روایت سیدحسن خمینی از رد صلاحیت مرحوم هاشمی
سایر منابع:
سایر خبرها
افشای رازهای احسان علیخانی در دورهمی/ شلخته و آشفته هستم
آراستگی به خاطر مردم تا مرز اینکه بو بگیرم، لباسهایم تن من است. مدیری هم گفت: خوب نیست آدم بو بدهد (خنده) علیخانی هم تاکید کرد: من گفتم تا مرزش که بو بگیرد! این یک تحریف تاریخی بود؛ اتفاقا آدم تمیزی هستم. در ادامه علیخانی درباره شهرتش گفت: خلاصه گزارشگری برای برنامه پسرای ایرونی، بازتاب خوبی داشت و وقتی دوباره می رفتم مردم من را شناخته بودند. مدیری گفت: اتفاقا من ...
ماجرای پسر روستایی که پزشک شد / ننه ثریا مرا به دانشگاه تهران فرستاد !
ثریا مرده باشه، قاسم دکتر نشود. فردای همان روز با مینی بوس قرمزرنگ روستا به شهر رفتیم و من را در دبیرستان ثبت نام کرد. می دانستم سخت است، خصوصا روزهای برفی، اما باید موفق می شدم. در شهر با رفتارهای عجیبی آشنا شدم، اما چون همیشه در عجله بودم تا از شهر به روستا برگردم یا با عجله به مدرسه برسم، فرصتی برای تفریحات شهری نداشتم. خوب درس می خواندم. ننه ثریا وقتی به مدرسه مان سرکشی ...
خاطرات من و باجناق و پول دیجیتال: سبد ارزی / قسمت سوم
. پشت میز نشسته بود و سرش توی گوشی بود. آرام به سمتش رفتم و با تغییر صدا گفتم: ببخشید! بیت کوین چند شده؟! مهرداد سرش را بالا آورد، تا مرا دید از جا برخاست و با لبخندی به سمتم آمد: سلام علی داداش! فکر نمی کردم بیای... و صفحه گوشی را به سمتم گرفت و گفت: اتفاقاً داشتم جدول قیمت ها رو می دیدم، از 30 هزار دلار هم رد شد. من که احساس عقب ماندگی از قافله بهم دست داده بود روی صندلی ...
زنگِ تغییر داوران "عصر جدید" در "دورهمی" به صدا درآمد/ جزئیات فصل پنجم به روایت مهران مدیری
مستندهای کوچک بودم تهیه کننده روزی از من خواست به جای گزارشگر برنامه، اجرا کنم . شاید می خواستم این مسیر را هم تجربه کنم و اجرا کردم. او از این اجرا خوشش آمد و وارد عرصه گزارشگری شدم. به شدت این تجربه برای من مفید بود که با آن پاترول زردِ معروف صداوسیما به میان مردم می رفتم و گزارش می گرفتم. ماه عسل چطور اتفاق افتاد؟ علیخانی در پاسخ به سؤال مهران مدیری که اولین اجرای جدّی شما در ...
حرف های جالب اسماعیلی فر درباره رد پیشنهاد مدعیان
...> دانیال- اول باید راجع به تراکتور باید بگویم. من الان نه بازیکن تراکتورم و نه طرفدارش، چون بازیکن سپاهان هستم. من بازیکنم و هوادار نیستم. اما قلبا تراکتور را دوست دارم و من و بقیه دوستان خیلی برای تراکتور زحمت کشیده ایم. واقعا تراکتور تا ابد تیمی دوست داشتنی و عزیز برایم می ماند. خیلی چیزها به من یاد داد. من سرباز تراکتور بودم. مردم بسیار بسیار با محبتی دارد. مهم نیست تراکتور کجای جدول است. ما ...
اگر میخ هم جای مدیران فعلی بگذارند مملکت می چرخد
. ولی من تا حدودی به آقای روحانی حق می دهم چون واقعاً صف برای چند قلم خاص هست. چرا که کالا کم نیست. یعنی شما وقتی به مغازه یا میدان تره بار که می روی، کالا فراوان است ولی قیمت ها خیلی افسارگسیخته شده و برای چند قلم خاص صف تشکیل می شود و آن هم چون احتمالاً قیمت دولتی دارد و ارزان تر است این اتفاق می افتد. من اینجا را کمی به آقای روحانی حق می دهم که صف نیست کالا فراوان است ولی خوب قیمت طوری است که ...
هنگام وداع، فاصله من و هادی از زمین تا آسمان بود!
.... فردای آن روز که می خواست به محل کارش برود بچه ها را بوسید. یک حالت خاصی داشت. چهره اش نورانی شده بود. به من گفت یک حوله دست نخورده و تمیز به من بده! گفتم شما چرا امروز این طوری هستی؟! یک حالی داری. گفت نه چیزی نیست. هادی غسل شهادت هم کرد. یک دست لباس داشت که شسته بودم و روی طناب انداخته بودم. زمستان بود. خیلی هوا سرد بود و لباس ها خوب خشک نشده بودند. لباس هایش را نمدار پوشید و سوار موتور شد ...
تعطیلات نوروز با داستان های کوتاه دفاع مقدس/ ردیف سوم کنار پنجره
... فرّخ دهن لق بود. فرقی نمی کرد آقا جان باشد یا کریم آقا. وضع من بدتر از فرّخ بود که اگر آقاجان هم نبود، چهار تا برادر بزرگ تر بود که کبودم کنند یا حداقل برایم چشم غرّه بروند. اول فرّخ کتک می خورد البته کمتر. با او زودتر به جواب می رسیدند. تا می گفت آجی چای، فرودگاه، جاده سنتو رهایش می کردند و می افتادند به جان من. بار آخر که گفت “پلیس راه ” توی دلم گفتم ” اسگیح” الان است که پدرمان را در ...
فال حافظ امروز / اول فروردین با تفسیر دقیق + فیلم
رسیدن به هدف راه پر پیچ و خمی در پیش دارید اما امید خود را از دست ندهید. دوراندیشی و درایت رمز رسیدن به سرمنزل مقصود و موفقیت در این راه است. با تدبیر و توکل و تلاش جلو بروید که پیروزی با شما خواهد بود. به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم سخن درست بگویم نمی توانم دید که می خورند حریفان و من نظاره کنم تفسیر فال ...
چراغ سبز برانکو برای بازگشت به فوتبال ایران
. دل تان برای تشویق های ایسلندی با آنها تنگ نشده است ؟ فوتبال فقط برای مردم و شادی و هیجان آنها است و واقعا احساس غرور دارم که طی مدت حضورم در پرسپولیس و فوتبال ایران یک رابطه خوب، صمیمانه و دو طرفه با هواداران داشتم. چرا که نه؛ واقعا دلم برای آنها تنگ شده است و همین طور برای تشویق های ایسلندی شان. آن لحظات برای من یک لحظات به یاد ماندنی بود که بعد از هر بازی شادی مردم و هواداران را می ...
جوکهای کرونایی و طنز نوروز سال 1400
ساعت میتونیم استفاده کنیم؟ ————- کاش یه عطری درست کنن بوی لباس نو بده بزنیم به لباس قدیمی هامون! ————- به خواهرم گفتم همه تو شرکت مون دارن میرن جنوب فرانسه و بارسلون، گفت عیب نداره شاید به تو که داری سه روز میری شمال بیشتر از اونا خوش گذشت، یاد فیلم های ایرج ملکی افتادم! ————- تو نونوایی یه کارتن کوچیک گذاشته بود روش نوشته بود عیدی ...
شجاع خلیل زاده : من را از پرسپولیس بیرون کردند ، قرار نبود عکس بوسیدن لوگو از سوی باشگاه الریان رسانه ای ...
روز ماندم. عملاً گفتند تو را نمی خواهیم. مدافع سابق سرخپوشان در خصوص عکس جنجالی بوسیدن لوگوی الریان گفت: بابت لوگو بوسیدن هم از هواداران پرسپولیس عذرخواهی می کنم. همه بازیکنان باشگاه ها این کار را می کنند. درست است با من نامهربانی کردند، امیدوارم بازهم قهرمانی را جشن بگیرند چون حق شان است.قرار نبود عکسی که لوگوی الریان را به اصرار بوس کرده بودم، پخش شود. ما همه مدل عکس ...
نصیرزاده: تمرکزم روی کشتی کم نشده است/ تا دبیر راضی نشود در سازمان لیگ هستم
مرحله خواستم که دبیر ریاست سازمان لیگ را به فرد دیگری بسپارد چون در در کشتی قحط الرجال نیست و در عین حال گفتم من هم هر کاری و کمکی از دستم بربیاید، انجام خواهد داد ولی دبیر اصرار زیادی کرد و گفت که باشم. من هم وقتی دیدم روی ماندنم مُصر هست و نتوانستم دست رد بزنم. کار سختی هم هست، الان لیگ خالی هست ولی قطعا مسابقات شروع شود، مدیر تمام وقت می خواهد. من هم تا زمانی که دبیر راضی نشود، کنار کشتی به عنوان رئیس سازمان لیگ هستم. انتهای پیام/ ...
جرج بوش حمله به کنگره را نفرت انگیز خواند
شبکه تلویزیونی سی ان ان به نقل از تگزاس ترابیون گزارش داد جرج بوش رئیس جمهور پیشین آمریکا حمله به کنگره را نفرت انگیز خواند. بوش گفت: من آزرده خاطر شدم. نمی توانم حال خود را توصیف کنم، اما به یاد می آورم که احساس تهوع و تنفر به من دست داد. من شاهد آن بودم که کنگره کشورمان مورد هجوم نیرو های متخاصم قرار گرفت. این واقعا برای من آزاردهنده بود و من بیانیه ای صادر کردم. زمانی که من به این موضوع ...
برآورده شدن آرزوی شهید جعفر کوهی فایق در تشییع پیکر سیدالشهدای مقاومت
سوم (پایانی) این گفت وگو را می خوانید. دفاع پرس: شهید کوهی بیشتر با کدام امام مانوس بود؟ به تمام اهل بیت (ع) ارادت داشت اما علاقه اش به امام رضا (ع) حکایت دیگری بود. جعفر روزهای آخر بسیار دل تنگی می کرد و می گفت در اولین فرصت یک مرخصی یک روزه می گیرم تا به پابوس امام رضا (ع) برویم . به خاطر شرایط کرونا من مخالفت می کردم و می گفتم حرم ها که تعطیل هستند! نمی شود رفت و جعفر پاسخ ...
زندگی در موزه و راز تحریف یادگار یادگار توسط اصلاحات
احتمالی اصلاح طبان در همین راستاست. البته هرچه به زمان ثبت نام نزدیکتر می شویم سلسله اقداماتی صورت می گیرد تا این احتمال پر رنگتر شده و ظرفیتهای عمومی (مانند نظرسنجی ها) در خدمت تحقق این تصمیم قرار بگیرد. برگزاری نشست های انتخاباتی متعدد با حضور اعضای خانواده یادگار امام و قرار دادن حسینیه جماران در اختیار میتینگهای انتخاباتی اصلاح طلبان، گوشه ای از این تلاشهاست تا حقیقتی مهم را پنهان کنند: اینکه ...
ماجرای ازدواج ری شهری با دختر آیت الله علی مشکینی
شعار سال: همسر آیت الله محمدی ری شهری و دختر مرحوم آیت الله علی مشکینی پس از یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت. به همین مناسبت خاطره معروف ری شهری درباره ازدواج را به نقل از کتاب خاطرات او بازنشر می کنیم. آیت الله ری شهری در بخشی از کتاب خاطرات خود درباره ازدواجش می نویسد: مدت اقامتم در نجف معمولا مانند بسیاری از طلاب، شب های جمعه به کربلا می رفتم، یکبار که تشرف پیدا کردم، خیلی ساده خدمت حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) عرض کردم: آقا من مایلم ازدواج کنم . پس از بازگشت به نجف در مدرسه ی آخوند، در حجره آقای متقی با حاج اصغر آقا (رحمة الله علیه) مشغول خوردن صبحانه بودیم که سخن از ازدواج به میان آمد. اصغرآقا گفت: آقای مشکینی دختری دارد، ولی کوچک است می خواهی برایت درست کنم؟ گفتم: نه گفت: چرا؟ گفتم: چون ما با هم سر یک سفره می نشینیم، ممکن است شما پیشنهاد کنید و ایشان موافق نباشد و رفاقتمان هم از بین برو ...
سید حسن خمینی : سال 92 به مرحوم هاشمی گفتم شما را رد می کنند / وقتی آقای هاشمی رفسنجانی ردصلاحیت شد، ...
) گفت: خلاصه رفتم و ایشان مشغول نوشتن بیانیه شدند. هنوز رادیو اعلام نکرده بود. گفتم حاج آقا من نوشته را می بینم. شما تشریف ببرید بالا میاورم خدمتتان، گفت عیبی ندارد. نوشته را برداشتم که متن تندی ننویسد. چون معتقد بودم با اینکه آقای هاشمی را رد کردند ولی پیروز انتخابات، آقای هاشمی است. تلقی من این بود که آقای هاشمی می تواند. خلاصه آمدم و گفتم شما پرزیدنت میکر بشوید، آقای هاشمی با خنده گفت یعنی چی چی ...
هیچ راه حلی برای مشکلات کشور جز همراهی مردم نمی بینم
. در ذهنم این طور نقش بسته که کلم بود. رنگی تعریف می کنم که خوشگل شود. خلاصه رفتم و ایشان مشغول نوشتن بیانیه شدند. هنوز رادیو اعلام نکرده بود. گفتم حاج آقا من نوشته را می بینم. شما تشریف ببرید بالا، می آورم خدمتتان. گفت عیبی ندارد. نوشته را برداشتم که متن تندی ننویسد. چون معتقد بودم با این که آقای هاشمی را رد کردند، ولی پیروز انتخابات، آقای هاشمی است. تلقی من این بود که آقای هاشمی می تواند. خلاصه ...
اعتراف فربد آلبالویی / او دوست قدیمی هیچ کس نبود
کارمند بودم، مرا به اسم صدا زد. جوان غریبه را نمی شناختم و شوکه شده بودم که وی ادعا کرد در لیست دوستانم است و درباره مطالب و عکس هایم در حرف زد و من هم فکر می کردم از دوستانم در اینستاگرام است، با خنده با وی احوالپرسی کرده و احساس خوبی پیدا کردم. وی افزود: برایم جالب بود که جوان غریبه در میان جمعیت بانک و روی عکس پروفایل اینستاگرام توانسته مرا شناسایی کند. لحظاتی ...
زارع: 50 هزار میلیارد تومان منافع بورسی نصیب دولت و تامین اجتماعی شد/ دولتی ها عملکرد منفی خود را گردن ...
خبرگزاری ها و اطلاع رسانی ها به مردم است. شما وظیفۀ سنگینی در احقاق حقوق مردم دارید به ویژه الان در بورس و در قیمت ها می توانید صدای مردم را به مسئولین برسانید و پاسخ را بگیرید و اطلاع رسانی کنید. واقعاً ما در مجلس داریم آن تصمیمی را می گیریم که درنهایت به نفع نظام و مردم خلاصه می شود و این خلاصه تصمیم گیری ما در بودجه، کارایی نظام و معیشت مردم است و این بحث های سیاسی که انجام می شود ما ...
این 56نفر در تاریخ ایران ماندگار می شوند/ پاداشمان را با دیدار آقا می گیریم
: در خانه اعلام کرده بودم دارم برای مأموریت می روم زنجان. 3، 4 روز بعد از تزریق واکسن، بالاخره تلفنی پدرم را در جریان قرار دادم؛ البته به شیوه خودم. گفتم: حاج آقا! اگر من بروم بیمارستان به بیماران مبتلا به کرونا کمک کنم، از نظر شما اشکال دارد؟ گفت: نه. خیلی هم خوب است. گفتم: خب، پس من یکی از آن 56 نفری هستم که واکسن ایرانی کرونا را تزریق کرده اند!... باورم نمی شود آقا ما را به طور خاص دعا ...
درباره محمدتقی صبورجنتی | گفت پس شعر ها را پس بده
را نخوانده بودم و کتابچه کپی صبور جنتی مانده بود لای کاغذ ها و کتاب ها در کشوی میزم. خلاصه یکی دوبار دیگر این سؤال را پرسید و آخرین بار همین که سر میز ادب وهنر رسید، با دیدن من سؤال را تکرار کرد که: بالأخره شعر ها را خواندی؟ و من گفتم: هنوز فرصت نکرده ام. تا این را گفتم بدون هیچ تعارفی گفت: پس شعر ها را پس بده! من هم که از این برخورد صبور جنتی کمی ناراحت شده بودم، سریع کشوی میزم را کشیدم و کتابچه ...
مینا با مرد غریبه برهنه بود که شوهرش رسید / فیلمی که افشاگر شد
بروند و مقداری دلار برای فرمان بخرد تا او آن فیلم را منتشر نکند یا در اختیار همسر اسفندیار نگذارد. خلاصه من هم که ترسیده بودم سوار بر خودرو با آن ها تا مقابل یک صرافی بزرگ رفتم اما وقتی آن ها پیاده شدند من از فرصت استفاده کردم و از آن جا گریختم چند روز بعد با اسفندیار تماس گرفتم و به او گفتم مموری آن فیلم را از همسر صیغه ای ام دزدیده ام او هم با خوشحالی برای تحویل مموری در دفتر کارش با من قرار ...
حمله نیش دار مورینیوی اندوهگین به تیم خودش
نیست چرا که آنچه که من حس می کنم بسیار فراتر از اندوه است. من همین الان از رختکن دینامو آمدم، رفته بودم تا آن بچه ها را تحسین و تشویق کنم و واقعا احساس تاسف کردم که تیمی که تیم من نبود، بازی را بر اساس نگرش و تطبیق دادن و هماهنگ شدن با شرایط برد. به همین دلیل من خیلی بیش از اندوه را حس می کنم و فقط همین. فوتبال فقط درباره بازیکنانی نیست که فکر می کنند توانایی و کیفیتی بیشتر از دیگران ...
جانبازی که باغ دار است / نیروهای عراقی پایم را قطع کردند
هر دو پا مجروح شده بودم و نیروهای رژیم بعثی عراق، یکی از پاهای مرا مقابل چشمانم قطع کردند؛ من نگاه کردم و آنها قطع کردند. لحظه ای که ای وای می گفتم تنها یک بسته پنبه زیر سرم می گذاشتند و برای لحظه ای بیهوش شدم و زمانی که به هوش آمدم دیدم که یک پای مرا قطع کرده اند. نیروهای عراقی هر روز از ما پذیرایی می کردند این جانباز هشت سال دفاع مقدس افزود: خلاصه ما را به اردوگاه عنبر ...
گنج های شهر ما
برای انجام کاری به دیدار رییس اداره ای رفته بودم تعارفی و خوش و بشی بین ما رد و بدل شد که درب اتاق به آرامی به صدا در آمد. اجازه ی ورود دادند و جوانی خوش سیما و متین وارد شد، نجابت و معصومیت از چهره اش می بارید و لبخند ساده ی روی لبهایش او را زیباتر و دوست داشتنی تر نشان می داد. سلامی کرد و رخصت خواست تا حرفش را بزند مسئول مربوطه خشک و رسمی گفت: بفرما جوان این پا و آن ...