سایر منابع:
سایر خبرها
روایت 3 مادر از دو راهی بخشش و قصاص (+عکس)
مجازی با اصرار شما برای اجرای حکم چطور است؟ اوایل می گفتند چرا می خواهی اعدام کنی؟ اما وقتی متوجه جنایت و قساوت قاتل شدند، تاکید داشتند حکم را حتما اجرا کن و این قاتل باید قصاص شود. تا بچه یا عزیزی را از دست ندهی نمی توانی در مورد بخشش یا قصاص اظهارنظر کنی. این قتل اتفاقی یا ناخواسته نبوده که حتی بتوان به بخشش فکر کرد. قاتل با قساوت سه نفر را کشته است. یک بار یکی از دنبال کننده های صفحه ام ...
هدیه ای سرشار از مهرمادری
می رسیم از نظر روحی و جسمی خسته ایم، اما با این حال تمام تلاش مان را می کنیم که برای جلوگیری از برانگیختن حس حسادت فرزندان مان برای آنها هم کم نگذاریم. او که به گفته مدیر مجموعه گاهی در شیفت شب هم قبول زحمت می کند، خاطره ای برای مان نقل می کند: مدتی قبل یکی از بچه های شیرخوار سندرم داون به شدت بیمار شد و باید او را به بیمارستان می رساندیم. آن روزشیفت بودم و درمانده شده بودم که آن وقت شب چه کار کنم ...
بهشت زیر پای مادران است اما دنیا زیر پای مادران شهدا/ از مادر شهید ژاپنی تا مادری که شهدا به عیادتش آمدند
: شما نمی دانید فرهاد چه فرمانده محبوبی بود! همه سربازان شیفته شخصیت و اخلاقش بودند. روز شهادت فرهاد و 6 مهندس دیگر پروژه پل چزابه، تا آمبولانس بیاید و آنها را به عقب منتقل کند، سربازان شانه به شانه هم ایستادند و یک دیوار انسانی دور آن 7 پیکر تشکیل دادند تا سایه قامت هایشان نگذارد آفتاب داغ روی آنها بتابد... در سکوت نگاهش می کردم. اثری از حسرت و پشیمانی در چهره اش نبود. هرچه بود، حس غرور ...
شعار مادر شهید صالحی در تشییع فرزندش/ رقابت دایی و خواهرزاده برای نیل به شهادت
می کند بچه های آن دوره مدرسه مفید خیلی عاشق بودند. یکبار حمید اجازه گرفت و با مینی بوس یکسری از بچه ها را برد خانه مان در شمال. نگران بودم خورد و خوراکشان چه می شود، یک روز تلفن برداشت به تک تک بچه ها زنگ زد و گفت فلانی تو سیخ بیاور، فلانی تو نان بگیر، بچه هایی که وضع مالی خوبی داشتند و ما بینشان از همه پایین تر بودیم، من از خجالت آب شدم، گفتم حمید آخر این چه کاری است، می گفت هرکس باید دنگ خودش ر ...
فقیه: بچه ها را از دوران کودکی به تئاتر دعوت کنیم
(ره) از اعماق عالم هستی نوری که بر دلش تابید را به تمام مردم هدیه کرد و جامعه اسلامی از برکت خون امام و شهدا به تمام آرزوهای خود رسیدند. وی افزود: خوشحال می شوم وقتی اداره کل فرهنگی هنری آموزش و پرورش جشنواره تئاتر، هنر تجسمی و ادبیات را برای دانش آموزان برگزار می کند زیرا اصل تجربه در مدرسه اتفاق می افتد. فقیه با اشاره به اینکه باید بچه ها را از دوران کودکی به تئاتر دعوت کنیم ...
قصه عزیز
برایتان جالب است؟ دخترها بسیار شکننده هستند ونگهداری شان سخت تراست و در مقایسه با پسرها آینده مبهم تری هم دارند. البته من از یک دختر هم حمایت می کنم و مادرخوانده اش هستم که خودش حالا همسر و فرزند دارد. پس نوه هم دارید. بله، دختری است که مرا عزیز صدا می کند. شما عزیز چند نفر هستید؟ من 17پسر و یک دختر دارم. چرا تعداد بچه ها را از این ...
آوای درون روی بوم
پررنگ و امیدبخش بود. خودتان از افتتاحیه راضی بودید؟ بله با توجه به مشکلاتی که کرونا برای ما فراهم کرده، استقبال خیلی خوب بود و من از حضور دوستان راضی بودم. بیشتر بازدیدکنندگان بچه های افغانستان بودند، اما دوستان ایرانی هم حضور داشتند که حضور همه آن ها غنیمت و ارزشمند بود. حضور استاد ماروسی به عنوان یک استاد و نقاش ایرانی در کنار شما و در برقراری این نمایشگاه خیلی مؤثر بوده است ...
دل نوشته ی من برای مادرم؛ سلام آنا
وضعیت اقتصادی خرابه، نه پول داشتم برات چند گرم طلا بخرم نه روسری! تنها کاری که از دستم برمیومد، نوشتن بود. نمیخوام از خوبیات بگم، چون همه میدونن چه گوهری هستی. نمیخوام از اون حس برتر مادرانه صحبت کنم که حتی اگه شنا هم بلد نباشی و من در حال غرق شدن باشم، محرکیه تا خودتو بهم برسونی و برای نجاتم تلاش کنی. نمیخوام از دستای پربرکت و آغوش پرمهرت بگم. نمیخوام از دوران جنینی ...
تقدیر امام خمینی از مبارزات انقلابی بانوان رفسنجانی
به شهربانی برده بودند پس از بازجوئی های اولیه تمام تلاش شان بر این بود که بدانند این اعلامیه خط کیست و لذا من که گفته بودم فقط در کلاس اکابر درس خوانده ام آن ها با اصرار چند سؤال را مطرح و من هم با خط کج و معوج شبیه بچه های کلاس اول یک چیزهایی را نوشتم آن ها می گفتند که راست می گوید و این اعلامیه خط او نیست بعد پرسیدند این اعلامیه را چه کسی به تو داده است من هم گفتم شخص ناشناس مقداری پول و یک برگه ...
کودکم مرا ببخش
شده بود و برای بهبودی با بچه های سرای مهر آشنا شده بود. همان جا بود که این پسر و مادر پس از 35سال یکدیگر را ملاقات کردند. دخترش را هم بابک پیدا کرد و عکسش را به او نشان داد. خودش می گوید وقتی عکس را دیدم، انگار همه زندگی ام از جلوی چشمانم عبور کرد، دلم ریخت. اما وقتی به عقب بر می گشتم، یاد روزهایی می افتادم که در پاتوق سیامک بین غریبه ها زندگی می کردم. کم آورده بودم، آنقدر خسته بودم که ...
هدیه ای به پاس یک عمر زحمت و مهربانی
هم می خریدم، آخه مادرم عاشق گل و گلدون بود، بیشتر سعی می کردم، گلدون بخرم، همیشه هم می گفت که مادر چرا زحمت کشیدی تو خودت گل زندگی منی، اما برق چشماش یادم نمیره، حیف که خاموش شد، تازه فهمیدم داغ مادر با قلب آدما چه می کنه، سه ماهه که کرونا مادرم را از ما گرفت، دلم نمی خواد روز مادر برسه، باور نمی کنم امسال باید گل رو ببرم سر خاکش، عاجزانه به همه مردم التماس می کنم که این روز را از راه دور به ...
دلتنگی های قیمتی یک مادر/ از خدمت مادرانه به بیماران تا نشستن در کلاس مجازی هم پای فرزندان
) بیرجند در گفت وگو با خبرنگار خاورستان، ضمن تبریک میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها به همه مادران، گفت: مادر بودن و داشتن مسئولیت پرستاری در این روزهای کرونایی سختی کار را زیاد کرده است. وی با بیان این که من دختر 14 ماهه و شیرخوار دارم، گفت: زمانی که شیفت شب هستم فرزندم را نمی بینم و زمانی که صبح از سرکار برمی گردم انرژی ندارم اما بچه ام به مادربودنم احتیاج دارد و مدام بهانه این نبودن را می ...
به یاد پسر دوست داشتنی خیابان غیاثی
دوربین ظاهر می شوی، در دوران مدرسه تئاتر بازی نمی کردی؟ پاسخ علی به این پرسش جالب بود و برایمان خاطره ای شیرین را تعریف کرد گفت: یک دفعه در گروه سرود بودم برای دهه فجر. رفتم سر صف که بگویم گروه سرود مدرسه تقدیم می کند که بعد گروه شروع کند به سرود خواندن. آن هم پشت بلندگو. من آمدم این را بگویم، یکدفعه خندیدم که همه افتادند روی زمین از خنده. کلاس چهارم دبستان بودم. وقتی بچه ها را دیدم خنده ام گرفت ...
مادری که فرزندش را به مادر عالمیان هدیه کرد/ لبخند رضا از بهشت
نمایان می شود؛ خانواده شهید با استقبالی گرم از ما میزبانی می کنند و نگاه پرمهر و محبت پدر و مادر شهید موجب می شود که حس غریبگی نداشته باشیم. مادر شهید اسداللهی با بیان اینکه هفت فرزند دارم و رضا ششمین فرزندم بود، می گوید: دو سال سربازی اش را در مشهد گذراند؛ خیلی علاقه داشت که وارد نیروی انتظامی شود و آرزو داشت که شهید شود که خوشحالم به آرزویش رسید. زهرا اسداللهی ادامه می دهد ...
روایت تسهیلگران باشگاه های کتابخوانی در دوران کرونا
تهیه کنیم. همچنین نگین فتحعلیان، یک تسهیلگر دیگر اظهار کرد: من همراه جمعی از بچه ها در باشگاه اخترک کتاب از شهرستان تربت حیدریه از استان خراسان رضوی، فعالیت مان را از سال 98 آغاز کردیم. هر روز صبح، کلاس ما با صبحانه با کتاب شروع می شد و در ساعت هنر و خلاقیت ارائه کتاب توسط دانش آموزان و با رویکردی خلاقانه انجام می گرفت. در چند برنامه نمایشی اعضای باشگاه توانستند مقدار قابل توجهی پول جمع ...
سخت ی های زندگی مادر و همسر شهید افغانستانی/ خدا نکند که مادری هم مادر باشد و هم پدر/ عاشق مسیر جهادیم
؟ وقتی همسرم در افغانستان بود، همه مان در خانواده کار می کردیم. وقت هایی که بچه ها مدرسه نمی رفتند به مزرعه ها برای کار می رفتیم یا در کارخانه ها مشغول می شدیم. جارو پَر می کردیم. خیاطی من خوب بود. لحاف دوزی و گلیم بافی را خوب بلد بودم. آش درست می کردم یا هر کار دیگری که از دستمان برمی آمد. و با این کارها می توانستیم بخشی از مشکلات اقتصادی را جوابگو باشیم. بعد از اینکه همسرم هم ...
اینجا پروتکل بهداشتی یعنی کشک!
در شرایطی که هنوز کرونا جان می گیرد و قصه زندگی های بی شماری را به پایان رسانده، تصمیمی اشتباه دانسته و می گوید: با بازگشایی مدارس در شهری مثل تبریز در خوشبینانه ترین حالت شاید تنها 10 درصد از دانش آموزان به کلاس های درس برگشته اند ولی در روستا اگر بگویند به مدرسه بیایید، همه بچه ها می آیند. کلاس من 70-80 درصد کامل شده و تقریبا همه می آیند و کنار هم می نشینند. تصور کنید اگر فقط یک نفر ناقل باشد و ...
چند روایت درباره اینکه مادرها همیشه هستند، حتی اگر در پیش چشمانمان نباشند
تلفیقِ احساس پذیرش و انکار مرگ مامان روز مرگش و روز های بعد هم ادامه داشت. مامان صبح روز بیست و هفتم مهر سال 82 تمام کرد، حول و حوش ساعت 7 صبح، اما ما، یعنی من و بچه های هم سن و سال من توی فامیل، همان شب دور هم جمع شدیم و شروع کردیم به بگوبخند و جوک گفتن و ادا درآوردن و هزار و یک جنگولک بازی دیگر. صبحش چرا، به گریه و هق هق و زاری گذشته بود. مدرسه بودم که آمدند دنبالم و توی گوشم پر شده بود از صدای ...
مشارکت بیش از 215 هزار نفر در پویش من مادرم، بچه های ایران فرزند من تاکنون
ساز کشور واریز شده است. مهاجرانی اظهار کرد: این پویش با چند شاخص دنبال می شود که یکی از آنها تعداد مشارکت کننده به نسبت جمعیت دانش آموزی است. شاخص دیگر تعداد مشارکت کنندگان بدون در نظر گرفتن درصد است. همچنین پیش بینی می شود تا پایان بهمن ماه معادل سه درصد از جمعیت دانش آموزی در این پویش مشارکت کننده داشته باشیم. وی افزود: تاکنون 215 هزار نفر در پویش من مادرم، بچه های ایران ...
افزودن 24 هزار متر مربع به فضای آموزشی خراسان جنوبی
آموزشی مورد نیاز در مرکز استان با جدیت دنبال شده و ادارات کل آموزش و پرورش و نوسازی مدارس با همراهی خیرین مدرسه ساز و راه اندازی پویش های مختلف همچون آجر به آجر و من مادرم، بچه های ایران فرزند من اقدامات قابل توجهی را انجام دادند که ساخت و تکمیل مجتمع آموزشی حیات طیبه (سردار شهید سلیمانی) در شهر بیرجند با 45 کلاس درس برای همه مقاطع تحصیلی از مهمترین آنها است. ساخت مدرسه در اقصی نقاط استان ...
همایش من مادرم بچه های ایران فرزند من در آموزش و پرورش منطقه 8
به دوران تحصیل افراد جامعه. ما قبل از هر اقدامی باید مقدمات و فرهنگ مدرسه سازی را در جامعه ترویج نماییم. فولادوند مدیر کل آموزش و پرورش شهر تهران بیان داشت: یکی از مهمترین مهارتهایی که باید به دانش آموزان آموخته شود، توسعه و آموزش فرهنگ خیری است که باید در مدارس کشور این فرهنگ آموزش وترویج پیدا کند و از مزایا و کارهای بزرگی که خیرین گرانقدر در ساخت و ساز مدارس انجام داده اند به دانش ...
دردسر عکس های بدون لباس پویا برای دانش آموز تهرانی
معلوم شد که پسر 16ساله در دام سیاه یک اخاذ اینترنتی گرفتار شده است. پدر پویا دانش آموز تهرانی روبه روی افسر پلیس فتا نشسته تا ماجرایی را که برای پسرش اتفاق افتاده توضیح دهد. او می گوید: چند ماهی می شد که رفتار پسرم تغییر کرده بود. در این مدت ذهنم به همه جا رفت و حتی به این فکر کردم که نکند معتاد شده است. چرا که علاوه بر اینکه تبلت و موبایلش را فروخته بود، شنیده بودم که از دایی اش هم ...
روایتی از دانش آموزان و مجروحان بمباران مدرسه زینبیه
دانش آموزان سر کلاس هم با چادر حاضر می شدند. در دوران جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، مردم با مشکلات اقتصادی مواجه بودند، اما برای جبهه از هیچ کمکی دریغ نمی کردند؛ در واقع اگر دو قرص نان در سفره داشتند یکی از نان ها را به جبهه می فرستادند. آن موقع شما در چه مقطعی درس می خواندید؟ خاطراتی از فعالیت خودتان دارید؟ من زمان بمباران مدرسه زینبیه 18 ساله بودم و در کلاس ...
بازتاب گزارش جام جم از فداکاری پسر دانش آموز
او و محمدمهدی تقدیرکند و به پسرش هدیه ای بدهد: اما آموزش و پرورش به مدیر مدرسه گفت فعلا صبر کند تا مسوولان به طور رسمی در برنامه حضور پیدا کنند. مادر ادامه می دهد: از وقتی گزارش پسرم در روزنامه جام جم چاپ شد، سروصدای کاری که محمدمهدی انجام داده بود، همه جا پیچید و مردم تماس گرفته و می گفتند گزارش محمدمهدی را در روزنامه جام جم دیدیم و خواندیم.حتی شبکه های ماهواره ای نیز در مورد آن صحبت می کردند که این برای ما خیلی جالب بود. ...
معلمی که بیمارستان را به کلاس درس تبدیل کرد
وضعیت دانش آموزان شوم و فهمیدم که بچه ها آزمون دادند که خیالم راحت شد. وی اضافه می کند: باتوجه به انجام عمل جراحی و همچنین سپری کردن دوره نقاهت حدود 10 تا 12 روز در بیمارستان بستری بودم، اما طی این مدت لحظه ای از دانش آموزانم غافل نشدم. طی این مدت کلاس درس را در بیمارستان برگزار کردم و کلاس ها را تعطیل نکردم؛ چراکه اجازه نمی دهم دانش آموزان عقب بیفتند. این معلم بیان می کند: کارم ...
خانُوم دوستت دارم/ وقتی باردار بودم به من گفتند عباس سالم است
لحظه هایش را سرشار از روشنی کند. "عباس بحرانی" دانش آموز پایه اول مدرسه روستایی 15 خرداد و ساکن روستای نهر عوج البوصید در بخش اروندکِنار از استان خوزستان است. او هفت سال پیش با نقصِ عضو مادرزادی از ناحیه هر دو دست متولد شد. عبّاس برای دفتر و کتاب هایش جان می دهد و امروز قصه عشقش به درس و مدرسه؛ دست به دست و کلام به کلام می چرخد. داستانِ عباس، داستان پسری است که امروز اُمید، تلاش و ...
معصومه برده مادرشوهرش بود / بچه به دنیا آمد باید تحویلش بدهم و تنها بمانم
زیادی بر زندگی من دارد و در واقع اوست که تصمیم می گیرد ما چطور زندگی کنیم ،چه بخوریم، وچه بپوشیم. یعنی اینکه من هیچ وقت برای خرید بیرون نمی رفتم و این مادر شوهرم بود که بنابه سلیقه خودش ، هر لباس و پوشاکی را که می پسندید برایم می خرید و من باید استفاده می کردم. پدر شوهرم مرد خوبی است ولی او هم مطیع مادر شوهرم است.هرچقدر که به همسرم می گفتم من دوست دارم خودمان برای زندگی مان تصمیم بگیریم ...
چشمی که مراد را نبیند بهتر است هیچ کس را نبیند!
تُرکی حدود 24سال داشت. در روستای 300 خانواری ما تقریباً همه فقیر و ندار بودند. زندگی مان را به سختی می گذراندیم. مراد فرزند چندم شما بود؟ مراد فرزند سوم و متولد سال 1344 بود. او تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهمان روستای مهرنجان به پایان رساند. مراد در راهپیمایی ها و تجمعات انقلابی حضور فعال داشت و من همیشه نگرانش بودم. اما او سر پرشوری داشت و توجهی نمی کرد. انقلاب در ...