قرعه کشی می کردیم تا شانس رفتن به جبهه داشته باشیم
سایر منابع:
سایر خبرها
علی آبادی: به بنا گفتم لااقل 8 نفر را با انتخابی و 2 نفر را با تشخیص انتخاب کنید/ 2 روز مانده به جام مرا ...
دادند و اردبیل بودم. دو روز مانده به مسابقه مرا خبر کردند که مسابقه به اسمت هست و بیا. اول هم قرار بود مسابقه در اندیمشک باشد که اگر آنجا برگزار می شد نمی توانستم بروم، اما خودم را به مسابقه تهران رساندم. نایب قهرمان پیشین المپیک که درخلال برگزاری این جام با سرمربی تیم ملی کشتی فرنگی بزرگسالان هم دیدار داشت، تاکید کرد: حسن رنگرز خیلی اصرار کرد که به تمرین تیم ملی بروم، گفتم حتما یک اردو ...
معلمی که سرمشق جهاد را عملی تدریس کرد / تازه دامادی که با لبان تشنه شهید شد
می دهد تا او به دنبال من بیاید. تا آن روز هیچ گاه همدیگر را ندیده بودیم و بعد از این دیدار بود که او به همراه خانواده به خواستگاری من آمد، سال 59 بر سر سفره عقد نشستیم و بعد از دو سال زندگی مشترکمان را شروع کردیم. صحبت که به اینجا می رسد، کلماتش حس و حال دیگری به خود می گیرد، حرف های آقامحمود که می خواسته او را برای رفتن به جبهه متقاعد کند، در ذهنش مرور می شود: سه ماه از ازدواج ما می ...
قاسمپور، ملی پوش اسبق فوتبال ایران: می خواستند در مصر ما را بکشند
اصغر شرفی مرا دید و به رویم آورد و من خودم را به آن راه زدم که خبر نداشتم. شرفی گفت حشمت خان به گردن شما حق دارد و من هم که ناراحت بودم گفتم من هم به گردن او حق دارم چون ما حشمت را حشمت کردیم. البته او بسیار برای من قابل احترام است و همین الان هم با او در ارتباط هستم. مهاجرانی را دوست دارم چون برای ما پدری کرد و به ما فرصت داد و پشت ما ایستاد. بعد از 10، 15 روز شیخ مانه به من زنگ زد و ...
از وقتی که صیغه رییسم شدم...
وحسابداری برایم پیدا شد. مدیر کارخانه با برخورد خوب مرا استخدام کرد هر چند حقوق بالایی نمی گرفتم، اما ازکارم راضی بودم به تدریج و بر اثر موفقیت درکارم ارتباطم با مدیر کارخانه بیشتر شد، برخوردهای ما بیشتر شد و به مرور از نظر عاطفی به هم وابسته شدیم. یک روز که در اتاق کارش بودم او داستان زندگی خود را برای من تعریف کرد و گفت پدرش به اجبار او را وادار به ازدواج با دختری پولدار کرده و ...
دختر جوان و باندش مردان را به خلوتگاه می کشاندند
پیاده می شدم تا از خودم دفاع کنم زن جوان خودرو را دزدید و پا به فرار گذاشت. راننده پراید مشکی هم خیلی زود از آن محل متواری شد، سه روز بعد بود که خودرو ام در نظرآباد کشف شد درحالی که بشدت تخریب شده بود و اموال داخل آن به سرقت رفته بود. به خاطر سرقت مدارکی که داخل خودرو داشتم صدمات زیادی به من وارد شد و حالا از آنها شکایت دارم. شاکی دیگر پرونده که یک پسر دانشجو بود در جایگاه قرار گرفت و د ...
نگاهی به روایت شاهد یاران از شهید وزوایی
مهم این بود که آن زمان خیلی اصرار داشتم بروم و وارد جبهه بشوم. آن موقع ده ساله شده بودم اما آقا محسن مخالفت می کردند و می گفتند الان برای شما زوده ولی باز من اصرار داشتم که می توانم و میام و اسلحه هم می توانم بگیرم. خودم هم احساس بزرگی داشتم. آقا محسن برای اینکه دل من نشکنه می گفت بذار دفعه بعد اومدم می برمت. می رفت و تا دوباره بیاد چند ماه می گذشت. می گفتم دفعه پیش گفتی این دفعه منو می بری. می گفت ...
سکوتش دریایی بود که موج ها را به تلاطم وامی داشت
دوباره در یادها زنده کنیم و روح نازنینش در درگاه ایزد منان شاد باشد. اوایل جنگ یکی از همکارانم آمد و گفت: می خواهم بروم جبهه. با تعجب نگاهش کردم. تازه ترک کرده بود. وقتی آمد پیش ما تصمیم گرفت ترک کند و دیگر لب به مواد نزند. فرمانده مرکز الکترونیک بودم و فرماندهشان بودم. اصرار کرد و پذیرفتم و بعد با هم راهی منطقه شدیم. با عده ای از شعرا برای شعرخوانی به مناطق جنگی رفتیم. نزدیک غروب بو ...
چه کسی بنان را مجبور کرد خواننده شود؟
الایام موسیقی بود و مادرم در گوش من پیانو می زد. خواهرانم نیز شروع کردند به ساز زدن نزد مرتضی خان نی داوود. بعدا خودم علاقه پیدا کردم و رفتم پیش معلمان قدیمی. اول یواشکی می رفتم تا بعد که علنی شد. آوازها و ردیف ها را خوب یاد گرفتم ولی موقعیتی نداشتم که بخوانم. تا اینکه قبل از شهریور 1320، من خودم یک خواننده کلاسیک قوی بودم. برخورد من با آقای کلنکل وزیری موجب شد که او مجبورم کند که به رادیو بروم و مرا ...
گفتگوی با جانباز نخاعی گردنی "حیدرعلی آزادی" کاش تا آخر بمانم پای کار انقلاب!
خصوصی و عمومی به سمت ایشان حرکت کنند. فاش نیوز: درباره مردم و خصوصا جوانان چه صحبتی دارید؟ - من فکر می کنم هنوز اکثر مردم پایبند به اسلام و انقلاب هستند؛ هرچند شاید قیافه برخی جوانان و یا زنان بی حجاب آدمی را ناراحت کند اما وقتی شما به نماز جمعه یا راهپیمایی هایی مثل روز قدس و 22بهمن می روید یا همین نماز عید فطر که امسال بعد از سه سال دوباره به امامت حضرت آقا در مصلی برگزار شد ...
پیام تبریک فرمانده سپاه استان سمنان به مناسبت هفته معلم
...، صمیمانه تقدیر و تشکر نمایم. در پایان؛ با استعانت از درگاه خداوند متعال و تحت توجهات حضرت، ولی عصر (عجل ا... تعالی فرجه الشریف) و منویات مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) توفیق روز افزون برای این عزیزان را آرزو دارم. سرتیپ دوم پاسدار حمید دامغانی فرمانده سپاه قائم آل محمد (عج) استان سمنان اردیبهشت ماه 1402 ...
انصراف از ازدواج به خاطر وسواس
چند روز قبل زن جوانی نزد پلیس رفت و از ربوده شدنش خبر داد و گفت: مدتی قبل از همسرم جدا شدم و با فرزندانم زندگی می کنم. حدود 3 روز قبل در خیابان قدم می زدم که یکی از اقوام دورمان را دیدم. او با خودرواش مقابلم توقف کرد اما ناگهان با تهدید چاقو مرا به زور سوار خودرواش کرد. از ترس جان خودم و بچه هایم، تسلیم شدم و او مرا به یکی از شهرهای جنوبی کشور برد. 48 ساعت در خانه اش گروگان بودم. در ...
■ حکایت نمازی؛ خدایا دیر آمدم اما...
نمی خوانم! چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم... تا دیروقت در قهوه خانه هستم و صبح اصلا بیدار نمی شوم... گفت: هر ساعتی که نیت کنی، من بیدارت می کنم. ... برخلاف هرروز که تا بعد از طلوع آفتاب می خوابیدم، در نیمه ی شب بیدار شدم. از جایم بلند شدم، دمپایی را پا کردم و به سوی حوض آب در وسط حیاط رفتم. خدایا این چه انقلابی بود که در من به پا شده بود؟ من که بودم؟ قاسم فاسق که بود؟ چشمانم را رو ...
کار را برای رضای خداوند انجام دهید
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، شهید حسن قربانی در تاریخ 10 آذرماه 1340 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. وی پس از چندی مجاهدت در جبهه های نبرد با رژیم بعثی عراق در تاریخ 17 اردیبهشت ماه 1360 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. اول هر سخن بنام الله است؛ او که یاری دهنده مستضعفان و پاسدار خون شهیدان است و هر کس که راه او را یافت به نظر من احتیاجی به وصیت ندارد و از خدا می خواهم که مرا بر هوا ...
شروط سپاه پاسداران برای آتش بس با حزب کومله کردستان در سال 1359
رادیوتلویزیون برسانند. سرانجام با چند بار دست به دست شدن مواضع پیرامون رادیوتلویزیون، این مرکز و در واقع یک برآمدگی و بلندی دیگر، در نزدیک شهر به تصرف سپاهیان پاسدار درآمد. در پی آن اطلاعیه شماره 7 سپاه پاسداران صادر و در فرازی از آن به دستاورد مزبور اشاره شد: مدت سه روز است درگیری و جنگ شروع شده و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به پشتیبانی ارتش، بعد از تذکرات و یادآوری ها، تصمیم به بهره وری از ...
نادر طالب زاده از دانشگاه کلمبیا تا میدان خون و جهاد
از بچه ها اسم من را فریاد می زد در حالی که درون مرداب پرتاب شده بود... رفتم گرفتمش، دیدم مثل سوزن از قلبش و پیشانی اش و چهار جای دستش خون فواره می زد ، آمدم دستش را بستم. صدابردار هم دست و سرش هم خورده بود، بچه ها خونین مالین بودند ، من قبل از اینکه کاری بکنم، اول زخم های اینها را بستم... خود من هم خیلی تعجب کرده بودم که اصلا تیر نخوردم و چیزیم نشده بود. بعد که رفتم نماز بخوانم، کتم را درآوردم ...
مخالفی که مدافع حرم شد
. من برای حرم حضرت زینب (س) خیلی دلم تنگ شده است! یک سال شده که نرفته ام. انگار عمه من را رد کرده و نام مرا از دفترش خط زده است! من هم پیگیری کردم، اما نشد. نهایتاً گفتم هفته بعد با هم می رویم. به خانه ما آمد و تا پاسی از شب بیدار بودیم. از منطقه و بچه ها صحبت و خاطره تعریف می کردیم. فردای آن روز به پادگان رفتیم و نماز صبح را در آنجا خواندیم. بعد از خواندن نماز سراغ کار های اعزام رفتم. می گفت ...
آدم هایی که سفر می کنند، آسان گیرند
سینما تحصیل کردم و هم زمان به مطبوعات رفتم و در همان زمان سفره ایم را شروع کردم. به گزارش ایسنا، او افزود: به یاد دارم اولین بار که در زندگی ام به تنهایی سفر رفتم سال 1372 بود که برای اولین بار تصمیم گرفتم این اعتمادبه نفس را در خودم تقویت کنم که بتوان تنها به سفر بروم. چند سال بعد سفرهای خارجی من شروع شد و دوستان مطبوعاتی ام از من می خواستند که گزارش سفرهایم را بنویسم و این گزارش ها موردتوجه ...
محسن وزوایی؛ از تسخیر لانه جاسوسی تا شهادت در الی بیت المقدس/ جنازه ام را روی مین های دشمن بیندازید
...> فاتح بازی دراز از تسخیر لانه جاسوسی تا جبهه های غرب سردار سرلشکر پاسدار شهید محسن وزوایی یکی از سرداران رشید سپاه اسلام است که پنجم مرداد سال 1339 در محله نظام آباد تهران در خانواده ای متدین و مذهبی چشم به جهان گشود. محسن دوران تحصیلی دبستان و متوسطه را با نمرات عالی گذراند. او از همان سال های نوجوانی با هدایت های پدرش که همرزم آیت الله کاشانی بود مبارزه علیه رژیم ستشماهی را آغاز کرد ...
ادعای ربودن زن مطلقه بررسی می شود
چند روز قبل زن جوانی در تهران سراسیمه به اداره پلیس رفت و از مرد آشنایی به اتهام آدم ربایی شکایت کرد. شاکی در توضیح ماجرا گفت: چند سال قبل با یکی از بستگانم ازدواج کردم و الان هم صاحب چند فرزند هستیم. زندگی ما خوب بود، اما مدتی قبل با هم اختلاف پیدا کردیم و به همین خاطر از هم جدا شدیم. من زندگی جدیدم را آغاز کردم و در شرکتی مشغول به کار شدم. هر روز به محل کارم می رفتم تا اینکه 72 ساعت قبل ...
درایت شهید صیاد شیرازی در جبران ضعف نیرو برای مقابله با ضد انقلاب در سنندج
حلقه محاصره و زیر فشار حملات مهاجمان قرار داشت بااینکه یک بالگرد شنوک، بخشی از نیرو های سپاه اصفهان و سپس تهران را از مقر فرودگاه به پادگان منتقل کرده، هنوز از نظر بروجردی وضعیت به قدری نگران کننده بود که با تأکید بسیار نیروی کمکی درخواست کرد. اگرچه درون باشگاه از دو روز گذشته تا این روز، نظمی مطلوب برقرار شده بود، تک تیراندازی ها و پرتاب پراکنده گلوله های نارنجک تفنگی و شلیک آر. پی. جی 7 ...
دستگیری قاتلان مرد باغدار در عملیات 10 ساعته پلیس اصفهان
، عنوان کرد: جوان 19 ساله که عامل اصلی قتل بود در اعترافات خود عنوان کرد به همراه دوستم برای وصول طلب 5 میلیون تومانی خودم نزد صاحب باغ رفتم که وی از پرداخت طلبم امتناع و شروع به فحاشی کرد و وقتی با اصرار من مواجه شد با سم پاش به صورتم سم پاشید که این کارش مرا حسابی عصبانی کرد دیگر چیزی نفهمیدم و خون جلوی چشمانم را گرفته بود با چاقویی که از قبل با خودم آورده بودم او را به قتل رساندم و بعد هر دو از باغ ...
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-45
روز برادرم قمه زد. قمه زدن در عراق ممنوع بود و جریمه داشت. مأمورین نتوانستند برادرم را بگیرند و مرا به جای او دستگیر کردند. دو روز در حبس و شکنجه بودم. در زندان یکی از مأمورین بعثی با چوبدستی خود سرم را شکست. الان هم جایش هست. نگاه کنید آقای خبرنگار، همین جا است... بعد مرا به اتاق رئیس خود برد. رئیس از من پرسید برای چه قمه زده ای؟ گفتم برادرم قمه زده و مأمورین شما مرا دستگیر کرده اند! رئیس پلیس گفت ...
شناسایی پیکر شهید از روی جوراب های برادر
...، آن زمان حمیدرضا حدود 11 سال سن داشت به او می گفتم اگر ژاندارم ها برای بردن سربازها آمدند به من اطلاع بده او سر جاده می ایستاد و وقتی آنها می آمدند به من خبر می داد و من پنهان می شدم، بعد از انقلاب خدمت سربازی را در سپاه پاسداران گذراندم و پس از آن به جبهه رفتم. پایان چشم انتظاری پس از 11 سال و نیم اگرچه ما فقط توانستیم از حمیدرضا چندتکه استخوان در داخل لباس هایش، چندتکه ...
شکایت دختر جوان تهرانی از دو پسر/آنها مرا ربودند و به من تعرض کردند+جزییات
هم هر دو نفر یعنی احسان و دوستش من را کتک زده و به مرا آزار دادند. اتهام سیاه را قبول ندارم بعد از اینکه شاکی شکایت خود را مطرح کرد، نوبت به احسان رسید که در برابر اتهامات از خود دفاع کند.او گفت: اتهام را قبول ندارم. من شش ماهی بود با ملیکا دوست بودم. او همیشه از بدرفتاری اعضای خانواده اش با من درددل می کرد. روز حادثه با من تماس گرفت و از من خواست دنبالش بروم. بعد با خواست ...
ماجرای التماس شهید حججی برای اعزام به سوریه / درخواست جواز شهادت از امام رضا(ع)
قالی بگیرد. بعد از سلام و حال و احوال، پرسیدم، کجا بودی این وقت شب؟ سرش را پایین انداخت و گفت: آمدم از شما خواهش کنم این سری اجازه بدهید که من بروم، گفتم: کجا؟ گفت: مأموریت. گفتم: مرد مؤمن وقت پیدا کردی آخر شبی؟ مگر من پادگان نبودم که اینجا آمدی تا این موضوع را مطرح کنی؟ تو که یک بار رفته ای، الان نوبت دیگران است که نرفته اند، گفت: قسمتان می دهم، گفتم مگر قسم الکی هست، برو به سلامت. ...
اولین حضور آیت الله خامنه ای با لباس نظامی در محضر امام خمینی (ره)+ فیلم
دانلود فیلم اصلی من یکی از دفعاتی که سال 59 از اهواز به تهران می آمدم، چون لباس نظامی تنم بود، رویش قبا می پوشیدم. رسم ما هم این بود که از راه که می رسیدیم، مستقیم خدمت امام می رفتیم. عصر یک روز پنج شنبه که برای نماز جمعه به تهران آمده بودم، مستقیم خدمت ایشان رفتم و چیزی راجع به جبهه گفتم و آمدم. شاید بار اولی بود که از جبهه خدمت ایشان می رسیدم. تا این چکمه هایم را دم ...
احمد حکیمی پور: بخشی از سناریو ترور حجاریان بودم
فوتش حلالیت خواست و گفت بالاخره من یک چنین فکر اشتباهی درمورد شما کردم. این را بعدا علم کردند! یعنی شما نگاه کنید! سال 61 و 62 موضوع منتفی شده و رفته و بعد سال 79 این را علم کردند. بالاخره این سناریوسازی ای بود که کیهان دنبال می کرد. گفتم؛ این ها فکر می کردند که سعید حجاریان از آن وضعیت بیرون نیاید و این سناریو خیلی به آن ها کمک می کرد که یک بحران امنیتی درست کنند و دولت و چهره های ...
مرندی: به نخست وزیر گفتم شایسته وزارت بهداشت نیستم/ بودجه سلامت را با چنگ و دندان می گرفتیم
ندارم پیش میر حسین موسوی نخست وزیر رفتم و گفتم : شایعه ای هست و فقط آمده ام به شما بگویم اگر این شایعه درست است خیلی خطرناک است؛من نه تقوایی دارم، نه مدیریت بلد هستم و نه تیزهوشی و نه وقت دارم . من برای خدمات به دانشگاه به ایران آمدم و مطب هم ندارم و مدام یا در وزارتخانه یا در روستا هستم و من اصلا شایستگی آن را ندارم. دیدم خیلی عکس العمل نشان نداد. از آقای خامنه ای که رئیس ...
دچار انحراف از شعارهای انقلاب شدیم/ بزرگترین نهاد میانجی در کشور ما صندوق رأی است
ربیعی: من قصدم کار مدنی بود و در تشکیلات کارگری بودم؛ درسم را هم نخوانده بودم و دلم می خواست بروم درسم را بخوانم که جنگ شد. باید تصمیم می گرفتم که یا به ارتش بپیوندم یا به سپاه. من مسئولیتی در حزب داشتم که یک روز زنده یاد شهید بهشتی را دیدم و با ایشان طرح مسئله کردم که می خواهم به سپاه بروم. گفتند حتماً می خواهی بروی؟ گفتم بله. ایشان یک یادداشتی نوشت و مرا به سپاه معرفی کرد. روزی که به سپاه ر ...