تهدید دختر جوان توسط رمال: با اجنه آزارت می دهم
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای شنیدنی امام جمعه اردبیل برای وزیر صمت| طعنه امام جمعه اردبیل درباره ایمنی خودروهای داخلی به وزیر ...
شخص دیگری شده ام و جالب این که کلید پراید من به راحتی خودروی آن شخص را نیز را باز کرده و سوار آن شده بودم و البته به خاطر اتحاد رنگ متوجه تغایر خودرو ها نشده بودم. وی در ادامه گفت: عنایت خداوندی با من همراه بود که سریعاً متوجه تغییر شده و پیاده شدم و الا افتضاح بزرگی برای خودم و مخصوصاً برای عنوان امامت جمعه و نمایندگی مقام معظم رهبری درست می شد و شایعه و تهمت همه جا را فرا می گرفت که ...
شما از همین الآن همسر شهیدی!+فیلم
هم کادویش را کنار می گذارم. بعد همسرم مرا کنار کشید و گفت: زندگی ام را به تو می سپرم. وقتی از در بیرون رفت، دیدم کلاه و دستکش را نبرده است. زنگ زدم، گفت: کلاه را بده حسین، پایین بیاورد. دیگر شما نیایید. حسین که پایین رفت تا کلاه را بدهد، آقاسعید به او گفته بود: خواستم مردانه حرف بزنیم. بعد از من، مرد خانه تو هستی، مواظب مادر و خواهرت باشد. یک گاز هم از لپ حسین گرفت تا یادش بماند چه قولی داده است ...
پا به پای همسرم همراهش بودم
، امّا من اهمیت نمی دادم؛ چون مطمئن بودم که شوهرم اهل این کارها نیست. بعد از مدتی که گذشت همسایه مان آمد و گفت تلفن با تو کار دارد. خانمی بود و با فحش و ناسزا گفت شوهرت مرده و تو در خانه راحت نشستی! بدون مقدمه گفت شوهرت را کشتند و من بی هوش شدم. آن موقع من 26 سالم بود و پنج فرزند داشتم. با گریه و زاری به خانه برگشتم و بچه هایم از من پرسیدند چه اتفاقی افتاده است! دلم نیامد بگویم پدرشان ...
قرار بود قشنگ ترین لحظه زندگی ام را تجربه کنم اما...
یک ماما به من انگ داشتن فرزند نامشروع زد و حتی وقتی همسر و شناسنامه و تاریخ ازدواجم که سه سال از آن می گذشت را دید باز هم شرم نکرد و گفت تو با پزشکت دست به یکی کردی تا بچه را سقط کنی! درحالی که من با هزار دارو و درمان بعد از 3 سال باردار شده بودم و این خوشی فقط ده روز همراهم بود. این اتفاق را هرگز فراموش نمی کنم و آن ماما را هیچ وقت نمی بخشم افسانه هم از اتفاقی که سال 67 برای ...
ناگفته هایی از شهید محمودرضا شهربانی از شهدای تازه تفحص شده اندیمشک
نمی گردم، چون می خواهم بروم کربلا و آنجا می مانم. همرزم شهید بیان کرد: منکه از حرف هایش تعجب کرده بودم، خواستم از او سوالی بپرسم که گفت: صبر داشته باش تا حرفم تمام شود؛ گفتم: باشه بگو؛ آقا محمودرضا ادامه داد: وقتی که عملیات تمام شد و برگشتی شهر، برو به منزل ما سری بزن، مادرم سراغم را از تو می گیرد و می پرسد: پس محمود چرا نیامده؟ مگر محمود با شما نبوده؟ آن وقت به مادرم بگو، دیگه منو ...
سالروز شهادت امام موسی الکاظم علیه السلام تسلیت باد
قرار گرفته بود که روی آن با پارچه پوشانده گردیده بود.امام بمن دستور دادند که هر چه زودتر جمعی از یاران مانند داود رقی و ابو بصیر و حمران را حاضر کنم من برای دعوت آنان از منزل خارج شدم و در بین راه با مفضل بن عمر رو برو شدم که به سوی منزل امام با جمعی حرکت میکرد. من با سرعت به سراغ افراد مورد درخواست امام (ع) رفتم و آنان را احضار نمودم تا چشم امام صادق (ع) به داود رقی افتاد فرمود پارچه را از ...
نمی از یم معرفت/ 3 مورد از کرامات و معجزات حضرت موسی بن جعفر علیه السلام
برای خودت انتخاب نمودی مورد علاقه من است و مرا مسرور می کند. لیکن باید بگویم معرفتت کم است بهتر آن است درصدد معرفت برآئی. عرض کرد: فدای تو معرفت چیست؟ فرمود: فقه بیاموز و حدیث فراگیر. عرض کرد: از چه کسی؟ فرمود: از فقهاء مدینه آنگاه آنچه فراگرفته ای به من عرضه دار تا صحت و سقم آن را برایت بیان کنم. پسر عموی من حسب الامر به فرا گرفتن فقه و حدیث پرداخت و تقریراتی که یاد گرفته و نوشته بود ...
انفاس رحمانی و نفوس مستعد
به بقیع رفت و مرکب(اسب یا شتری) را دید و چون بر او نشست آن مرکب به فاصله اندکی(با طی الارض) وی را به کوفه رساند و در مقابل خانه ابراهیم جمال ایستاد. علی در خانه را کوفت و خود را معرفی کرد.ابراهیم از داخل خانه صدا زد: وزیر بر در خانه من چه کار دارد؟ علی بن یقطین گفت: موضوع بسیار مهمی پیش آمده و اجازه ورود می خواهم و چون داخل شد گفت، ای ابراهیم! مولایم مرا به حضور نمی پذیرد تا تو از تقصیر من درگذری ...
تاجگردون در آینه تاجگردون
چه کسی باید جواب می دادم؟ به رسانه ها! به مردم! رسانه ها از من درباره اموالم سوال کردند، من هم گفتم اموالم همین است. همان روز ها هم آقای توکلی بیشترین حرف ها را علیه من می زد. یک بار به ایشان در صحن علنی گفتم تو این حرف ها را می زنی؟ اموال من که همین است، می گویید پدرم خان و کدخدا است و خودم هم 30 سال است که رانت خواری می کنم! گفتم آقای توکلی عزیز من دانش آموز بودم که تو وزیر ...
از پرسپولیس رفتم و در زندگی صفر شدم!
نمی شوی بعضی وقت ها صفر می شوی.” حقیقتش را بخواهید قدر خودم و موقعیتم را ندانستم. مثل این است که تو در یک خانه 500 متری زندگی کنی، یک دفعه تو را ببرند در یک خانه 20 متری بگویند: بیا حالا اینجا زندگی کن. واقعا همین بود. این اتفاق خیلی من را از لحاظ روحی و روانی سرخورده کرد. به طوری که هرکس که مرا می دید می گفت: خیلی اشتباه کردی که از پرسپولیس جدا شدی این تصمیم را گرفتی. بعدش به خودم گفتم به هر حال ...
خداحافظ علی اکرمی ... ای داغ بر دل نشسته
را می کردیم) آمد و پرسید علی اکرمی رو ندیدید؟ گفتم نمی شناسم. گفت امکان ندارد شما او را نشناسید. این اولین برخورد بود. او را ماه ها بعد دیدم. اولین دیدار در همین روزهای اسفند، سال 81، در ستاد مرکزی نهضت آزادی در انتخابات شوراها بود. مسئولیت معاونت غرب تهران را به من 19 ساله سپردند (طبیعتاً چون نیروی دیگری نبود.) علی از فرصت استفاده کرد و به سراغ من آمد و باب آشنایی را باز کرد و تلفنی ردوبدل ...
واکنش سوشا مکانی به دلخوری پرسپولیسی ها/ بی احترامی مدیران تیم با 800 میلیارد تومان هم جبران نمی شود
. به واسطه باز نشدن پنجره نقل و انتقالاتی پرسپولیس، هواداران این تیم حسابی از تو شاکی هستند و می گویند نباید با زبان تهدید برای گرفتن طلبت صحبت می کردی. در این زمینه بهتر است توضیحاتی بدهم. شما دیدید که طلبم را به باشگاه نفت مسجد سلیمان بخشیدم چون در آن مدت کوتاهی که عضو این تیم بودم چیزی جز احترام و خوبی از مسئولان باشگاه و مردم مسجدسلیمان ندیدم. من بعد از چندماه مصدومیت با پیراهن ...
تجاوز جنسی رمال پلید به دختران جوان برای بازگشایی بخت/استخوان های جسد در حیاط خانه شیطان پیر کشف شد
ساله دستگیر شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او در ابتدا از وجود استخوان های داخل حیاط خانه اش ابراز بی اطلاعی کرد؛ اما پس از چندین بار بازجویی به جنایت خود اعتراف کرد و گفت مقتول را روزی که برای گرفتن جادو به سراغش رفته بود، مورد تجاوز قرار داد تا بختش باز شود؛ اما از ترس اینکه این ماجرا افشا نشود، او را با چاقو کشت و جسدش را شبانه داخل حیاط دفن کرد. رکنا ...
شعری از محمدرضا عبدالملکیان با صدای مهرداد محمدپور
صدای صنوبر سلام سپیدار پرم از شکیب و شکوه درختان و در من تپش های قلب علف ریشه دارد دل من ، گره گیر چشم نجیب گیاه است صدای نفس های سبزینه را می شناسم و نجوای شبنم مرا می برد تا افق های باز بشارت مرا می شناسی تو ای عشق که در من گره خورده احساس رویش گره خورده ام من به ...
پدر فاطمه دخترش را نمی پذیرد! / من سرراهی بودم + فیلم و گفتگوی تراژدی
در خانه دوستم بودم که به من گفت دختر تو می دانی چه کار کرده ای؟کسی که با او تماس گرفتی پدرت بوده! باورم نمی شد که یک تماس اتفاقی من را به پدرم رسانده باشد.پدرم وقتی اسم و فامیل من را پرسیده بود چون می دانست نزد چه خانواده ای زندگی کرده بودم منرا شناخته بود و موضوع را به عمویم گفته بود.عمویم هم دنبالم آمد.من از پدرم خواهش کردم که اجازه دهد با عمویم به دیدن پدر واقعی ام بروم.آن زمان پدر و ...
توبه ای که خدا پذیرفت
را تقویت کند. ضمن اینکه به فوتبال علاقه مند است، اهل نقاشی است و خط خوبی نیز دارد. از زمانی که می تواند روی پای خود بایستد، کارکردن خارج از خانه را هم آغاز کرده است؛ هم کارگر هتل خیام بوده و هم خیاطی می کند و بدین ترتیب اوقات فراغتش را می گذراند. با پیروزی انقلاب و بعد از اینکه عضو بسیج می شود، در مسجد سنگی، واقع در خیابان طبرسی مشهد، به کار پلاکاردنویسی، خطاطی و ترسیم تصویر امام(ره) می ...
در غرب خبری هست
و با من ازدواج کند. سردرگم و پریشان سرنوشت را به پاهایم می سپارم و از خانه بیرون می زنم. نمی دانم این پاها مرا به کجا خواهند برد! انتخاب سختی سر راهم قرار گرفته است؛ یا باید پا روی دلم بگذارم و همسرم را فراموش کنم و طلاقش دهم یا باید یادگار برادرم را رها کنم و اجازه دهم با حمیرا برود و تحت نظر مردی غریبه بزرگ شود. حمیرا هم مردد است؛ یادگار مصطفی را در منزل ما به دنیا آورد و ناباورانه به ازدواجی ...
دختر سنگدل و معشوقه اش آدمکش 300 میلیونی اجیر کردند
اعتراف کرد و گفت قتل ها را خودش به تنهایی انجام داده است. وی گفت: مونا و محسن پیشنهاد دستمزد 300 میلیونی برای ارتکاب این قتل ها داده بودند و چون نیاز شدیدی به پول داشتم قبول کردم اما هنوز پولی دریافت نکرده ام. بعد از قتل ها، مونا و محسن 250 میلیون تومان پول نقد همراه مقداری دلار و طلا از داخل گاوصندوق خانه سرقت کردند و قرار شد بعدا دستمزد مرا بدهند. روز بعد از حادثه ما به محل جنایت برگشتیم و ...
فرق آیت الله بروجردی با آیت الله سیستانی
می زنند. دیدم خادم مدرسه است. گفت: مگر نگفتم که از منزل آیت الله بروجردی آمدند دنبال شما؟ چرا نرفتی؟ گفتم: آخر خانۀ آیت الله بروجردی کجا و من کجا؟ کسی آنجا با من کاری ندارد. گفت: الان خادم ایشان آمده دم در منتظر تو است. لباس پوشیدم و به منزل آیت الله بروجردی رفتم. وارد شدم. داخل اتاق ایشان شدم. سلام کردم. ایشان نشسته بودند. رفتم جلو دست ایشان را بوسیدم. ایشان من را کنار خودشان نشاندند. به من محبت ...
کُری خوانی برای کرونا
کنی و... پس نمی توانی برای مراعاتِ نَفَست دماوندنشین شوی! راست گفتی! سروده عسکر موسوی کابلی ، نویسنده و شاعر اهل افغانستان برای علی دهباشی نیز چنین است: مهربان من بلند شو! گاه خواب نیست، خامه ها و نامه های دوستان - هزارْ هزار- وَ زِ ماورای آمو تا به زنده رود، چشم در ره نگاه توست. مهربان ما بلند شو! * مهربان ما، یار ما و هم دیا ...
3 حکایت از چشم و گوش و سَر شهید همت!
می گفتم: من او را قسم داده بودم هیچ وقت بدون ما نرود. همیشه با او شوخی می کردم. می گفتم: اگر بدون ما بروی، می آیم گوشَت را می برم! . بعد کشوی سردخانه را می کشند و می بینی اصلاً سری در کار نیست. می بینی کسی که آن همه برایت عزیز بوده، همه چیز بوده... حکایت سَر حکایت گوش ابراهیم هم آن بود ولی گوش و چشم با سر بود، سر چه شد؟ رفته بود کمی جلوتر سرک بکشد به خط مقدم، در جزیره مجنون در ...
بازداشت مرد متجاوز به زنان تنها در شرق تهران
وارد ساختمان شد و به من که در اتاق خواب خوابیده بودم حمله ور شد. او دهانم را محکم گرفت و تهدید کرد که اگر جیغ کشیده و یا درخواست کمک کنم مرا خواهد کشت و در ادامه با تهدید، به من تجاوز کرد. شاکی پرونده در ادامه اظهاراتش با بیان این موضوع که چند روز پیش از طرح شکایت نیز به همین شیوه و شگرد و توسط همین شخص مورد تجاوز قرار گرفته، به کارآگاهان گفت: نیمه شب زمانیکه در حال استراحت بودم توسط ...
تجاوز وحشتناک 2 پسر جوان به دختر تهرانی داخل پراید
بودیم که پسر جوان درهای ماشین را قفل کرد. بار دیگر به او انتقاد کردم که این بار سرنشین جلو که لباس سربازی تنش بود، به صندلی عقب آمد و با تهدید چاقو سرم را زیر صندلی برد و مرا مورد تجاوز قرار داد. دقایقی بعد راننده اتومبیل نیز به صندلی عقب آمد و به زور مرا مورد قرار داد. هر چه به او التماس کردم فایده ای نداشت. حتی با او درگیر شدم, و صورتش را چنگ زدم. روی دست پسر راننده جای ...
ماجرای موتورسواری ستاره فوتبال + عکس
موتورسیکلت طی کند وگرنه باید قید اجرای خود در کنار دوست صمیمی خود سینیشا میهایلوویچ را می زد. ایبراهیموویچ درباره این ماجرا گفت: بعد از هدر رفتن سه ساعت از وقتم در اتومبیل، به راننده ام گفتم که در خودرو را باز کند تا خودم مابقی مسیر را برم. یک موتوری را نگه داشتم و از او پرسیدم می تواند مرا تا سن رمو ببرد؟ می دانم که ممکن است غیرممکن به نظر برسد. به همین خاطر هم از خودم پشت موتور فیلم ...
دختر جوان برای قتل 3 عضو خانواده اش آدمکش اجیر کرد
از من خواست او را با خودروام به خانه دختر برسانم. وقتی به آنجا رسیدم نیاز به دستشویی پیدا کردم و از دوستم خواستم از دستشویی استفاده کنم که قبول کرد. من اشتباهی به جای دستشویی وارد حمام شدم که در آنجا صحنه هولناکی را دیدم. داخل حمام خانه جسد مرد و زنی را دیدم که مشخص بود متعلق به مادر شهین و ناپدری اش است. در حالی که مقدار زیادی یخ روی آن ها ریخته شده بود، اما جسد ها متعفن شده بودند. از ترس به روی ...
روایتی خواندنی از نحوه شهادت سردار خیبر
تهران جنازه شهید همت را بردند به زادگاهس شهرضا و در آنجا به خاک سپردند. البته در بهشت زهرا نیز قبری به یادبود او بنا کردند 10 خاطره از شهید همت 1) به سنگر تکیه زده بودم و به خاک ها پا می کشیدم. حاجی اجازه نداده بود بروم عملیات. مرا باش با ذوق و شوق روی لباسم شعار نوشته بودم. فکر کرده بودم رفتنی هستم. داشت رد می شد. سلام و احوال پرسی کرد. پا پی شد که چرا ناراحتم. با آن قیافه ی ...
فاصله اجتماعی که آدم ها را از یکدیگر می ترساند
تهران (پانا) - آخرین باری که یکی از دوستانش را به خانه دعوت کرد، شش ماه پیش بود. دیداری در میانه همه گیری کرونا که حالا برای او تبدیل به خاطره ای تلخ شده است: خانه ام کوچک است. به همین خاطر هر دو پنجره خانه را باز کرده بودم، هر دو ماسک داشتیم و با فاصله هم نشسته بودیم اما پنج دقیقه بعد از ورود دوستم حس کردم تنم گر گرفت و پشتم عرق کرد. نمی توانستم جلوی حس بدم را بگیرم و نگرانی از چشم هایم پیدا بود ...
مصدق نمی خواست کاشانی رئیس مجلس شود
آقا فریاد زدند: مگر قرار بود کاری بکنم؟ مگر من اصلاً در این قضیه دخالتی داشتم؟ بعد سر دکتر شروین فریاد کشیدند که: چرا اسم مرا پیش کشیدی؟ با من صحبتی کرده بودی، که رفتی و از پیش خود حرف زدی؟... با این همه، من معتقدم آنچه در 28 مرداد اتفاق افتاد، انتقال دولت از مصدق به زاهدی بود و کوچک ترین مقاومتی هم از سوی ملت صورت نگرفت! مردم از اوضاع اقتصادی و بگیر و ببند ها و رفتار توده ای ها -که دستشان کاملاً باز بود- خسته شده بودند. اوضاع طوری بود که وقتی دکتر مصدق را با کمال احترام دستگیر کردند و به زندان بردند، به زاهدی تبریک گفته بود! ...
پای صحبت های فاطمه شریفی، مادر شهید صفرعلی علیزاده
حمام می رفتند، دختر ها برایشان قلیان چاق می کردند و به حمام می بردند. آن روز پدرم صدایم کرد و خواست برای مادرم همین کار را انجام بدهم. حمام روستا با خانه ما فاصله زیادی نداشت. بار اولی که رجب را دیدم، در دستم قلیان داشتم. یازده ساله بودم و از روی بچگی تا چشمم به رجب افتاد که در لباس سربازی می خواست به خانه شان برود، به او سلام کردم. این سلام همان و خواستگاری و ازدواج هم همان. حاجیه خانم ...
تنها سفر امام رضا(ع) به ایران
...: بعد از وفاتم، او امام شماست . متون روایی ما از چگونگی وداع امام با قبر پیامبر(ص) و همچنین سفر به مکه و وداع ایشان با حرم الهی گزارش کرده اند. در گزارشی از زبان امیه بن علی بیان شده: در سالی که امام رضا(ع) حج به جای آورد و سپس به خراسان رفت، من در مکه همراه امام بودم و امام جواد(ع) نیز همراهشان بود. امام با خانه کعبه وداع کرد. وقتی طوافش تمام شد، به طرف مقام ابراهیم(ع) رفت و آنجا ...