آزاده ای که در نبود بی سیم خبررسان می شد/ اکثر فیلم ها از واقعیت اسارت ...
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت آزاده گلستانی از 100 ماه اسارت در اردوگاه های عراق؛ نمادی از آزادگی و مقاومت
تصویر را خوردم. دوران اسارت برای شما چگونه آغاز شد؟ در سه روز اول اسارت در مدرسه ای نزدیک فکه بازجویی شدم. آنزمان هنوز فکه در اشغال نیروهای عراقی بود و بعدها با دلاوری رزمندگان ایران این بخش از خاک کشور پس گرفته شد. پس از انجام بازجویی به وزارت دفاع عراق منتقل شدم و حدود یک ماه همراه 100 اسیر دیگر در دو اتاقک کوچک در شرایط بسیار سخت نگهداری شدیم. وزارت دفاع معروف ...
روایتی از خاطرات اسرای ایرانی در بند رژیم بعث/ از 6 قاشق جیره غذایی تا جلوگیری از ورود سران منافقین به ...
سال اسارت و آن هم فقط در شب میلاد امام علی علیه السلام اشاره می کند و می گوید: سال آخر خواب دیدم که آزاد شدیم و به اسرا گفتم امسال آزاد می شویم، زمانی که به محل مان رسیدم 71 گوسفند برای من قربانی کرده بودند که در محل ما بی سابقه بوده است. در ساعات اولیه ای که با خانواده ام روبرو شدم به دنبال پدر و مادرم بودم. با اینکه در مسیر از طریق دایی ام شنیده بودم پدرم به رحمت خدا رفته اصلا حواسم نبود و مدام ...
برایم مراسم تشییع گرفته بودند/ امدادگر و مربی هلال احمر از اسارت خود در دوران دفاع مقدس می گوید
...: مرضیه موسوی؛ شهروندآنلاین/ حاتمی پور می گوید: بعد از جراحت در عملیات و اسیر شدن، 32 بار عمل شدم. تعداد زیادی از این عمل های جراحی را در زمان اسارتم در اردوگاه انجام داده ام. دائم در بهداری بودم و با کمک های اولیه و آموزش هایی که قبلا دیده بودم، کم کم به کارهای درمانی بچه ها در اردوگاه هم کمک می کردم. مجروحیت شدیدی که در جبهه نصیبش شده بود، باعث شد نام او در میان اسرایی که در طول جنگ قرار ...
از گچساران تا اردوگاه "رمادیه 13"/ روزهای سخت اسارت در عراق+تصاویر
علی پناه کشاورز همراه بودم. وی می افزاید: بنابران دوران اسارت در اردوگاه های رژیم بعث به سر آمد هرچند رزمندگان سختی ها و شکنجه های بسیاری را صبورانه به جان خریدند و از هر فرصتی که پیش می آمد استفاده می کردند تا مراسمات مذهبی، اقامه نمازجماعت، مراسم عزاداری محرم و قرآن خواندن را برپا کنند.سرانجام در 28 مرداد 69 با سری دوم اسرا به میهن عزیزمان بازگشتیم. اما خاطره ای هم بخواهم از آن دوران ...
بی نشانی که نشان دار شد
.... کونانی با اشاره به اینکه در دوران اسارت تمام اسرا رنج گرسنگی و تشنگی را می کشیدند و بدترین غذاها به اسرا داده می شد، ادامه داد: برای صبحانه یک دیگ بزرگ چای شیرین و یک گونی نان به تعداد اسرا می آوردند نانی که به اسرا می دادند ثمون نام داشت روی آن برشته و داخلش خمیر بود که ما خمیر داخلش را جلوی آفتاب خشک و به صورت پودر نگهداری می کردیم. این آزاده لرستانی با بیان اینکه ...
2 سال اسارت بی نام و نشان /تجربه ای گران که پایانی خوش داشت
خط جبهه نبود، در آن زمان همه عقب نشینی کرده بودند و به ما می گفتند جلو نروید و ما رفتیم و به دست عراقیان اسیر شدیم." 2 سال اسارت بی نام و نشان این آزاده کشورمان می افزاید: " دو سال اسیر بودم، از سال 67 تا 69، دنیای قشنگی بود، آن موقع یک دغدغه داشتیم و امروز هزار دغدغه، زمانی به دوستانم در اردوگاه می گفتم که غبطه اسارت را بخوریم، به نوعی می توان گفت اگر اسیر بودیم بهتر از شرایط ...
روایتی از 78 ماه اسارت/ بزرگ مردانی که زیر سخت ترین شکنجه ها از آرمان های خود کوتاه نیامدند
بهترین تدبیر را اندیشید و اسیر شدیم. وی با بیان اینکه ظهر روز 9 اسفندماه 1362 درست پنج روز بعد از انجام عملیات در خاک عراق وارد فضای اسارت شدیم، اضافه کرد: سخت ترین لحظه برای رزمندگان زمانی بود که دست ها بالا، چشم ها به سمت ایران و قدم ها به سمت عراق بود. آزاده دوران دفاع مقدس با اعلام اینکه در زمان اسارت در چهار اردوگاه رمادی شش، رمادی هفت، موسع و تکریت 17 بودم، بیان داشت: قسمت ...
از لحظه شنیدن خبر ارتحال امام تا توسل 72 اسیر به امام حسین (ع)
بنشینیم که ادامه مشروح آن را می خوانید: دفاع پرس: از نحوه ورود به جبهه و اسارت خود بفرمایید. سال 1360 وارد مجموعه بسیج شدم و به عنوان بسیج دانش آموزی، در سال 1365 زمانی که 18 سال داشتم، جزو نیرو های غواص خط شکن لشکر 32 انصارالحسین (ع) در عملیات کربلای 4 به خط دشمن زدیم، در جریان این عملیات و در پی ورود ما به خط اول دشمن، پخش عظیمی از همرزمانم به شهادت رسیدند؛ نهایتا در صبح روز ...
آزادگان ملایری از روزهای اسارتشان می گویند
خدا عمر گرفته است، اظهار کرد: در 25 آبان ماه سال 1361 در عملیات مسلم بن عقیل در پاتکی که به عراقی ها زدیم به اسارت دشمن درآمدم و بعد از 8 سال اسارت در 28 مردادماه سال 1369 به میهن بازگشتم. وی با اشاره به اینکه زمان اسارت 16 سال بیشتر نداشتم، بیان کرد: کوچکترین فردی بودم که از شهرستان ملایر به جبهه اعزام شدم، در آن موقع 52 روز در جبهه بودم که می خواستم برگردم و در عملیات بعدی شرکت کنم ...
ما دشمن را در خاک خودش به اسارت گرفته بودیم
همسرم در جبهه حضور داشتند. ما چهار شهید و 15 جانباز تقدیم انقلاب کرده ایم. شهید نجفعلی دشتی برادر همسرم و شهید عباس صدیقی، شهید حسن طاهرنژاد و شهید احمد دشتی از بستگان نزدیک ما در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند. گویا شما با حجت الاسلام ابوترابی در یک اردوگاه بودید، از ایشان خاطره ای دارید؟ بله، در دوران اسارت من با حجت الاسلام ابوترابی در یک اردوگاه بودم. ایشان برای اسرا یک عنصر ...
ما فراموش شدگانیم
برای بازگشت وجود نداشت. نه از اسارت ناراحت بودم و نه از آزادی ام خوشحال شدم. اخبار شهادت رفقا و جانبازی هایشان روحیه ای برای من باقی نگذاشته بود. از هر کس سراغ می گرفتم، آدرسش در مزار شهدا بود. وی با اشاره به جانبازی خود گفت: در حین عملیات از ناحیه سر و صورت مجروح شدم و در حال حاضر جانباز 30 درصد هستم. 2 سال پس از آزادی از اسارت، در سال 71 پس از پایان اسارت با دختر یکی از اقوام ازدواج ...
وقتی نماز شب یک اسیر را نجات داد/ برگرداندن جانباز در حال شهادت به اسارت
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، حسین ابوالقاسم گرجی رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس پیش از اینکه به اسارت سربازان رژیم بعث عراق درآید دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران و طلبه حوزه علمیه بود. او پس از اسارت به اردوگاه موصل 2 برده شد و کلاس درس ریاضیات و دروس عربی را برای اسرا تدریس کرد و در نهایت پس از هفت سال به همراه دیگر اسرا به میهن اسلامی بازگشت. گرجی در گفت وگو با ...
دفاع از وطن و آرمان انقلاب تحمل رنج های اسارت را آسان کرد/2 بار استحمام در 28 ماه اسارتِ اردوگاه تکریت
دست و پای بسته حبسمان کردند اما با گذشت مدتی و ناامیدی صدام از اشغال سریع ایران حدود یک هزار و 200 نفر از اسرا را به اردوگاه رمادیه انتقال دادند و البته در آن زمان اردوگاه ساخته نشده بود و در واقع عراقی ها اسرا را مجبور به ساخت اردوگاه کردند. حمزه با اشاره به گذراندن 3 سال از زمان اسارت خود در اردوگاه رمادیه، عنوان کرد: پس از درگیری هایی که با هواداران منافقین داشتم از رمادیه به اردوگاه ...
پخش سخنرانی امام موسی صدر در اردوگاه اسارت
غلامرضا حیدری آزاده دفاع مقدس در گفت وگو با خبرنگار دفاع پرس در شهرکرد، با اشاره به نحوه اسارت خود به دست نیرو های بعثی، اظهار داشت: سال 1362 عازم جبهه های حق علیه باطل در منطقه کردستان شدم، چندروزی را در شهر سنندج سپری کردم و پس از آن به مریوان اعزام و در عملیات والفجر 4 شرکت کردم. ماموریتی که من و چند تن از دیگر دوستان در این عملیات برعهده داشتیم، به گونه ای بود که بازگشتی در آن وجود نداشت. ...
بچه ها در اردوگاه اسرا خلاق و هنرمند بودند
شدند این اتحاد را بشکنند، برای همین از اردوگاه های دیگر نیرو آوردند تا باعث اختلاف بین بچه ها بشوند که با درایت بچه ها به هدف خودشان نرسیدند، ولی یکسری اختلاف نظر ها با تازه واردان بود. من وارد تئاتر شدم تا از این راه منظور خودمان را برسانیم. البته در اردوگاه هم مسئول آشپزی و هم مسئول سخنرانی بودم؛ وقتی مشغول حرف زدن بودم، دیگ غذا روی گاز بود به محض آمدن نگهبان سریع سراغ دیگ می رفتم، ولی در کل من ...
اسارت دانشجویان دانشکده اقتصاد/ماجرای مادری که اشک اسیران را درآورد
گروه زندگی؛ عطیه اکبری: امروز میان همه خاطره ها، در سالگردآزادی اسرا چشمان منتظر آن پیرزن نحیف در قصرشیرین مقابل چشمانش است، با آن پشت خمیده و قامت استخوانی و برگه ای مچاله در دست که نام گمشده اش را روی آن نوشته بود؛ پیرزن تنهایی که هنوز هم رضا امیرسرداری نمی داند در آن روز گرم چطور خودش را به نقطه صفر مرزی رسانده بود. وقتی قرار است دفتر اسارت را ورق بزند و از روز آزادی بگوید از این پیرزن شروع می کند. اینکه چرا میان این همه خاطره و روایت دست گذاشته روی چشمان این پیرزن؟ پاسخش حکایتی است. حکایت هزا ...
کمپ شماره 9 رمادیه بدترین اردوگاه اسرا بود/ آثار شکنجه بعثی ها تا سال ها روی بدنم ماند
کاری و بازجویی می کردند. وقتی به اردوگاه رسیدیم، اصطلاحا تونل وحشت تشکیل دادند و ما را از 2 طرف به شدت زدند. آن هم با بدن و پای برهنه. روز اول خیلی زیاد ما را زدند، به نحوی که آثار آن تا سال ها روی بدنم بود و حتی بعد بازگشت به ایران نیز به خانواده ام نشان دادم. کلا عرق و خون به هم آمیخته شده بود و از بدن مان سرازیر می شد. مرتب هم می گفتند که باید سرتان پایین باشد. در این هنگام دستم را به ...
گفتگوی تفصیلی با آزاده سرافراز کرمانشاهی/ از چرخاندن در خیابان های بغداد تا روایت هایی از وضع غذا و ...
وقت انتقال دیدیم حدود 200 نفر هستیم. حدود چهار سال در اسارت نیروهای بعثی بودیم. تصویر در زمان اسارت چند ساله بودید و چه احساسی داشتید؟ 24 ساله بودم. خیلی لحظات سختی بود آن موقعی که تصمیم گرفتیم برویم جبهه فکر هرچیزی را می کردیم جز اسارت. می گفتند طرف رفت جبهه شهید شد یا مجروح شد؛ ما هم به تنها چیزی که فکر نمی کردیم اسارت بود. وقتی که با این مساله روبرو شدیم خیلی سخت ...
دستان خالی تئاتر کشور برای آزادگان
صبرم شیر در بند و کمندم از مصیبت ها نترسم زینب این را داده درسم بود. شاید باورتان نشود ما با هیچ، اسلاید ساختیم. بچه ها به اندازه ای ایده پرداز بودند که یک تکه انیمیشن از پایین آمدن حضرت امام از پلکان هواپیما برای دهه فجر ساختند و در دهه فجر اجرا شد. مرتضی برمک، آزاده دوران دفاع مقدس هم به نحوه انتخاب سوژه ها اشاره دارد ومی گوید: سوژه هایی که برای اجرا انتخاب می شد بستگی به ...
اسارت با طعم سختی و لذت معنویت/ وقتی سال های دور از خانه هم رزمنده ها را خط انقلاب جدا نکرد
8 ساله ام شکست. با ماشین برای استقبال به بدره رفتیم، وقتی کنارش نشستم یچه اش را نشناخت بهش گفتم حاجی پسرته بغلش کن و وقتی به پشت سرش که من بودم نگاه کرد من راهم نشناخت، گفتم حاجی منم صبریه، اما مرا بیاد نمی آورد واقعا ناراحت شدم ازاینکه من را نشناخته بودب ه او حق دادم بعد اینهمه سال اسارت و شکنجه مرا نشناسد. نه تنها شوهرم بلکه همه اسرا سالها طول کشید که به زندگی برگردند. ...
حفظ قرآن کریم ارمغانی از دوران اسارت بود
11) حافظ قرآن شود. او حالا 51 سال دارد. با ما همکلام شده است تا از روز های اسارت و مفقودی و آزادی اش برایمان روایت کند. چند سال داشتید که به جبهه رفتید و در چه عملیاتی به اسارت دشمن درآمدید؟ اولین باری که به جبهه رفتم سال 64 بود. اول دبیرستان بودم و 15 سال داشتم. آن زمان شور و شوق زیادی بین هم سن و سال های من برای حضور در جبهه وجود داشت. شهادت هم محلی ها و اخبار جبهه، مزید بر علت ...
پر کردن دندان با کاغذ سیگار
دوسال ونیم من را از آشپزخانه اخراج کردند و به اتاقی به عنوان اتاق 24 منتقل شدم. در این اتاق همراه 50 اسیر دیگر بودم چون از نظر عراقی ها به عنوان عامل محرک اردوگاه به شمار می رفتیم در این اتاق از کل اردوگاه جدا بودیم و حق صحبت با هیچ فردی را نداشتیم. بعد از سه سال از رمادیه به اردوگاه موصل منتقل شدم. حدود هفت سال نیز در این اردوگاه بودم و بعد ازآن به موصل کوچک و بعد از مدت کوتاهی دوباره به ...
شلمچه دروازه ورودم به جبهه و بازگشتم از اسارت بود
طیار از جمله مسئولیت هایم در دوران دفاع مقدس بود. اسارت در تاریخ 23 خرداد سال 67 و در عملیات بیت المقدس 7 و در نوک کانال ماهی به اسارت درآمدم. 27 ماه در اردوگاه های 12 و 16 تکریت و اردوگاه 18 بعقوبه اسیر بودم. اسارت ادامه جهاد ما بود. باید روحیه خودمان را حفظ می کردیم. در ایام شادی و عزای اهل بیت با هر سختی و مشقتی که بود شیرینی و حلوا آماده و بین بچه ها تقسیم می کردیم. در ایام محرم ...
روایت تشنگی
نیز به جرگه شهدا پیوسته اند. زینعلی صحبت هایش را این گونه آغاز می کند: سال63 زمانی که 17ساله بودم در پادگان امام حسین(ع) آموزش دیدم و برای اولین بار به جبهه های جنگ اعزام شدم. ابتدا به منطقه کردستان رفتیم و در مرحله بعد از طرف لشگر 27 محمد رسول ا...(ص) به جبهه جنوب در منطقه دوکوهه اعزام شدیم. سال67 در عملیات بیت المقدس7 در شلمچه بعد از دستور عقب نشینی (تاکتیکی)، من و حدود 90 نفر دیگر محاصره ...