سایر منابع:
سایر خبرها
اولین برخورد امام با یکی از اعضای سازمان
کردم و نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. سپس از امام درخواست کردم تفقدی کند. گفتم: ما شما را عنصری مسئولیت پذیر می دانیم، الان جوانهای ما را به جرم مسلمان بودن و فعالیت مذهبی کردن به این نحو شکنجه می کنند و می کشند و شما حاضر نیستید سخنی بگویید؟ امام فرمودند: من به اسم حاضر نیستم از هیچ کس نام ببرم و بصورت کلی شکنجه ها و بیدادگریهای رژیم شاه را محکوم می کنم. قهر و آشتی با امام وقتی ...
روایت لاله صدیق از دستکاری ترمز ماشینش و مقامی که از دست رفت/ خاطره جالب مهران مدیری از اسب سواری
تو رفتار می کند. من حتی با اسب حرف زدم و گفتم عزیزم وایسا ، اما نشد. بعد از یک ربع من را پایین آوردند (خنده) در دقایق پایانی این گفتگو صدیق از مدیری پرسید: من سال هاست کار های شما را دنبال می کنم و یک سوال از شما دارم؛ اینکه چرا با وجود این میزان شادی که به بقیه انتقال می دهید، خودتان در درون شاد نیستید و چگونه این اتفاق را مدیریت می کنید؟ مدیری با تایید این مطلب، گفت: سوال ...
ایران خودرو یک نفره!
خواهم و شما هم از من پول نگیر ایشان هم قبول کرد. مدتی پیش استادم کار کردم تا زمان رفتن به خدمت سربازی رسید. سرباز شدم و اتفاقاً به مشهد رفتم تا در کلانتری طبرسی خدمت کنم. سربازی چکار می کردی؟ علاقه زیادی به ماشین و موتور داشتم. این علاقه زیاد سبب شد سال 84 سراغ گرفتن گواهی نامه بروم. با خودم فکر کردم این گواهی نامه به درد من خواهد خورد و از آن طرف پدرم 30 هزار تومان به من پول ...
انتظار 32 ساله شهربانو
اجاره کرده بود که درست در دهم فروردین سال 67 خبر شهادت برادرم محمدرضا را که فرزند کوچک خانواده بود، به من دادند. خانم زارع اظهار می دارد: با همسرم برای مراسم به یزد رفتیم و مادرم بسیار بی قراری می کرد، همسرم که شرایط مادرم را دید، گفت تا چهلم پیش مادرت بمان تا مراقبش باشی. علیرضا به خاطر کارش به مشهد بازگشت و چند روز بعد به من گفت، می خواهد به جبهه برود و گفت می خواهم تو راضی باشی. ...
دومین جلسه دادگاه برخی از مدیران سابق بانک مرکزی
...> وی ادامه داد: حرف شما مستند قانونی ندارد شما که الان می گویید بانک مرکزی چه کاره است. شما از سوابقتان می گویید درحالیکه باید درباره منزل مسکونی در یکی از کشورها و 800 سکه بگویید. بر اساس گفته های خودتان سکه ها را در پاکت دریافت کرده اید و بعد از چند روز باز کرده اید چرا سکه ها را پس ندادید. متهم سجاد گفت: برخی سکه ها هم فروختم برای خودم بوده است. قاضی گفت: حق ندارید از ارباب ...
رودر رو باصاحبخانه های بی رحم!
با یک جمله فلسفی! آغاز می کند که چندان متوجه نکته اش نمی شوم. می گوید: ببین آقاجان! زندگی به مردم فشار میاره و مالک هم به مستأجر . همان طور که گفتم من این جمله فلسفی آقای صاحبخانه را درک نکردم اما با ادامه حرف ها، او انگیزه اش را این گونه توجیه می کند: الان من خودم هرچی بخوام بخرم نسبت به سال قبل 10 برابر شده. نشده؟ مثلاً حبوبات بوده کیلویی 5-6 تومن، الان شده 26-27 تومن. من حقوقم دو میلیونه و یک ...
روزی که این شهید به جای ولنتاین جشن می گرفت
زنگ خورد و به او گفتند: پهپادهای آمریکایی وارد خاک ایران شدند و همه شما آماده باش هستید. به او گفتم بگو هم خودت مریضی و هم قرار است بچه مان را به دکتر ببریم اما سید محمود قبول نکرد و گفت نمی شود. ساعت 6 صبح نشده بود که از خانه بیرون رفت و اصلا حس نکردم که ممکن است این آخرین باری باشد که او را می بینم. گفت سعی می کند تا قبل از ظهر بیاید که به دکتر ثمینه برسیم. حدودا ساعت 9 صبح بیدار ...
قاتل : دوستم را کشتم چون با یک زن متأهل رابطه داشت/ او می گفت دنیا دو روز است و هر طور بخواهد زندگی می ...
زن و بچه هایم را به او سپرده بودم و با خودم گفتم نکند به همسر من هم نگاه ناپاک داشته است. خیلی عصبانی شدم به امیر گفتم نباید این کار را بکنی تو خودت زن و بچه داری. ضمن اینکه او همسر دوستت است و نباید زندگی اش را خراب کنی. امیر حرف های من را به شوخی گرفت و گفت دنیا دو روز است و آدم باید هرطوری که دوست دارد زندگی کند. آن زن هم از دست شوهرش ناراحت است و آن ها اصلاً با هم خوب نیستند. من به ...
برداشتن استخوان حججی دور از چشم داعشی
شماره ی آن را بفهمم و بعدا از اطرافیانش شماره ی کفشش را جویا شدم. پوتینش شماره 42 بود. مامور هلال اهمر لحظه به لحظه تصویر می گرفت.کار دیگری از دستم بر نمی آمد. متوسل شدم به حضرت زهرا علیها السلام: در دفاع مقدس از عنایات شما خیلی بهره بردم؛الان چشم امیدم به شماست. چشمم افتاد به یک تکه استخوان. فکری توی مغزم جرقه زد که آن را بردارم. دلهره افتاد به جانم که جلوی این داعشی و لنز ...
خاطراتی از سبک زندگی امام (ره) به نقل از فرمانده تیم حفاظت جماران
برای امام(ره) یک ملاقاتی بیاید ولی تا الان نرسیده است. من گفتم ایشان آمده اند ولی چون حجابشان کامل نبود من اجازه ورود ندادم. گفتند شما اجازه دهید بیایند جلوی درب حسینیه. به پست زنگ زدم و گفتم آن خانم را اجازه بدهید برود. بعد از آن جریان من دیگر قضیه را پیگیر نشدم. گذشت تا من به اصفهان و محله خودمان رفتم. آقای دکتر پیرزاده ای داشتیم متخصص کلیه بودند. پیام آمد که آقای پیرزاده منتظر شما هستند و من ...
اخراج نشدم، به خاطر بی وفایی دخه آ رفتم!
. مربی دروازه بان های پیشین منچستریونایتد تأکید کرد: در جریان مذاکرات مان دخه آ با یک نفر دیگر هم که همه مذاکرات را برای افزایش حقوق او به میزان فعلی انجام داد، اختلاف داشت. در آخرین دقیقه یکی دیگر دخالت کرد. آن موقع هم به او گفتم که آن حرکتش را دوست نداشتم چون به نظرم بی وفایی بود. وقتی از او پرسیدم چرا به من هیچ چیزی درباره تمدید شدن قراردادش نگفت، او ادعا کرد که از او خواسته اند در ...
دختر تهرانی خواستگارش را دزدید
زندگی کنم تا اینکه تصمیم گرفتم خودم سراغ خانواده میترا بروم و با آن ها صحبت کنم. به میترا گفتم می خواهم با تو ازدواج کنم و موضوع مادرم را هم خودم حل می کنم، اما قبول نکرد و بعد هم گفت با کسی نامزد کرده است. او راست می گفت؛ من دیدم مردی جوان به نام سینا در خانه شان نشسته است. برادر میترا هم در خانه بود. من از میترا گله مند شدم، اما در نهایت کاری از دستم برنمی آمد و به خانه برگشتم. حال روحی خوبی ...
تبریک عجیب نماینده تهران به نماینده اصفهان [+واکنش های توییتری]
تمامی مادران پردغدغه ی سرزمینم، تلاش خواهم نمود . خانم رفیعی در پاسخ به این توییت نماینده ی اصفهان در مجلس نوشت: همکار عزیز و ولایت مدارم صمیمانه تبریک عرض می کنم این اتفاق مثبت را اول خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی، مردم ولایتمدار کشورم و هموطنان عزیز و شریف و ولایتمدار اصفهان. با شناختی که از شما دارم مطمئنم مقتدرانه و مادرانه پای مردم عزیز و شریف اصفهان ایستاده و خواهید ایستاد ...
گل محمدی در یک مصاحبه توفانی؛از سیدجلال تا احتمال جدایی
.... در تیم و زمین می جنگد و من واقعا از او راضی هستم. اینکه بعد از گذشت دو بازی این حرف ها و شایعات شکل بگیرد واقعا جای تعجب و البته تاسف دارد. نمی دانم چه باید بگویم اما از هواداران می خواهم گوش به این حرف ها ندهند و تمام این حرف ها زاییده افکار منفی و مریض برخی افراد است. سید عزیز ماست و حتی اگر خودش هم بخواهد فصل آینده خداحافظی کند خودم جلویش را می گیرم و اجازه این کار را به او نمی دهم. او ...
قتل بعد از افشای راز دوست صمیمی
به پلیس خبر داده ام، گفت در جریان نیست چه اتفاقی افتاده و شاید کسی جسد را در باغ رها کرده است. بعد از این گفته ها بود که سعید بازداشت و بازجویی شد. او در ابتدا همه چیز را انکار کرد و گفت: من از چیزی خبر ندارم و نمی دانم چه اتفاقی افتاده است و حتی جسد را ندیدم؛ اما وقتی پلیس به سعید گفت می داند آخرین نفری که با امیر دیدار داشته او بوده است، این مرد به قتل امیر اعتراف کرد و گفت: من و امیر ...
روایت زندگی معتادی که این روزها خود مرکز ترک اعتیاد دارد | غرور سیاه
بودیم او زودتر از من آزاد شد. وقتی من آزاد شدم خبری از او نبود تا اینکه یک روز سرچهارراه شهدا او را دیدم. گفتم فلانی می خواهم بروم نشئه کنم تو هم با من بیا، نگاهی به من انداخت و گفت من نشئه نمی کنم و میلی هم به این کار ندارم، من جلسه دارم باید بروم. گفتم این چرت و پرت ها چیست که می گویی؟! آدرسی به من داد و گفت اگر دوست داشتی به این آدرس بیا. فردای آن روز دوباره او را دیدم، این بار دیگر نایستاد و ...
مواسات شامل حال بانک ها نمی شود؟
خود را درست انجام داد بانک رسالت بود که پیامک داد اگر می خواهید قسط شما پرداخت شود عدد 1 را وارد کنید، در غیر این صورت به انتهای اقساط شما اضافه می کنیم. برادر من از این امتیاز استفاده کرد و سه قسط را پرداخت نکرد، بدهی برای او منظور نشد و به انتهای اقساطش اضافه خواهد شد. اجازه می دادند قسط خود را پرداخت کنیم تا برچسب مشتری بدحساب به ما نزنند این فرد وام گیرنده خاطرنشان می کند ...
روایت شاعر شهیدی که دختر گلستانی را محجبه کرد/ اگر برخی امنیت چادر را درک کنند از سر من برداشته و بر سر ...
نیز است در حال حاضر اهل شعر و ادبیات نیز می باشد در این زمینه نیز موفقیت هایی را کسب کرده است. مطالعه کتاب در تغییر نگرش شما تاثیر گذار بود؟ خانم الف این گونه پاسخ می دهد: بیشتر افرادی که متحول می شوند به شکل های مختلف این اتفاق برای آن ها رخ می دهد من از آن دسته افرادی بودم که با یک خواب متحول شدم و بعد از وارد شدن به این راه مطالعه داشتم تا بتوانم دیگران را قانع کنم تا ...
پیش گویی شهید مدافع حرم در مورد پیکرش
اتفاقی افتاده. صبح دیدم دلهره دارم. زنگ زدم به مادر شوهرم و پرسیدم: از آقا محمود خبری ندارید؟ گفت: نه، شما چطور؟ گفتم: من پریروز با او صحبت کردم. فامیل هم تماس می گرفتند و سراغ محمود را می گرفتند. شنبه نزدیک ظهر دیدم ساعت 12 زنگ می زنند. من خانه مادرم بودم. در را باز کردیم دیدم خواهرم وارد که شد در حالی که گریه می کند. نمی توانست حرف بزند. گفت: یکی از همسایه های ما که دخترش در ...
دانشجوی آمریکایی که برای سوغات چادر مشکی درخواست کرد/ پخش صدای اذان در سالن کامپیوتر دانشگاه آمریکا
بسیار علاقه مند به کشور ایران و فرهنگ این مملکت هستند به ایشان گفتم که الان ما در ماه عزاداری هستیم و دسته های تعذیه و عزاداری به خاطر کشته شدن مظلومانه پسر پیامبر اسلام در شهر ها نوحه سرایی می کنند. در این لحظه از طریق وب کم دیدم که از جایش بلند شد و به سمت کمد روبرو رفت و کتابی را با خوآورد و عکس جلد کتاب را که آقایی سبز پوش سوار بر اسب در حال جنگ بود نشانم داد و ناباورانه گفت بله من همه ...
مصاحبه با نماینده ای که گفته بود"روسیه نمی گذارد از گرسنگی بمیریم":تاریخ می گویدروسها یار ما نیستند!
به چه دلیل این جمله را گفتید؛ روسیه نمی گذارد از گرسنگی بمیریم ؟ سوءبرداشت کردند. برخی صحبت های ما را وادادگان آمریکایی و وادادگان داخلی تغییر دادند. متن اصلی سخن من نقد به تحریم ها بود و پیکان نقدم به سوی آمریکا و اروپا و عربستان. اما عده ای نگران از اینکه آن بخش از حرف ها دیده شود، روی چند تیتر مانور دادند و مغلطه کردند. به هر حال این جمله را گفتید یا نگفتید؟ من گفتم اگر قرار است ما تحریم بشویم و اصلا نتوانیم نفتمان را صادر کنیم، چه اتفاقی خواهد افتاد. جوان و بیمار و آحاد مردم آسیب خواهند دید؛ یعنی همان کاری که سلاح کشتار جمعی می کند، تحریم می کند؛ تحریم یعنی جنایت علیه بشریت. اما اینکه ...
روایت مددجوی کمیته امداد که حالا یکی از تولید کنندگان صندلی چرخ دار در کشور است | کاشف راز های پیش ...
در حال فروش صندلی ها ببینند اما به یاد دارم یک روز در بهشت رضا این اتفاق افتاد و یکی از اقوام بهم گفت: بی بی، یعنی کنار جاده می ایستی و صندلی می فروشی؟ به او گفتم: به نظرت چه کار کنم؟ بروم کنار خیابان بایستم و دستم را مقابل دیگران دراز کنم؟ افتخار می کنم که با بچه هایم شروع به کار کرده ام و پول حلال به دست می آورم. او می گوید این خاطره را هیچ گاه فراموش نمی کند. هیچ وقت نگذاشتم بچه ها ...
چشم خوردم و قبل از جام جهانی مصدوم شدم/پنالتی دژاگه را می گرفتند آرژانتین را می بردیم
مسی باشم یا نه؟ چون من دفاع چپ بودم و او پشت محوطه جریمه شوت را زد. ولی اگر نزدیکش بودم سعی می کردم با همه وجود زیر پایش بروم. *پیش بینی تو قبل از فینال چه بود؟ فکر می کردی آرژانتین ببازد؟ اول از همه این را بگویم ما به تیمی باختیم که به فینال رفت. برای بازی آرژانتین تیم ملی خیلی زحمت کشید. آن 90 دقیقه ای که شما و مردم دیدید، ویترین کار ما برای بازی آرژانتین بود. ماهها تلاش شد ...
کیهان به نقل از عنصرخارج نشین:حالم از بوی گند نظام سلطنتی بابا و بابابزرگ رضاپهلوی به هم می خوره
هایی قبل از سلطنت شایسته تاکسیدرمی اند! وجود شما توهین به شعور بشریته! امیراصلان افشار رئیس دفتر تشریفات شاهنشاهی در خاطراتش می نویسد: درون اتاق کارم نشسته بودم ناگهان شاه وارد اتاق شد و روی صندلی ارباب رجوع نشست و من تعجب کردم و گفتم اعلی حضرت چه اتفاقی افتاده؟ گفت سفیر آمریکا الان دفتر من بود و گفت من باید برم! ظاهرا نوکری در خاندان پهلوی هم ژنتیک است و هم ژنریک! پدربزرگ ...
استقلال بدون تمرین هم به تراکتور موقعیت نداد، باید به مجیدی فرصت بدهند
ولی به تراکتور حتی یک موقعیت خوب هم ندادیم. حتی می توانستیم بازی را ببریم اما بدشانس بودیم.توپمان به تیر خورد و... در این چند روز بحث ترس تیم شما بابت سفر به جم مطرح شده و خیلی ها علیه استقلال موضع گرفتند.حتما برخی موضع گیری ها را شنیدی. این حرف ها زشت است، ما ترسی از تیمی نداریم. ترس تیم ما از کرونا بود که البته الان هم ترس ما از کرونا هم ریخته است! واقعا کدام تیم به اندازه استقلال ...
جنایت ژاپنی
[ یاسر نوروزی ] شما مترجمی حرفه ای هستید که آثار مختلفی از ادبیات کشورهای گوناگون ترجمه کرده اید. در این مدت چندبار سراغ آثار شرق دور رفته اید؟ پیش از این هم ترجمه ای در این زمینه داشته اید؟ پیش از این، مجموعه داستانی کار کردم به نام پناهندگان ؛ اثری بود از نویسنده ای ویتنامی به نام ویت تانگ ون. البته این آدم بزرگ شده آمریکاست و الان هم استاد ادبیات دانشگاه آمریکاست، اما اثرش ریشه های ...
جزئیات احضار هاشم آقاجری به دادگاه
شده اند، چیزی نیست. در حال حاضر هم من پرونده مفتوح قضایی ندارم، مگر همین پرونده که در اعتراض به برخورد با مردم گرسنه و پابرهنه و مستضعفانی بود که انقلاب 57 قرار بود آنها را سعادتمند کند. من در بازپرسی هم گفتم که انتشار این بیانیه نه تنها حق من بوده، بلکه بالاتر از آن وظیفه دینی، ملی و انسانی من بوده است. نباید پاسخ مستضعفان و محرومان و گرسنگان و فرودستانی که به خیابان آمدند و مسالمت ...