روایتی متفاوت از معلولی که با دهان نقاشی می کند
سایر منابع:
سایر خبرها
سمانه و مبینا در دام شیطان خطرناک افتادند
رستوران رفتم که دیدم یک مرد سوار بر خودرویم شده و با سرعت از محل دور شد. مبینا نیز در ادامه گفت: داخل خودرو منتظر سمانه بودم که ناگهان یک مرد با اسلحه ای که در دست داشت سوار بر خودرو شد و، چون ماشین روشن بود شروع به حرکت کرد و بعد از یک مسیر کوتاه که با هم درگیر شده بودیم با تهدید اسلحه طلاهایم را از من گرفت و سپس مرا به بیرون خودرو پرت کرد که در این حادثه زخمی شدم. دستگیری سارق ...
ناگفته های پدر 2 دختر تهرانی قبل از اعدام / اعتراف به 4 جنایت در گفتگو با قاتل
.... من با آن ها خوش بودم. مدتی قبل تولد ساناز بود. چند روز دیگر هم تولد سولماز است. این را که یادم می آید حالم باز هم بد می شود. باز اعصابم به هم می ریزد. تولدشان همیشه بهترین روز زندگی ما بود. کیک می خریدیم و شاد بودیم. تولد خودم و همسرم هم در یک روز بود. همین شادی های کوچک برایم زندگی خوبی ساخته بود. به عشق خانواده ام به خانه برمی گشتم و هر طور بود دلم می خواست ساعت 7 خانه باشم و لذت می بردم ...
کوبه های شادی
نشان از پدر/ تو بیگانه خوانش، مخوانش پسر وقتی پدر و عمو و دایی و مادر نوازنده و هنرمند باشند، حاصل آن فرزندی می شود که از نه سالگی کنار دست استادان بزرگ موسیقی مشق عشق می کند، یازده سالگی رتبه برتر تک نوازی در جشنواره مسابقات دهه فجر را کسب می کند و امروز در کسوت یکی از بهترین نوازنده های ساز های کوبه ای در استان خراسان، برای شادی دل مردمش ساز می زند. برای گپ وگفت با این هنرمند جوان، از او و ...
خواب شهید مدافع حرم در کربلا چگونه تعبیر شد
من؟ ناراحت بودم چون تازه کلاس سوم راهنمایی می رفتم. مادرم گفت: خب آنها تو را پسندیده اند. خلاصه قسمت بود و محمد و خانواده اش مرا دیدند. جالب است برایتان بگویم از خواستگاری تا عروسی ما حدوداً یک ماه طول کشید. درست است که اولش مخالف بودم، اما عروسی کردن را دوست داشتم. خصوصا با محمد که می دانستم شغلش هم پاسداری است. به این مسائل علاقه مند بودم و خودم هم زیاد به بسیج می رفتم و خیلی فعال بودم. حتی آ ...
اثر هنری وقتی می تواند زندگی کند که کامل نشده باشد
...، متفاوت است. 10 اثری که در این گالری به نمایش درآمده است مجسمه هایی با ابعاد بزرگ و حفره های توخالی است و این حفره ها ذهن مخاطب را درگیر می کند که هنرمند چگونه آنها را تو خالی کرده است. این مجسمه ساز دلیل انتخاب حجم تو خالی اشیای ساکنی که گویی علیرغم تهی بودن شان پر هستند را به تاریخچه فرم نسبت داده است: خیلی از این فرم های (تو پُر یا تو خالی) که در مجسمه سازی کار شده این ها را امروزی و ...
باز خوانی وصیت نامه شهید قاسم سلیمانی
است. چگونه ممکن [است]کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران. عزیزم! من از بی قراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابان ها گذاردهام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می روم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بستهام، تو خود میدان ...
به قدس خواهیم رسید
و کناری نیست که درباره آن ننوشته باشم. مشهورترین آوازهای حلبی نوشته من است و برخی از کارهای من وارد میراث و فرهنگ حلب شده است. از سال 1995 به بیروت رفتم، بیشتر خوانندگان لبنانی از قصاید من استفاده کرده اند، آنچنان که1750 سروده غنایی من توسط خوانندگان مورد استفاده قرار گرفته است و 240 خواننده از این سروده ها استفاده کرده اند. در بایگانی شخصی من، تولیدات همه هنرمندانی که در آنها از کارهای ...
گفت وگو با سمیه خاوری، هنرمند و تصویرگر کتاب های کودکان
سید محمد عطائی |شهرآرانیوز؛ شاید حدود یک سال پیش بود که برای اولین بار تصویر تعدادی از آثارش را دیدم نامش را در لیست گفت وگوهایم گذاشتم. آثار او حال وهوای خاصی دارد منطقه ما از این هنرمند شاخص و با استعداد کم ندارد. افرادی که زبان هنر را انتخاب کردند، چون هیچ چیز دیگری یارای بیان احساساتشان نیست. مخاطب امروز ما سمیه خاوری، هنرمند خوش قریحه هم محلی ماست. او دانش آموخته گرافیک دانشگاه هنر نیشابور ...
اصرار حاج قاسم بر ترویج فرهنگ بومی؛ انگیزه کارآفرینی دختر شهید/ هدفم احیای صنایع دستی زنانه در رفسنجان ...
گروه خانواده؛ مینا فرقانی: چند ماه قبل بین مقالات و خاطراتی که از حاج قاسم نقل شده، به خاطره ای برخوردم که سردار در زمان حیات توصیه کرده بودند بازی های بومی کودکان کرمانی در قالب کتابی ثبت و معرفی شود. این خاطره گوشه ذهنم مانده بود تا اینکه مدتی پیش که کتاب فرهنگ شفاهی کودکان رفسنجان به دستم رسید، به ناگاه یاد آن خاطره افتادم. نویسنده کتاب، خانم دکتر زینب کبیریان ، قبل از اینکه این توصیه و تأکید سردار را شنید ...
زندگی و کارنامه ادبی فروغ فرخزاد به بهانه زادروز او (هشتم دی)
شکل دیگری می بینم...نیما چشم مرا باز کرد و گفت: ببین. اما دیدن را خودم یاد گرفتم ... فروغ آرام نداشت. او در شعر حل شده بود، خودش هم خوب می دانست. شعرش را به هر مردی، معشوقی، عاشقی و مجنونی ترجیح می داد. در سال 1336 و در سن 23 سالگی مجموعهٔ دیوار و در سال 1338 در سن 25 سالگی عصیان را از چاپ به درآورد. فروغ در زیباترین، فرخنده ترین، سرمست ترین و بهترین سال های جوانی، شادابی ...
روایت عراقی ها از نقش شهید سلیمانی در نجات سامرا/ با وجود این سردار خاکی پیروزی نصیب ماست+فیلم
زمان طی ماه های اخیر از جمله آثار پرمخاطب درباره شهید سلیمانی باشد. کتابی که همانند دیگر آثار انتشارات شهید ابراهیم هادی با قلمی ساده و شیرین منتشر شده و همین امر، آن را همه خوان کرده است. در بخش هایی از این کتاب که به حضور مؤثر شهید سلیمانی در دفع حمله داعش به شهر سامرا اختصاص دارد، می خوانیم: سال ها و قرن ها از ماجرای مالک و مردمان احمق آن روزگار گذشت. اوائل قرن بیستم، دنیا با پدیده ...
طبیبم رو می خوام، طبیبم اما خوابه!
فرزین پورمحبی زمانه غریبی است؛ درد دندان که داشتی به پیشش می رفتی و از پیشت که رفت دلت به درد آمد! اما درد دل ما فقط همین نیست چون ملاقات هر دکتری به معنای ویزیت نیست! گاه می روی با شنیدن صدای مته ای که مینای دندانت را حفر می کند، خیره به آن نور بالای سرت بشوی و چشمانت را از عمد و شاید هم از ترس، منقبض کنی و انگشتانت را محکم بر دسته صندلی بفشاری تا او تو را در این حالت ببیند و با آن ...
ناگفته های مراسم تشییع حاج قاسم در کرمان از زبان یک خبرنگار
واقعاً جمعیت فشار می آورد و انسان را به یاد فاجعه منا می انداخت. در آن جمعیت یک باره بلندگوها اعلام کردند به دلیل حجم زیاد جمعیت و خطری که امکان دارد حرکت جمعیت مستقر بر روی کوه آن ها را تهدید کند، مراسم تشییع به پایان رسیده و خاکسپاری امروز انجام نمی شود. اما کسی باور نمی کرد. جمعیت همان طور به مسیر قبلی ادامه می داد و این حرکت جمعیت میلیونی به سمت یک نقطه مشخص و محدود می توانست ...
مولانا و تجربه ویژه اوج
تبدیل ها آمد نه هامون ماند و نه دریا چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی چون چه دانم های بسیار است لیکن من نمی دانم که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون در این شعر، با اینکه می پنداشتیم نهنگ، عشق و بلعنده است، خودش در یک بیایان عظیم بلعیده می شود و در کل آن چه که به تصویر کشیده می شود، غیرعادی است. در این جا شاعر فریاد برمی آورد که چه دانم ...
شهید خندان مشهد
، بالاخره اعزام شد حسین آقا اول برای رفتن به سوریه از طریق تیپ فاطمیون ثبت نام کرد؛ ولی چون این تیپ فقط مدافعان حرم افغانستانی را برای دفاع اعزام می کند، بعد از چندین بار اقدام، موفق نشد برود؛ اما ناامید نشد و همچنان برای رسیدن به هدفش که همان دفاع از حرم حضرت زینب(س) بود به تلاشش ادامه داد. برای رفتن به سوریه به جز مشهد از طریق شهرهای قم، تهران و اصفهان هم اقدام کرد. بعضی وقت ها همه چیز خوب پیش ...
خاطره ی مجروحیت و جانباز مرتضی قنبری وفا
" فرصت طلبانه، بجای اینکه خودم را به نیروهای امداد معرفی کنم، با بچه های اعزام مجدد، وارد واحد تخریب شدم؛ در حالی که من اصلا" دستم به اسلحه هم نخورده بود و این راز را به هیچ کس نگفتم. زمانی که آموزش های تخصصی واحد تخریب آغاز شد؛ بدون اینکه از دیگران عقب بیفتم، با عشق و علاقه ی فراوان، به یادگیری پرداختم. آنقدر تشنه ی هیجان بودم که امدادگری سیرابم نمی کرد و تخریب، گم شده من بود؛ تا آنچه ...
محمدرضا هدایتی و پسر بزرگش هامون / عکس + بیوگرافی
اجرا کنم حتم دارم باعث خنده می شود. من یک فرم کاری را انتخاب کردم که با توجه به بازیگری ام بیننده خیلی من را دور نبیند، یعنی من برای او باید قابل باور باشم. در غیر اینصورت حتی اگر متفاوت ترین کارها را ارائه دهم، شرایط خوبی ایجاد نخواهد شد. من باید خودم را در موسیقی ثابت کنم بعد کارهای متفاوت انجام بدهم. در واقع رسالت اصلی هر هنری سرگرمی سازی است. شما باید بتوانی مخاطب را جذب کنی بعد حرف های بزرگ ...
خاطرات وکیل/ معجزه روز برفی
امیدی واهی وارسی می کردم، شبیه به شعبده بازها از داخل کیف یک دسته اسکناس دوهزارتومانی بیرون آوردم. مات و مبهوت به دسته پول نگاه می کردم. زبانم قفل شده بود. صادق گفت: ناقابل است. ان شاءالله جبران زحمت می کنم... از آن لحظه به بعد چیزی به خاطر ندارم، مگر زمانی که با گونه های خیس بر سجاده نمازخانه مجتمع قضایی یا خیرالرازقین می خواندم و شاکر دلیل المتحیرین بودم . پرونده تا عالی ترین مرجع قضایی با لوایح من پیش رفت و امروز بعد از بیست سال حضور در حرفه وکالت، برکت حق الوکاله صادق و برادرزاده هایش را در زندگی ام می بینم. *وکیل پایه یک دادگستری کد خبر 1458894 ...
در راه پیشرفت توقف ممنوع است/ راه ادامه دارد حتی با ویلچر
. در همین فکرها بودم که با صدای آقای اکبری به خودم آمدم با همان لبخند و برخورد خوبش به من گفت چه چیزی می خواهید در مورد من بدانید؟ برایشان توضیح دادم که از ابتدای آغاز معلولیتش تاکنون را تعریف کند، وقتی توصیفش را از روز بارانی و صدای پرنده ها شنیدم از خودم خجالت کشیدم اما چه چیزی باعث این همه امید به زندگی و چهره خندان شده بود؟ در زیر مختصری از گفت وگوی مذکور تقدیم می شود ...
ارتباط معجزه آسای شهید با مادرش در خواب و شعری که برایش خواند
می رفتم. همان روز هم بی قرار و دل تنگ پسرم شده بودم و خیلی گریه کرده بودم؛ تا اینکه خواب مرا فراگرفت و در خواب محمد را دیدم؛ تا خواستم بلند شوم، گفت: بلند نشو؛ و یک کاغذ درآورد و من انگشتم را خودکار و کف دستم را کاغذ کردم و شهید شروع به خواندن شعر کرد و من هم روی دستم نوشتم که هنوز هم ازبر هستم. منم آن عاشق دیرینه ی عشق به بزم عاشقان ماوا گرفتم چو بلبل از قفس پرواز کردم ...
آقا مرتضی آیینه بود
و شاگرد صادق شهیدآوینی بود که سال ها پس از جنگ بدن مطهرش در لبنان با راکت جنایتکاران صهیونیست تکه تکه شد و روح عزیزش به معراج شتافت. در این مدت هم از زاویه خودم دیدمش. انگار که در اتوبانی که همه می روند و از کنار هم رد می شوند یا مسیری را همسفر می شوند، من هم مدتی با او همراه شدم. این روایتم را این طوری ببینی تا من راحت تر بگوم. به نظر من نخستین مسئله این بود که آقامرتضی خودش بود. این نخستین مشخصه ...
من نیاز به مسلمان بودن داشتم
از خودم خیلی مطمئن بودم. اما اکنون ، سال ها بعد ، فهمیدم که من چیزی نمی دانستم. بیست سال بعد من هنوز یک جمهوری خواه سرسخت و ضدمسلمان بود. هر دو دختر من تازه از دبیرستان فارغ التحصیل شده بودند و بر خلاف کشورهای مسلمان که دختران تا زمان ازدواج با والدین زندگی می کنند، دخترانم به محض فارغ التحصیلی از خانه خارج شدند. مانند بسیاری از بچه های آمریکایی ، آنها مشتاق داشتن استقلال خارج از ...
تبریک تولد حضرت عیسی مسیح (ع) در صفحه بازیگر نقش حضرت مریم/ پست شبنم مقدمی همزمان با سالروز درگذشت مولانا
کشورمان مطلبی را در صفحه خود در فضای مجازی منتشر کرد. کرمی در این مطلب نوشت: "تو زندگیم خیلی دیوونگی کردم. اگر برگردم به گذشته همه کارهایی رو که انجام داده بودم باز انجام میدم، اما رَوشِ انجام دادن تک تکشونو عوض میکنم!) این جمله درخشانو امروز دوستِ نازنین و معتمدی گفت و من کلی از شنیدنش لذت بردم. دارم از صبح فکر میکنم که زندگی بدون دیوونگی ها و خل بازیهاش چقدر میتونه از ...
نام مسیح گره گشای دنیای بشر
سبک تر شدم. نکته زیبای این خاطره در نگاه مشترک بین این دو هم وطن بود چون وقتی چند پله پایین تر آمدم یکی از هموطنانم گفت حاج آقا این همه امام زاده در ایران بود شما کم اوردی امدی لبنان به حضرت مریم متوسل شدی. گفتم: خدا و پیامبرش بین انسانها فرقی نگذاشته اند و دین آمده برای برابری و عدم تبعیض و خداروشکر که ما ایرانی ها از ابتدا هرگز نژاد پرست نبودیم و اهل تبعیض بین اقوام و رنگ ها نبودیم.حال انسان ...
از غزنی تا اوپسالا؛ با شاعری که حنجره مظلومیت زنان افغانستان است
مقاومت می گفتید. حالا هر کدام تان در جایی پراکنده شده اید، یکی در استرالیا، یکی در انگلیس، یکی در آلمان و یکی هم مثل تو در سوئد یا به قول خودت سویدن. و اگر می بینی امروز نسل ما و شما این همه پراکنده اند در جهان، شاید به این خاطر است که تکّه هایی از تاریخ و فرهنگ ما را در گذشته دور کنده اند و برده اند و خودت که خوب می دانی پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است و مغولان فرهنگ و تاریخ همیشه بوده اند و ...
پیام نیازمند: کاپیتانی تمرکزم را به هم نریخت
آن صحنه بهترین تصمیم را گرفتم. یک لحظه قصد داشتم با سر توپ را دفع کنم ولی با توجه به جایگاه خودم و مسیر و توپ و دروازه اگر این کار را می کردم فقط به توپ برای زودتر گل شدن کمک کرده بودم. فکر می کنم در آن موقعیت بهترین کاری که می شد کرد همان بود./ سعید رضی پور
بدون تعارف با رفیق و وصی حاج قاسم
...، اولین بار به من فرمودند که بحث وصیت شون رو مطرح کردند که اگر اتفاقی افتاد، بحث مراسم تکفین و تدفین و این ها را تو انجام بده، آخرین بار که سال 96، آخر های 96 که ایشان تشریف آوردند قم برای دیدار علماء، پارچه ای رو درآوردند گفتند من که امروز رفتم پیش آقایون علماء، امضا گرفتم برای کفن خودم، این کار خب مرسوم بود در زمان جنگ، این کار را زیاد می کردند بچه های رزمنده که امضا می گرفتند برای این که شهادت ...
من کُشتم، خوب هم کردم که کُشتم!
کتاب را از چه سنی آغاز کردید؟ بنده هم مثل بسیاری دیگر از دوستان این حوزه (و البته کوچک ترین آن ها) اولین تجربیاتم در این حوزه را (به معنای عام آن) از سنین نوجوانی شروع کردم که طبعا هرچه سن و مطالعاتم بیشتر شد، حالت جدی تری به خود گرفت. البته چون عشق اصلی و رشته تحصیلی ام تاریخ بود، تمرکز نویسندگی ام بر پژوهش تاریخی قرار گرفت. از زمانی به بعد احساس نیاز کردم برای مطالعات خودم زبان عربی و ...