جزئیات نحوه شهادت شهید مدافع امنیت " حسین تقی پور"
سایر خبرها
مادر شهید مدافع امنیت: قرار بود دیروز مراسم عروسی بگیرند/به شهادت غلامرضا افتخار می کنم
کودکی متفاوت بود تا جایی که رفتارش بزرگتر از سن و سالش نشان می داد. جوری دیگر دوستش داشتم به نحوی که همیشه مورد انتقاد خواهر و برادر رضا بودم، می گفتند، مامان شما رضا را از ما بیشتر دوست داری... غلامرضا شخصیت خاص داشت، دوران دبستان را در مدرسه ای که عمویش مدیر آن بود گذراند شاگرد بسیار زرنگی بود، همه نمراتش عالی بود، حتی وقتی 18 و 19 می گرفت به گریه می افتاد و می گفت حتما باید ...
همسر شهید اهل سنت مدافع امنیت: سعید را به جرم بسیجی بودن کشتند/ این دختر 40 روز پدر داشت!
خورده و مجروح شده، اما حالش خوب است. قطع کردم و فوری با برادر شوهرم تماس گرفتم. او گفت: تیر به سرش اصابت کرده و حالش وخیم است. برایش دعا کن اما واقعیت این بود که همسرم به شهادت رسیده بود. همانطور که گفتم سعید بارها در مورد شهادت با من صحبت کرده بود. خیلی دوست داشت شهید شود. من ناراحت می شدم و می گفتم ما بچه داریم. این حرف ها چیست که می زنی؟ می گفت خواب دیدم شهید شدم. حتی یک بار رفتیم ...
شهادت سلمان تداوم راه پدر جانباز و برادر شهیدش بود
بسیج بود، طی فراخوانی که داده شد برای مقابله با اغتشاشاگران به محله فلاح آمد. این توضیح را بدهم که ایشان تقریباً دو هفته قبل از شهادت منزلش را از محله (فلاح) جا به جا کرده بود. به هرحال فراخوان که داده شد همه ما خودمان را به منطقه رساندیم. اغلب آشوبگر ها خارج از منطقه بودند و صرفاً آمده بودند تا آنجا را به هم بریزند. چون مردم همراهی نکردند، بچه های بسیج خیلی زود غائله را جمع وجور کردند. اوضاع تا ...
سلبریتی ها اشک فرزند شهید امیراحمدی را دیدند؟
خوشبختانه دشمنان این انقلاب از احمق ها هستند، زیرا آنها می خواهند همه چیز را با عقل مادی خود بسنجند و زمانی که مادیات در مقابل یکسری مسائل کم می آورد آنها نیز به گمراهی کشیده می شوند. وی می افزاید: اگر کسی با عقل مادی این نظام را بسنجد، مسلما به این نتیجه می رسد که همه جا گرانی است و زندگی مردم دچار مشکل اقتصادی شده است پس باید نظام را متلاشی کنیم تا آدم های دیگری روی کار بیایند. تفکری که ...
روایت عینی برادر شهید "امیراحمدی" از لحظه شهادت/ 52 ساچمه به صورت سلمان شلیک شده بود
که دوباره به محل رفتم، یکی از کاسبان محل مرا شناخت و گفت که به همه کرکره های مغازه من آسیب زدند. 7-8 متر مانده به راه بندان، از سمت چپ و داخل کوچه، بچه های ما سنگ باران شدند. چند موتور رد شد و رفتند تا راه را باز کنند اما اکثریت ماندند. آنهایی که ماندند به سمت کوچه رفتند تا پاک سازی کنند. من و سلمان هم جزء آنان بودیم. برخلاف دیگر نقاط محل که آرام شده بود، اغتشاشگران از کوچه بیرون نمی ...
مهم ترین های ادبیات پایداری در همدان/ داستان هایی جالب از حماسه های واقعی
. در این کتاب داستان زندگی شهید از تولد تا کودکی و سپس جوانی و حضور در جبهه با بیان خاطراتی از طرف خانواده،دوستان و همرزمان شرح داده شده است. سرداری که خیلی کم به دیدار خانواده اش می رفت که از بچه های شهدا خجالت می کشید و وقتی پوتین های دوست شهیدش علی زارعی را پوشید؛ سوگند خورد تا به او ملحق نشود؛ آن را از پا درنیاورد و سه ماه بعد شهد شهادت نوشید. نامه سرخ ماه نامه سرخ ...
فرصت طلبی به روش شهید مدافع حرم!
مخابراتی را ببرد در دل دشمن و تلفن را وصل کند. می گفت: بگذار بچه ها بتوانند راحت با خانواده هایشان تماس بگیرند تا هم روحیه شان بالا رود و هم آنها نگران نشوند. هرجا هم تلفن را وصل می کرد، زنگ می زد با من تست کند که درست شده یا نه. موقع تست با لهجه عربی می گفت: ابوس ادیک! یعنی دستت را ببوسم. من هم عربی ام خوب بود و می گفتم السلام و علیکم یا بعلی و باهم کلی شوخی می کردیم. معمولا یک روز ...
روایت سلمان ؛ از دامغان تا خان طومان و تهران/ آرزویی که بعد از 7 سال محقق شد!
و آرامش از محله شان دور شود. کمی بعدتر، صدها نفر از مردم شهیدپرور و انقلابی در پی اقدامات ساختارشکنانه مزدوران و اغتشاشگران در منطقه دارالشهدای تهران و شهادت این بسیجی مخلص، با حضور گسترده خود در میدان ابوذر شهر، انزجارشان را نسبت به این واقعه دلخراش نشان دادند. پیکر پاک بسیجی مدافع امنیت، شهید سلمان امیراحمدی در حالی بر دوش مردم دارالشهدای تهران تشییع شد که همه می دانستند ...
سالروز آغاز عملیات والفجر 4
اسم اصغر حاج نوروزی؛ که همان جا شهید شد. یکی دیگر از بچه ها؛ تمام قد ایستاد و شروع کرد رگبار بستن به طرف دشمن، که ناگاه گلوله ی دوشکای دشمن به قفسه سینه او خورد و از پشت کمرش بیرون آمد. درگیری ما با دشمن ادامه داشت تا اینکه از طرف عباس کریمی؛ فرمانده تیپ 2 سلمان پیامی به ما ابلاغ شد و گفت سریع برگردید عقب. همراه با یکی از بچه های بهداری گردان به نام وحید حیدری؛ که بچه سه راه شکوفه ...
بازی کومله و دموکرات در زمین دشمن علیه ایران/ صحبت کردن با مردم به زور اسلحه!
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی گروهک های تجزیه طلب و ضد انقلاب با حمایت دشمنان قسم خورده ایران دست به اقدامات آشوبگرانه و قتل و ناامنی در مرز های کشور را زدند تا از این طریق بتوانند ضربات مهلکی به نظام جمهوری اسلامی بزنند. آنان به خیال همراهی مردم مناطق مرزی شعار های آزادی بخش و تجزیه طلبانه سر دادند غافل از اینکه مردم پس از سال ها مبارزه و تلاش برای به ثم ...
سردار شوشتری؛ علمدار وحدت
خردسال بودند. بعد از مدتی از روستا به نیشابور نقل مکان کرد. آن زمان جنگ هم شروع شده بود. درری تعریف می کند: حاج آقا یک روز آمد خانه و گفت که فردا می خواهد به منطقه برود. گفت عراق حمله کرده و او باید راهی جبهه شود. گفتم من دست تنها با 3تا بچه چه کنم؟ حاجی گفت دوست دارم زینب وار عمل کنی. تو که از ایشان بالاتر نیستی. این را که گفت ساکت شدم. سردار ساکش را بست و جزو نخستین گروه های اعزامی، به جبهه رفت ...
پیکر برادرم در گودبرداری موکب اربعین تفحص شد
و شش برادر بودیم. پدرمان کشاورز و کارگر ساده ای بود که زحمات زیادی برای تأمین معاش خانواده متحمل می شد. تلاش های طاقت فرسایش برای همیشه در یاد و خاطره ما باقی ماند و الگویی شد تا ما هم، چون پدر محصول دست رنج خودمان را بخوریم. ما به عینه تأثیر رزق حلال را در عاقبت بخیری مصطفی دیدیم. همه اهل خانه جربان یکی پس از دیگری رخت جهاد پوشیده و راهی شدند. برای پدر که کشاورز بود، پسرهایش نیروی کار ...
لُمپن ها حامی همیشگی پهلوی ها
تظاهرات کردند. هدف آن ها رأی نیاوردن لایحه مورد نظر قوام در مجلس بود. با اضافه شدن جمع دیگری از مردم عملاً مجلس به دست تظاهرات کنندگان افتاد! اما این پایان ماجرا نبود، زیرا مرحله دوم نقشه شاه، در غروب همان روز به اجرا درآمد. به این شکل که عصر همان روز سه شنبه 17 آذر، عده ای از اوباش و اراذل، عربده کشان ابتدا به بیمارستان خیابان سپه هجوم برده و سپس با چوب و چماق به داخل خیابان سپه و به سوی منزل ...
روایتی تلخ از موشک باران دزفول در اسفند63؛ ماجرای شهادت 10 نفر از اعضای یک خانواده
می گیرد و اول صبح 18 اسفند به خانه می رسد ولی هیچ کس نیست. به دلیل تهدیدهای عراق به موشک باران، خانواده شب را بیرون شهر رفته اند . حوالی ساعت 7 و نیم همه از راه می رسند. پدر، مادر، برادر کوچکش امین، خواهرانش اشرف، فرح ، مژگان، مریم، شهناز و محمد، پسر چهار ساله شهناز، دخترخاله اش و سمیه دختر کوچولوی دخترخاله اش. خانه کم کم شلوغ می شود و قرار است تا شب از اقوام و فامیل برای ...
روایتی از فاجعه به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان توسط رژیم پهلوی
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس ، روز 24 مهر 1357 مسجد جامع کرمان توسط مزدوران رژیم پهلوی به آتش کشیده شد. نگاهی به این فاجعه که پیامد های سنگینی برای رژیم پهلوی داشت می تواند ابعاد دیگری از این حادثه را نمایان سازد: مردم کرمان از ساعت 10 صبح 57/7/24 به دعوت روحانیون شهر در مسجد جامع تجمع کردند تا یاد شهدای میدان ژاله تهران را پاس بدارند. ساعت 11:30 هنوز واعظ، آقای صمدانی در حال ...
نگرانی علی دایی برای دخترش / اشک های شهریار فوتبال ایران درآمد + فیلم
به گزارش اقتصادآنلاین، نگرانی علی دایی برای دخترش اشک عادل فردوسی پور را نیز درآورد. او در این باره گفته است: موقعی که دخترم نورا توی بیمارستان اومد و نشست تو شکمم و دست میزد سرم که باندپیچی شده بود اون موقع ترسیدم گفتم اگر من برم این بچه تنها میمیونه. در سال 90 علی دایی در راه اصفهان به تهران تصادف سختی کرد که هنوز هم آن روزها را سخت ترین روزهای زندگیش می داند.او در مورد آن روزها گفت ...
شاطر حسن ؛ روایت پدر شش شهید دزفول
! شهناز و محمد، دختر و نوه اش! طیبه، همسرش و امین و مژگان و مریم و اشرف و فرح دخترهایش. همان ده مزاری که تمامی رؤیاهایش را درون خود مدفون کرده است. تمام دلخوشی هایش را. هست و نیستش را. آینده اش را. آنها همه چیز را با خود برده بودند و حالا او مانده است و پسری که زن و بچه اش به شهادت رسیده اند و دختری که شکسته تر از همیشه باید می رفت سر زندگی اش. شاطرحسن دیگر خانه و زندگی برایش ...
"پنجه بوکس اغتشاشگران" بر سرشهید امنیت
آشوبگران ضد انقلاب به شدت مجروح شد تا جایی که ساعتی بعد، از شدت ضربات سنگین پنجه بوکس به سرش به کما رفت و دیگر باز نگشت. بسیجی شهید حسین تقی پور را مظلومانه در تهرانپارس به شهادت رساندند. تنها پسر او اما این روزها اگرچه درد فراق پدر را سخت بر دوش می کشد اما نمی گذارد غبار غم رفتن پدر مانع روایت او از راه پدر شهیدش شود. ارشیا تقی پور فرزند شهید مدافع امنیت حسین تقی پور است. ارشیا متولد ...
مادری که کومله جلو چشم فرزندانش تیرباران کرد
جایی که اصلاً قادر به نگهداری ما نبود. شاهد عینی شهادت امین پور اهالی روستا برای نجات مادرم تلاش زیادی کرده بودند. می دانستم که تلاش های مردم هیچ تغییری در سرنوشت مادرم ندارد و شهادتش به دست عوامل ضدانقلاب حتمی است. لحظه ای که عوامل ضدانقلاب می خواستند مادرم را اعدام کنند برادر شیرخوارم را از او گرفتم. اشک در چشمانم حلقه بسته بود، برادرم را به سین ...
فدائیان جان و مال و ناموس مردم
. 11 مهر 1401، رهبر انقلاب در مراسم مشترک دانش آموختگی دانشجویان دانشگاه های افسری نیروهای مسلح فرمودند: مسئولیّت اصلی نیروهای مسلّح چیست؟ حراست از امنیّت ملّی.... سازمان های مسلّح، تأمین کننده این نیاز همیشگی و همه جایی برای کشور و برای عموم مردم جامعه هستند؛ این، کم افتخاری نیست. ارتش یک جور، سپاه یک جور، سازمان انتظامی یک جور، بسیج یک جور، هر کدام به نحوی تأمین کننده ...
شهدا به بلوغ عقلی رسیده بودند/ هر روز ما روز دفاع است
می خرم؛ یک روز که داشتیم از مدرسه برمی گشتیم در بین راه یک خودکار سه رنگ بر روی زمین افتاده بود، به محمدرضا گفتم از همان خودکارهاست که دوست داری و خم شدم که آن را بردارم، به ناگاه محمدرضا گفت نه برندار ممکن است صاحبش متوجه گم شدن خودکارش شود و به دنبال آن باشد و مسیر خود را بازگردد. من خودکار را سر جایش گذاشتم؛ پشت سر ما یکی از همکلاسی های پسرم خواست خودکار را بردارد و محمدرضا آنقدر با او صحبت کرد ...
آرایش مثلثی تیربارچی های سودانی و مکالمه بی سیم چی حنظله با همت
ناکامی ، عملیات والفجر-1؛ گذر از 16 خوان خطر و هدف؛ 4 تپه قراضه نبود! . برخی از بخش های مختلفی هم که در این 10 فصل درج شده اند، چنین عناوینی دارند: آرایش مثلثی تیربارچی های سودانی، مکالمه بی سیم چی حنظله با همت، پشت و خنجر، اشک های محمود ثابت نیا، ترجیح حفظ نیرو بر استمرار تک، فکاهیات سرگشاده صدام، با بچه های کمیل در برزخ کانال ها، دشمن سخت است، خشم ممقانی، آتش سینه من سوزان تر است!، پنجه در ...
قتل پسر شش ساله به دست ناپدری بی رحمش | دانیال زیر شکنجه های ناپدری اش جان داد + جزئیات
و با دستبند و گاز اشک آور به خانه می آمد. می گفت لیسانس حقوق دارد و 10 واحد کودکیاری پاس کرده است. می داند چطور باید بچه را تربیت کند. او گاهی دانیال را کتک می زد، من عصبانی می شدم اما چون از عباس می ترسیدم، چیزی نمی گفتم. البته من نمی دانستم پسرم را سوزانده است تا اینکه یک روز از خانه بیرون رفتم وقتی برگشتم عباس داشت تریاک می کشید، دیدم چسبی روی دست پسرم است. گفتم چه شده، گفت او دانیال را ...
بنّای عارفی که فرمانده شد
...، میمک و بدر نیز به عنوان فرمانده تیپ 18جواد الائمه(ع) حضور داشت. همسرش روایت می کند: یک روز به او گفتم که همسایه ها می گویند آقای برونسی از زن و بچه هایش سیر شده و همیشه جبهه است. خنده ای کرد و گفت: من باید بیایم به آنها بگویم من زن و بچه ام را دوست دارم، اما جبهه واجب تر است. زن و بچه من اینجا در امانند، اما مردمی که آنجا خانه هایشان همه ویران و خراب شده در امان نیستند. کفن من لباس ...
اقدام جسورانه شهیدمحلاتی برای نجات جان شهید اشرفی اصفهانی
، در تاریخ 16 مهر 1361 که آخرین نماز جمعه ایشان پیش از شهادت نیز بود، برای مردم کرمانشاه بیان کرد: در جنگ بدر نیز عده مسلمان ها کم بود و کفار زیاد بودند. مسلمانان به خدا استغاثه کردند: إِذ تَستَغِیثُونَ رَبَّکُم فَاستَجَابَ لَکُم ؛ خدا دعاشان را مستجاب کرد و پیروزشان کرد. پس ای رزمندگان اسلام، این دعا و توسل هایتان را ترک نکنید. این دعای کمیل ها را ترک نکنید. این ندبه ها و توسل به امام ...
روزی که خرمشهر خونین شهر شد/ شهادت حسین گونه شیخ شریف
خرمشهر در عصر همین روز، بار دیگر شهر را از سقوط حتمی نجات داد و نیرو های دشمن عقب رانده شدند. به خاطر همین مقاومت های حماسه ساز در روز 24 مهر، ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع، نام خرمشهر را به خونین شهر تغییر داد. فقط شهادت می توانست شیخ شریف را آرام کند شیخ شریف (قنونی) با تلاش خستگی ناپذیر خود، درحالی که چند شبانه روز است خواب را برخود حرام کرده، با تردد در بین بچه ...