سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای تلخ دخترجوان توسط پسر هوسران/رابطه نامشروع با وعده پوشالی!
ندادم آن جا بود که متین با وعده و وعیدهای ازدواج هستی ام را از من گرفت و مرا به روز سیاه نشاند. از آن روز به بعد بازیچه دست او شده بودم و هر کاری از من می خواست مجبور می شدم به آن عمل کنم. در میان این ملاقات های پنهانی فیلم و عکس هایی نیز با هم گرفته بودیم و من به این امید که با او ازدواج می کنم هیچ وقت نگران آینده ام نشدم اما او هر بار به بهانه های مختلفی خواستگاری از مرا به تاخیر می ...
هوسرانی به نام عاشقی
زن 30 ساله که بعد از طی مراحل قضایی، حکم طلاق را از دادگاه گرفته بود، با بیان این که کاش زمان به عقب بازمی گشت و من مهم ترین اشتباه زندگی ام را مرتکب نمی شدم، درباره سرگذشت خود گفت: در کلاس دوم دبیرستان تحصیل می کردم که متوجه شدم پسر جوانی هر روز بعد از خروج از مدرسه مرا تعقیب می کند اما من توجهی به این موضوع نداشتم تا این که یک روز زنگ تلفن ثابت منزلمان به صدا درآمد و من در غیاب مادرم گوشی تلفن ...
برای شهادت همرزمانم گریه نکردم
عباس زال پیشکسوت دفاع مقدس در گفت وگو با خبرنگار دفاع پرس در مشهد، اظهار داشت: در شهرستان فردوس دانش آموز بودم و به واسطه پدرم که در فعالیت های مربوط به انقلاب و سپاه نقش فعالی داشت، خبر تجاوزات مرزی عراق به ایران را حدود یکی دو ماه زودتر از دیگران مطلع شدم. وی با اشاره به اینکه اولین بار در اسفند 1360 به جبهه اعزام شدم، گفت: برخلاف دوستان و بسیاری از هم سن و سال هایم که مشکل رضایت پدر ...
انتقام سخت دختر جوان از پسری که وعده ازدواج داده بود!
بدختی زندگی می کرد. او هرگز خانواده اش را نمی دید و از صبح زود تا آخر شب ناچار بود کار کند تا خرج ما تامین شود. هیچ وقت فراموش نمی کنم که او چطور با بدبختی و قرض خرج دانشگاه مرا می داد تا من احساس بدی نداشته باشم اما من همه اینها را می فهمیدم. به همین دلیل تصمیم گرفتم به خانه عمویم دستبرد بزنم. سرقت را چطور انجام می دادی؟ عمویم مجرد بود و پولش از پارو بالا می رفت. چندبار از او پول ...
پول های نازنین بلوکه شده ام
زودتر پول های بلوکه شده ما را بدهند یا دلم می خواهد جایی بروم که اجاره ندهم. مال خودم باشد. حتی اگر خانه ابدی باشد! جناب روایت چی: من چندی پیش پایم درد می کرد نزد دکتری رفتم. دکتر دارو و آمپول داد. اما جالب بود مرا شناخت و به من گفت شما فلانی هستی؟ با خوشحالی گفتم: بله، با ...
حالا خودش است، یک کودک
...: نه وقتی پیش مامانم می رویم، مامانم لباس های خوب به من می دهد و می گوید همیشه باید لباس آدم مرتب باشه. گفتم: پدرت اهل افغانستان بود، خودت هم رفتی آنجا، گفت: نه من نرفتم، مامانم یک بار یواشکی رفته و بعد از فوت پدرم یک بار عمویم آمد به ما یک کم پول داد، اما دیگر نیامد و یک وقت هایی هم دایی من که ایرانی است و خودش پنج تا بچه داره به ما کمک می کند، اما زن داییم ناراحت می شود، ومن و ...
درخواست خواهران برای قصاص برادرشان به خاطر قتل پدر/ قاتل:پدرم عضو فرقه انحرافی بود و اجازه نمی داد ...
وکیل اولیای دم از طرف دو دختر مقتول به جایگاه رفت و عنوان کرد: موکلان من درخواست قصاص برادرشان را دارند و حاضر به مصالحه نیستند. بعد از آن مادر متهم به جایگاه رفت و گفت: همسرم مشکلات روانی داشت و رفتارش با فرزندانم خوب نبود و نادر درست می گوید پدرش با او بدرفتاری می کرد. در ادامه متهم به جایگاه رفت و با تکرار اظهاراتش گفت: من در زمان بازجویی هم گفتم. می خواستم مسلمان شوم و پدرم ...
شلیک 11 تیر به سر و قلب منادی اتحاد اقوام ایرانی
... کارگر فصلی و رزق حلال عارف پدر شهید از آخرین وداع با پیکر شهید اینگونه روایت می کند: بعد از شهادت وقتی پیکرش را دیدیم، به محمد امین گفتم محمد امین، پسرم، من را ببخش. من کارگر فصلی بودم. یک روز کار بود و یک روز نبود. سعی کردم پدر خوبی باشم، اما اگر در وظیفه پدری ام کوتاهی کردم مرا ببخش. همه تلاش من این بود که رزق حلال به خانه بیاورم. محمد امین می گفت من کمکت می کنم برادر ها درسشان ...
همسرم قصد داشت عکس عروسی مان را آتش بزند، با چاقو او را کشتم/ البته پدرزنم هم بی تقصیر نبود
.... اما زمانی که مشغول گفت وگو با پسر خاله ام بودم ناگهان حالم وخیم شد و دیگر چیزی نفهمیدم تا این که روی تخت بیمارستان به هوش آمدم و متوجه شدم که پسرخاله ام مرا با خودرو به مرکز درمانی رسانده است و ... متهم به قتل ستاره در پایان اعترافاتش گفت: نمی دانم چه حادثه ای در زندگی ام رخ داد که دیگر همسرم مرا نمی خواست و توجهی به من نداشت تا جایی که روابط عاطفی ما هر روز بیشتر به سردی گرایید و من واکنش مناسبی از همسرم نمی دیدم تا این که بالاخره موضوع به تقاضای طلاق انجامید و این حادثه تلخ در حالی رخ داد که من قصد کشتن همسرم را نداشتم و اکنون نیز بسیار پشیمانم! ...
قتل مرد هوسران توسط همسرش/ زن جوان: او هر روز با یک زن به خانه می آمد
، او حضانت دخترم را می گرفت و اجازه نمی داد او را ببینم. ما خیلی سنتی ازدواج کردیم. او از بستگان پدرم بود و وقتی 15 سال داشتم به خواستگاری ام آمد و با او ازدواج کردم. حدود 17 سال. همان ابتدای زندگی. یک روز به من گفت به اجبار خانواده اش با من ازدواج کرده و هیچ علاقه ای به من ندارد . بعد هم هر روز با یک زن به خانه می آمد. بچه بودم و فکر می کردم بیشتر محبت کنم ...
3 روز اسارت پزشکی سرشناس در چنگال آدم ربایان مامورنما
متهم سر مرا به پایین خم کرد و اسلحه را روی سر من گذاشت ، بعد از آن هم با بستن دست و پا و چشمانم به سمت جنوب تهران حرکت کردند. حدود ساعت 11 هم اقدام به بیهوشی من کردند که البته موفق به انجام آن نشدند ومن هوشیار بودم اما خودم را بیهوشی زده بودم. وی افزود: من را داخل یک خانه بردند که رمپ پارکینگ داشت و پس از آن هم به یک انباری نمور وکثیف منتقل شدم، متهمان پس از آن شروع به تهدید من کردند و ...
سرگذشت دختر فراری
عاطفه ای را در مکانی احساس نکردم که نام خانواده را یدک می کشد. پدرم مردی معتاد و بیکار است که فقط مهارت زورگویی و کتک کاری دارد. مادرم نیز برای آن که پدرم خماری نکشد از صبح تا شب در خانه های مردم کارگری می کند تا شب هنگام با دست پر به منزل بازگردد وگرنه باید مشت و لگدهای پدرم را تحمل کند. هنوز نمی فهمم چرا مادرم از او طلاق نگرفت و به این زندگی خفت بار ادامه داد شاید هم هیچ چاره ای جز ...
قتل مرد هوسران توسط همسرش
ابتدای زندگی. یک روز به من گفت به اجبار خانواده اش با من ازدواج کرده و هیچ علاقه ای به من ندارد . بعد هم هر روز با یک زن به خانه می آمد. چرا آن زمان جدا نشدی؟ بچه بودم و فکر می کردم بیشتر محبت کنم، جذب من می شود. اما نشد؟ دقیقا. حتی به بهانه ای خواستم به تهران بیاییم تا شاید اینجا آن زن ها را فراموش کند اما بی فایده بود. اینجا با زنی آشنا شد و ارتباط با او ...
همسر، همدرد، همدل
. ماهیچه، عصب، استخوان و رگ های قطع شده حالت بحرانی داشتند. پدرومادرتان چطور متوجه شدند که مجروح شدید؟ واکنش شان چطور بود؟ دفعه اول که پدرم به ملاقاتم آمد، تا مرا با آن حال و روز دید اشک پهنای صورتش را پوشاند. نمی دانستم پیرمرد به چه فکر می کند. مادرم هم گفت: عیب نداره، خدا بزرگه . خودم را کنترل کردم و خندیدم. در همان شرایط روحیه ام را از دست نداده بودم. می دانستم خودم با آگاهی این راه ...
بازگویی گوشه ای از جنایات کوموله در کردستان/بازجو روی پوشه ام نوشت پاسدار اعدام !
واقع سکوت دعوت کرد و من هیچ وقت نگفتم که چه کاره ام، تا مرحله آزادی پیش رفتم،چرا که آنها فکر می کردند من فقط سربازم، در مرحله آزادی بودم که فرد همراه من، بعد از کتک خوردن و شکنجه های فراوان مرا لو داد و آنها اجازه آزادی را نداند. مرا برای بازجویی که بردند از من پرسید پاسداری، گفتم نه شما فکر می کنید، سربازم، سرباز سپاهم، یادم هست، بازجوی من در پوشه سبزی که داشت نوشت پاسدار اعدام . ...
اعترافات زن خائن؛ هم خودم خیانت می کردم هم دخترم را ترغیب به ارتباط با جنس مخالف می کردم
دختر شده بودم بارها به همسرم گفتم هیچ عشق و عاطفه ای به او ندارم اما او که عاشقانه با من ازدواج کرده بود حرف هایم را جدی نمی گرفت و توجهی به آن نشان نمی داد. اسماعیل همواره سعی می کرد رضایت مرا در زندگی جلب کند، به همین دلیل همه خواسته هایم را برآورده می کرد و برای رضایت من از این زندگی مشترک، همه تلاشش را به کار می گرفت. با این حال من نه تنها تمایلی به او نداشتم بلکه روز به روز هم بیشتر ...
قتل پد ر به د ست پسر ی که بیمار روانی ا ست
...، حتی یک بار سرم را داخل توالت فرنگی گرفت و می خواست مرا خفه کند. دیگر تاب و تحمل رفتارهایش را نداشتم، به همین خاطر روز حادثه او وقتی از حمام بیرون آمد، دوباره سر موضوعی با هم بحثمان شد و کار به درگیری کشید و با چاقویی که همراهم بود چند ضربه به او زدم. با اقرار های متهم، پرونده در حال کامل شدن بود که این بار او حرف هایش را تغییر داد و مدعی شد پدرش را به خاطر اینکه تغییر مذهب داده بود، کشته ...
گروگانگیری خشن و هولناک یک پزشک در تهران!
می دانستم کسی در آن خانه نیست. همسرت از این کارت باخبر شد؟ روز دوم آمد خانه و ما را دید. به او گفته بودم که دارم کاری انجام می دهم تا پول بدهی هایم جور شود. وقتی به خانه آمد و آن مرد را دید، گفتم موادفروش است و پول یک نفر را بالا کشیده است. گفتم پول را می گیرم و پول بدهی هایم هم جور می شود. وقتی فهمید با پدرم هستم خیالش راحت شد. گفتم باید پول طرف را بگیرم و دستمزد خوبی گیرم ...
آدم ربایی و سرقت به خاطر خرج عروسی
من اشتباه بزرگی که کردم این بود که 200 میلیون تومان نزول گرفتم. باید هر سه ماه 17 میلیون تومان بهره پول می دادم و بعد از 6 ماه هم اصل پول را پرداخت می کردم. در کنار این پول 100 میلیون تومان هم وام گرفتم که مشکل را بیشتر کرد. پول نزول بدبختم کرده بود و من باید این بدهی ها را می دادم.
گروگانگیری پزشک مشهور برای تهیه جهیزیه
2کارت بانکی از او گرفتم و پول هایش را برداشت کردم. همسرت فهمید که چنین کاری کردی؟ اول نمی دانست اما بعد فهمید و آبرویم رفت. 3روزی که پزشک را ربوده بودی همسرت نپرسید که کجا هستی و چه کار می کنی؟ گفتم با پدرم هستم و می خواهم برویم و بدهی هایم را بدهم. وقتی فهمید که با پدرم هستم خیالش راحت شد. همسرت دکتر را دید؟ بله روز دوم وقتی آمد خانه او را دید. گفتم یک موادفروش ...
فرار عروس تهرانی از سرسفره عقد با دوست پسرش/ گفتگو با ربایندگان دکتر سرشناس/ ویدئو
داده به خبرنگار رکنا گفت: اواسط مرداد و 3 روز قبل از تاسوعا و عاشورا در سعادت آباد تهران این 2 نفر با لباس نیروی انتظامی به خودروی من نزدیک شدند و از من خواستند همراه آنها بروم در ادامه هم عنوان کردند که از من شکایت شده و باید برای تحقیقات بیشتر با آنها به اداره آگاهی و دایره 7 بروم. پدر متهم با من در خودرو نشست و متهم پشت فرمان ماشین نشست. وی ادامه داد: پس از چند دقیقه پدر متهم سر مرا به ...
شهیدی که در اربعین کربلایی شد
؛ یاد امام حسین و یارانش باشید که چگونه شهید شدند، آن گاه گریه کنید. اهل بیت را در نظر داشته باشید، به یاد اهل بیت گریه کنید، نه به خاطر من . خاطره خاصی از شهید دارید؟ سال 77 پدرم سکته مغزی کرد و شش ماه بیهوش بود. بعد از به هوش آمدن، باید هر 10 روز برای فیزیوتراپی از شهرستان فریمان به مشهد می رفتند. در شهرستان فقط من و دو خواهرم و سیدهادی بودیم. من خیلی نگران بودم و می ترسیدم. هادی ...
ماجرای هولناک قتل عمد و آدم ربایی | سوزاندن جسد به بهانه رابطه نامشروع
قبل در اختیار داشتم به قفسه سینه وی فرو کردم که آقای(م پ) من را گاز گرفت و بعد به(ع الف) که راننده خودرو بود گفتم تو بیا صندلی عقب که وی خودرو را متوقف کرد و من راننده شدم(ع الف) رفت به صندلی عقب خودرو و چند مشتی را به مقتول زد. قاضی رمضانی افزود: متهم اضافه کرد من و آقای(ع الف) به همراه مقتول به سمت زمین کشاورزی پدرم(ع الف) در روستای پهنایی قاین رفتیم و موضوع را با پدرم درمیان گذاشتم ...
همسر شهید اهل سنت مدافع امنیت: سعید را به جرم بسیجی بودن کشتند
پالاش براوی که به سختی می تواند صحبت کند و هنوز بی تاب نبود همسرش هست، در گفت وگو با خبرگزاری فارس می گوید: سال 90 وقتی من 15 ساله بودم به خانه بخت رفتم و زندگی مشترکم را با آقا سعید که جوانی 25 ساله بود، آغاز کردم و حاصلش پس از 11 سال زندگی چهار فرزند است. سعید اشکالات مرا به رویم نمی آورد ما نسبت فامیلی دوری باهم داشتیم و مادرشوهرم مرا در یک مراسم دیده بود و به سعید گفته بود دختر خوبی ...
شربت شهادت به من نرسید!
خواهد دختر سوری را با حجاب کند. شیخ عباس در ماه های نخست مجروحیت در کنار خانواده ارتباطی که میان حاج قاسم و حضرت زهرا (س) بود بعد از سه روز مرا به بیمارستان بقیة الله تهران منقل کردند. مدتی دیگر درمانم را در بیمارستان کرمان گذارندم. در آن زمان که ایام فاطمیه بود، یکی از دوستانم به من خبر داد که حاج قاسم در حسینیه فاطمه زهرا برای عزاداری آمده است. من خیلی مُصِر بودم حاج ...
می خواهم دو برابر پدرم تکفیری ها را نابود کنم
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، آقا مهدی را در چند برنامه فرهنگی دیده بودم و تسلطش بر مباحث فرهنگی و سیاسی برایم جالب بود. قرار گفتگو اگر چه بارها به دلایل مختلف به تأخیر افتاد اما بالاخره صبح یک روز تابستانی، در یکی از طبقات حوزه هنری توانستیم در فضایی آرام بنشینیم و دو ساعت گپ بزنیم. تمام تلاشمان این بود که از کلام آقا مهدی، به ویژگی های پدر شهیدش پی ببریم. او که تسلط خوبی بر مباحث مربوط ...
جنایت کومله را از این ویلچرنشین بپرسید
رحم نمی کردند و شب ها به بیمارستان حمله می کردند. حدود پنج روز در آنجا بودم. پزشکان کف پای من خط می کشیدند تا ببینند وضعیتم چگونه است، اما من چیزی احساس نمی کردم. به مرور زمان حالم بدتر می شد و من را با اتوبوسی که کف آن تشک پهن کرده بودند، به تهران منتقل کردند. در تهران چند بیمارستان بردند که جا نبود و بعد به بیمارستان شریعتی تهران منتقل کردند. در اورژانس سپاه کمپوت آوردند که با اصرار پدرم کمی از ...
روایت 26 سال رنج یک اعدامی
.... او خوابیده بود. من بیدار شدم و صدا هایی در گوشم گفت برو کار را تمام کن. اول شیلنگ گاز را پاره کردم که بعد از این کارم خانه منفجر شود و من هم بمیرم. دو سه ساعت گاز می رفت، ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. برای همین بعد از قتل به پلیس زنگ زدم. گفتم خودم را تسلیم می کنم و بعد اعدامم می کنند. من هم نجات پیدا می کنم. این شد که به پلیس زنگ زدم. خودم باورم نمی شد که این کار را کرده ام. تنش های زیاد داشتم، اما ...
حاج آقا مصطفی به روایت همسر: آقا مصطفی مدرن و امروزی بود/از افکار متحجرانه ناراحت بود/از وضعیت نجف راضی ...
مصطفی بروید و پس از مباحثه ایشان را ببینید. روز بعد من و مادرم به محلی که پدرم آدرس داده بود رفتیم و حاج آقا مصطفی را که در میان بقیه طلبه ها مشخص بود و قد بلند و قیافه خیلی خوبی داشت و به نظرم مدرن و امروزی می آمد دیدیم و با اینکه روحانی و ملبس بود، اما معلوم بود که با سایر روحانیون و طلاب تفاوت دارد. من رضایت خودم را اعلام کردم و عقد خوانده شد و پس از یک سال ازدواج کردیم ...