سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای قتل برادرزن به خاطر بدهی به داماد
. من هم قبول کردم. اما بعد از گذشت یک ماه او از پس دادن پول سر باز زد. بالاخره من و لاله باهم ازدواج کردیم و چند سالی هم به خاطر همسرم سکوت کردم. پس از مدتی متوجه شدم که برادر زنم در شیراز مشغول به کار شده به سراغش رفتم تا پولم را پس بگیرم، او گفت که قرضش را پس می دهد، اما بازهم پولم را نداد تا اینکه در تماس با برادرش متوجه شدم به تهران آمده که بازهم به سراغش آمدم، هرچه به او گفتم که پولم ...
به روح الله گفتم خوب شد شهید شدی
اطلاعات قبلی اش بالا آمده است. من هم باور کردم ولی برایم سوال شد چرا این کار را کرده است. از خانه بیرون زدم و طبق معمول که برای آقا روح الله حدیث کساء می خواندم در طول راه حدیث کساء را خواندم و بعد در محل کارم مشغول کار شدم. در عین حال منتظر روح الله بودم تا وقتی تماس گرفت به او بگویم چه اتفاقاتی افتاده است. اما به جای خودش پدرش زنگ زد و گفت زینب می گویند روح الله مجروح شده است. بلافاصله جیغ زدم ...
"همت" را فدای "بایدن ها "نکنیم
دوستان درباره تأثیرات گاز آزیدوزید آزید بر آبزیان منطقه آمازون صحبت می کردم و ناخودآگاه صدای گوینده خبر تلویزیون را شنیدم که گفت: بایدن پیروز انتخابات آمریکا شد. من از همه جا بی خبر هم در روزهای گذشته از بس تحت تأثیر حرف عوام الناس قرار گرفته بودم با شنیدن خبر پیروزی بایدن فکر کردم از فردا چه اتفاقات خوبی که برای ما نخواهد افتاد. مثل این خارجی ها لیوانم را برداشتم و خواستم با ...
محدودیت را زیر پاهای فلزی ام خواهم گذاشت/ آن قدر در مسیر اهدافم دویدم که از آن ها جلو زدم
اتفاق شروع تغییرات بزرگی برایتان بود... همیشه به همه گفته ام که این حادثه تولدی دوباره برایم بود و از آن به بعد نقش زندگی ام با خودم بود. حالا این خودم بودم که باید تصمیم می گرفتم که آدمی برنده باشم یا بازنده. به حکایتی می گویند زمین خوردن اتفاقی است ولی بلند شدن و ادامه دادن انتخابی است. تصمیم گرفتم بلند شوم و زندگی جدیدی را با شرایطی متفاوت تر شروع کنم. این اتفاق افتاد و بلند شدم و ...
به هاشمی گفتم دستت را می بوسم؛ نرو!/ بهمن ماه در دولت فریاد زدم باید راه ها را بست
سال پیش در بین 22 کشور شرق مدیترانه اول شدیم و شاید همین تاریخچه بود که باز من را به دام این مجموعه انداخت و شاید مشیت الهی بود که در این روزهای سخت بنده به عنوان یک سرباز این رسالت را به دوش کشم. نمکی گفت: هر بار از مقابل وزارت بهداشت رد می شدم می گفتم خدایا من را به هر دامی می اندازی بینداز ولی به دام وزارت بهداشت نینداز. زمانی هم که دکتر هاشمی می خواستند از وزارتخانه بروند، به ایشان ...
کاش به آن مهمانی نرفته بودم
اینکه پدر و مادر و خواهرش را هم مبتلا کرده عذاب وجدان دارد. ریحانه از روزی می گوید که با اصرار دوستش به جشن تولد رفت و مبتلا شد: از روزی که کرونا در تهران شیوع پیدا کرد، همیشه مراقب بودم و بهداشت را هم رعایت می کردم. آنقدر وسواس پیدا کرده بودم که اگر به دستگیره دست می زدم حتماً باید دست هایم را با آب و صابون می شستم و همین حالا هم البته همین طور است. اما در ماجرای کرونا اولین اشتباه می تواند آخرین ...
جزئیات جدید از جنایت هولناک؛ ناگفته های بهلول قاتل شیما+عکس
خانه خارج می شدم در خانه را قفل می کردم که شیما از خانه خارج نشود و شیما در خانه بود تا اینکه من بعد از انجام کارهایم به خانه بازگردم. شغل؟ راننده تاکسی سیار بودم. متوجه نشدی پدر شیما نگران دخترش است؟ نه، گوشی هوشمند ندارم و، چون هیچ مدرکی نبود که راز مرگ شیما فاش شود پیگیر ماجرا نبودم؛ بنابراین گزارش، تحقیقات برای پیدا کردن جسد ادامه دارد و احتمال می رود ...
وزن شعر بیاموزیم کتابی برای شاعران و دوستداران شعر موزون
متوجه شدم برای مخاطب عام نوشته شده است. چه شد این کتاب را نوشتید؟ ** به دلیل تدریس در دانشگاه و همچنین ارتباطاتی که با شاعران داشتم متوجه شدم بعضی دروسی که بچه های ادبیات در دانشگاه می خوانند به درد شاعران نمی خورد. یکی از آن ها همین عروض است و یا یکی دیگر از آن ها دستور زبان است. من می گویم عروض شاید به درد متخصص ادبیات بخورد، ولی اصلاً به درد شاعر نمی خورد، چون عروض برای شعری است که گفته ...
وزیر بهداشت در یازدهمین نشست گفت وگوی هفته تشریح کرد نقش طلایی آموزش و پرورش در نظام سلامت
زیرساخت آموزش و پرورش مملکت ایجاد کنیم. نمکی اظهار کرد: در نظام سلامت در 30 سال پیش در بین 22 کشور شرق مدیترانه اول شدیم و شاید همین تاریخچه بود که باز من را به دام این مجموعه انداخت و شاید مشیت الهی بود که در این روزهای سخت بنده به عنوان یک سرباز این رسالت را به دوش کشم. هر بار از مقابل وزارت بهداشت رد می شدم می گفتم خدایا من را به هر دامی می اندازی بینداز ولی به دام وزارت بهداشت نینداز ...
از بهترین روش های کسب و کار در دنیا، کار خانوادگی است/ در پنجاه سالگی قوی ترین زن جهان خواهم شد
.... در قسمت معرفی واتسآپ خود یک جمله جالب نوشته بودید. اینکه در پنجاه سالگی قوی ترین زن جهان شدم . در پنجاه سالگی قرار است برای خانم توکل چه اتفاقی بیفتد؟ راه من هنوز خیلی طولانی است و هنوز به خیلی از چیزهایی که در زمینه کسب و کار می خواهم نرسیده ام. خیلی ها وقتی این جمله را از من می شوند فکر می کنند برنامه ای برای سیاست و مثلا نماینده مجلس شدن دارم (می خندد) اما هدف من اینها ...
تداوم همدردی شاعران فارسی گو با پدر افغانستانی
جمعی از شاعران ایران، افغانستان و پاکستان به بهانه حمله تروریستی به دانشگاه کابل و پیامک پدری که بعد از 142 بار زنگ زدن پیامک نوشته بود: جان پدر کجاستی؟ سروده های گفته اند که در ادامه می خوانید. * عبدالرحیم سعیدی راد کابُل مهربان من! جان پدر کجاستی؟ دخترک جوان من! جان پدر کجاستی؟ زنگ زدم به گوشیت، آه، از این خموشیت روح من و روان من! جان پدر کجاستی؟ ...
تیرباران طیب به روایت یک شاهد عینی
حکایت امام، نروم مطلب را به کسی بگویم و برای خودم دردسر درست کنم! یک روز سروان داراب نیا آمد و به من گفت: امشب تو کشیک بده، ما چند نفر میهمان داریم؛ هر وقت زنگ زدم چای بیاور! ساعت حدود 12 شب بود که زنگ زد و من سینی چای را برداشتم و بردم. وسط اتاق یک میز بود و طیب و حاج اسماعیل رضایی یک طرفش نشسته بودند و سرهنگ جعفری طرف دیگر نشسته بود. از من پرسید: چه کسی تو را اینجا فرستاده است؟ گفتم ...
چرا وقتی کرونا می گیریم نمی دانیم باید چه کنیم؟
هزار تومان می گیرد؛ وقتی رفتم از ترس صف و جمعیت عقب عقب برگشتم و نهایتاً هم یک بیمارستان در یکی از مناطق دور از دسترس در تهران پیدا کردم و تست را با قیمت 367 هزار تومان دادم. فردای روزی که تست را دادم جوابش را در سایت آزمایشگاه دیدم و حدسم درست از آب درآمده بود، تستم مثبت و کرونا گرفته بودم. حالا وقت این بود که به شماره 4030 که همان روزهای اول کرونا یعنی اسفندماه پارسال هم مرتب زنگ می ...
حیدر برای همرزمانش مثل پدر بود
همین حالا با خودت به نماز جمعه ببر. سیدمصطفی را هم با داداشم بفرست. از داداش خواستم هر وقت به جلسه دعا یا نماز می رود او را هم با خودش ببرد. از همین حالا بچّه ها باید یاد بگیرند که صف های نماز را مستحکم کنند . گفتم: چشم. پایش را روی رکاب گذاشت و بالا رفت و از پشت شیشه برای بچّه ها دست تکان می داد. خیره به او نگاه می کردم که اتوبوس راه افتاد. نگاهم به اتوبوسی بود که او را از من دور می کرد و من ...
۞ امام علی (ع) می فرماید:
باشگاه برای قراردادم داشتم. فکر کنم حدود 6-5 جلسه داشتیم که در چند جلسه حتی در اتاق خود را برایم باز نکرد و صحبت های حاشیه ای می کرد. من به او گفتم آقای رسول پناه قبل از اینکه به دوحه برویم تکلیف قراردادم را مشخص کن تا با تمرکز راهی اردوی تیم شوم. آقای دیرباز تو درباره من حرف نزن بعد از اینکه جلسه با آقای رسول پناه تمام شد، جلوی در باشگاه به خبرنگاران گفتم که می خواهم چهار ساله و شش ...
قدوس: دو سال اخیر برایم جهنم واقعی بود
آزمایش خون از من گرفتند و مرا به خانه فرستادند. با خود فکر کردم چه خوب، پس می توانم در مسابقه دو روز بعد بازی کنم. پس از آن نه می توانستم بایستم، نه بنشینم و نه دراز بکشم. وحشت کرده بودم و نمی دانستم چه کار کنم. نیمه شب با دکتر تماس گرفتم و گفتم آنقدر درد دارم که توان انجام هیچ کاری را ندارم. او گفت مشکل تو واقعا جدی است. من هیچ چیزی درباره آپاندیس نمی دانستم، به همین دلیل چیزی متوجه نمی شدم و درک نمی ...
مرگ آسان، تصمیم گیری سخت
می زدم و البته اصرار داشت نامی از او در گزارش درج نشود، در رابطه با اینکه چرا گره کور تصمیم گیری در رابطه با تعطیلی پایتخت باز نمی شود و تکلیف مردم روشن نمی شود که بالاخره تهران تعطیل باشد یا نه، به فرهیختگان گفت: ما مدت هاست هم اعلام کردیم و هم نامه فرستاده شده است که تهران حداقل برای دو هفته باید تعطیل شود تا بتوانیم سروسامانی به وضعیت خصوصا اوضاع کادر درمان بدهیم. منتها نمی دانیم چرا چنین ...
سید جلال : اینجا همه سر کاریم!
...> در طول بازی هم اول با تو جروبحث کرد و چند بار این اتفاق تکرار شد. به هم چه می گفتید؟ همان اوایل بازی با بشار رسن بد صحبت کرد که من پرسیدم آقای اکرمی چرا با بشار بد صحبت می کنی؟ داور مسابقه چه جوابی داد؟ آقای اکرمی به من گفت اعتراض می کند! من گفتم همه اعتراض می کنند، مگر فقط بشار رسن اعتراض می کند؟ من بعد از این همه سال فوتبال بازی کردن متوجه می شوم اول بازی وقتی ...
من یک مهاجر سیّارم
کارهایی که مثلن باید تا قبل از مرگ خواند. این هم وارداتی ست. باشد، حالا تو بخند، بگو روح جلال، بگو شرق زدگی. نه والله، نگاه کن خودت. فشار خون ملت بالاست برادر! یا کمر به پایین و یا انقلابی و خانم ان برانداز، به جان تو. طرف آمده می گوید یک طرح فیلم، یا اصلن خود فیلم نامه را برای مان بنویس که مَدمَکس توش ایرانیزه شده باشد با ته رنگی از عرفان اسلامی و... پاک خنده ام گرفت. بلند شدم آمدم بیرون. خوب هم ...
سرنوشت مبتکر مسکن مهر در ایران/ جایی در تاریخ نداشت! – خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان
اعدام حاج اسماعیل دید. حتی نوشته که ماشینم را نیز بفروشید و پولش را به این سه نفر بدهید. این برای یک آدم مبارز و کسانی که می خواهند به جهاد بروند، می تواند الگو باشد. به قول اقبال لاهوری نشان مرد مؤمن با تو گفتم / که چون مرگش رسد خندان بمیرد اسماعیل رضایی به همین حال شهید شد. عزت شاهی: شهید حاج اسماعیل رضایی و شهید طیب رضایی، کارشان در حد اعدام نبود. نه تروری داشتند و نه اسلحه ای و نه ...
قبل از قیصر
گردش بود، رفت روی صندلی نشست و باز آهسته گفت: خیلی ممنون از نقدی که برای فیلمم نوشتین. احساس کردم خیلی مودب و ماخوذ به حیاست. رفتار و طرز حرف زدنش شباهت به هیچ یک از کارگردان هائی که تا آن روز دیده بودم نداشت. لبخندی زدم و گفتم: اختیار دارین، فیلمتون جای نوشتن داشت. وقتی دیدم کاملا جا خوردم. هیچ فکر نمی کردم اینقدر متفاوت باشه؛ هر چند... پرید وسط حرفم و در حالی که صندلی من را در ...
دو ترم با استاد کرونا
، این ویروس هم از راه رسید. خیلی زود همه جا تعطیل شد و اصلاً نفهمیدم دانشگاه چی هست؟ نتوانستم محیطش را درک کنم. بعد خیلی زود همه چیز آنلاین شد. فکر نمی کنم کسی مثل من برای نابودی این ویروس دعا کرده باشد. من حتی نتوانستم با همکلاسی هایم دوست شوم. آخر ارتباط مجازی که ارتباط نیست؛ هر روز با خودم فکر می کنم نکند من کل چهار سال دوره تحصیلم را همین طور سپری کنم و هیچ چیز از دانشگاه نفهمم. سمیه ...
شاعران با جان پدر کجاستی؟ دست به کار شدند
هر زمان که بود ویران شدی ویران شدی ویران شدی کابل گفتم که دور از تو روم دل بر کَنم از تو در زیر زیر پوستم پنهان شدی کابل هستی سراسر جانِ ما بودی تو کابل جان حالا چه شد که این همه بی جان شدی کابل قاسم ساکنی زمزمه ها شنیده ام، جان پدر کجاستی؟ از همه دل بریده ام، جان پدر کجاستی؟ زنگ زدم فزون ز صد به گوشی ات جواب گو پای بنه به دیده ام ...
من خالق زندگی ام هستم!
این باور رسیدید؟ دیگر گفتم بس است باید حرکت کنی. شرایط تو همین است. چی بس است؟! اینکه توی خانه تنها بنشینم. من اگر از خواب بیدار می شدم و صدای کسی را نمی شنیدم از ترس دل می ترکاندم. تنهایی هیچ وقت جایی نمی رفتم. صد درصد وابسته به خانواده بودم. دیگر از یک جایی به بعد از این وابستگی خسته شدم. می ترسیدید که یک موقع خانواده نباشند؟ بله. خیلی چیز ها است. من خودم را ...
طلاق به وقت کرونا
...> دوستم گفت: راست میگی. تا حالا این طوری به قضیه نگاه نکرده بودم. کاش بیای این حرف ها رو به اونم بزنی. حتما تأثیر داره. گفتم: باشه میام. ساعت چند خوبه؟ گفت: کرونا چی میشه؟ گفتم: به ریسکش می ارزه. و پایانی که اتفاق افتاد. دوستم گفت: تو هم که حرف های کارشناس های تلویزیون رو می زنی. صبر، گذشت، زندگی با تفاوت هاش زیباست. از اول بگو نمیام تا من یه نفر دیگرو پیدا کنم. و گوشی را تقّی کوبید روی تلفن. ...
چرا ما را با مهران مدیری مقایسه می کنید؟
. ** از چه نظر؟ -اینکه این پسر واقعا مهربان است و با قلبش همه کار می کند. ** چقدر از ویژگی های رفتاری او شبیه به شما است؟ -اینکه به خانم و آقای مسن و بزرگترها کمک و محبت می کند. حالا ممکن است در این میان خرابکاری هایی بوجود آید. در حقیقت آقای انصاری گفت تو در این سریال قرار است نقش پسر من را بازی کنی. ** شما هم همان لحظه نقش را قبول کردید؟ ...
شوخی ایرانیان با جدی ترین انتخابات آمریکا | نتیجه انتخابات آمریکا تا چه اندازه دغدغه مردم ایران است؟
داره لامپ دستشویی اتاق بیضی رو باز می کنه و می گه اینو از سرمایه شخصی خریده بودم. - الان خود ترامپ بخواد ببینه چند چنده، زنگ می زنه از ایرانیا می پرسه. - بایدن داره اختلاف را زیاد می کنه. همین طوری پیش بره، رأی الکترال ایالت های پنسیلوانیا و جورجیا مثل بازیای آخر پرسپولیس، تدارکاتی می شه. - اصلا فکرش رو نمی کردم یه روزی استرس رأی های کارولینای شمالی رو هم داشته باشم ...
شوخی کاربران فضای مجازی با انتخابات آمریکا/ ما که هرچی کشیدیم تو این 15 سال از ایالت سمنان بوده!
می کنم تاکسی تون رو عوض کنین! * یه جوری اسم ایالت های آمریکا رو بلد شدیم انگار نه انگار تا دیروز بجنورد و بیرجند و بروجرد رو باهم قاطی می کردیم. * این قدر تلویزیون از انتخابات و رای گفته که همسایه هامون رفتن جلو مدرسه رای بدن! * طرف استان های کشور خودمون رو نمی دونه فکر می کنه یزد دریا داره بعد الان کل ایالت های آمریکا رو حفظه. * ما که هرچی کشیدیم تو این 15 سال از ایالت ...