ماجرای عروسی که طعمه کلاهبرداران اینترنتی شد
سایر منابع:
سایر خبرها
از آزادی گنجشک به خاطر امام خمینی تا دختر ناشناسی که خبر فوت امام را داد
به تلفن خانه ما زنگ زده و می گفت امام فوت کرده مادرم حرف من را جدی نمی گرفت تا اینکه رادیو رو روشن کردیم و از رادیو شنیدیم که امام فوت شده و آن دختر راست می گفت، مادرم خیلی ناراحت شد و باورش نمی شد شوکه شده بود من از ناراحتی مادرم ناراحت شدم انگار یکی ازعزیزانم را از دست دادم آخرش هم نفهمیدیم آن دختری که پشت تلفن چه کسی بود. امام خمینی بابای همه بچه ها است پیر محمدی دیگر ...
امنیت و آسایش امروز نتیجه ایثار شهداست
جبهه رفت و آمد داشت. بخاطر دارم آخرین بار از محله ی باغرود به جبهه رفت و آن روز مدام سفارش درس هایم را می کرد. دوست داشت من معلم بشوم. آخرین بار که به جبهه رفت چند ماه آنجا بود و بعد شهید شد. ایشان بسیار روی مساله حجاب و نماز تاکید داشت و می گفت اگر شهید شدم دوست ندارم از بنیاد شهید چیزی طلب کنید. وی در بیان روزهای پس از شهادت پدرش گفت: من نسبت به خواهر و برادرانم بیشتر به پدر وابسته بودم. وقتی ...
مهرِ اسماعیل به دلم نشست
آشتی کنند. منزل مادرم بودم که دیدم خواهرم ساعت 7 صبح تماس گرفت به گوشی پدرم. جواب دادم، گفت چیزی نیست می خواستم بیایم منزل مامان زنگ زدم ببینم هستند یا نه. چند دقیقه بعد خواهر زاده ام زنگ زد به گوشی من گفت: خاله خانه مادرجانی؟ گفتم: آره گفت باشه می خواستم بیایم آنجا. از شب قبلش هم استرس زیادی داشتم. 6 صبح تازه خوابیده بودم. بلند شدم نرگس را آماده کنم برود مهد. دیدم شوهر ...
این پرستارمی خواهد گمنام بماند/ماجرای پرستار گمنام؛ ایثار یا خودکشی
کننده مرگ بود. دو نفر از همکارانم همان روزهای اول از شدت ترس، ترک کار کردند. یکی از پرستاران هم کودک یک ساله داشت و این موضوع را توجیهی برای نماندنش کرد و رفت. 5 ماه بود به بیماری “ام اس ” مبتلا شده بودم و تا آن روز هیچ کدام از مسئولان بیمارستان از بیماری ام خبر نداشتند،اوایل بیماری،چند روز به دلیل شرایط بد جسمی در بیمارستان دیگری بستری شدم اما اجازه ندادم هیچ کس بفهمد مبتلا به ام اس شدم ...
سرگذشت تلخ یک دختر پولدار
بعد ازآن هم طعمه هوس های شیطانی او شدم. هنوز یک ماه بیشتر از این آشنایی شوم نگذشته بود که فهمیدم آرتین قصد ازدواج با مرا ندارد و من فقط بازیچه هوسرانی های او هستم، به همین دلیل در حالی که به دختری افسرده و گوشه گیر تبدیل شده بودم، به این ارتباط شیطانی پایان دادم و ساعت ها به سرنوشت سیاه خود گریستم. با آن که درگیر اعتیاد شدیدی بودم اما خانواده ام همچنان مرا رها کرده بودند و کاری به من نداشتند. ...
خرداد 68 بام ایران را به عزا نشاند/ رحلت امام خمینی(ره)؛ داغی همیشگی بر قلب ایران
هایم را که باز کردم دیدم که همه سیاه پوش هستند و خودم هم فقط گریه می کردم. امام را که از بین ما رفت انگار دوباره پدرم را از دست دادم حسنی یکی از فرزندان شهدا در شهرکرد در گفت وگو با خبرنگار ما خبر رحلت امام را تلخ ترین خبر زندگیش می داند و می گوید: من فرزند شهید هستم و امام خمینی (ره) مانند پدرم بود جای خالی پدرم را حضور امام پر می کرد و برایم دل گرم کننده بود. وی ...
تجارت سیاه با دختران شهرستانی در تهران
قبلا در فضای مجازی با او آشنا شده بودم از ترمینال رفتم به خانه اش، اما چمدان من را زد.سارق بود. فرار کردم و دوباره رفتم ترمینال چند روزی ، آنجا خوابیدم. مجبور شدم برای این که پول در بیاورم کار کنم و نیاز مردان را برطرف کنم و پول بگیرم و خرج و مخارج زندگی خودم را در بیاورم. مجبور بودم این کار را بکنم چون در آن شرایط هیچ کسی را نداشتم که حمایتم کند و خرجم را بدهد. فکر نمی کردم بیزینسی شوم ...
پدر و مادران دیجیتال پرورش دهید
فناوری کنند نیز توصیه هایی ارائه دهیم. با ما همراه باشید. راوی داستان اینطور می نویسد: چطور کارم را با فناوری آغاز کردم روزی را به یاد دارم که برای اولین بار برای خودم یک اسمارت فون خریدم (HP iPAQ) که ویندوز موبایلِ 2003 SE اجرا می کرد. آن را آوردم خانه و به پدر و مادرم نشان دادم. پدرم امتحانش کرد و گفت: به نظر خوشگله ولی کی پدش کجاست؟ بعد سعی کرد کمی با آن ور رود و بعدش هم ...
داماد فداکار دزد از آب درآمد!
قبل در فضای مجازی با دختری آشنا شدم و بعد از مدتی به او علاقه پیدا کردم. چون این علاقه دوطرفه بود، به همراه خانواده ام به خواستگاری رفتم و ما نامزد شدیم. قرار بود به زودی جشن عروسی برگزار کنیم، اما مشکل آنجا بود که نامزدم دوست داشت عروسی مجللی داشته باشد، درحالی که من از نظر مالی در تنگنا بودم. مانده بودم چه کار کنم که نقشه سرقت به فکرم رسید. مادر و مادربزرگ نامزدم مقدار زیادی طلا داشتند و با سرقت ...
جباری: علی کریمی از من تکنیکی تر بود
و بهترین نمایش عمرم را به نمایش گذاشتم. این مسابقه با چه نتیجه ای به پایان رسید؟ استقلال سه بر یک به پیروزی رسید اما من یک گل زدم و هر آنچه می خواستم در زمین انجام دادم، بعد از آن مسابقه با من تماس گرفتند تا با پرسپولیس مذاکره کنم. با علی پروین حرف زدی؟ به دفتر علی پروین رفتم و با او حرف زدم، وقتی داشتم از جلسه بیرون می آمدم یک دست یا علی دادم تا ...
دبیر فدراسیون اسکی : عده ای برضد فدراسیون اسکی فرافکنی می کنند/ مربی سابق صحرانوردی بدون اطلاع فدراسیون ...
نظر فنی با ورزشکاران مطابقت داشت در محل مسابقات حضور پیدا کردیم. کفش های اسکی هم پیش تر از سوی فدراسیون در اختیار ورزشکاران قرار داده شده بود که جهت اطمینان خاطر بیشتر از فرنوش شمشکی خواستم لوازم خود را بیاورد. پس نیازی به قرض گرفتن لوازم از کسی نبود. پس از بازگشت به ایران مجددا سفارش خرید از کشور روسیه با دستور ریاست فدراسیون داده شد که متاسفانه با شیوع ویروس کرونا و لغو پرواز ها تاکنون امکان ارسال ...
در میانه وصال
.... همین مسأله باعث شد که در بهزیستی به دنبالش بگردم. البته قبلا هم اسم او و محسن را داده و در مورد آنها پرس وجو کرده بودم ولی کسی خبری از آنها نداشت. با این حال وقتی دوباره به بهزیستی رفتم و این بار تعریف کردم که چه بلایی سر پسرم آمده، آنها نیز به سراغ پرونده های قدیمی رفتند و درست در همان تاریخ پسری به اسم مهدی را در بازار پیدا کرده بودند. این شد که پسرم را پیدا کردم. گویا وقتی پسرم در بازار ...
ادعای بی گناهی در مرگ خونین شوهر
خیابان تعقیب می کنند و قصد سرقت و کشتن او را دارند. هر چه به او می گفتم به دکتر برود و تحت درمان قرار بگیرد بی فایده بود. 3 روز قبل از حادثه قهر کردم و به خانه پدرم رفتم. اما ایمان چهارشنبه به دنبالم آمد و مرا به خانه آورد کمی هم قرص های اعصاب و خواب پدرم را برداشت و خورد. درگیری خونین زن جوان ادامه داد: پنجشنبه ظهر دخترم داخل اتاق خواب بود و من در حال نظافت خانه بودم که دوباره ...
کشف حجاب جنجالی شیلا خداداد +عکس و بیوگرافی
زندگی مشترکش بپردازد. به ویژه این که دوست داشت خیلی زود مادر شود. قصه بازیگری شیلا خداداد از کجا آغاز شد؟ شیلا خداداد: تازه دیپلم گرفته بودم و منتظر نتیجه کنکور بودم، که یک روز داشتم به داروخانه می رفتم تا برای مادرم دارو بگیرم. آنجا با آقای مسعود کیمیایی مواجه شدم. درباره سینما صحبت کردیم و ایشان به من پیشنهاد بازی در فیلم شان را دادند. پس از بازی در فیلم اعتراض به کلاس ه ...
دعوای مرگبار زوج جوان 24ساعت پس از آشتی
دادم که زمین خورد و بعد فورا از خانه بیرون رفتم و با داد و فریاد همسایه ها را خبر کردم. وقتی همسایه ها رسیدند متوجه شدم که شوهرم چاقو خورده اما نمی دانم چه شد که او چاقو خورد. من ضربه ای به او نزدم و بی گناهم. اگرچه این زن جوان خودش را بی گناه می دانست، اما قاضی جنایی دستور بازداشت وی را صادرکرد. او برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیارماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفته است. ...
جانباز 70درصد:فرقی بین خودم و جوان 30ساله نمی بینم!
برداشت و دل و روده ام بیرون ریخت. به بیمارستان منتقل شدم و به خواست خدا زنده ماندم. الان 96 درصد از طرف ارتش و 70 درصد از طرف بنیادشهید جانباز محسوب می شوم. با وجود جانبازی هنوز هم در ارتش خدمت می کنید؟ فعلاً در نیروی مسلح خدمت می کنم و تا زمانی که نفس دارم کار می کنم. بعد از مجروحیت تحصیلاتم را ادامه دادم و دکتری رشته تاریخ را گرفتم و در پادگان های ارتش و دانشگاه تدریس می ...
عضو تیم ملی: اهمیت زیادی به فوتبال زنان داده نمی شود
آسیا بود که تیم ملی ایران قهرمان شد و دومین آن در سال 88 مقدماتی المپیک در تایلند به دلیل مصدومیت بود که از دست دادم. نخستین دستمزدت چقدر و در کدام تیم بود؟ 300 هزار تومان و در پیکان بود. تمام آن پول را به مادرم دادم. زیرا مادرم خیلی برایم زحمت کشید. مادرم با من به محل تمرین در اسلامشهر می آمد و 2 ساعت می نشست و پدرم هم خیلی حمایتم کرد. الان تفاوت پرداختی دستمزدها نسبت به ...
دخالت مرگ بار مرد جوان در اختلافات یک زوج
. دوستی ما از طریق خواهرم بود؛ چون خواهرم با شیما دوست بود، یک روز به من گفت شوهر شیما کمی پول لازم دارد، من هم پول را قرض دادم و سفته گرفتم؛ اما مدتی بعد، چون دوستی ما عمیق شد، سفته ها را پاره کردم. من به خانه ابراهیم مدام رفت و آمد داشتم تا اینکه شب حادثه خواهرم با من تماس گرفت و گفت ابراهیم و شیما دعوا کرده اند و شیما کمک لازم دارد. من هم قبول کردم به کمک بروم. وقتی وارد خانه شدم، با ابراهیم صحبت ...
اعتراف هولناک متهم: بعد از قتل دوستم با همسرش ازدواج کردم
خانواده آشنا شدم. خواهر من با فاطمه - همسر مقتول- دوست بود آن ها برای پول پیش اجاره خانه از من یک و نیم میلیون تومان پول خواستند و من هم به آن ها قرض دادم بعد هم با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. آن موقع همسر من قهر کرده و تمام اموال من را تصاحب کرده و رفته بود. بچه هایم نیز با من زندگی می کردند. مدتی که از این ماجرا گذشت یک روز خواهرم به من تلفن کرد و گفت شوهر فاطمه او را کتک ...
درخشش بازیگرهالییود در 90 سالگی
پنجشنبه دوازدهم خرداد 1390 روزنامه اطلاعات در ویژه نامه ای به مناسبت سالگرد ارتحال امام مصاحبه ای مفصل با خدیجه ثقفی نوری، همسر امام خمینی، منتشر کرد. این گفتگو را زهرا مصطفوی دختر کوچک ایشان گرفته بود. خدیجه ثقفی اول فروردین 1388 درگذشت، و این که زهرا مصطفوی چه تاریخی این مصاحبه را با مادرش انجام داده مشخص نیست، اما نکته مهم و جالب این است که ظاهرا این اولین و آخرین مصاحبه بلند با همسر امام خمینی بوده است. روزنامه اطلاعات در لید این مصاحبه نوشت: همسر امام خمینی تا هرگز حاضر به گفتگو با هیچ نشریه ای و رسانه ای نمی شدند، اما این گفتگو با زحمت فراوان سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی دختر بزرگوار ایشان انجام شده است. این البته در حالی بود که سال ها پیش از آن روز چهارشنبه چهارم بهمن 57، حمیده امیری، خبرنگار کیهان در پاریس برای نخستین بار با همسر امام خمینی مصاحبه کرده بود و ما آن را پیش تر در انتخاب کار کردیم. بعدا هم که امام به ایران بازگشتند و به قم رفتند، باز خبرنگار یکی از مجلات هفتگی با همسر ایشان مصاحبه ای انجام داد. اما هیچ کدام از آن ها به تفصیل گفت و گویی که دخترشان ...
ما آفتو لو بون هسیم!!
بی بی داشت با دستان لرزان خیارها را پوست می کند که رفتم دستم را انداختم دور گردنش... هنوز حرف نزده بودم که گفت: - هووووووش.... چه خوَرُته؟ - وا، بی بی جون، این چه وضع حرف زدنه؟ دارم از خودم احساسات بروز میدم... - ماخام صد سال سیا بروز ندی... حتماً دیه چی تو او گوشی ماتم زده نبوده که اومدی دورِ من. - وا... بی بی جون، این چه حرفیه، دلم برات تنگ ...
خرید محصولات شیائومی از فروشگاه اینترنتی شیائومی 360
مشتری پس بگیرد. این فروشگاه از فروشگاه های قدیمی بازار کامپیوتر رضا است که حالا فعالیت آنلاین خود را گسترش داده است. داستان من و شیائومی 360 برای علاقه مندان به خرید لوازم کامپیوتری و تجهیزات جانبی، بازار کامپیوتر رضا یکی از آن بازارهای مهم است. تقریبا دو سال پیش، برای خرید ساعت هوشمند شیائومی تصمیم نهایی خود را گرفته بودم. به توصیه ی دوستان یکی از مدل های شیائومی را انتخاب کردم ...
روایتی از آزادسازی خرمشهر
: یادم است شام در قطار به ما کتلت دادند و قبل از خواب به همه رزمنده ها گفتند اگر کسی آب خواست به واگن آخر قطار برود، مثل امروز نبود که در هر کوپه ای آب معدنی فراهم باشد و هر واگنی امکاناتی مانند سرویس بهداشتی داشته باشد. وی ادامه می دهد: در قطار خوابیدم و نیمه شب بیدار شدم عطش عجیبی داشتم، بلند شدم به سمت آخرین واگن رفتم تا عطشم را برطرف کنم، خواب آلود بودم به زور چشمهای خشک ام را می مالیدم ...
ناگفته های یک زن از روند نابودی زندگی اش
گذراندم تا اینکه از من خواست همدیگر را ملاقات کنیم. من هم که دوست داشتم این جوان را از نزدیک ببینم، بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم و در یک رستوران به دیدارش رفتم. از آن روز به بعد مدام با هم در مکان های مختلف قرار می گذاشتیم. او چنان با حرف هایش مرا خام کرده بود که گاهی فقط منتظر تماس او بودم. در روزهای اول این آشنایی فکر می کردم همه چیز یک ماجرای شوخی و تفریح گونه است اما کم کم دیدارهای ...
داستان مبارزه زنی به نام تنتا با کرونا
...، اظهار کرد: دو سه شب بود که دچار تنگی نفس می شدم، بعد متوجه شدیم که در روستا مورد مثبت کرونا هست و من هم گفتم بروم تست بدهم و ممکن است تنگی نفسم به همین خاطر باشد. دیگر رفتم تست دادم و فردای آن روز پاسخ تست آمد که مثبت است، من چون خودم هم آسم داشتم تنگی نفسم را به آن ربط می دادم و متوجه بیماری نبودم. بعد کم کم بیماری عود کرد و دو روز بعد از آزمایش با تنگی نفس شدید در بیمارستان بستری شدم و حتی ...
پای درس انسانیت پاکبانی با سواد پنجم ابتدایی / امانتداری از همه دارایی یک شهروند
صاحب چک را گرفتم و بعد زنگ زدم گفتم این چک را به چه کسی دادی؟ شماره او را گرفتم بعد زنگ زدم طرف را پیداکردم و قرارگذاشتم و به معاونت خدمات شهری منطقه 4 آمد و تحویل دادم. می گوید: درآمدم 4/5 میلیون تومان است و ماهی 2/5میلیون تومان اقساط دارم. چرا پول نیاز دارم ولی پول حلال نه پول دیگری. این را برای چندمین بار تکرار کرد پول حلال، معلوم بود چقدر برایش مهم است. گفت ...
هنوز خانه و بچه ها را به حسین می سپارم
پدرم بودند. خواهر شهید عسکری ادامه می دهد: زمانی هم پدر و مادرم به مکه رفته بودند. وقتی برای تسویه حساب غذا رفتیم، حساب که کردم، متوجه شدم در حساب پول اضافی است. پدرم می گفت نباید باشد و من همه چیز را به اندازه گذاشتم. به بانک که مراجعه کردم، گفتند این موجودی از طرف بنیاد شهید است و جالب این که موجودی با پول غذا و تالار یکی بود. خواهر شهید آهی می کشد و می گوید: پدرم دو سال پیش ...
بازیگر جواد جوادی : سر نخبگانمان منت نگذاریم
کرده بودند که من آن فراخوان را دیدم. خاطرم هست کنار مادرم نشسته بودم و فضای مجازی را رصد می کردم که عکس را به وی نشان دادم و گفتم این نوجوان شبیه من نیست؟ خودم فکر می کردم، چون دوست دارم این نقش را بازی کنم، آن نوجوان را شبیه خودم می بینم، اما وقتی مادرم این مساله را تأیید کرد و بعد که چند عکس از آلبوم را کنار هم گذاشتیم دیگر به یقین رسیدم شبیه هستیم؛ بنابراین با یکی از بازیگران سریال که از ...
تاسیس سازمان گسترش و راه اندازی ذوب آهن
وقتی ما به خیامی ها مجوز دادیم پنج هزار اتومبیل سواری وارد ایران می شد. سال اول که خیامی تولید کرد، 15 هزار اتومبیل داخلی وارد بازار شد که همه فروش رفت. قیمت آن را هم ما در وزارت اقتصاد تعیین می کردیم که در ابتدا 14 هزار تومان بود ولی بعد از اینکه خیامی ها گفتند سودی برای ما ندارد و ما باید بهره وام را هم پرداخت کنیم قیمت به 16 هزار تومان افزایش پیدا کرد. اتومبیل های ساخت خیامی هنوز هم در برخی خیابان ها دیده می شود که ناله می کند اما راه می رود زیرا اصولی ساخته می شد. خیامی ها برای صنعت خودرو حقیقتا کمک شایانی کردند. برادر کوچک خیامی ها البته تاثیرگذاری بیشتر ...