کار و ورزش ، قسمت 11/ مقابله بر دلشوره و استرس
سایر منابع:
سایر خبرها
7 تکنیک ساده برای افزایش انرژی صبحگاهی
به گزارش یکتاپرس، برآوردهای سال 2018 نشان داد که مردم به صورت متوسط 59 دقیقه را در مسیر رسیدن به محل کار سپری می کنند، پس بهتر است راهکارهایی برای افزایش انرژی صبحگاهی خود پیدا کنیم تا بتوانیم روز بانشاطی داشته باشیم. روال صبحگاهی انرژی ما را برای بقیه روز تنظیم می کند، بنابراین صرف زمانی که ما را سرحال بیاورد بهتر از بیشتر خوابیدن و نوشیدن یک لیوان چای یا قهوه قوی خواهد بود؛ نائومی ...
طب سنتی/ درمان بی خوابی با روش گیاهی
نیاز نداشته باشید. به گفته کارشناسان افرادی که در طول هفته بیشتر از 2 شب بی خوابی را تجربه می کنند و میانگین خواب آنها در طول روز کمتر از 4 ساعت است و در گروه افراد مبتلا به بی خوابی قرار دارند و باید برای درمان این اختلال دست به کار شوند. برای داشتن خوابی خوب و عمیق لازم نیست دست به دامن قرص های خواب آور و دیگر داروها شوید. تنها کافی است به توصیه درمانگران طب سنتی و شیوه های ...
5 نکته مهم برای داشتن عمر طولانی
38 تا 73 سال مطالعه ای انجام دادند. در این مطالعه این افراد خود را کاملا صبح گرا، نیمه صبح گرا، کاملا عصرگرا یا نیمه عصرگرا می دانستند. سلامت آن ها به مدت 6 سال و نیم زیر نظر بود و علت مرگ آن ها هم با مدارک پزشکی به ثبت رسید. محققان بعد از توجه به موضوع سن و جنسیت، مصرف سیگار، شاخص توده بدنی، میزان خواب و دیگر متغیرها به این نتیجه رسیدند که افراد کاملاً صبح گرا و کاملاً عصر گرا 10 درصد ...
10 خاصیت شگفت انگیز پیاده روی برای بدن!
زدن قبل از خواب به شما در تجربه خواب خوب شبانه کمک می کند و آنهم با افزایش اثر ملاتونین، یعنی هورمون خواب طبیعی. تقویت قلب: پیاده روی قلب شما را نیرومند می سازد و چون نوعی ورزش هوازی به شمار می رود، منجر به افزاش ضربان قلب و بهبود گردش خون می شود. خلق و خوی بهتر: پیاده روی باعث افزایش تولید اندروفین، هورمون مرتبط با خلق و خوی بهتر می شود. روزی هزار قدم بردارید ...
آماده به سوی مرگ
مشهد ثبت نام کردم و صمیمانه تر از پدر و مادر دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت ، سخت و جدایی و فراق از او بسیار دشوار است، اما تسلیم به روند طبیعت انسان ها و تسلیم به خواست و مشیت حق تعالی، آدمی را وادار به صبر و شکیبایی می کند و سپاسگزاری فزون از حق در راستای نعمت هایی که پروردگار بزرگ در مدت 100 سال زندگی دکتر احمد مهدوی دامغانی به او عرضه داشت. نخستین عنایت الهی داشتن ...
هشت ساعت سینه خیز برای فرار از دشمن
مجروح شدم و پس آن نیز حدود هشت ساعت زیر آتش شدید دشمن بودم، در آن هنگام عراقی ها حدود 100 متر با ما فاصله داشتند و تیربارهای عراقی هر کسی را که تکان می خورد، می زد. از آن جایی که در دوره های آموزشی استتار را یاد گرفته بودم، خودم را بین ماسه ها استتار کردم. آرام آرام به جهت خون ریزی شدیدی که داشتم، حالت بی حالی پیدا کردم و در عالم خواب به ذهنم الهام شد که اگر خوابت ببرد و کشته شوی، ثواب شهید را ...
استخدام نمی شوم!
زمینی که بلند است" افتادم. اما چرا من از استخدام دوری می کردم راستش برایم سخت بود که توی محیط کاری با یک تیم همکاری کنم و استرس زیادی داشتم. پروژه هایی که در خانه انجام می دادم خیلی سخت تر از پروژه های موجود در شرکت ها بودن ولی به دلیل نداشتن اعتماد به نفس و هم چنین استرس زیاد از شرکت ها دوری می کردم. یک روز که در راه خانه بودم پیامکی برایم آمد که جذاب بود متن پیامک ...
جزئیات جشن تولد پدرام کریمی مجری تلویزیون + فیلم
بازیگر هستند ؟ او گفت نه او از نویسندگان است که قرار است خودش یک پلان بازی داشته باشد تا متوجه شدم یکی از نویسندگان کار هستند دل را به دریا زدم و رفتم به او آشناییت قبلی دادم که شما را در پروژه دارا و ندار دیده ام، اینگونه بود که آشنا شدیم و در نهایت با یکدیگر ازدواج کردیم. بازیگری: پدرام کریمی دستی بر بازیگری هم دارد، می گوید از دبیرستان وارد دانشگاه شده بودم که در بازگشت پرستوها و راهی به ...
تلنگر نوزادان به مدیران!
خاطر اینکه رفلاکس را به حداقل برسانم، یک رژیم به شدت دشوار گرفته بودم که در آن تنها اجازه داشتم چهار ماده غذایی را مصرف کنم. اصلا خواب نداشتم و همه روز و شبم به این می گذشت که یک شیر خشک بیشتر برای این بچه پیدا کنم. تازه همه اینها در اوج دوران کرونا رخ داده بود و تمام رفت و آمدهای ما با استرس بالا می گذشت. به هر داروخانه ای که می رفتیم و برمی گشتیم یک دور ماسک و دستکش هایمان را عوض می کردیم ...
از مردها تنفر داشت
از زنم محبوبه شنیده بودم ناصر باجناقم به مهری خیانت کرده و درگیری شدیدی بینشان رخ داده... ***** محبوبه را مادرم در عروسی دخترخاله مهین دیده بود و از همان شب شروع کرد به تعریف کردن از او... از قد بلندش می گفت و از چشمان سیاه درشتش. از این که به تازگی لیسانس گرفته و از هر انگشتش یک هنر می ریزد. خلاصه آنقدر گفت و گفت و گفت تا بالاخره وسوسه شدم محبوبه را ببینم. از همان روز که محبوبه را ...
دزدی سرایدار خانه با کمک همسرش؛ زنم اجازه نداد زن صاحب خانه را به قتل برسانم!
آن هردوی آنها فرار کردند. وی گفت: 2روز داخل خانه بدون آب و غذا مانده بودم که از هوش رفتم اما خوشبختانه شوهرم زودتر به خانه برگشت و نجات یافتم. طمع دوباره با این شکایت، پرونده ای در شعبه چهارم دادسرای ویژه سرقت تهران تشکیل و تحقیقات برای دستگیری زوج سرایدار آغاز شد. آنها اما بدون برجا گذاشتن سرنخی فراری شده بودند تا اینکه چند روز بعد اتفاق عجیبی رخ داد. زوج سرایدار صبح زود به حوالی ...
احمد کاظمی در تهران برای خودش کیف می کند!
چیز را زده بودم، با خودم گفتم: اگر عصبانی هم شدند، طوری نیست پرونده را می گذارم و بر می گردم شمال. رفت و برگشت: بفرمائید داخل. خجالت زده بودم، به هر حال، کمی تند رفته بودم. نمی دانستم اگر آن دوست ناشناس بعداً بفهمد من چه کاری کرده ام. چقدر از وساطتش پشیمان می شود. دل را زدم به دریا و و رفتم داخل. یک باره خشکم زد، پاهایم نای جلو رفتن نداشتند. تمام بدنم داغ شد. انگار از سر تا پایم سرب مذاب ریخته باشند، راننده، خودش بود، اما این بار با نگاه خندان، از خجالت سرم را زیر انداختم، مرا در آغوش گرفت و بوسید، تازه فهمیدم چرا نباید می رفتم داخل. کد خبر 590390 ...
غمِ این هجر نشاطِ دلِ غمگینِ من است
داشت که مثل پروانه دور بچه می چرخید. همه پرستارها خنده شان گرفته بود. بچه را باهم بُردیم خانه مادربزرگم؛ زنی مومن، عاقل و آراسته به کرامت که همه فامیل قبولش داشتند. بعد از نجوای اذان در گوش نوزاد؛ جویای نامش شد. من دوست داشتم اسمش را بگذارم علی اما پدرش پایش را کرد توی یک کفش و گفت: نه! اسمش را می گذاریم داوود؛ یعنی صدای خوش کمی توی ذوقم خورد. مادربزرگ نگاهش را از داوود برگرداند، به علامت ...
۞ نکته آموزشی:
بعد از دوره حوزه هنری دوباره برای ساخت تله فیلم به تلویزیون برگشتم. سمندریان، خسروی، بیضایی، گله و... استادان قَدَری بودند که هر روز بودن با آن ها تجربه ای ارزشمند است؛ در فیلم زیرپوست شب فریدون گُله بازی کردم که باعث رفاقت ما شد،آن روزها در هتل آتلانتیک زندگی می کرد و من دانشجو بودم در میان تولید و نوشتن، تدریس چطور شکل گرفت؟ تدریس تقریباً هم زمان با ...
شهیدی که همزمان با سردار سلیمانی به شهادت رسید/بازنشر
شهادتش مادیدیم زیر اسمش نوشته اند: جناب سروان.یک بار ازش پرسیدم مامان جان درجه ات چیه؟ با همان طبع شوخی که داشت، گفت: مامان درجه برای آبگرمکنِ. شهید مصطفی محمد میرزایی متولد مرداد سال 1360 در شهرستان ری است. صبح جمعه 13 دی 1398، همان روز تلخ فراموش نشدنی، خبر شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی ، ابومهدی المهندس و پاسداران همراه، خواب شیرین جمعه را بر چشم همه حرام کرد و یک ایران عزادار از دست دادن سردار دل ها شد. در همان ساعت های پرالتهاب، خبر شهادت مصطفی محمدمیرزایی یکی دیگر از پاسداران اسلام هم در رسانه ها منتشر شد. انتهای پیام/ ...
ناراحتی میلاد کی مرام از ماسک و بازگشت کرونا
.... آهنگر آمد من را دید و انتخابم کرد برای فیلم ملکه. ابوالقاسم حسینی آمد و دو سه روز بعدش هم قرارداد را بست و ملکه را کار کردیم. از این به بعد افتاد توی دور تند؛ دیگه شد خط ویژه، شد برف، شد بچه های نسبتا بد، شد، شد، شد... تا اینجا که خدا خیلی به من لطف کرده. این کل پروسه ای است که من طی کرد ه ام تا الان و اینجا نشسته ام و بی ادعاترینم ولی سعی می کنم کارم را بلد باشم و حرف زور توی ...
وقتی قرآن ضامن جان رزمنده مجروح می شود
دارید را بفرمایید! یک خاطره خوب از عملیات رمضان در دوران سربازی دارم. در مرخصی بودم و هنوز دو روز از مرخصی باقی مانده بود که شنیدم عملیات شروع می شود. به مادرم گفتم عملیات شروع شده و باید بروم. خداحافظی کردم و خودم را به منطقه رساندم. قانونا راننده مهمات باید یک سرباز مسلح در کنار خود داشته باشد؛ چون ما معمولا فقط 7-8 تن تی ان تی همراه داشتیم. بچه ها خیلی جرئت نمی ...
باخت به لهستان سخت ترین شب زندگی ام بود
اتاق پزشک تیم بودم و تازه ساعت 5-4 صبح خوابم برد. قطعاً بچه ها هم همین طور بودند، قبل از اینکه حالم بد شود، یادم می آید بعد از بازی همه بچه ها ناراحت بودند، البته من با ورود به هتل از حال رفتم به همین دلیل خیلی کنار آنها نبودم. تو با حال بدت بچه ها را نگران کردی؟ همه نگران شدند. وقتی حالم بد شد، میلاد، آقا بهروز و آقای خوش خبر به دادم رسیدند، آقای داورزنی کلی مرا دلداری داد. شرایطم ...
اذان صبح که تمام شد، برادرم به شهادت رسید!
ویوئوهایی که گرفته بود و فیلم ها و عکس هایی که گرفته بود خیلی وحشت زده بود. از موقعی که آن را دیده بود، اول خودش مخالف بود. وقتی داداشم سوریه رفته بود، خودش از ایران زنگ زد بهمان که سوریه رفته، خودش خیلی تلاش می کرد، زیارت می رفت و نذر می گرفت. همه اش فقط زنگ می زد می گفت که دعا کنید اینها سلامت باشند؛ خیلی از سوریه شهید می آورند. داداشم عارف حسین سال 92 بود که رفت و چهل روز تا دو ماه آنجا مانده ...
مرد35ساله: شرط ترلان ازدواج مخفیانه بود
نگران بود و به دلداری های من نیز توجهی نمی کرد. یک روز که در خانه خواب بودم متوجه شدم که تلفنی با یکی از دوستانش درباره عوارض سقط جنین صحبت می کند. من خودم را به خواب زدم و موضوع را جدی نگرفتم تا این که حدود یک هفته قبل برای انجام کاری به سفر رفتم. دو روز بعد وقتی به خانه بازگشتم همسرم مدعی شد که جنین اش سقط شده است ولی من به او مشکوک بودم به همین دلیل به جست وجو در خانه پرداختم و داروهای سقط جنین ...
این دکتر، شاعر گربه های مجیدیه است| آن بروسلی و این جکی چانا می پرد روی شکم گارسیا، گروبانا
ارامنه زندگی می کنم و در اوج کرونا گربه های مجیدیه به دنبال غذا، شب ها سر و صدا به پا می کردند و روزها می جنگیدند. دوست داشتم حس همدلی با این گربه های بی زبان داشته باشم که واقعا در شرایط سختی زندگی می کنند. و با توجه به علاقه ای که به ارامنه داشتم تصمیم گرفتم در بخشی از شعر لغت ارمنی به کار ببرم. سعی کردم در شعر فضای مجیدیه و ارامنه را هم نشان بدهم. او می افزاید: سر کوچه ای که در آن ...
رونمایی ژاله صامتی از همسرش | ژاله صامتی فیلمی از همسرش منتشر کرد
روز زایمان کرده بودند خواب که چه عرض کنم بیهوش بودند. (می خندد) ولی من که 48 ساعت نخوابیده بودم پس از رفتن مادر و همسرم مرتب یاس را از پتویی که در آن پیچیده شده بود در می آوردم و نگاهش می کردم و هر نیم ساعت یک بار او را در آغوش می گرفتم و دوباره روی تختش می گذاشتم. یاس هم مثل من آن شب بیدار بود و این موضوع کمی نگرانم کرد تا اینکه بالاخره زنگ زدم به بخش پرستاری و گفتم خانم پرستار نمی دانم چرا دختر ...
دیدم که جانم می رود | پای صحبت های همسر دانشمند هسته ای، شهید داریوش رضایی نژاد در سالروز شهادتش
وابستگی زیادی به آرمیتا داشت. بانو تعریف می کند: یک بار برای انجام کاری به شیراز رفته بود. قرار بود چند روز آنجا بماند اما یک شب دیدم به خانه آمد گفت دلم برای آرمیتا تنگ شده بود. این همه راه آمده بود آرمیتا را ببیند. کلی با او بازی کرد. صبح هم دوباره راهی شیراز شد. تا قبل از به دنیا آمدن آرمیتا می گفت شهره تو همه زندگی من هستی. اما با تولد آرمیتا همه زندگی اش شد آرمیتا. می گفت اول آرمیتا بعد تو ...
بادیگاردهای کتایون ریاحی | عکس بادیگاردهای کتایون ریاحی | جنجال حضور کتایون ریاحی در کنسرت ابی
در آخرین تجربه بازیگری اش با سریال یوسف پیامبر در سال 88 و نقش زلیخا بود که به شدت مورد توجه قرار گرفتدر این مجموعه مصطفی زمانی در نقش یوسف پیامبر بازی می کرد. ازدواج اول و دوم کتایون ریاحی کتایون ریاحی قبل از شروع بازیگری با فرشید رحیمیان ازدواج کرد و از وی صاحب یک فرزند پسر بنام پوریا شد، این زندگی در نهایت به جدایی و طلاق انجامید خانم ریاحی در دومین تجربه خود با ...
روایت مهزیار و سلام فرمانده؛ جان نثاران بقیة الله به خط شدند
. خلاصه اصرارهای من برای انجام اینکار بی نتیجه ماند. بالاخره شب قبل از خواب با وعده اینکه صبح قول می دهم بعد از این که از خواب بیدار شد، دوباره این لباس را بپوشد لباسش را تعویض کرد. به رسم همیشه خواستم برایش قصه بگویم، قبل از اینکه قصه را شروع کنم، گفت: مامان جان! می خواهم چیزی برایت بگویم، گفتم بگو پسرم می شنوم، مهزیار چیزی گفت که روزها حالم را دگرگون کرد، هیچ پاسخی ...
ماجرای سیگار کشیدن نسرین مقانلو کنار ساحل! + عکس
سند پیشنهاد شد که زمانی پخش شد که امید و بازیچه هم رفع ممنوعیت شده بودند و همزمان 3 فیلم روی پرده داشتم. 10 سال پیش بالاخره تصمیم گرفتم با همسرم صحبت کنم و میزان دلتنگی و علاقه ام به کارم را به او گفتم، خوشبختانه او هم قبول کرد به همراه بچه ها به ایران برگردیم تا بتوانم بدون دغدغه و استرس به کارم برسم. دختری در قفس آقای صلح میرزایی اولین فیلمم بعد از آن دوران بود و بعد از آن ...
رشیدی: به پورحیدری خیانت کردند!/ یک ناقص العقل با آبرویم بازی کرد
.... خاطراتی از حجازی دارید. مثل خاطره به دنیا آمدن آتیلا که جالب است. من و ناصر در بازی های آسیایی هم اتاقی بودیم. همسر او باردار بود. در تمرین به عشق آتیلا شوت می گرفت و شیرجه می رفت. در خواب هم رویای آتیلا را می دید. مرتب می گفت آتیلا. یک روز ساعت شش صبح که در داوودیه بودیم، تلفن زنگ خورد که در اتاق ما بود. ما هم خسته و کوفته با اوفارل روی تپه می دویدیم و بعد ایستگاهی کار می کردیم ...
استیلی: بازیکنان تیم ملی اتفاقات گذشته را فراموش کرده اند/ اسکوچیچ درباره ساعت خواب تصمیم گیرنده بود
به گزارش گروه ورزش خبرگزاری آنا ، حمید استیلی مدیر تیم ملی در خصوص اتفاقات هفته های گذشته در مورد تیم ملی و موضوعات مطرح شده گفت: اصل اول شفافیت و صداقت همه ماست که باید حقیقت را به مردم بگوییم و هیچ چیزی برای ما مهمتر از منافع ملی نبوده و نیست. من زمانی پیراهن پرافتخار تیم ملی کشورم را بر تن داشتم و الان افتخار خدمتگذاری به تیم ملی در جایگاه دیگری را تجربه می کنم. با برخی تخریب ها و کم لطفی ها ...
هر 2 شهید سرباز خوبی برای حضرت زینب (س) شدند
در سوریه به شهادت رسیده! آنجا بود که احساس کردم دیگر زندگی ام به اتمام رسیده است. بچه ها مدرسه بودند و من اصلاً حال اینکه از کسی خبری داشته باشم و کاری انجام بدهم را نداشتم. مدام در حالت بیهوشی بودم. خواهرم بچه ها را آورد و من با فریاد به همه شان گفتم بابا شهید شده و دیگه بابا ندارید. بچه ها خیلی کوچک بودند و فقط حیران مانده بودند. آخرین فرزندم سیدابوذر فقط سه سال داشت. روز های بعد از شهادت ...
دیدم که جانم می رود
آرمیتا را ببیند. کلی با او بازی کرد. صبح هم دوباره راهی شیراز شد. تا قبل از به دنیا آمدن آرمیتا می گفت شهره تو همه زندگی من هستی. اما با تولد آرمیتا همه زندگی اش شد آرمیتا. می گفت اول آرمیتا بعد تو. عاشقانه دوستش داشت. تلفن های مشکوک شهید رضایی نژاد با اینکه در زندگی آرامش را به همسرش هدیه داده بود اما بانو همیشه نوعی نگرانی را تجربه می کرد. وقتی داریوش تلفنش را جواب نمی داد یا اینکه ...