سایر منابع:
سایر خبرها
سراب عشق و احساس!
به گزارش بخش قضایی سایت خبرمهم ، برای اولین بار است که قلب و عقلم هر کدام ساز جداگانه ای می نوازند، در حالی که هنوز هم با همه وجود همسرم را دوست دارم، اما با این شرایط نیز نمی توانم زندگی کنم چرا که همه فرصت های خوب زندگی را از دست خواهم داد، بنابراین ... زن 38 ساله در حالی که بیان می کرد همه حق و حقوقم را می بخشم و همسرم را به خدا می سپارم تا حق مرا بگیرد، درباره سرگذشت خود به کارشناس ...
جریان امضای یک خانواده شهید بر کفن سردار سلیمانی
. عکس، تزیینی است بالاخره رسیدیم و رفتیم بین الحرمین. گنگ بودم و حال عجیبی داشتم. مادرم داشت سمت چپم راه می رفت. یک لحظه، کسی را سمت راستم حس کردم؛ درست مثل خوابم که بابا دست راستم را گرفته بود. چشم هایم را بستم. همه چیز شده بود عین خوابم. اصلاً نفهمیدم چطور تا دم ضریح امام حسین (ع) رفتم. چشم هایم را که باز کردم، از همان گوشه ضریح که در خواب از آن وارد ضریح شده بودیم، بابا را ...
ناگفته هایی از جانباز حمید بیات
مادرم روحیه بسیار بالایی دارد وقتی لطف الله به روستا می رود جمعیت زیادی دور او جمع می شوند فکر می کنند من شهید شده ام مادرم سکینه خانم دست لطف الله را می گیرد و با گریه می گوید: راضی ام به رضای خدا، نمی خواهم دشمن خوشحال شود، پسرم حمید را در راه امام حسین(ع) دادم فدای اسلام و امام لطف الله خبر مجروحیتم را می دهد که مادرم سجده شکر بجا می آورد. چهار ماه که در بیمارستان تبریز بستری بودم ...
ناگفته هایی از جانباز حمید بیات / 16 بار مُردم و زنده شدم...
بالایی دارد وقتی لطف الله به روستا می رود جمعیت زیادی دور او جمع می شوند فکر می کنند من شهید شده ام مادرم سکینه خانم دست لطف الله را می گیرد و با گریه می گوید: راضی ام به رضای خدا، نمی خواهم دشمن خوشحال شود، پسرم حمید را در راه امام حسین(ع) دادم فدای اسلام و امام لطف الله خبر مجروحیتم را می دهد که مادرم سجده شکر بجا می آورد. چهار ماه که در بیمارستان تبریز بستری بودم، پدرم از حرف نزدن دو روزه ...
سید عبدالهادی شیرازی؛ از مجاهدت علمی تا جهاد انقلابی در برابر استکبار
...! در آن زمان که عبدالکریم قاسم دست به تحریف قرآن می زد و آیات قرآن را کم و زیاد می کرد، آیت الله سیدمحسن حکیم به همراه آیت الله سیدعبدالهادی شیرازی فتوا به کفر حزب کمونیست عراق دادند. سیدعبدالهادی فتوایی محکم و رسا را در عموم مردم اعلام کرد که بدین شرح است: الشیوعیةُ ضلالٌ و إلحادٌ فلایَجوزُ الإنتماءُ إلیها؛ کمونیسم، گمراه و بی دین است و جایز نیست کسی بدان منسوب باشد. آیت ...
به خاطر این چشم ها یک روز شهید می شوی!
و مشغول شستن شدم. چند دقیقه بعد در حمام زده شد. بازکردم و حاجی را با یک لیوان آب پرتقال جلوی در دیدم. لبخندی زد و گفت: شرمنده ام! حالا که قرار است لباس ها را بشویی، بگذار گلویت خشک نباشد! لیوان را گرفتم و گفتم: حالا برو با خیال راحت بخواب! حاجی رفت. مقداری از لباس ها را که شسته بودم، گذاشتم بیرون حمام. وقتی شست و شوی بقیه لباس ها هم تمام شد و از حمام بیرون آمدم، دیدم حاجی دارد ...
میزگرد| روایتی از محبوبیت و تواضع شهید مهدی باکری / فرمانده ای که پوتین رزمندگان را هم واکس می زد + فیلم
؛ این شخصیت بسیار فروتن بود کفش های رزمندگان را واکس می زد، ارگان ها را تمیز می کرد، به سر و روی رزمندگان می رسید و هر کاری از دستش برمی آید برای دیگران می کرد حتی در خوردن غذا هم به یک تکه نان اکتفا می کرد و می گفت غذاها را به دیگر رزمنده ها بدهید من نمی خواهم، زمان استراحت وی فقط زمانی بود که با ماشین به جایی می رفت و این ها فقط بخشی از کارهایی بود که این شهید را با بسیاری از افراد متمایز و شخصیتی ...
حسینی ها در بلاها نباید رضایت خود را از خدا از دست بدهند
شود و خطبه می خواند. همه با این جمله شروع به شکر کردن خداوند به اندازه وزن عرش او می کنند. اصلاً انگار اتفاقی نیفتاده است. انگار داغی ندیده اند. انگار نه انگار تازیانه خورده اند. سرهای بریده را چهل منزل دیده اند. با صلابت می گویند ما از خداوند راضی هستیم و هیچ گله ای نداریم. این از آموزه های کربلا است. حسینی ها در بلاها نباید رضایت خود را از خدا از دست بدهند. باید راضی به حکم و قضای خداوند باشیم ...
سینماسینما/ گفت وگو با رضا بابک بازیگر بنفشه آفریقایی / عشق می تواند مرده را زنده کند
یا متعلق به طبقه بورژواست و رضا از طبقه فرودست است، نه. اما این نقش با همه طراحی که داشت، نقش سختی برای من بود، چون هم خیلی دورتر از کاراکتر خودم بود و هم اینکه خانم زندی خیلی زحمت کشیدند و اصرار داشتند تمام انرژی من برای اجرای این نقش گرفته شود. اینجا هم بگویم که فریدون شاید مقداری خودش را به مریضی زده است، خب مشکل هم دارد به هر حال سن او از رضا بالاتر است. و دست آخر اینکه، پسِ ذهنِ همه این آدم ...
بازیگری که جنگ را زندگی کرد/دخترم می پرسد چرا 8 سال ادامه دادی؟
نام کند اما ماه ها طول می کشید تا این کالاها تمام شود زیرا هر کس به خاطر دیگری از گرفتن این کالا صرف نظر می کرد و کسی به فکر جمع کردن مال نبود. من حقوقم ماهانه 2 هزار و 200 تومان بود، روزی در نمازجمعه آبادان حسن برزیده (کارگردان سینما) کنار من نشست و گفت امری خیر در راه است، یعنی قرار است کسی ازدواج کند. من همان روز حقوق گرفته بودم و 200 تومان حقوق را برداشتم و 2 هزار تومان را به حسن برزیده دادم ...
سه پرسش جدی در خصوص پایان جنگ
...> جنگ سوم جنگ ایران و عراق است. تفاوت این جنگ با آن دو این است که این جنگ شکست نخورد. درست است که پیروزی مطلق هم به دست نیاورد ولی به آن هجوم شده بود که آن هجوم را پس زد و توانست نظام بین المللی را هم اقناع کند که مسبب جنگ کس دیگری بوده است. در تحلیل این جنگ هشت ساله که به تعبیر شما سومین جنگ در دوره جدید ایران است، چه درون مایه هایی می بینید؟ اگر مبدأ تحولات مدرن ایران را از ...
چگونه از همسرم قدر دانی کنم؟
و مثل آدم های دست و پا چلفتی و ترسیده لکنت زبان گرفتم، و او فقط به من لبخند زد و به راهش ادامه داد. من فقط کمی به خودم رسیده بودم، ولی چیز خیلی خاصی که جلب توجه کند وجود نداشت، و مطمئنا به دنبال جلب توجه و تعریف و تمجید کسی نبودم. اما آن تعریف واقعا روز من را ساخت، بیشتر بخاطر آنکه ادامه نداد و از من تقاضای عدد تلفن یا چیزی نکرد. فقط همین. عالی بود. مرسی، رفیق اتفاقی من. از ...
نویسنده دل : 12 قسمت به سریال اضافه شد/ انتخاب اشتباهی بازیگران به کار لطمه زد/ از مردم عذرخواهی می کنم
عاشقانه بگردید. تمام آنچه ما گرفتیم برآمده از شرایط موجود جامعه بود چه بخواهیم بپذیریم و چه نخواهیم، نمی توانیم کتمانش کنیم. در قصه اتابک و مرسده سعی کردیم به غیر از رعایت کردن شرع و عرف، به پرداخت این مسئله هم برسیم. منظورم از شرع این است که در ابتدای قصه ما می بینیم که مرسده برگه طلاقش را در دست گرفته است و از لحاظ شرعی و عرفی اتفاقی نمی افتد که بگوییم شرع و عرف را زیر سوال بردیم. شوهر سابق او ...
خاطرات کرونایی طلبه جهادی (بخش اول)
بگوید زود آماده شو برویم که امروز کلی کار داریم. لباسم را می پوشم. یک ژاکت اضافه هم می پوشم برای سردی هوا. وقتی از خانه خارج شدم ساعت از 8 صبح گذشته بود اما هوا هنوز تاریک بود. ابرهای غم زده سیاه همه جا را گرفته بود. سیاه سیاه انگار با رنگ سیاه رنگش کرده باشند. از آن ابرهایی که وقتی نگاهشان می کنی همچنین هول برت می دارد و ترس در دلت می افتد. با صدای بوق ماشین هادی به خودم می آی ...
جانباز افغانستانی: افتخار می کنم که جانباز جنگ ایرانم
...، کی به ایران آمدید؟ من ده ساله بودم که دست در دست پدر و برادرم از مرز رد شدیم و آمدیم به ایران. سال 1355 و پیش از تجاوز نیرو های نظامی شوروی سابق به افغانستان بود. پدرم از مقلدین حضرت امام (ره) و شخصیت با نفوذی در منطقه بود و مسئولیت جمع آوری وجوهات شرعی مردم را به عهده داشت. وقتی به ایران آمدیم مدتی ساکن شهر مشهد بودیم و بعد به شهرستان ورامین آمدیم. در این جا هم پدرم وجوهات شرعی ...
بحرانی اجتماعی به دنبال گرانی اجاره بها
به گزارش گروه جامعه باشگاه دانشجویی ( ایسکانیوز ) ، گرمای امسال عامل اصلی آب شدن سرمایه اجاره نشین ها شده و امانشان را گرفت. البته این حکایت هرساله این روزها طور دیگری رقم خورده و حال و روز مستأجران را پریشان کرده و بر اعتماد به نفس برخی صاحبخانه ها افزوده است. لحظه به لحظه مبالغ اجاره بها بالاتر می رود و جدا از چالش های متعدد بر سر پیدا کردن مسکن مناسب و هفت خان اسباب کشی و بسیاری از اتفاقات ...
دل درگروی بازار
می گوید: فیلمسازی هست که اصلا ژانر مشخصی ندارد و سینمای او مشخص نیست. گاهی اوقات کمدی می سازد، ژانر وحشت می سازد، تاریخی هم می سازد که البته این هم توانایی خودش را می خواهد. اما من توانایی این نوع فیلمسازی را ندارم و سعی می کنم ژانر مورد علاقه ام را که تا حدی مشخص است و اجتماعی است، دنبال کنم و مسیر خودم در فیلمسازی را طی کنم. اما انگار مناسبات جدیدی در سینمای ایران شکل گرفته بود که ...
قرعه کشی برای اعزام به جبهه؛ سبقت برای ایثار بود/ وقتی پستچی وصیت نامه ام را به دست خودم داد
مادرم برایم نگه داشت و اگر دست خودم بود، گم می شد! دهرویه: من یک پیراهن پلنگی داشتم که شده بود تابلوی تبلیغات گردان! پشت آن نوشته بود من حسین(ع) را دوست دارم. وقتی شیمیایی شدم، می خواستند پیراهنم را بسوزانند که برایم بسیار تلخ بود. من یک آلبوم عکس هم داشتم که برای جمع آوری عکس هایش زحمت کشیده بودم. یک روز شنبه که به دفتر روزنامه رفتم، دیدم دفتر آتش گرفته و میز و آلبومم خاکستر شده بود ...
شهادت دو پسرم با فاصله کمتر از یک سال بود/ نحوه شهادت پسر بزرگم را در خواب دیده بودم
تشییع جنازه علی اصغر در میدان امام اسفراین سیل عظیمی از جمعیت به استقبال شهید آمده بودند، و من در حالی که پسرم علی اکبر که تازه به دنیا آمده بود تنها 17 روزش بود او را در آغوش گرفتم و با در دست داشتن عکس دو شهیدم به استقبال علی اصغر رفتم. حاجیه خانم ادامه داد: روز تشییع جنازه پسر کوچکم قوی تر شده بودم و بدون اشک ریختن در مراسم شرکت داشتم، به گونه ای که خیلی از مردم پشت سرم می گفتند احتمالا ...
گرانی مسکن تا کجا خواهد بود؟
که در شمال کشور وجود دارند نیز در آمار مورد محاسبه قرار گرفته اند. رئیس انجمن انبوه سازان خراسان رضوی اضافه کرد: این طرح تاثیر چندانی در تعدیل و کنترل قیمت مسکن رقم نخواهد زد. ما سالانه به حدود یک میلیون واحد نیاز داریم که در حال حاضر تنها حدود یک سوم آن ساخته می شود. در هشت سال گذشته تصمیم عملیاتی و اجرایی در این زمینه نداشته ایم، بنابراین کسری مسکن زیاد است. پژوم در خصوص ...
داستان کوتاه قلب افشاگر از ادگار آلن پو
توانم توضیح دهم که چطور شد این فکر به مغزم خطور کرد، ولی از وقتی که در ذهنم جا خوش کرد دیگر دست از سرم بر نمی داشت. نه کینه ای به پیرمرد داشتم نه غرضی و مرضی. در واقع خیلی هم دستش داشتم. نه از او بدی دیده بودم و نه هرگز بهم توهین یا تحقیر کرده بود. طمعی هم به مال و اموال او نداشتم. فکر می کنم. تقصیر چشم او بود. ها خودشه! یکی از چشم های او با چشم کرکس مو نمی زد، چشم آبی رنگ باخته، با لایه نازکی که روی ...
ابوفاطمه مسافر سوریه شد/کلیشه ای می گویم عاشق شهادتم
ه سوریه را به من دادند گفتم من دیگر نمی توانم رزمنده باشم و نمی خواهم؛ اما آنها می گفتند حاج یعقوب این بار اتفاقی نمی افتد و فردا عازم سوریه هستی. بعد از اینکه تلفن را قطع کردم به همسرم گفتم حاج خانم من فردا عازم سوریه هستم اما فعلاً به کسی حتی فاطمه و زهرا چیزی نگو؛ اگر به سوریه رسیدم زنگ می زنم اما در غیر این صورت انگار که نه انگار. در هواپیما نشسته بودم اما باورم نمی شد ...
جنگ خانمان سوز است و مخالف آن هستم/ اکثر جراحت رزمندگان برخورد ترکش بود/ خاطره ای جالب ولی نادر
رزمندگان نیاز بود؛ به دکتر، پرستار و بهیار نیاز مبرم بود. بیاد دارم در سال 65 عملیات کربلای 4 لو رفته بود که بعد از آن کربلای 5 را شروع کرده بودند. تاریخ 17/12/66 به دلخواه خودم بدون هیچ اجباری به جبهه رفتم. آن زمان همسر و خانواده از رفتن من ناراحت بودند. اما من تصمیم به رفتنم را گرفته بودم و به هیچ چیز دیگری فکر نمی کردم. روز اعزام من به جبهه فرزند دومم که بچه بود از پنجره افتاد و پیشانی اش شکس ...
پای وطن و هموطن تا پای جان ایستاده ایم
سمت خط مقدم حرکت کردیم. در مسیر هلی کوپتر برای جلوگیری از اصابت موشک مانوری داد که نزدیک بود واژگون شده و منهدم شود که با عنایت الهی این اتفاق نیفتاد و ما به سلامت به خط مقدم رسیدیم. در این زمان ما دقیقا در خاک عراق بودیم. هنوز چیزی از آمدن ما نگذشته بود که متوجه سر و صدای عجیب پشت سرمان شدیم. فکر کردیم نیروی کمکی رسیده است اما وقتی نزدیک تر شدند متوجه شدیم نیروهای عراقی ما را دور زده و از هر دو ...
روایت هفتاد و دومین غواص / از پایی که می لنگید تا لباس های غواصی رنگاوارنگ!
هدا و رزمندگان چقدر روحیه لطیفی داشتند که در آن درگیری و شهادت، دست از شوخ طبعی و روحیه لطیف خود برنمی داشتند. برگردیم به بقیه داستان، آقای جامه بزرگ هم تیرخورده و چند متر جلوتر افتاده بود، من هم بیهوش بودم. به هوش که آمدم، دیدم همه فکر می کردند من شهید شدم، صدای خر خر نفس کشیدنم به سختی شنیده می شد و از گلویم خون و گِل بیرون می زد. دائم از عقب صدا می کردند کریم! موقعیتت ر ...
وه چه عجیب مادرانی دارد این سرزمین!
فرزند رشیدش را نوبت به نوبت راهی قتلگاه عشق می کند؟! خدیجه خانم پاسخم را داد، او گفت: هنوز هم با پسر های شهیدم صحبت می کنم، می گویم خوب راهی رفته اید ای کاش خداوند مرا هم در همین راه بخواهد. خدیجه خانم از راهی می گفت که قرن ها پیش اربابمان حسین (ع) رفته است و فرزندانش را هم فدا کرده. دلتنگ بود، اما صبور، آلبوم عکس را که ورق می زد و یکی یکی شاه پسرانش را نشانم می داد، قطرات ...
ابتکار و خلاقیت بچه های اصفهان شهید حاج حسین خرازی شاه کلید شکست حصر آبادان شد
نابغه سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی در دست خطهای خودش نوشته که دشمن تا الان ده بار به ما پاتک زده که این سه کیلومتر را بگیرد. این رزمنده ادامه داد: چه کارمهمی؛ همان سه کیلومتر به بقیه جبهه ها هم نشان داد گفت می شود به دشمن حمله کرد خط دشمن را شکست تعدادی را اسیر گرفت تعدادی را کشت از آنها غنیمت گرفت خاکریز زد و پشت آن خاکریز ایستاد و مقاومت کرد. ابتکار و خلاقیت بچه های اصفهان ...
انتخاباتی که می تواند آمریکا را در هم بشکند
داده است: "خانم ها و آقایان، امروز می خواهم مطلب مهمی را اعلام کنم. به همه رأی دهندگان و حامیان و به همه مردم آمریکا قول می دهم که نتیجه انتخابات را بپذیرم... اگر... پیروز شوم!". ترامپ پس از گفتن این سخنان لبخند کش داری زد. حتی در انتخابات سال 2016 نیز نتیجه شمارش آرای عمومی را نپذیرفت و مدعی شد چیزی حدود سه میلیون مهاجر غیرقانونی به هیلاری کلینتون رأی داده اند . گلمن در ادامه با اشاره به ...
روایت تسنیم از نخستین فرمانده سپاه در غرب کشور / مقام معظم رهبری درباره شهیدجعفری چه گفتند؟
تا حدودی برای خودشان نامی دست و پا کنند. برای همین سعید هم باید راه خودش را انتخاب می کرد. در کودکی با هدایت پدرش سیدکاظم قرآن را به خوبی یاد گرفته بود و در نوجوانی با اندوخته دوران کودکی اش مدام آدم های اطرافش را شگفت زده می کرد. در محیط مدرسه شخصیت کاریزماتیکی داشت و در دوران تحصیل گوی سبقت را از همه ربوده بود. نوجوانی سعید در واقع جوانی او بود میل سیری ناپذیر او برای جلوتر بودن از ...