سایر منابع:
سایر خبرها
ارتباط مدیریت استرس مردان و رابطه با پدران
. این هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی با بیان اینکه به طور کلی رفتار پدر با دختر و رفتار مادر با پسر تأثیر فراوانی در شکل گیری شخصیت دختران و پسران دارد، این را هم گفت که در بسیاری از خانواده های موفق، دختران همسرانی شبیه پدرشان و پسران همسرانی شبیه به مادرشان انتخاب می کنند. وی معتقد است که نوع ارتباط پسربچه با مادر و دختربچه با پدر زیربنای رابطه هر کدام از فرزندان را در ...
برای مادرش پسر خوبی بود اما ...
من هم به خانه اشان بروم. مدت زمان زیادی از عقدمان نگذشته بود اما اصرار داشتم زودتر ازدواج کنیم بلکه رفت و آمدم به خانه آنها کمتر شود. به هر سختی که بود جهیزیه ام را آماده کردم و عروسی گرفتیم. زندگی امان را خوب شروع کردیم و بجز همان رفتار سرد و کنایه های گاه و بیگاه مادر وحید مشکل دیگری نداشتیم تا اینکه... مرگ پدر وحید، شوک روحی بدی به ما وارد کرد. باورکردنی نبود. پدر وحید ...
واکنش مادر شهیدان صلبی به نحوه شهادت فرزندان
خانم اسماعیل ایستادم و بی اختیار با فریاد صدا زدم : بلقیس، بلقیس.! تِه قشنگه زو ما شهید بَویه، تِه قشنگه زوما شهید بَویه داد زدم و چند بار این جمله راباهمان لهجه محلی تکرار کردم. یکدفعه دیدم همه همسایه ها آمده اند توی خانه ما. حالم دست خودم نبود. اصلا یادم از خمیر نبود. خمیراز بس ورآمده بوداز روی تشت سرازیر شده بود. همسایه ها انگار همه چیزرا می دانستند هول شده بودند یکی یکی من را دلداری ...
پدر شهید بودن افتخار دارد/ تابع امر ولایت فقیه باشید
وپنجم آبان 89 در دیدار با خانواده شهدای عملیات محرم بیان کردند: ... ( بیست وپنجم آبان) شناسنامه این مردم مؤمن و غیرتمند و ایستاده پای کار به حساب می آید؛ مردم اصفهان در یک روز 370 شهید را تشییع کردند و خم به ابرو نیاوردند، بماند که همان روز اعزام به جبهه داشتند، پشتیبانی کردند و حرکت کردند، تعداد شهدای اصفهان در همان ماه بیش از هزار نفر است... هزار و اندی در یک ماه! خب چه کسی شهید می شود؟ آن کسی که در ...
فرزندی که در مسجد ها قد کشید عاقبت در جبهه ها پرکشید
اجازه پدر و مادر نیست. من در همان پایگاهی که حسین فعال بود، حضور داشتم. او می دانست که حضور در جهاد برای ما طبیعی است. خود من هم تنها یک بار همراه با جهاد سازندگی توانستم به جبهه اعزام شوم. چطور از شهادت حسین اطلاع پیدا کردید؟ روزی که حاج آقا نصیری با چند نفر از برادران سپاه برای اعلام خبر شهادت پسرم به منزل ما آمده بودند، من و خانواده برای سرکشی به منزل یکی از رزمنده ها رفته بودیم ...
مادرانگی های یک نماینده مجلس+ فیلم
(روزهایی که جلسه صحن مجلس را نداریم) در حدی جلسات کاری و مسافرت و بازدید و... باید داشته باشیم که اصلاً نمی توانم بگویم روز تعطیل داریم. از طرفی اغلب، بازدیدهای ما با توجه به تخصصم شیک و مجلسی نیست. به همین دلیل وقت بیشتری می برد. مثلاً من هفته گذشته به چند تا از روستاهای اطراف تهران رفتم برای پیگیری کاری، با خودم چکمه پلاستیکی بلند بردم چون می دانستم در خاک و گل و طبیعت و... می خواهیم برویم. شما بعد ...
جدال من و اُمیکرون با سلاح واکسن
...> لرز دوباره به سراغم می آید، تلاشم برای نشان دادن حال خوبم به او بی فایده است، به هیچوجه نمی توانم از رختخواب جدا شوم، فقط اشاره می کنم که داخل نیاید و حتما ماسک بزند، چهره ناراحت دخترم با گلوله های اشکش که صورت معصوم و ناراحت او را خیس کرده است و نمی توانم مثل همیشه دست روی صورتش بکشم و آنها را پاک کنم و او را ببوسم در میان بسته شدن در اتاق، کوچک و کوچکتر می شود. بر خلاف هر روز بدون ...
خانه هایی که پس از 19 سال تحویل داده نشدند!
به خانه نرسیده است! به گزارش رویداد24، در سال 81 تعاونی شرکت ایثارگران نفت و گاز تصمیم می گیرد زمینی را ساخته و واحد های آن را به خانواده های کارکنان نفت بفروشند. در آن سال از هر خانواده مبلغ 4 میلیون تومان برای این واحد ها دریافت کردند و قرار بود نهایتا دو سال بعد واحد ها را تحویل دهند. یکی از عجایب اینکه بعد از گذشت حدود 19 تا به امروز این واحد ها به خریداران تحویل داده نشده است. پیگیری ها ...
دختران فراری که گاهی اسیر خانه وحشت می شوند؛ دکتر مریم ظهوریان: فرار دختران زمینه فرهنگی و تربیتی دارد/ ...
سعید مورد اذیت و آزار قرار گرفته اند. در خصوص جسد نیز اعلام کردند که حدود 4 ماه قبل، دختری که از مشهد به تهران آمده بود در دام سعید گرفتار شده و از آنجایی که پس از چند روز قصد ترک خانه را داشته توسط سعید کشته می شود. با انجام آزمایشات صورت گرفته، مشخص شد جسد کشف شده در خانه وحشت، متعلق به محبوبه است. بدین ترتیب راز هویت جسد خانه وحشت برملا شد. همچنین خانواده محبوبه برای تحقیقات بیشتر و اینکه خواهان ...
بابا ها به چه چیزهایی فکر می کنند؟
حتی برای روزهای بعد از فوت شان هم از همین حالا برای بچه هایشان نگرانند. نکند بفهمند این اتفاق افتاده... باباها دوست ندارند مشکلات شخصی و کاری شان را به خانه بیاورند. برای همین دوست ندارد از مشکلات فکری و درونی شان اعضای خانواده به خصوص بچه ها با خبر شوند. مثلا باباها دوست ندارند کسی بی پولی شان را بفهمد یا اگر اتفاق تلخی برایشان افتاده اهل خانه با خبر شوند. خودشان مثل یک سد روبروی ...
مرگ هیچ وقت عادی نمی شود
شود؟ وسط اتاق را با دست هایش نشان می دهد. یک پرنده را اینجا سر ببرند حالم خراب می شود چطور می شود که ما به مرگ آدم ها عادت کرده باشیم. وقتی می دانیم آن زن که روی تخت خوابیده مادر، خواهر، همسر و عزیز کسی است چطور می توانیم تمام تلاشمان را برای زنده بودنش نکنیم. یا مردی که نان آور خانه است و پدر فرزندانش. ارتباطی که برقرار نمی شود مشکلی که از نظر سکنایی بر روی بهبودی بیمار ...
روزهای بی تفریح
: 45سال سن دارم و هیچ تفریحی در زندگی ام ندارم. تفریح ما شده کار و مشغولیت های ذهنی. همه چیز شده درآوردن مخارج زندگی. طی روز 12 ساعت کار می کنم و آش ولاش می روم خانه. حتی برای دید و بازدید هم نمی توانیم بیرون برویم، چون همان روزهای تفریح هم که بیرون می رویم خانمم می گوید برو کار کن؛ یعنی تا این حد وضعیت اقتصادی روی ما فشار آورده. 8 سال است که اصلا مسافرت نرفتیم چون در بهترین حالت فقط می توانیم نیازهای ...
حکایت دلاوری های شیر خوزستان
بود و مغازه ای هم داشت. به آنها گفته بود که من نمی توانم خواسته پسرم را رد کنم، اگر نیمه شب او چیزی خواست مجبورم بیایم و شما را بیدار کنم، من را ببخشید. او هم قبول کرده بود. البته این رفتار پدر منحصر به خانواده خودش نبود؛ بلکه به همه محبت می کرد و همه بچه ها را دوست داشت. وقتی از ماموریت می آمد همه بچه های فامیل دنبالش بودند. هر جا می رفت اطرافش بودند، گویا اینها گردانش بودند. او هم به بچه ها محبت ...
جوانی هایی که در جاده نقره ای دود می شود/ زاکانی: تا دو ماه آینده معتادان متجاهر را در تهران نخواهیم دید!
در دست دارند و دو تاس سفید رنگ را به نوبت در مقابل هم می اندازند و می گویند 20 بیا بالا! فارغ از این که این تاس ها برای چه در هوا معلق می شود و در زمین غلط می زنند من هم کنار دختر جوان روی دوزانو می نشینم و آرام در گوشش می گویم به من هم یاد می دهی؟ با رندی تمام می گوید: خودم هم بلد نیستم. بیشتر بخوانید: مادر، مادر است؛ حتی اگر ته خطی باشد! / فرصت غبارروبی جسم و روح به زنان ...
فرزند حاج آقا صادق خیرمقدم بگوید
جمع مغازه داشته و به نوعی همسایه بودند، همدیگر را می شناختند. علاوه بر این، شهیدبخارایی هم، با پدر من اعدام شده بود و آنها، خانواده ما را می شناختند؛ لذا وقتی متوجه می شود که جعفر امانی او را دیده و شناخته و پخش این خبر برایش بد می شود، مرا بالا می کشد و من از همه جا بی خبر، فرار می کنم. در تمام این سال ها از اینکه این خاطره را تعریف کنم و سوء برداشت شود، می ترسیدم؛ تا اینکه بعد از چند سال، شاهد از ...
زنان دوشادوش مردان کار نکنند، چرخ زندگی نمی چرخد/ کاهش آمار زاد و ولد با لوکس شدن کالاهای اساسی زندگی
: شرایط اقتصادی سخت شده است با توجه به اینکه تورم هم بشدت بالا است. وی افزود: در طول یک سال شاهد افزایش قیمت ها نه یک بار بلکه چندین مرحله هستیم، از ابتدای سال 1400 همه چیز از خورد و خوراک و پوشاک گرفته تا لوازم خانگی و خودرو گران شده است. این پدر ادامه داد: برای خانواده ای که حتی یک فرزند دارد تامین کالاهای اساسی سخت است، باید از نیازهای اولیه بگذریم تا بتوانیم وسایل مورد نیاز ...
جای خالی پدرم خیلی احساس می شود
اعتقادات مرحوم پدرتان؟ -خب خیلی تفاوت آنچنانی میان اعتقادات من و پدرم نیست و من تربیت شده همان خانواده و همان پدر هستم. اولین باری است که چنین سؤالی از من پرسیده شد و الان دارم به این موضوع فکر می کنم. (می خندد)، اما فکر می کنم پاسخ درستی دادم و فضای ذهنی من و پدرم خیلی با هم متفاوت نیست. برای همین نمی توانم این مساله را تمیز دهیم کدام مورد واقعا اعتقاد خودم بود و کدام اعتقاد خانواده و ...
صادق هدایت؛ جهان ذهنی و حافظه ی تاریخی
بختیاری به رهبری علیقیخان بختیاری به تهران. در میان خانواده تنها کسی که کنجکاوی های بیرون از خانه هدایت را اشباع و توجه دارد محمود خان برادر بزرگ صادق است. او علاوه بر دنبال کردن موسیقی، به طراحی و نقاشی و همچنین شعر و ادب علاقمند است. شاید به همین دلیل کنجکاوی و بلوغ زودرس صادق را درک و به همان نسبت پرسش ها و کنجکاوی های غیر معمول صادق درباره تحولات بیرونی پاسخ می دهد. قصه گویی ننه جان لله و همچنین ...
مادر شهید از مه جبین هایش می گوید
جان به خدا بدهکارید من نصف جان بدهی دارم. رهبر روی حاج آقا را بوسیدند و جواب دادند: حاج محمود نصف جان شما، بیشتر از تمام جان ما ارزش دارد. آن روز آقا محبت زیادی کردند و یک قرآن با دست نوشته به ما هدیه دادند. دیدار با آقا مرهمی بر زخم های مان بود. پدر شهیدان خالقی پور 5 سال پیش با بدنی پر از ترکش و زخم های دوران جنگ تحمیلی از دنیا رفت و مادر شهید در همان خانه قدیمی و در کنار فرزندان کوچکش ...
هادی محقق: محسن چاوشی دچار چشم سوم است
سنی بزرگ تر شدم و او به لحاظ روحی و دامنه روحش آن قدر وسیع بود که نمی شد درگیرش نشد. احساس می کردم می توانم تمام آدرس هایم را از او بپرسم و رفته رفته پیگیرش شدم اما نمی توانستم پیدایش کنم. انگار برایم در مه بود و هر چه جلوتر می رفتم بیشتر گمش می کردم. احساس می کردم می شود درگیر هیچ چیز نبود اما باید درگیر حسین بود. سنی نداشتم. به تهران آمدم. خانه اش در خیابان بنی هاشم بود و من مدت ها جلوی خانه اش ...
غرب زدگی یا شادی؟ مسئله این است!/جشن تولدهای لاکچری کودکان
0/5 (0 نظر) 0/5 (0 نظر) برچسب ها تولدلاکچری تولدهای لاکچری عروسک غرب زدگی برچسب ها
پای صحبت های نادر سلیمانی پس از بردن سیمرغ فیلم فجر | عاشق طنزم ولی فیلم های جدی را بیشتر می پسندم
سال ها نوشته های طنز خوب و متفکرانه هم کمتر داریم. سابقاً نویسنده های خوبی در این حوزه ها داشتیم مثل آقای قاسم خانی یا آقای ژوله در قهوه تلخ که در کنار کارگردانانی چون مهران مدیری، باعث می شد تا کارهای طنز خوبی را ببینیم و با افتخار در آنها ایفای نقش کنیم. اما الان طنز ناب کمتر می بینیم. الان متأسفانه عجله زیادی برای اتمام کارها و گرفتن پول بیشتر وجود دارد که نتیجه اش می شود بی محتوایی در آثار طنز ...
هنرمندی که تصویر امام را مخفیانه می کشید/ نذر کردم 100 تصویر امام خمینی را نقاشی کنم
خداحافظی می کردم هنوز هم به یاد دارم، چون ماشین شخصی و راهی برای رفت و آمد نبود اتوبوس ها نیروهای سپاه دانش را به روستا آورده و وقتی دوره آنها تمام می شد آنها را بر می گرداندند. آن روز همه اهالی روستا آمده بودند، من هم مثل آنها گریه کنان بودم و با چشمانی گریان از همدیگر خداحافظی کردیم ولی بعد از گذشت 55 سال باز هم با آنها در ارتباط هستیم. بعد از اتمام سربازی در شهر پاوه به عنوان ...
واکنش تتلو به انتشار ویدئو سحر قریشی + ویدئو جالب
، آنقدر که من از جایم بلند می شوم تا با مردم عکس بیندازم یا جواب سلام و احوالپرسی آنها را بدهم، خانواده ام کلافه می شود؛ به همین خاطر ترجیحا زیاد با من بیرون نمی آیند یا مثلا زیاد نمی توانم به خانه اقوام بروم و معمولا تلفنی با آنها در ارتباط هستم. این قضیه برای خانواده خودم حل شده است ولی همچنان برای خاله و عمو و دایی و. . . جای سوال دارد. عدم حضور سحر قریشی در مراسم خانوادگی! ...
ماجرای سیلی خوردن کمدین معروف | سکانس رقصم جنجالی شد
باشد زنگ می زند و تلفنی حال مادرش را می پرسد. بیژن: بله. پدر درست می گویند. این چند ماه فرصت نداشته ام به خانه شان بروم. چون مشغول ضبط یک سریال هستیم. لوکیشن سریال حوالی احمدآباد مستوفی است. از صبح زود سر فیلمبرداری حاضر می شوم و شب برمی گردم. از کار جدیدتان بگویید. مثل اغلب کارهایتان در ژانر طنز است یا جدی؟ بیژن: یک سریال تاریخی به نام مستوران به کارگردانی آقای مسعود آب ...
مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال
امام های معظم رفتی و ما و دیگر دوستان به ملاقات صاحب کعبه. تو بین صفا و مروه رفتی و من بین خانه و نفس و تا جبهه به شیطان سنگ زدم و شما گوسفند برای خدا کُشتی و من خودم را برای دیدار با معشوق اهدا نمودم. ...و مادر! اگر شما را ناراحت کردم، مرا ببخش. همه ی شما مرا عفو کنید؛ به خصوص برادرم حسن که -مانند پدر بود و هم برادر- اگر او نبود نمی دانم من کجا بودم و از کجا سر در می ...
تصویب کلیات بودجه 1401 شهرداری رشت
به گزارش خبرگزاری فارس از رشت، رئیس شورای اسلامی شهر رشت عصر امروز در بیست و ششمین جلسه علنی شورا در ساختمان جلسات شورای شهر رشت با تبریک میلاد امام علی (ع) و گرامیداشت مقام پدر و روز مرد اظهار کرد: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: اگر تمام درختان قلم شوند، تمام دریاها مرکب و تمام انس و جن کاتب، باز هم نمی توانند ذره ای از فضایل علی (ع) را بنویسند. محمد حسین واثق کارگرنیا به نامگذاری سالروز ...
نسلی که تحولات هزار سال را در 20 سال دید!
از ارسال نامه تنها 15 سال گذشته وما تا همین چندی پیش برای احوال پرسی برای هم نامه می نوشتیم و تمبری می چسباندیم و به دست پست می رساندیم، باشد که باز بینیم دیدار آشنا را... و من شک دارم نوجوانان و جوانان امروز هرگز نامه نوشتن یا دریافت کردن نامه، آن هم به قصد احوال پرسی را تجربه کرده باشند و تجربه هم نخواهند کرد. شتاب دگرگونی ها در روزگار ما بیش از همه ادوار تاریخ بشر است. به ...
هیئت در جهاد امروز باید در خدمت مردم باشد
ان بنشینند پای روضه و همه اش در رفت وآمدند. من خودم نذر روضه داشتم و ساعت پنج شش روضه را با این بچه ها و خانواده ام شروع می کردم. ایشان هم با خانواده شان می آمد، این روضه اش را گوش می کرد، بعد هم که می خواست برود، می نشست بند کفش نوه هایش را می بست. این را من خودم بارها دیدم. حاج قاسم فوق تصور ما دست نیافتنی بود. واقعاً شهید بود، ما نفهمید ...