم برای نوه ات دوچرخه می خرم
فینال حذفی جوانان مقابل کورش برمک بازی کردم و خوب هم بازی کردم. مربی ما بعد از بازی به من گفت این بازیکن کورش برمک بازیکن تیم ملی جوانان بود. به فهرست 30 نفره تیم ملی جوانان دعوت شدم که بازیکنان بزرگی در آن تیم بودند. من همان موقع در لیگ محلی آسیب دیدم و خط خوردم. بعد به تیم هما رفتم. با آرارات در زمین این تیم بازی داشتیم. بازیکن مستقیم من سرژیک تیموریان بود. من شوت های خوبی داشتم و یک بار شوت ...
بازخوانی یک پرونده تروریستی
سازمان خودم به وزارت خارجه منتقل شدم و از سمت وزارت خارجه مأموریت داشتم. در مزارشریف چه سمتی داشتید؟ به عنوان کارمند دبیرخانه به مأموریت رفتم، ولی، چون نظامی بودم، می توانستم در صورت نیاز کمک های نظامی هم انجام دهم. گویا زمان حادثه در کابل سفارت نداشتیم؟ بله سفارت بسته شده بود. علت بسته شدن سفارت و بازماندن کنسولگری چه بود؟ چون کابل سقوط کرده و دست ...
روایت شرلوک هولمز ایران از جنایت های سریالی
اول و دوم هنوز بار نیاورده بودند. قدری دورتر رفتم سمت مغازه سوم. آنجا تعدادی از دوستانم جمع شده بودند و داشتند مدارک ثبت نام خود را آماده می کردند که به دانشگاه پلیس بفرستند. من راجع به شرایط آنجا پرسیدم و گفتم من هم ثبت نام می کنم. آن روز آخرین مهلت ثبت نام بود و طی همان یکی دو ساعت من هم مدارکم را تکمیل کردم. 11 نفر بودند و من هم شدم نفر دوازدهم. بعد هم آزمون برگزار شد، اسم من و یکی از ...
حاج محسن دین شعاری به ویترین کتاب ها رسید
این لات بازیها در جبهه ندیده بودم. به ناچار سوار شدم. غیر از او و راننده، کس دیگری توی ماشین نبود. به چشم های او که نگاه کردم، احساس کردم خیلی آشناست اما هر چه فکر کردم نتوانستم او را به یاد بیاورم. اتوبوس در دست اندازهای جاده شنی، بالا و پایین می شد و او می خندید و با همان لفظ حرف می زد. وقتی دید بدجوری نگاهش می کنم، با خنده گفت: مشتی، ما رو نشناختی؟ گفتم: نه. گفت: بابا منم، حاج محسن! نشناختی ...
نشست معرفی کتاب دوران کوران با موضوع کرونا
م رسیده است. وی ادامه داد: در تحقیقاتم فقط محدود به بیمارستان مسیح دانشوری نبودم و به بیمارستان های بعثت و بقیه الله(عج) هم مراجعه کردم. به جز کادر درمان، مصاحبه هایی هم با خود بیماران کرونایی داشتم تا حال و هوای آنها را به طور دقیق ثبت کنم. روزهای اول، فضای بیمارستان ها بوی مرگ نمی داد و بیشتر بوی ترس می داد. این فضای ترس باعث می شد کسانی که حالشان زیاد بد نیست، بدتر شوند. سعی کردم ...
روایت تلخ دروازه بان لبنانی ذوب آهن از فاجعه بیروت
.... پس بیایید برای بهترین ها دعا کنیم؛ به دعاهایمان ادامه بدهیم و ایمانمان را برای رسیدن به بهترین ها حفظ کنیم. خواهر و مادرم دور از محل انفجار بودند سوال بعدی ما از مهدی خلیل درباره این موضوع بود که خودش متولد کدام قسمت کشور لبنان است. او در واکنش به این سوال حرف هایش را از سر گرفت و عنوان کرد: من متولد روستایی کوچک در جنوب لبنان هستم. خواهر و مادرم الان آنجا هستند و از ...
وصیت فرمانده تخریب لشکر 27 برای تشییع پیکرش
او سازید که او حسین زمان است و هرکس او را تنها گذارد؛ امام زمان را تنها گذاشته است. در آخر اگر شهادت نصیبم شد آنان که پیرو خط امام عزیز نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند، در تشیع من حاضر نشوند. باشد که خون شهدا آنان را نیز متحول کند و به رحمت الهی نزدیکشان کند. اللهم ارزقنا الشهاده فی سبیل الله خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار، از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا. جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم. مرگ بر آمریکا و شوروی و اسرائیل غاصب صهیونیسم منطقه. به امید زیارت کربلا و قدس عزیز: الحقیر محسن دین شعاری. ...
پرورش نهال قرآنی در دامان خانواده جهاددانشگاهی
همه با این نیت که قرآن رشددهنده و بالابرنده ما در دنیا و آخرت است، در این مسیر قدم برداریم. قرآن کریم مسیر هموار و سرسبزی است که به موفقیت و عاقبت بخیری ختم می شود؛ کدام مادر و پدری عاقبت بخیری فرزندانشان را نمی خواهد؟ همچنین در پایان، فرج آقا امام زمان(عج) تنها راه نجات بشریت را از خداوند منان خواستارم. در ادامه این گفت وگو، پدر خانواده، امیرمحمد طهماسی به نقش پدر در تربیت فرزند قرآنی ...
مصطفی ردانی پور ستاره آسمان نصف جهان/ مادری که در قبر خالی فرزندش آرام گرفت
که به جبهه برگردم، در بیمارستان متوسل به آقا امام زمان (عج) شدم، چیزی نگذشت فردای آن روز سیّد بزرگواری برای عیادت مجروحین وارد بیمارستان شد و با همه احوال پرسی کرد و در آخر به من مفاتیحی داد و فرمود تو را تا اهواز می رسانم، آن را که باز کردم مقداری پول لای آن بود که وقتی به اهواز رسیدم چیزی از آن نمانده بود. یک روز کنار آیت الله بهجت نشسته بود و بچه ها را معرفی می کرد و می گفت: رزمنده ...
بیانی: با بازوبند استقلال همه جام ها را درو کردم
برایمان وجود داشت و تمام تماشاگران از الهلال حمایت می کردند. متاسفانه با تمام شایستگی هایی که برایمان وجود داشت ناباورانه در ضربات پنالتی شکست خوردیم. برای اینکه استقلال برایمان بزرگترین تیم بود، من خیلی پیشنهاد داشتم اما هیچ وقت نتوانستم به تیم محبوبم پشت کنم. درباره دلیل خداحافظی ام دوست ندارم حرف بزنم چرا که موضوع درون خانوادگی است اما می توانست چند سال دیگر بازی کنم. وقتی این تصمیم را گرفتم علی فتح الله زاده گفت شاید خسته هستی مدتی استراحت کن و بعد برگرد برای استقلال بازی کن اما تصمیمم را گرفته بودم و با پیراهن مقدس استقلال کفش ها را آویختم. ...
بافتن پارچه در پشته، فروش در تهران
قدس آنلاین : دورترین تصویری که من از فَرَت و فرت بافی یا همان تُن بافی دارم، مربوط می شود به روزهایی که هنوز مدرسه نمی رفتم. کودک بودم که یکی دوبار، مادرم دستم را گرفت و من را با خودش به کارگاه فرت بافی اش برد. در دنیای کودکانه ام، نمی دانستم آن همه نخ که از این طرف سالن گنبدی تا آن طرف سالن کشیده شده اند، صدای رفت وآمد ماکو در بین نخ ها و حرکت پاهای مادرم روی پدال ها قرار است چادر شبی شود یا حو ...
حسرت از دست رفته ها
الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ به بهانه روز خبرنگار به خانه اش رفتم. خانه ای در حاشیه بزرگراه امام علی (ع) که از دور، تنها یک قوطی کبریت زرد رنگ در میان انبوه قوطی کبریت های یک شکل و هم اندازه به نظر می رسد چنانکه فکر می کنی بودن در حصار آن همه مربع های کوچک برافراشته، اضطرابی را که از روبه رو شدن با یک روزنامه نگار پیش کسوت، در ذهنت شکل گرفته، می تواند ضرب در هزار کند؛ اما از فراز همین مربع های ...
شهید بابایی، خلبانی که شوق پرواز او را آسمانی کرد
انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می دهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می نشستم از ژنرال معذرت خواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه می کردی؟ گفتم: عبادت می ...
کتاب سبیل النجاه به زبان عربی منتشر شد
فرجه الشریف و همکاری انتشارات دلیل ما به زیور طبع آراسته شده است. انتهای پیام/ به گزارش حوزه فرهنگ و هنر خبرگزاری تقریب ، این کتاب جامع که به زبان عربی است به طور مستدل در اصول دین بویژه مسئله امامت امیرالمؤمنین علیه السلام ، بحث غدیرخم، آیات ولایت، غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و علائم ظهور به بحث علمی پرداخته است. این کتاب تحقیقی می تواند پاسخ گوی ...
داستان عکسی که ثبتش 3 سال طول کشید
مختلف نجومی مانند ماه، خورشید، شب پر ستاره، راه شیری و ... از دماوند عکاسی کنم. او ادامه داد: یکی از آن ایده ها عکاسی از ماه کامل بود، منتهی باید تعیین می کردم که در چه روزی و کجا قرار بگیرم که بتوانم ماه کامل را مقارن با دماوند عکاسی کنم. از طرفی هم در ماه تنها یک بار فرصت این ثبت این عکس را داشتم. همچنین باید در نظر می گرفتم که راستای طلوع ماه یا از شرق یا غرب رشته کوه البرز است و خواه ...
اطلاعیه وزارت ورزش درباره بازداشت یکی از مدیران تیم های فوتبال پایتخت
گمنام امام زمان ( عج ) در وزارت اطلاعات یکی از مدیران میانی یک باشگاه ورزشی پایتخت با حکم مقامات قضایی بازداشت شد. بدیهی است اقدامات لازم برای مبارزه با فساد در ورزش با قوت و قدرت و با هماهنگی مسئولین دو وزارت ورزش و جوانان و اطلاعات تداوم خواهد داشت.
سرم درد می کرد برای پخش اعلامیه
خبرگزاری میزان - کتاب آرام جان روایت زندگی شهید مدافع حریم امنیت، محمدحسین حدادیان است که در انتشارات شهید کاظمی منتشر شده. در این خبر قصد داریم با بخشی از کتاب آرام جان که به زندگی شهید مدافع حریم امنیت، محمدحسین حدادیان پرداخته است آشنا شویم، این کتاب شاهد چند فصل است که در ادمه فصل اول آن را با هم مرور می کنیم: مامان جمیله از روی بالکن پله ها را دو تا یکی می دوید پایین با ...
خاطرات عملیاتی که در روز روشن انجام گرفت / تجربه شیرین ؛ دیدم که جانم می رود!
در خردادماه سال 1366، هم زمان با انجام عملیات نصر 4 در محور ماووت، قرارگاه نجف، به قرارگاه قدس مأموریت داد تا در منطقه عمومی سردشت و بر روی ارتفاعات جنگلی بانی گدار، منافقین (نام گذاری ارتفاع به وسیله سازمان رزم خودی انجام شده) و چهارقلو باهدف مسدود کردن تنگه و رسیدن به رودخانه گلاس، عملیات نصر 5 را انجام دهد. برای این منظور، لشکر 27 حضرت رسول (ص) و 7 ولی عصر (عج) در نظر گرفته شدند؛ اما بررسی ...
سلام سیدِ بازجو!
توپخانه برده شدم و تو شخصاً مرا از آن ها تحویل گرفته و به زندان مخوف کمیته مشترک با نام جدید توحید بردی و داخل سلول انفرادی محبوس شدم. نمی دانم ماه دوم بود یا سوم که در سلول بودم. بار ها از من خواستی جلو دوربین حاضر شده و به آنچه که روی کاغذ نوشته بودی اعتراف کنم و آیت الله منتظری را مورد حمله قرار دهم. من با اینکه بار اولم بود و سختی سلول، فشار زیادی وارد می کرد زیر بار نمی رفتم. یکی از آن روز های ...
مادر شهیدان شمشیری به فرزندان شهیدش پیوست
انسانیت باید راهی انتخاب کنیم که جز راه الله راه دیگری نباشد. نماز را اول وقت و به جماعت بخوانید که منشأ همه سعادت ها نماز است. مادرم، مرا ببخش و اگر شهید شدم برایم ناراحتی نکن زیرا به خوشبختی نهایی رسیدم. همسرم، همرزمم، ای همسنگرم، از تو می خواهم راهت را که ارشاد و تبلیغ و بیان آیات الهی است همچنان با قدم های استوارتر و عزمی راسخ تر و ایمانی قوی تر ادامه بده. بعد از هر نماز برای امام خمینی(ره) که نشانه امام زمان(عج) است دعا کنید." هزینه مراسم بزرگداشت و ختم مادر شهیدان شمشیری به ایتام می رسد. امروز بانو بتول بختیار دار فانی را وداع گفت و به شهدایش پیوست. ...
جهادگر گمنام از 19 سال تبلیغ در روستاها می گوید/ قیامتی که در بم برپا شد/ بیمه نامه ای که خانواده را ...
همزمان با اذان صبح زلزله رخ داد، مردمی که از زلزله جان سالم به در برده بودند، بیرون از خانه و در سرمای شدید از خود محافظت می کردند و هیچ کس فکر دیگری نبود، شبیه روز قیامت بود. یاد آیه 37 سوره عبس افتاده بودم لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ . لحظه ای به یاد همسایه خودمان، که خانواده 12 نفری بودند افتادم تا رفتم سراغی از آنان بگیرم متوجه شدم که 10 نفر آنان زیر آوار جان داده اند ...
چشم روشنی ؛ کتابی که در آن می توان طعم عشق را چشید
.... آقای ما خیلی حالش بد هست، می رسونیدش بیمارستان؟! آن شب با آمپول مُسکن آرام گرفت. ولی توی همان هفته سه بار این درد سراغش آمد. * همان اول زندگی فهمیدم به اندازه فامیل هایم او دوست و آشنا دارد. با اینکه آن زمان بیست و چهار پنج سال بیش تر نداشت، هر شب مهمان داشتیم. برایمان کادوی عروسی می آوردند. یک شب که مادرم آنجا بود، گفت که زشته مهمان ها شام نخورده بروند، نگهشان دارید. مادر رفت سراغ ...
دو همسفر
، حضور پدر را کنار خود احساس می کردم. با هم بودیم، لیوان آب زلالی در دستم بود، از این که آب را خورده بودم، شرمنده و خجالت زده بودم، به چشمانش نگاه کردم و دنبال بخشش او بودم که پدرم دستش را بالا برد، با علامتی، گویا من را به خدا سپرد، ثانیه ای بیشتر نبود، بیدار شدم و از دعای پدرم، قلبم آرام شد، مطمئن شدم که دیگر دعایی فراتر از همه دعاها پشتیبانم است. خوابی بود در صبحی متفاوت، در رویایی صادقه و آشکار ...
عاقبت زخم زبان زدن
.[14] از امام سجاد سلام الله علیه نیز در جای دیگر نقل شده است.[15]می فرمایند: غیبت نان خورش سگ های جهنّم است. این یعنی چه؟ حضرت امام خمینی قدّس سرّه مقیّد بودند دست کم سالی یک مرتبه یا بیشتر، این روایت را برای ما بخوانند و معنا کنند. می فرمودند: آدمی که غیبت روی غیبت داشته باشد، کم کم، سیرت و هویّت او مثل سگ می شود. در صورت آدم است، امّا سیرت او درنده است، مثل سگ است. اگر او این هویّت و سیرت را ...
ماجرای توصیه امام زمان(عج) برای مراجعه به هاشمی!/ شمخانی اصرار داشت دست من را ببوسد ولی مخالفت کردم/ ...
شدم و سازندگی و حفظ مردم در صحنه و مقابله با توطئه های دشمنان و سرانجام کمک خواست. در ادامه این قبیل تمجیدها از قضا پای امام زمان(عج) هم به خاطرات باز می شود. جایی که ادعا می شود حضرت ولی عصر(عج) به خواب روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب می آیند و برای رفع شبهاتش نسبت به انتخابات76 به او سه بار پی درپی توصیه می کنند که به آقای هاشمی مراجعه کند! (یکشنبه 6 مهر) عصر آقای [روح الله ...