سایر منابع:
سایر خبرها
توفیقاتی که رهبر انقلاب از خدمت به پدرشان کسب کردند + عکس
از قبل، ساکن قم بودم. باز ایام تعطیل شد و من مجدداً به مشهد رفتم و کمی به ایشان رسیدگی کردم و دوباره برای تحصیلات به قم برگشتم اما معالجه پیشرفتی نمی کرد. در سال 1343 بود که من ناچار شدم ایشان را به تهران بیاورم. چون معالجات در مشهد جواب نمی داد، امیدوار بودم که دکترهای تهران، چشم ایشان را خوب خواهند کرد. به چند دکتر که مراجعه کردیم ما را مأیوس کردند، گفتند: هر دو چشم ایشان ...
انجمن سبز چیا مریوان ؛ حافظان گمنام زاگرس (+عکس و فیلم)
(سازمان مردم نهاد) در شهرستان مریوان با گرایش فعالیت زیست محیطی در سال 1378 تاسیس شده است و به گواه عملکردشان در این چند سال فعالیت بسیار موفق عمل کرده اند. متاسفانه در شهریور سال 1397 دو نفر از اعضا اصلی انجمن سبز چیا ، شریف باجور و امید کهنه پوشی همراه با دو تن از اعضاء و کادر اداره منابع طبیعی و آبخیزداری مریوان، رحمت حکیمی نیا و محمد پژوهی در حال خاموش کردن آتش سوزی گسترده منطقه جنگل ...
تبعیض ممنوع حتی برای خویشاوندان
متن زیر 4 خاطره کوتاه از شهید سیدکاظم موسوی است که به ترتیب از زبان برادرخانم، پسرعمو ها و دختر شهید پیش رو دارید. برادرخانم شهید بعد از انقلاب، به توصیه اش در آموزش و پرورش استخدام شدم. یک سال بدون حقوق خدمت کردم. چون جواب گزینشم نیامده بود، پیشش گله کردم که من با توصیه شما به آموزش و پرورش آمدم. با تبسم جواب داد: برای خدا کار کردن، مقداری تحمل لازم دارد! گفتم: شما خودتان که می دانید ...
جزئیات ابتلای آرمان درویش به کرونا
ادبیات نمایشی در دانشگاه سوره می خوانم ولی هیچ کدام را به انتها نرسانم ، در هر رشته سه سال دانشگاه رفتم،مدت ها گذشت تا بواسطه دکتر کریمی با شهاب جان آشنا شدم و ایشان گفتند تو باید بازی کنی ... تو سینمای ایران بازی چند نفر روی من بیشترین تاثیر داشت یکی خدا بیامرز خسرو شکیبایی ، دوم بازی شهاب حسینی بسیار روی من اثر ذار بود،از خانم ها هم بازی فریماه فرجامی در فیلم سرب و خانم بیتا فرهی در فیلم ...
آرزو داشت هر 5 پسرمان پاسدار انقلاب باشند
1336 به تهران آمده و در دبیرستان علوی مشغول به کار شده بود. ایشان در کنار آن دروس حوزوی تحصیلاتش را در دانشگاه تهران ادامه داد و فوق لیسانس زبان و ادبیات عربی را گرفت. شهید موسوی 24 سال داشت که اجتهاد گرفت. خلاصه من که با ایشان ازدواج کردم، به تهران آمدم و با توجه به سن کمی که داشتم همین جا بزرگ شدم. من و ایشان 21 سال با هم زندگی مشترک داشتیم و خدا به ما شش فرزند، پنج پسر و یک دختر داد. زمان شهادت ...
الزام به قانون کپی رایت تجربه های خوبی برای ناشران ایرانی دارد
کتاب و کتابفروشی علاقه داشتم به همین دلیل تابستان سال 1357 به کتابفروشی خوارزمی رفتم و سه ماه کار کردم، پس از آن یک کتابفروشی در مسجد محله مان راه اندازی کردم و بعد از دو سال یک کتابفروشی در ساختمان کناری مسجد را ه اندازی کردم. وی افزود: در همان زمان ها دوست داشتم کار نشر را هم تجربه کنم اما هیچ اطلاعاتی نداشتم و به سراغ ناشران باتجربه حوزه کودک و نوجوان رفتم و با مطالعه منابع و کتاب ...
شهید مجتبی خیلی خاص بود!
؛ به تدریج به سبب رشته تحصیلی مقطع ارشدم که تاریخ بود، وارد حوزه پژوهش و نگارش مقالات تخصصی این حوزه شدم و بعد که وارد مقطع دکتری شدم، این روند را ادامه دادم. در حال حاضر بیشتر از 10 سال است که به شکل جدی در حوزه پژوهش های تاریخی و ایران پژوهی مشغولم و حاصلش ده ها عنوان مقاله با درجات علمی - پژوهشی، علمی- ترویجی و تخصصی و همین طور چند مدخل دانشنامه و دایره المعارف است. ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی؛ شهاب و رابرت دنیرو، یهویی!
اینستاگرام شبنم فرشادجو. رابرت دنیرو به طوری ژست گرفته، انگار که شهاب حسینی، اسلحه رو گذاشته پشتش، مجبورش کرده که عکس بگیره، تازه گفته باید لبخند طبیعی هم بزنی! آها پس این همه آرایش، کار خود شما نیست؛ تقصیر اون یکی منه. باهاش حرف بزن، بگو دست از این کاراش برداره یا حداقل موقع رژ لب زدن دقت کنه! تصویری از مقدار زیادی کرم پودر و پنکک با کمی مهراوه شریفی نیا که در ...
بانو بوشهری: قلم دارایی یک نویسنده برای روشنگری افراد/ قلم یک نویسنده اگر اگر آگاهی و جنبش ایجاد نکند ...
بسیار کتاب شعر و رمان می خواندم. کم کم به مرور زمان با انجمن های شعر و داستان آشنا شدم و در انجمن فرهنگ سرا شرکت می کردم و قطعه ادبی و داستان کوتاه می نوشتم. بعدها که جلوتر رفتم به سمت طنز کشیده شدم و شروع به نوشتن طنز کردم و با چندین نشریه همکاری کردم و علاوه بر طنز آثار جدی که می توان گفت درون مایه اجتماعی داشتند را نوشتم. در هر دو زمینه فعالیت کردم و قلم زدم. به طور خاص طنز را بیشتر دوست دارم ...
حملات تند فرهاد قائمی به آلکنو/ والیبال لجن زار شده
... وی ادامه داد: واقعاً در روزهای گذشته حرف های پیمان اکبری را کامل درک نکردم تا اینکه خودم با این شرایط روبرو شدم. مافیایی در تیم ملی وجود دارد که برای تمام اتفاقات برنامه ریزی می کند. من المپیک را دیده ام و در تمام تورنمنت های والیبالی حضور داشتم، پس برای برگشت به تیم ملی دنبال سفر نبودم. ضمن اینکه من بازیکن سفارشی نیستم و دلیل برگشتم به تیم ملی فقط کمک کردن بود. من باید جواب مردمی که در همه ...
این زن ناجی نوزادان فروشی است
تومان به من بدهد، هم بچه ام را به بهزیستی تحویل دهد، بعد یک نامه رابه من داد، گفت این نامه را هم برای شما نوشته، کاغذ را گرفتم نوشته بود کمکم کن بچه ام را به بهزیستی تحویل بدهم. با تعجب و حال بد دو عدد10 هزار تومانی از کیفم درآوردم و از اتاق بیرون رفتم. پشت در روی صندلی نشسته بود. دختر بچه را دیدم، این همان دختر بچه دو سال و نیمه ای است که مدت هاست در پارک بین مصرف کننده ها می دیدمش ...
شبکه برق پایتخت؛ خاموشی در جریان است
و ارائه خدمات به بیماران تا زمان رفع نقص توسط کارشناسان این شرکت، مجهز به مولدهای اضطراری باشند. مهدی حسینی که 35 سال دارد در اعتراض به قطعی های مکرر برق می گوید: روز گذشته آزمون دکتری داشتم به قدری با مشکل برق و سرعت اینترنت روبرو شدم که زمان کافی را از دست دادم و بدون تمرکز به سوالات پاسخ دادم. وی ادامه می دهد: من بر اساس جدول زمانبندی شده در مکانی حضور پیدا کردم که قطعی ...
ادای دین به همشهری
50 بار مجروح شده بود. شهید نوری پس از پیروزی انقلاب، راه آهن، محل کار اداری خود را مرکز فعالیت های سیاسی قرار داد. او نخستین هسته مقاومت را در راه آهن با عنوان (کمیته انقلاب اسلامی راه آهن مرکز) به وجود آورد. با پیروی جستن از امام خمینی(ره) که فرمود: کاش من یک پاسدار بودم سال 58 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. مدتی بعد برای فراگرفتن آموزش های نظامی به پادگان امام حسین(ع) اعزام شد ...
گفتگو با نادیا شایسته، تولیدکننده قطعات خودرو که بعد از فوت همسرش حرفه اش را ماندگار کرد
...، یک تنه کسب و کاری که در اذهان همه ما سخت است به دست می گیرد، تک به تک برنامه هایی را که تا پیش از این با همسرش مرور می کردند عملی می کند و این روز ها صاحب یک برند در تولید قطعات ماشین های سنگین است. او با وجود موج انبوه مخالفت ها، دل به دریای این کسب وکار می زند و اکنون تولیدکننده پیستون ترمز و کلاچ ماشین های سنگین، عضو انجمن قطعه سازان و عضو هیئت مدیره کمیسیون بانوان خانه صنعت و معدن و کانون ...
تینا آخوند تبار با آهنگ بازی امیر تتلو روی رینگ رفت!
مثل کیسه و میت و ... دارم و روز دوبار تمرین می کنم." تنیس و والیبال در مدرسه والیبالیست بودم و حتی کلاس های مدرسه را می پیچاندم و در حیاط با بچه ها والیبال بازی می کردم بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم به خاطر حجم سنگین درس ها کمی از ورزش غافل شدم اما به محض اینکه شرایط فراهم شد رفتم سراغ تنیس هر هفته دست کم سه روز به باشگاه می رفتم و به خاطر ورزش های مختلف و بدنسازی ...
فریبا عروس سیاهپوش خانم مدیر بانک ! / خیانت در پاتوق کثیف!
ام پی برده ام، به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: 18 سال بیشتر نداشتم که عشق حاتم همه وجودم را تسخیر کرد، به گونه ای دلباخته اش شدم که به هیچ چیزی جز ازدواج با او نمی اندیشیدم اما خانواده ام در حالی با این ازدواج مخالف بودند که اختلافات فرهنگی، اجتماعی و طبقاتی زیادی با هم داشتیم. پدر و مادرم اشک ریزان به من التماس می کردند که از این ازدواج چشم پوشی کنم چرا که نه تنها پدر حاتم از موقعیت ...
مواد در دسترس شماست، احتیاط کنید!
، فروختن دوچرخه ام، فروختن طلاها، فروختن ساعت و کفش، از جیب خودم در واقع داشتم دزدی می کردم و اگر هم کم بود، جیب پدرم هم می زدم؛ اما دست زدن به اسباب و اموال خانه و یا سرقت از مردم رو در شأن خودم نمی دانستم و این کار رو نمی کردم ولی خیلی از افرادی که اجبار به مصرف مواد مخدر دارند حتما دست به سرقت دیگران زدند. اکنون حسن 12 سال است که به قول معروف پاک شده و هیچ گونه مواد مخدر و محرک مصرف نمی ...
بررسی زمینه و زمانه فرهنگی در گفت وگو با معاون فرهنگی شهرداری اصفهان
کل دوران مدرسه، کار فرهنگی می کردم و عضو انجمن های اسلامی بودم. بعد وارد دانشگاه شدم و تاریخ خواندم. آنجا با مؤسسه فرهنگی بقیة الله ( عج ) کار کردم و نمایشگاه کتاب برگزار می کردیم. این کار بسیار سخت بود، چراکه پولی هم در دست نداشتیم. بعد از آن من به تهران رفتم، البته حوزه تاریخ را ادامه دادم. در سن نوجوانی بودم که منطق مظفری را خواندم؛ چون به مباحث حوزوی و فلسفی بسیار علاقمند بودم. این ...
امیرمحمد متقیان: عمو پورنگ پدر معنوی من است | سر و زبان خوبی داشتم
هایی بودم که به استودیو برنامه رفته بودم. در همان برنامه کمی برایشان شیرین زبانی کردم و خوششان آمد و بعد از مدتی تماس گرفتند که بیا. قرار بود یک روز به برنامه عمو پورنگ بروم اما یک روز رفتم و دیگر ماندگار شدم. فکر می کنم حدود 16 سال. فکر می کردم که یک روزی بازیگر شوم اما فکر نمی کردم که به این زودی این اتفاق بیفتد و در کنار نفر اول یک ژانری قرار بگیرم و این برایم دور از ذهن ...
خداحافظی با اعتیاد تا کارگشایی/ هرچی به جزء خجالت کشیدم
در کلاس های طرح، همراهی عوامل اجرایی کمپ برایم قابل تقدیر بود و به استمرار ترک اعتیاد مجاب شدم. *دریافت کارت طلایی از خدا شیک اظهار می کند: معتقدم کمپ ترک اعتیاد و جلسات NA کمک های خوبی می تواند به معتاد یا بهبود یافته ارائه دهد اما چون برخی از معتادان برای تهیه هزینه های کمپ دچار مشکل هستند بعضا انگیزه ترک اعتیاد از آن ها سلب می شود، الان که نزدیک به 2 سال از زمان آخرین ...
وقتی اراده دست به کار می شود/ تولد دوباره!
کارآفرین نمونه، اضافه می کند: دقیقا 16 سالم بود که با مواد مخدر آشنا شدم و این اولین بار مصرف باعث شد که من بعد از یک مدت خیلی کوتاهی به اجبار مصرف افتادم و دیگر به جایی رسیدم که باید مصرف می کردم. یعنی دیگر اینگونه نبود که به صورت تفننی باشد و یا هفتگی و ماهانه باشد، هر روز مصرف می کردم و این هر روز مصرف کردن باعث شد که من پس از سه سال، خیلی از قابلیت های خودم رو از دست بدم. ...
" اعتیاد تحصیل کردگان و مرفهان " ،لایه ناپیدای جامعه
که خود را تک فرزند از یک خانواده ثروتمند معرفی می کند و می گوید به خاطر هیجان و شادی به دنبال اعتیاد رفتم. وی گفت: پدرم 22 سال است که تریاک مصرف می کند هم زندگیش را اداره می کند، هم خانواده اش را نگه داشته است اما من اگر چه از سیگار و قلیان شروع کردم و به تریاک روی آوردم اما وقتی به سمت حشیش رفتم زندگیم به باد رفت، زنم طلاق گرفت و در این روزها فقط در کمپ معتادان سر می کنم و مسوول یکی از ...
سرانجام توبه ای که به شهادت انجامید
که رفتم، یاد حرف شهید محلاتی افتادم که گفته بود: برادرای گزینش! نکند کسی توی گزینش خدا قبول بشود اما توی گزینش بسیج و سپاه رد . دوباره خواستمش، باید مطمئن می شدم و خیالم کاملا راحت می شد. گفتم، باید تمام نماز های جماعت شرکت کنی و شب به شب هم بیایی بسیج کارخانه قند ساعت بزنی و بعد بروی خانه، قبول کرد. هر شب هم می آمد ساعت می زد. یک چایی با هم می خوردیم و می رفت. سه هفته گذشت دوباره به ...
ایکتیوز ؛ بیماری با طعمِ تلخ طردشدگی/ از رهاشدن در موقع تولد تا "لولو" خطاب شدن در مدرسه/ وقتی دولتی ها ...
... روایت کاوه از جنگ های درونی برای پذیرفته شدن بین هر جمله، مطلبی خنده دار تعریف می کند تا روی صورت همه ی ما لبخندی را خلق کند و بعد روایت دردهای این چهل و هشت سال را دوباره از سر می گیرد، دستمال سفیدی به دست دارد و هر چند دقیقه یک بار، قطره های اشکی که بر اثر خشکی پوست اطراف چشم، روی صورتش سرازیر می شود را پاک می کند، کاوه خادم حسین دچار بیماری ایکتیوز از نوع شدید است، بیماری که به ...
اولین پدری که بر سر پیکر فرزند شهیدش در سوریه حاضر شد
ما آسیب نبیند. امیدوارم نسل آینده این جامعه فداکاری شهدای مدافع حرم را الگوی خود قرار دهند. پدر و مادر شهدای ما نیز باید به ارزش هدف والایی که جوانان دنبال می کردند پی ببرند. من اولین پدر شهیدی بودم که خودم به خاک سوریه رفتم و پیکر فرزندم را به خانه آوردم. وقتی بر سر پیکر حامد حاضر شدم، چهره اش قابل شناسایی نبود، بر اثر اصابت موشک دو دست و دو چشم خود را از دست داده بود و صورتش با موج انفجار و ...
خبر شهادت مهدی و مفقودی من همزمان به خانواده رسید
روند زندگی خانواده عقیقی در سال 1367 دستخوش اتفاقات زیادی شد. یکی از پسر های خانواده به نام احمد، در تیر آن سال به اسارت دشمن بعثی درآمد و دو ماه بعد، یکی دیگر از فرزندان خانواده به نام مهدی به شهادت رسید. احمد عقیقی تا سال 1369 در اسارت دشمن بود و در این مدت خانواده اش هیچ اطلاعی از سرنوشت او نداشتند. عقیقی خاطراتش از دفاع مقدس و اسارت را در کتابی به نام از ماه نشان تا تکریت نوشته که به زودی منتشر می شود. ...
تُوتِم قلم
روزنامه چی می گذاشتم و به بهایش، هفته نامه ی کم حجم و کم برگِ قطع وزیری را می گرفتم. به آرامی نگاهی به روی جلد می انداختم و به سرعت بر روی قلبم می گذاشتم. چند قدمی از مسیر طالقانی تا راهنمایی - خیابان و محله ای در یاسوج- را به سرعت می رفتم و بعد با آرامی، مجله را باز. ناز و زود می بستم. تصور می کردم تصویرها و تککلماتش، پر می زنند و زود تمام می شوند. همین که به خانه ی پشت شهربانی - بعدها ...
ماجرای عجیب جوانی که در بازی شطرنج گونه با پلیس مات شد
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، ساعت 21 بیست و هفتم مرداد سال 97، راننده یک دستگاه خودروی وانت نیسان که در حال عبور از جاده خاکی روستای خور مشهد بود، ناگهان جسد خون آلود جوانی را دید که کنار جاده افتاده بود. دقایقی بعد زنگ تلفن پلیس 110 به صدا درآمد و نیرو های پاسگاه انتظامی گوجگی با شنیدن این خبر، بلافاصله به طرف محل کشف جسد حرکت کردند. آنان با دیدن جسدی که یک قبضه چاقو ...
پایان خوش یک زندگی با اهدا ی عضو به هموطن
یک فرهنگی بازنشسته و دریافت کننده کبد از یک بیمار مرگ مغزی می گوید: پیش از پیوند عضو زندگی دشواری داشتم. نگران بودم و این نگرانی و دردِ بیماری خانواده ام را هم تحت تأثیر قرار داده بود، اما خانواده ای ایثارگر با اهدای عضو عزیزشان، من و چند بیمار دیگر را از این شرایط بسیار دشوار نجات دادند. وی ادامه می دهد: با توجه به شیوع کرونا اگر پیوند کبد نمی شدم قطعاً شرایط زندگی ام سخت تر می شد. اما ...