دراکولای ساواک چگونه اسیر عدالت شد؟
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت یک مبارز از زندان طاغوت؛ وقتی با زیرشلواری آزادم کردند کسی مرا نمی شناخت!
. چون می گفتند سن فرد کم است مثلا نوعی تخفیف بود. داخل زندان قصر واقعا برایم یک دانشگاه بود. روزی که وارد این زندان شدم پاهایم به خاطر شلاق هایی که خورده بودم ویران و به نوعی ترکیده بود. دو ناخن انگشت پایم به خاطر عفونت افتاد. از پنج روز بعد از دستگیری نتوانستم راه بروم تا شش ماه بعد. با اینکه راستش را به بازجو می گفتم که بابا اعلامیه را در سخنرانی پیدا کردم اما باور نمی کرد و شلاق می زد ...
پرویز ثابتی انقلابی ترین کارگزار شاه
اعدام شدند، اما حکومت مستقر اعلام کرد آن ها حین فرار از زندان توسط ماموران کشته شده اند. به گفته فرخ نگهدار رهبر جناح اکثریت این تشکل در بعد از انقلاب اسلامی؛ یک روز یکی از افسران ارشد زندان اوین او را خواست. نگهدار می گوید: افشار گفت از رفقایت خبر داری؟ گفتم کدام رفقا؟ دست کرد و از زیر میز روزنامه ای بیرون کشید. من تیتر بزرگ روزنامه را دیدم که نوشته بود 9 نفر زندانی در حال فرار کشته شدند. بهتم زد ...
هارون الرشید را چقدر می شناسید؟ + فیلم
کرایه ات را به تو برسد؟گفتم: آری. امام(ع) فرمود: کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود. اطاعت صفوان از امام عصر خود .صفوان می گوید: بعد از این گفتگو با امام کاظم (ع)، تمامی شتران خود را فروختم. وقتی این خبر به هارون رسید، او مرا خواست و به من گفت: به من گزارش داده اند که تو شترهای خود را فروخته ای، چرا ...
به مناسبت سالروز شهادت امام موسی کاظم (ع)؛ زندانبان هایی که با عبادت و راز و نیاز امام موسی کاظم (ع) ...
...، مهدی عباسی، هادی عباسی و دوران هارون الرشید عباسی زندگی کردند خیلی به ایشان سخت گذشت، در دوران هارون حضرت زندان رفتند و در زندان طولانی به سر بردند در روایات ذکر شده که ایشان هفت یا ده سال در زندان بودند و بعد هم در زندان به شهادت رسیدند. حجت الاسلام عباسی با اشاره به دوران اسارت امام موسی کاظم (ع) اظهار کرد: هارون الرشید امام موسی کاظم (ع) را در مدینه دستگیر کرد و حضرت را به ...
دعای امام کاظم (ع) بعد از نماز شب در ماه رجب
علی بن حدید روایت کرده است که حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) بعد از فراغ از نماز شب در حال سجده می گفت: لَک الْمَحْمِدَةُ اِنْ اَطَعْتُک وَلَک الْحُجَّةُ اِنْ برای تو است ستایش اگر پیرویت کنم و تو حجت و برهان عَصَیتُک لا صُنْعَ لی وَلا لِغَیری فی اِحْسان اِلاّ بِک یا کائِنُ قَبْلَ بر من داری اگر نافرمانیت کنم نه کاری از من ساخته است و نه از غیر من در ...
امامی که هم کاظم بود و هم باب الحوائج/ ماجرای تعدد زندان ها و زندانبانان مرید!
بگیرند و گرنه خودم او را آزاد می کنم. من نمی توانم چنین مردی را به عنوان زندانی نزد خود نگه دارم. امام را به زندان بغداد آوردند و تحویل فضل بن ربیع دادند. او هم بعد از مدتی وضع امام را تغییر داد و به آن حضرت علاقه مند شد. هارون، دوباره امام را از او گرفت و تحویل فضل بن یحیی برمکی داد. فضل نیز پس از مدتی با امام همین طور رفتار کرد که هارون را بسیار خشمناک ساخت. بعد پدر فضل یعنی یحیی برمکی برای جبران ...
روایت پرویز ثابتی از همکاری مسعود رجوی با ساواک / ثابتی: رجوی را من نجات دادم!
8-9 سال هم از سابقه من در ساواک می گذشت. حوالی سال 1347 بود و خواستم که کاظم رجوی را ملاقات کنم که مثلا ببینم چه کاری می توانم درباره او انجام بدهم. به کاظم تلفن زدم و گفتم که: مرا یادت هست؟ گفت: بله، کجا هستید؟ و همدیگر را ببینیم. و رفتیم و همدیگر را دیدیم. از او پرسیدم: اینجا چه می کنی؟ البته می دانستم و پرونده اش را مطالعه کرده بودم. به هر حال دیدم که خیلی هم سفت و سخت نیست و فقط یک انتقادهایی ...
بهروز وثوقی: ساواک مرا احضار کرد؛ ثابتی: او شخصیت پایینی دارد، تا به حال ندیدمش
کم کردیم! برای همین فیلم، یک روز یک اقایی به من زنگ زد ، آدرس داد و گفت، فردا ساعت 8 صبح بیا در خانه ای در خیابان گلستان. من به آنجا رفتم، یک نفر در انجا بود. مرا در اتاقی برد که فقط یک صندلی داشت. به من گفت اینجا بنشین الان کسی که با شما کار دارد، پیدایش می شود. اما فرد مورد نظر تا ساعت 4 بعد از ظهر نیامد و من عصبانی شدم و گفتم آقا ما کار و زندگی داریم، اما او گفت: این اقا جلسه داشته و دارد ...
ماجرای زنی که دخترش را ترغیب به رابطه جنسی کرد
، پای سفره عقد نشستم و زندگی مشترکم را در حالی آغاز کردم که هیچ حس و علاقه ای به همسرم نداشتم. با آن که صاحب یک دختر شده بودم بارها به همسرم گفتم هیچ عشق و عاطفه ای به او ندارم، اما او که عاشقانه با من ازدواج کرده بود حرف هایم را جدی نمی گرفت و توجهی به آن نشان نمی داد. اسماعیل همواره سعی می کرد رضایت مرا در زندگی جلب کند، به همین دلیل همه خواسته هایم را برآورده می کرد و برای ...
تقاضای اعدام شماعی زاده بر روی دیوار خانه اش
. دخترکم دیده بود از آن بالای ایوان عروسک بی سرش در وسط خیابان را. شب برگشتیم به خانه در زیر زمین نرفته بودند. پاسپورت ها با 5 هزار دلار از سفر قبلیم به امریکا در گاو صندوق بود. با یک افسر دوست که سفارش کرده دیگر اسم مرا نیاور زنگ زدم گفت بعد از حکومت نظامی بیا فرودگاه، دوشنبه یا سه شنبه بود 5 صبح حکومت نظامی تمام می شد. آژانس گرفتیم رفتیم فرودگاه خیلی شلوغ بود خارجی ها در صف نوبت نشسته بودند ...
روایتی از دومین جلسه دادگاه حادثه تروریستی شاهچراغ/ سؤال نپرس برو؛ امر، امرِ اُمَراست!
دادگاه و شخصی که نمی شناختم، متوجه شدم نفر پنجمی هم وجود دارد که او را نیاوردند اما رئیس دادگاه تاکید کرد که متهم پنجم هم از زندان منتقل شود به دادگاه. دو متهم ردیف اول در گوش هم چیزی گفتند و تمام مدت سرشان پایین بود ولی نفر سوم و چهارم به روبرو خیره شده بودند. بعد از صحبت یکی از مجروحان حادثه و بیان دیده ها توسط سه نفر از شاهدین، نماینده دادستان در جایگاه ایستاد. از حادثه ...
زندگی ام را برای یک عشق تباه کردم
مان آمده بود. یک روز در اتاق بودم که درباره اختلافاتش برای مادرم تعریف کرد. بعد مادرم از من خواست او را تا نزدیکی خانه شان برسانم. من هم قبول کردم. در راه سر حرف را باز کردم و او هم از اختلافاتش با همسرش گفت. تلفنی گاهی با هم صحبت می کردیم. چند بار به او گفتم چرا از همسرت جدا نمی شوی که می گفت همسرش مخالف طلاق است. چرا مخالف بود؟ چون دوستش داشت. پس قبول داری رفتار تو ...
شکنجه با رایحه خون و پرتقال/ ساواکی ها عظیم را سلاخی کردند
. دست های عظیم را پشت کمرش بستند و او را به شهربانی منتقل کردند. زخمی بود و رد خون دنبال پاهایش روی زمین می کشید. هوا هنوز سرد بود. عظیم سن و سالی نداشت. هنوز شانه هایش برای مردانه شدن کلی زمان می خواست. لاغر بود و آب سردی که روی سر تا پایش ریختند چهار ستون بدن اش را لرزاند. عظیم از سوز سرما به خودش می لرزید و شلاق اش می زدند: از کی خط می گیری؟ از خدا! پدر ...
قربانی اعتماد
افسر تجسس خواست ماجرا را کامل برایش تعریف کند. دختر جوان مکثی کرد و گفت: همه چیز از آشنایی در اینستاگرام شروع شد. محسن صفحه مرا دنبال می کرد و در خصوصی برایم پیام فرستاد و از پست هایی که گذاشته بود تعریف کرد. همین پیام شروع صحبت ما با هم شد و وقتی به خودم آمدم دلبسته او شده بودم. چند بار او را در یک کافه دیدم. می گفت عاشق من است و قصد دارد همراه خانواده اش به خواستگاری ام بیاید. به حرف هایش ...
بهروز وثوقی: ساواک مرا احضار کرد / پرویز ثابتی: وثوقی شخصیت پایینی دارد، من او را تا به حال ندیده ام
...، یک روز یک اقایی به من زنگ زد ، آدرس داد و گفت، فردا ساعت 8 صبح بیا در خانه ای در خیابان گلستان. من به آنجا رفتم، یک نفر در انجا بود. مرا در اتاقی برد که فقط یک صندلی داشت. به من گفت اینجا بنشین الان کسی که با شما کار دارد، پیدایش می شود. اما فرد مورد نظر تا ساعت 4 بعد از ظهر نیامد و من عصبانی شدم و گفتم آقا ما کار و زندگی داریم، اما او گفت: این اقا جلسه داشته و دارد می آید. فرد ...
نهادهای مدنی در تیررس بدعت های جدید/ مورد عجیب مسعود خوانساری
فراموش کنید انسان ها نباید وجدان، انصاف خود و وجدان افکار عمومی را به دلیل نگاه شخصی به سمتی ببرند که زیر پا گذاشته شود. فدراسیون فوتبالی را تحویل گرفتم که سیاهی، تاریکی و ناامیدی در آن موج می زد. صادق درودگر، رئیس کمیته بازاریابی سازمان لیگ نیز در گفتگویی از ماجراهای جنجالی شب انتخابات فدراسیون پرده برداشته و گفته است: زمانی که مهدی تاج نامزد شد دو بحث بود. یکی اینکه کسی سه دوره در ...
تاریخ ترسناک ثابتی ها
در زندان کمیته بودم. در آن زمان دانشجو بودم و همزمان به کار معلمی در مدرسه رفاه مشغول بودم. این چنین شد که پای من به ساواک باز شد. در مدت یک ماه و اندی که در کمیته بودم، یا در سلول بودم یا مرا برای بازجویی می بردند. یک سرویس بهداشتی در انتهای بند بود و از حمام هم خبری نبود. زندانیان را دور دایره آویزان می کردند و می زدند و بعد هم دور دایره می دواندند. دور دایره نرده کشیده بودند که کسی ...
شکنجه زندانیان در زندان ساواک به روایت یک زن مبارز
زندانیان در زندان ساواک به روایت یک زن وی ادامه داد: آن ها موی زنان زندانی را دور دست گرفته و می کشیدند و هم زمان ضربات مکرر کابل بر بدن می زدند. دستگاه شوک از دیگر ابراز شکنجه بود. حتی وقتی کف پاها به واسطه ضربات کابل ورم می کرد، بازجو با کفش می کوبید تا ورم بشکافد، خونریزی کند و پانسمان شود تا برای دفعه بعد از این روش شکنجه استفاده کرد. گاهی این زخم ها عفونت می کرد و درد مضاعف تحمیل می شد ...
10روش ساواک برای شکنجه
شهربانی بردند و نمی دانم 4 ماه یا 7 ماه در آنجا بودم. سپس من را به زندان قصر بردند. بازجو هم آمد آنجا تا از من چند سؤال کند که من جواب نمی دادم. بعد به رئیس زندان گفت یک دستگاهی از اسرائیل به ما داده اند. اولین نفر روی این امتحان کردیم که بدنش فلج شد. تهرانی که از شکنجه گرهای ساواک بود در دادگاه بعد از انقلاب گفت که به ما در اسرائیل آموزش دادند، اما به ما نمی گفتند که در اسرائیل هستیم. ما هم از روی ...
10 روش ساواک برای شکنجه منتقدان حکومت پهلوی+عکس
کردند که نصف تن من لمس شد، به همین خاطر من را به بیمارستان شهربانی بردند و نمی دانم 4 ماه یا 7 ماه در آنجا بودم. سپس من را به زندان قصر بردند. بازجو هم آمد آنجا تا از من چند سؤال کند که من جواب نمی دادم. بعد به رئیس زندان گفت یک دستگاهی از اسرائیل به ما داده اند. اولین نفر روی این امتحان کردیم که بدنش فلج شد. تهرانی که از شکنجه گرهای ساواک بود در دادگاه بعد از انقلاب گفت که به ما در اسرائیل آموزش ...
خروج پرویز ثابتی از مخفیگاه/ چرا شکنجه گر ساواک بعد از 44 سال از سایه بیرون آمده است؟
بخشنامه ای صادر کرده باشم و خودم به آن عمل نکنم و در دهان مجتهد دروغگو به جای...، ادرار کنم؟ گفت واقعا چنین بخشنامه ای صادر کرده بودی؟ گفتم چه عیبی دارد؟ دلیل دوم اینکه من این طالقانی را در عمرم هرگر ندیدم. سوم اینکه خود او و دخترش اعظم در تهران این اراجیف را تکذیب کرده اند. او می گوید بعد به جالینوس گفتم اگر 50 درصد هر شایعه ای صحت داشته باشد، از تو هم نام برده اند گفته اند 19 میلیون ...
امام کاظم(ع)؛ از تهجد در عبادت تا ایجاد سازمان وکالت
ندان زمزمه می فرمودند: اللّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اِنِّی کُنتُ اَسئَلُکَ اِن تُفرِغَنی لِعِبادَتِکَ اَللّهُمَّ وَ قَد فَعَلتُ فَلَکَ الحَمدُ ؛ خداوندا! تو می دانی که من از تو تقاضا کرده بودم، مرا در گوشه ای خلوت قرار دهی تا مشغول عبادت باشم، تو تقاضای مرا برآوردی، تو را سپاس می گویم. نتیجه ای که می توان از این سیره الهی گرفت این است که حضرت هر تهدیدی را به فرصت تبدیل می کردند. به این معنا ...
ترس پرویز ثابتی از گزارش نهادهای حقوق بشری درباره شکنجه های ساواک/ ثبت شکنجه آریامهری توسط بازرسان صلیب ...
صدایم در نیاید. بعد از آن به بدنم برق وصل کردند و کابل زدند. حالت تشنگی خاصی به من دست داد. طلب آب می کردم، ولی به من آب نمی دادند و در نهایت منوچهری آمد و به آن ها گفت: به او آب بدهید. من را باز کردند و بردند. نزدیک دستشویی خواباندند و منوچهری در دهان من ادرار کرد. وقتی حسین این [روایت آن شخص زندانی درباره شکنجه های ساواک] را برای آن آلمانی ترجمه کرد، نماینده صلیب سرخ نتوانست خودش را ...
قاتل مدیر اسبق شهرداری تهران اعتراف کرد | زن ثروتمند با قاتل آشنا بود
شدم تا نقشه سرقت را عملی کنم اما نه تنها نتوانستم طلا و جواهرات را سرقت کنم بلکه ماجرا به مرگ زن صاحبخانه ختم شد. من قصد کشتن او را نداشتم، فقط کتکش زدم که بتوانم رمز گاوصندوق را از او بگیرم و دست به سرقت بزنم که نشد. مگر تو را نمی شناخت؟ صورتم را پوشانده بودم و قابل شناسایی نبود. بعید می دانم مرا شناخته باشد. حتی موقع تهدید و ضرب و شتم او سعی کردم صدایم را تغییر بدهم و به ...
درخواست طلاق به خاطر ضبط صدای همسر
وی وقتی روبه روی قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، گفت: هشت سال است با مرتضی ازدواج کرده ام. اما حالا بعد از این همه سال زندگی مشترک، شوهرم نسبت به من بی اعتماد شده و مرتب مرا چک می کند. درمورد همه کارهایم از من می پرسد و هرجا که می خواهم بروم باید به او جواب پس بدهم. حالا همه این کارهایش بماند، تازگی متوجه شده ام او وقتی از خانه بیرون می رود، دستگاه ضبط صدا را روشن و صدای مرا ضبط می کند. او ...
چه کسی گفته من شکنجه گر بودم؟/ با پرویز ثابتی بیشتر آشنا شوید
مدیر امنیت داخلی و سرشکنجه گر(مسئول اداره سوم) هم شود و 5سال آخر پهلوی با این مسوولیت پایان دهد. ثابتی آدم خلاقی بود اما همه خلاقیتش را برای تولید ابزارهای شکنجه مبارزان و چهره های طرفدار انقلاب اسلامی به کار گرفت. بیشتر بخوانید: ثابتی آنقدر در آزار و شکنجه گری پیش رفته بود که بعد از سال 57 پیروزی انقلاب اسلامی ایران و فرار به سمت آمریکا تا همین چند روز پیش که 44 سال می گذرد ...
حال نسرین مقانلو وخیم شد | استوری دردناک نسرین مقانلو اشک همه را درآورد
و مرا همین جا گذاشتی و اینجا ماندی و به سفری ابدی رفتی. تو به من فکر نکردی که وجودم به روی تو بسته است رفتی پسرم ولی منو با خودت بردی آنقدر درد تو بر دلم سنگین است که آن را شکستم با رفتن شما پسرم را هم از دست دادم منتظرم باش مادرت به زودی پشت سرت می آید. در بهشت استراحت کن عزیزم راهت روشن است پسر خوش قلب بدو ...
مسلخ ساواک برای زن و آزادی
مهدی رمضانی، دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور: [1] حدود 16 روز بدترین و وحشتناک ترین شکنجه ها را تحمل کردم، ولی هنوز چیزی یا مطلب درخور و بااهمیتی به ماموران نگفته بودم. این امر، سخت بر مأموران و بازجوها گران آمد. از این رو دست به کاری کثیف و غیرانسانی و خباثت آمیز زدند؛ دختر دومم را که به تازگی به عقد جوانی درآمده بود دستگیر کرده و به کمیته نزد من آوردند... شب اول، آن محیط برای رضوانه خیل ...