سایر منابع:
سایر خبرها
روایت جانباز همدانی از دوران اسارت
. ساعتی گذشت و به بیمارستان شهر زبیر رسیدیم و من که بیش از یک هفته نتوانسته بودم بخوابم، وجود تخت و چراغ و یک پتو را غنیمت شمردم و بسیار زیاد مایه خوشحالی من بود. پرستار شیعه ای آن جا بود که از روی هم کیشی کمک هایی می کرد. برای من و یکی از دوستانم اتاق عمل نوشتند، عصر همان روز یک بعثی آمد و با کارکنان بیمارستان شروع به دعوا کرد و ما زبان عربی اورا متوجه نمی شدیم جز تخت بغل دستی ام، شهید ...
از لابی مرگ تا حفظ هورالعظیم در عملیات خیبر
صبح گردان حضرت رسول (ص) در منطقه هور مستقر بود، در جستجوی محمد بودم تا از او حلالیت بگیرم، بیسیم چی گروهان بود، گفتم محمدجان حلالم کن، گفت عیبی ندارد اما کار خوبی نکردی و محمد همان روز به شهادت رسید. اکبری تصریح کرد: پیکر مطهر محمدحسن بعد از چند سال به کشور برگشت. روزی که محمد شهید شد من هم مجروح شدم و روزهای بعد همسر شهید محمدحسن ماخانی و فرزندش به عیادتم آمدند، شرمنده آن ها بودم که ...
آشپزی به سبک شهید مدافع حرم!
شمال نیوز : وارد آشپزخانه شدم، یک برگه دیدم که حمید با آهن ربا روی در یخچال چسبانده بود. یک طرف ایام هفته را نوشته بود و بالای برگه نوشته بود ناهار_شام. بعد داخل هر خانه نام یکی از ائمه را مشخص کرده بود. گفتم این چیه آقا؟! گفت از این به بعد هر غذایی درست کردیم نذر یکی از ائمه باشد. هر روز غذا را با ذکر و نیت همان امام درست کن. اینطوری باعث می شود ما هر روز غذایی را بخوریم که نذر اهل بیت(ع) است و ...
شهید حسین خرازی که بود؟
نفر در ابتدا و در همان مکان شروع به جنگ کرده بود و نوحه وای حسین کشته شد! به آسمان می رفت. کسی باورش نمی شد آن فرمانده فکور و مهربان از میان شان رفته باشد. همو که با عقلش تدبیر می کرد و با دلش می جنگید. به مسوولان شناسایی و اطلاعات عملیاتش در نبردهای مختلف می گفت من را ببرید خط را ببینم. می گفتند خطر دارد، ما اطلاعات لازم را می دهیم، زیر بار نمی رفت. تا می بردند و خط را خودش می دید و می گفت: قلبم ...
روشنگری نواب موجب شد برای جنگ با اسرائیل اسم نویسی کنیم!
همراه ایشان بودم. در راهرو به عصار برخورد کردند. شب همه این گزارش ها را شنیده بودند، حالا مواجه با یکی از چهره های این ها شدند. امام با عصبانیت فرمودند: این ساواک چه می خواهد، پدر این ها را در می آورم، بلند می شوم می روم مسجد و مردم را به انقلاب و قیام دعوت می کنم، بروید گم شوید، شاه و ساواک از جان مردم چه می خواهند؟... عصار رنگش پرید و عقب عقب بیرون رفت! امام هم خیلی عصبانی بودند، من امام را بغل ...
خرازی شهیدی که اخلاص و ولایت مداری در زندگی اش موج می زد
زاهدی و سردار اصغر صبوری برای فرماندهی تیپ قمر بنی هاشم و شهید ابراهیم جعفرزاده به فرماندهی تیپ زرهی 28 صفر بودند. (منتظر القائم، مصاحبه با اعتصامی،1392) فرازی از وصیت نامه شهید شخصی هستم معتقد به انقلاب اسلامی و رهبری و ولایت امام خمینی(ره) در عصر غیبت امام زمان (عج) از مردم می خواهم پشتیبان ولایت فقیه باشند. راه شهیدان ما راه حق است. اول می خواهم که شهیدان مرا بخشیده و مرا ...
برخوردِ انگشتان با اوج؛ سلوک رواقیِ شمس تبریزی و سهراب سپهری
؛ از خود من بیشتر رنج می برد... وقتی سالهای 1928 تا 1931 را به یاد می آورم، این وسوسه در دلم بیدار می شود که بگویم کارهای من همان قدر از آنِ اوست که کارهای او از آنِ من. [34] شمس در مقالات می گوید: آخر فقیه بودم، تنبیه و غیر آن را بسیار خواندم، نامد اکنون از آن ها هیچ پیش خاطر. نیست؛ الّا مگر همچنین پیش رویم سر بر کند، مقابلم افتد. اگر نه مرا سر افسانه نیست. اگر چه این معانی ...
جزییات تازه از ماجرای مسمومیت دختران دانش آموز در بروجرد/ پای بمب های بودار در کار بود؟
ما را به آمبولانس اورژانس بردند و آمدیم بیمارستان. حالت تهوع و سرگیجه داشتم و اکسیژن به من وصل کردند. خانم فولادی، مدیر و خانم یاراحمدی، معاون هم بستری بودند. او ادامه می دهد: دوم اسفندماه این اتفاق افتاد. من زنگ آخر سردرد گرفتم و چشم هایم می سوخت، سر امتحان ریاضی بودیم که گفتند کلاس ها را خالی کنید. مدرسه ما با شوفاژ گرم می شود و شوفاژها را آن روز خاموش کرده بودند. دفعه قبل و این بار، مسئولان ...
مسمومیت سریالی دختران دانش آموز کار هزاره گراهاست
سه دانش آموز دیگر از همان مدرسه هم به دلیل مسمومیت بستری شده بودند. او از پشت تلفن به طور مرتب سرفه می کند و می گوید: علت مسمومیت روز شنبه مشخص نیست. چون این بار هیچ بویی نیامد و حال مان بد شد. دفعه اول دچار سردرد و سرگیجه شدم و دفعه دوم، قفسه سینه و قلبم درد گرفت. روایت یک معلم؛ شیئی شبیه بمب با بوی نعنا خانم ف ، یکی از معلمان پیشین مدرسه 15خرداد است و در مدرسه احمدیه بروجرد ...
بدرقه شهرام عبدلی به قطعه هنرمندان / "حقش را از سینما نگرفت"
خواهم دستگیر کسانی باشند که در کودکی پدرشان را از دست می دهند، من نمی توانم به فرزندان او نگاه کنم، خدایا خودت به آنها نگاه کن. شهرام عبدلی به آسودگی رسید در ادامه مراسم، میرطاهری مظلومی که تا آخرین لحظات کنار زنده یاد شهرام عبدلی در مشهد بوده است، در سخنانی چنین گفت: زمین به خاطر حضور برخی از آدماهاست که نفس می کشد، ولله که شهرام یکی از همان ها بود؛ با خرد، شریف و محترم. زمانی ...
ماجرای عملیات فریب در عملیات خیبر+ عکس
شهادت مشتاق بودند این را به عینه لمس کرده بودم و چهره های شان گواه می داد و برای ما یک دنیا حسرت ماند.. این رزمنده ادامه می دهد: آن روز برایم سال ها طول کشید لحظه لحظه هایش را از بَرم بعضی وقت ها از یادآوری آن لحظه تنم می لرزد ولی همیشه باخودم یادآوری می کنم که مبادا فراموش کنم. چند ساعتی در حال فرار از دست دشمن بودیم و دشمن داشت ما را تعقیب می کرد روبه روی دو عراقی قرار گرفتیم ...
جانبازی که رکورددار شنای کشوری است
انفجار مین ضد نفر گوجه ای دست ها و چشمانش را از دست داد. وی درباره روز جانبازی اش می گوید: همان لحظه که انفجار صورت گرفت، به هوش بودم. دست هایم را چک کردم و فهمیدم وضعیت دستم خیلی بد است. این در حالی بود که حتی فکرش را نمی کردم قطع شدن دست و نابینایی چطور است! بیشتر نگران دست هایم بودم و می خواستم ببینم دست هایم سالم است یا نه. دست به بدنم زدم، به خاطر شدت انفجار بدنم بی حس بود. مرا به ...
رنج آزادی؛ وضعیت آزادگان پس از سه دهه/ قوانینی که نوشتند و عمل نکردند
گروهان و معاون گردان بودم. وی ادامه داد: بیشتر توفیق در منظقه بوکان را داشتم در آخر بهمن ماه 1360 برگشتم و مجددا ادامه تحصیل دادم و خرداد سال 1361 دعوت نامه آمد که افرادی که در جبهه حضور داشتند مجددا به جبهه برگردند که من در حالی که چهار امتحان من مانده بود درس را رها کردم و به جبهه برگشتم. این آزاده بزرگوار اضافه کرد: در تیرماه 1361 در عملیات رمضان به عنوان فرمانده آرپیجی زن ...
بدرقه شهرام عبدلی به قطعه هنرمندان
خادمان امام رضا (ع) شب قبل از مرگش به بیمارستان آمده بودند تا او را با پرچم حرم تطهیر دهند، به اصرار همسرش خادمان پرچم را برای دختر بچه ای که اتاق بغلی او بستری و فلج مغزی بود، بردند و دیروز به ما خبر دادند این دختر بهبود یافته است. محمد مهدی عسگرپور مدیرعامل خانه هنرمندان نیز در سخنانی کوتاهی از سخت کوشی و خوشنامی شهرام عبدلی یاد کرد و گفت: از این مجالس که سالی چند بار برگزار می شود و در واقع ...
جانباز بوشهری که از بین رفتن جمجمه اش را احساس نکرد!+ عکس
سریع آمد و اکسیژن به ما وصل کرد و ما را بردند و دیگر متوجه نشدم. من از سه ناحیه مجروح شدم و در تبریز همان شب به کما رفتم. یکبار از سر که ترکش آرپی جی به سرم خورد، یک بار تیر به پایم خورد و بار دیگر خمپاره 60 که کنارمان منفجر شده بود و در آمبولانس بودم. وقتی در تبریز به هوش آمدم متوجه شدم قسمتی از جمجمه ام به اندازه چهار انگشت از بین رفته بود و با جراحی پلاستیک ترمیم کرده بودند و همین ...
ماجرای ساق پای انسان در سطل زباله محله طرشت تهران / مظنون: به دلیل دیابت یکی از پاهایم در اتاق عمل قطع ...
بود تا تیم جنایی با اقدامات اطلاعاتی هویت و خانه سرنشین خودرو را شناسایی کنند و مرد میاسنال را هدف تحقیق قرار دهند؛ مظنون این پرونده پس از رویارویی با پلیس به تیم جنایی گفت: چند روز قبل به دلیل دیابت در بیمارستان بستری شدم که بخاطر شدت بیماری ام کادر درمان بیمارستان، یکی از پاهایم را در عمل جراحی قطع کردند! مرد میانسال ادامه داد: هنگامی که خواستم از بیمارستان ترخیص شوم، بیمارستان، پای ...
پرویز ثابتی؛ از شکنجه انقلابیون تا سر دادن شعار زن، زندگی، آزادی
خوشحال می شدی. زندان همیشه سخت است. من یک سال و نیم در کمیته مشترک، 2 سال در اوین و 20 روز در زندان قصر بودم. اما کمیته مشترک واقعا کابوسی دردناک بود. زندانیان آنجا، برای شکنجه شدن و تخلیه اطلاعاتی نگهداری می شدند. باورش سخت است، اما 2 ماه در انفرادی بودم و آفتاب، یک سال از من دریغ شد. کتک خوردن در کمیته مشترک، شب و روز نداشت. آن ها حتی نیمه شب ها، ناگهان می آمدند فرنچی را روی سر زندانی ...
آرزویم دیدار با حضرت آقاست
بیمارستان گلستان اهواز بودم. سراغ همراهانم را گرفتم که دوستانم گفتند همه آنها با آمبولانس سوختند و شهید شدند. این بار از کدام ناحیه مجروح شدید؟ از ناحیه سر و کمر به شدت آسیب دیدم و حالا جانباز 70 درصد قطع نخاعی هستم. این خبر را چطور شنیدید که دیگر نمی توانید حرکت کنید و تا آخر عمر باید روی ویلچر بنشینید؟ بعد از چند عمل جراحی فکر می کردم بلاخره این روزها تمام می شود و روی پاهای ...
سروهای ایستاده
مادر را نیز عهده دار بودم با این وجود تمایل شدیدی به حضور در جبهه و دفاع از میهن و ناموس داشتم با این هدف به طُرق مختلف و صحبت با مادر، رضایتش را کسب و برای حضور در جبهه به عنوان بسیجی ثبت نام کرده و به جبهه اعزام شدم. به او پس از حضور یک دوره در جبهه، پیشنهاد گزینش سپاه را می دهند. خود را لایق ندانسته و به عنوان بسیجی ویژه مدت 20 تا 22 ماه را در جبهه سپری می کند اما بالاخره در سال 1362 به ...
پرویز ثابتی می داند من هنوز در سلول انفرادی ام؟!/جانباز انقلاب: حضور ثابتی در تجمع ضدانقلاب، لطف خدا بود
آنقدر ضربات کابل را ادامه می دادند که از هوش می رفتیم! برای من، شکنجه ها از همان شب اول شروع شد. مرا با دو دست به طاق آویزان کردند و با چیزی شبیه سیگار فلزی، شروع به سوزاندن بدنم کردند؛ طوری که بوی سوختن گوشت بدنم را حس می کردم! بعد، نوبت نواختن با مشت های محکم بود. نمی دانم فاصله من در آن حالت آویزان با زمین چقدر بود که مرتب با کابل هم به کف پایم می زدند. از آن موقع، 5 ماه تمام در سلول انفرادی بودم ...
پای قطع شده حاج حسن، پای اراده اش را استوار کرد
آمد و شد بودم که در یکی از این سفرها با خانواده همسرم که از فامیل های دورمان محسوب می شدند، آشنا شدم. رادمنش ادامه می دهد: در یکی از همین رفت وآمدها مادر همسرم به مادرم گفته بود که دخترم دوست دارد همسر جانباز باشد، ما هم که از خدا خواسته پا پیش گذاشته و از ایشان خواستگاری کردیم. حاج حسن آهی می کشد و باز می گوید: شاید برای یک دختر جوان امروزی خنده آور باشد که معیار همسرم برای ...
ماجرای رزمنده ای که با خدا شوخی کرد و شهید شد!
در راه حفظ آرمان های اسلام ناب محمدی از جان و مال خود گذشتند. امروز به مناسبت روز جانباز با یکی از همین جانبازان سرفراز شهرستان مراغه به گفتگو نشسته ایم. سیدکاظم فاطمی 64 ساله همان رزمنده 22 ساله ای است که همزمان با آغاز جنگ تحمیلی از سوی حزب بعث راهی جبهه های نبرد شد تا از خاک و کیان میهن اسلامی دفاع کند. حالا بعد از 34سال که از سال های حماسه می گذرد تیر و ترکش ...
دموکراسی ناممکن در عراق
. بغداد، شهر ترس و ظلم برای یک ساعت آزاد شده بود؛ حالت معلق بین خروج دیکتاتور و ورود اشغالگران. در سال های قبل از جنگ، در اتاق کوچکی زندگی می کردم. اتاقی که فقط یک تخت تک نفره، یک میز تحریر و یک صندوقچه در آن جای می گرفت. سینک آشپزخانه، اجاق گاز و توالت نیز در کنجی از اتاق قرار داشتند. برای دکوراسیون، یکی از دیوار ها را به رنگ نارنجی-قرمز نقاشی کرده بودم که نور خورشید داغ بغداد را بیشتر و ...
تیر کین تروریست ها خادمان شهدا را شهید کرد
فعال و اثرگذار در حوزه ایثارگران بودند و خدمات ارزنده ای در رسیدگی به خانواده شهدای سیستان و بلوچستان داشتند. ایشان خانواده های شهدا را به اردو می بردند، در برخی از این اردو ها من در کنار ایشان بودم که واقعاً با دل و جان به خانواده ها رسیدگی می کردند. گاهی زمان ناهار برای پدران و مادران شهدا که سن شان بالا بود و از نظر جسمی ناتوان بودند، غذا می کشیدند و سر میزشان می گذاشتند. ابتدا به ...
ویژه نامه زین العابدین
پنهان است، به مبارزه ای بی امان، ولی پنهان مشغول باشد و آن گاه ادامه این راه را که بی گمان به سرمنزل مقصود بسیار نزدیک تر بود، به امام پس از خود بسپارد. امام چهارم با یک سلسله برنامه های ارشادی و فرهنگی و تربیتی، مبارزات غیر مستقیم خود را آغاز کرد و امامت را به صورت مخفی و با تقیّه و در زمانی دشوار عهده دار گردید. سیره فرهنگی امام سجاد علیه السلام حضرت امام سجاد علیه السلام را ...
دعای عرفه، دعای چهل و هفتم صحیفه سجادیه
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480 کیفیت 284 (1) الْحَمْدُ لِلَهِ رَبِّ الْعالَمِینَ سپاس مرا خدای را که پروردگار جهانیان است. (2) اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ بَدِیعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ، رَبَّ الْأَرْبَابِ، وَ إِلَهَ کُلِّ مَأْلُوهٍ، وَ خَالِقَ کُلِّ مَخْلُوقٍ، وَ وَارِثَ کُلِّ شَی ءٍ، لَیسَ کَمِثْلِهِ شَی ءٌ، وَ لَا یعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَی ءٍ، وَ هُوَ بِکُلِّ شَی ءٍ مُحِیطٌ، وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَی ءٍ رَقِیبٌ. بار خدایا سپاس تنها برای تو است ای پدید آو ...
تاریخ شفاهی، راه رفتن روی لبه تیغ است
علیزاده گفت: من پدربزرگی داشتم که هشتاد سال سن داشت و بی سواد بود. چندسال پیش عیدنوروز رفته بودیم خدمتشان، در همان روستایی که زندگی می کرد، به من گفت تو چکار می کنی؟ گفتم روزنامه نگار هستم. گفت خب یعنی چکار می کنی؟ با خودم گفتم چه جوابی به او بدهم، به پیرمردی که در سرما و گرما بیل به دست گرفته و سر زمین بوده، چه بگویم. چیزی که به ذهنم رسید این بود که بگویم ما روزنامه چاپ می کنیم. آها پس کارتان سخت ...
میلاد سیدالساجدین مبارک
حسین کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است. پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالای نیزه، شهر به شهر گردانده شد). امام سجاد (ع) هم در کنار دروازه شهر مدینه برای مرم خطبه خواند حمد و سپاس مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان، بخشنده و مهربان، مالک روز جزا و آفریننده همه مخلوقات است. همان خدایی که (از سویی شناخت حقیقت او) آن قدر از ما دور است که گویا در آسمان های رفیع جای ...