سایر منابع:
سایر خبرها
شوهر صیغه ای زن جوان را آتش زد
و ماجرا را به پلیس گزارش دادم. وی ادامه داد: همان موقع یک مأمور همراه من از کلانتری بیرون آمد و در بازرسی ماشین سامیار، ظرف اسید را پیدا کرد. همان جا پرونده ای تشکیل شد و من وکیل گرفتم تا بتوانم از دست سامیار خلاص شوم، اما چند روز بعد او با گالن بنزین به خانه ام در شهر ری حمله ور شد و من و خانه را به آتش کشید. داستان عجیب مرد آتش افروز با ثبت شکایت، مأموران به ردیابی ...
حمله وحشتناک مرد عاشق پیشه به خانه همسر صیغه ای اش+جزئیات
گالن بنزین وارد خانه شد. او که حال طبیعی نداشت و فحاشی می کرد بنزین را روی من و همه جای خانه پاشید و قبل از اینکه فندک بزند پسرم را از اتاق بیرون انداخت. سامیار بابی رحمی تمام فندک زد و من سرتا پا آتش گرفتم. او بلافاصله بعد از این کار فرار کرد و من در حالی که می سوختم، پتویی را دور خودم پیچیدم و آتش را خاموش کردم. با فریادهای کمک خواهی من و گریه های پسرم، همسایه ها سر رسیدند و شعله های آتش را ...
نابینایی که با پادرمیانی امام زمان(عج) خیاط شد
کرد و به رحمت خدا رفت. او پسر بزرگ و تنها پسرم بود که سال های پیش این امانت را به خدا بازگرداندم. غم از دست دادن فرزند جوان، داغی است که هرگز از قلب مادر پاک نمی شود. فاطمه خانم هنوز وقتی از پسرش حرف می زند چشمهایش را حلقه ای از مروارید اشک می پوشاند و پلک هایش سرخ می شود. لرزش صدایش را کنترل می کند تا ادامه حرفش را بگوید: اندکی بعد از اینکه پسرم را از دست دادم با خودم گفتم که چه قدر ...
پسر دوگانه سوز ایرانی | پسری که روزی نیم لیتر بنزین را مثل نوشابه سر می کشید
از دهانش رفته بود و او جیغ می کشید و سعی داشت دوباره خودش را نزدیک موتور کند. البته من این اجازه را به او ندادم و آن روز پسرمان مهمانی را زهرمان کرد . البته صحنه بنزین خوری پسر بچه روستایی به همین جا ختم نشد؛ چراکه محمد علی یکبار دیگر و بعد از آن ماجرا در مقابل همه اعضای خانواده اش شیلنگ بنزین موتور پدرش را از جا درآورد و به دهانش فرو برد. آن روز پدر و مادر محمدعلی و برادر ...
روایت زائران بیت ا... الحرام پس از سال ها انتظاراز حس و حال سفرشان به سرزمین وحی
می کند و با اشک شوق می گوید: هفت سال پیش که اولین بار نوبتمان شد، به علت بیماری دخترمان فقط همسرم عازم حج واجب شد و کمی بعد هم فوت کرد. حالا که دوباره قرعه به نامم افتاده است، همراه پسرم عازم این سفر معنوی هستم و از خدا برای همه آرزوی سلامت جسم و جان و ایمان دارم. با مستمری همسر مرحومم عازم شده ام زهرا مشیری، دیگرزائر مشهدی، سال 1383 همسرش را برای حج واجب ثبت نام کرده است، اما پس از یک ...
بی عفتی زن جوان در مهمانی های شرم آور شوهرش / با گریه به آغوش آنها رفتم !
.... با وجود این من با همه سختی ها به تحصیلاتم ادامه دادم و برای ادامه تحصیل در مقطع کاردانی وارد دانشگاه شدم. این در حالی بود که باز هم خانواده ام اهمیتی به این موضوع نمی دادند و از من حمایت نمی کردند. آشنایی با سالومه هنوز یک ماه بیشتر از حضورم در دانشگاه نگذشته بود که با سالومه آشنا شدم. او همکلاسی ام بود و پدرش وضعیت مالی خوبی داشت. خیلی زود ارتباط من ...
دوستم با شوهرم را در وضعیت بدی دیدم / هر 2 به من خیانت کردند
و به سرعت به خانه رفتم و لیلا را با همسرم دیدم . وقتی آن صحنه را دیدم حتی نمی توانستم با آنها صحبت کنم. آنها به اعتماد من خیانت کرده بودند . لیلا سعی داشت آن صحنه را توجیه کند اما من نگذاشتم حرفی بزند و وسایل خودم و دخترم را برداشتم و به خانه پدرم رفتم . بعد ها فهمیدم از همان ماه های اول با هم رابطه داشتند و من با خوش خیالی ماه ها به جای زندگی ام خرج خوش گذرانی های آنهارا می ...
باید صبر داشته باشیم، روزهای خوب دوباره می آیند
...> همسرم خیلی پای من سختی کشید، چند دفعه ترک کردم، اما از کمپ فرار می کردم، یک نفر را توی خیابان دیدم که کارتن خواب بود و همیشه با خودم می گفتم، من مثل فلانی نمیشم، اما یک روز رسید که من هم کارتن خواب شدم و همان فرد توی جوب کارتن جمع می کرد و من هم توی جوب آن طرف خیابان بودم و دنبال کارتن می گشتم، همان لحظه تصمیم گرفتم، ترک کنم و 5 سال قبل برای ترک اقدام کردم. قبل از اینکه ترک کنم، با خودم می ...
مسی: به بارسا برنمی گردم، به اینتر میامی می روم
. آن را چگونه دیده ای؟ آیا دلتنگ آن هستی؟ بله، بدیهی است که بله، من دلتنگ هستم. فقط می گفتم حقیقت این است که سال اول اینجا برای من خیلی سخت بود، اینکه بعد از رفتن همه چیز چطور گذشت. بدیهی است که تیم را دنبال می کردم، بازی ها را تماشا می کردم و همیشه آرزوی خاطرات و حضور در آنجا را داشتم. از قهرمانی بارسلونا در لالیگا خوشحال بودی؟ بله، بدیهی است. تمام سال تیم را دنبال ...
مسی به اینترمیامی پیوست/ بیلنگهام رسما مادریدی شد
احساسات متفاوت. حقیقت این است که سال اول بسیار سخت بود، همانطور که قبلاً گفته ام، به دلایل مختلف. سال دوم، شش ماه اول، احساس خیلی خیلی خوبی داشتم، خیلی در باشگاه، در شهر، با خانواده ام راحت بودم. وسط فصل زمان برگزاری جام جهانی بود و فکر می کنم جام جهانی به طور کلی همه تیم ها را درگیر کرد، چنین رقابت مهمی در میانه فصل برای اولین بار تاثیرگذار بود. فکر می کنم این جام فصل را خیلی شرطی کرد. انتظار داشتم ...
فرار دختر از ثروت پدر
اما این دختر تک فرزند خانواده همیشه یک غمی در دلش سنگینی می کرد. اینکه هیچ کسی باورش نمی کرد، همه فکر می کردند با اینکه 17 ساله است اما هنوز یک دختر کوچولو و لوس است که نیاز دارد مدام از او مراقبت شود تا مبادا اتفاقی برایش بیفتد. این صحبت ها را زهرا وقتی که در مرکز مشاوره آرامش پلیس شرق تهران روبه روی کارشناس مشاوره نشسته بود، مطرح کرد. سارا گفت: بعد از چند سال با نذر و نیاز ...
مادرم یک تنه زمین گندمی همسایه را درو کرد+فیلم
سال 1368 جلوی چشمانم زنده شد. همان صبحی که زن و مرد جوان همه شب را نخوابیده بودند تا حمدِ شفا بخوانند. همان صبحی که هیچ کس در خانه ما سر سفره صبحانه ننشست و نانِ داغ بیات شد. همان صبحی که مرد جوان سر سفره لب هایش لرزید و رو به زن جوان گفت: امام رفت . راستش برای اولین بار بود دیدم که اشک پدر چکید! پدر بعد از گفتن این جمله هنوز نفس نکشیده بود که مادر ضجه زنان به سمت حیاط دوید تا به آسمان نزدیک تر ...
شایعاتی که هرسال علیه امام خمینی(ره) تکرار می شوند
به گزارش مشرق ، سی و چهار سال از ارتحال امام خمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی می گذرد؛ شخصیتی که نلسون ماندلا، از ایشان به عنوان فرزند مشهور اسلام نام برد و گفت: او در نشان دادن راه درست به نسل های حاضر و آینده مسلمانان سهم به سزایی داشته است. میخائیل گورباچف، رهبر شوروی کمونیستی هم گفته بود: امام خمینی(ره) فراتر از زمان می اندیشید و در بعد مکان نمی گنجید. او توانست اثر بزرگی در تاریخ ...
بانوی تازه مسلمان شده برزیلی در یاسوج: در برزیل وقتی لباس تنگ و جلفی می پوشیدیم ما را اذیت می کردند
...: من در اینجا درس می خوانم و بعد به کشورم برمی گردم تا تبلیغ کنم البته برایم بازگشت به برزیل سخت است چون برای امنیت فرزندانم می ترسم. نجیبان خطاب به دانشجویان گفت: شما ها سختی نکشیدید و اذیت نشدید اما ما با سختی مواجه شدیم باید درس بخوانیم و به مردم کمک کنیم. وی در پاسخ به سؤال یکی از دانشجویان که پرسید نظر شما نسبت به اهل بیت علیه السلام چیست: خاطره ای را تعریف کرد که 2 سال تمام به ...
معماری داخلی چگونه به انسان ها منزلت می بخشد؟
چندی پیش برنامه ای از سخنرانی یک معمار تجربی تماشا می کردم که از نخستین تجربه پدر شدنش تعریف می کرد. او می گفت وقتی به بیمارستان مراجعه کردیم با توجه به استرس هایی که من و همسرم داشتیم، فضای موجود حال بدتری برای ما ایجاد کرد. دردهای قبل زایمان در یک اتاق بدون نور با رنگ بژ، حس تنهایی و راحت نبودن را کاملا از طرف فضای بیمارستان القا می کرد. در حالی که ما در آن شرایط نیاز داشتیم حس صمیمیت یا در ...
کسب وکار خانگی، بهینه سازی سرمایه های اندک
بودند پس از بازنشستگی با انواع کلاس های ورزشی و آموزشی خودم را سرگرم کرده بودم، اما زمان زیادی از دست می دادم. در ذهنم بود برخی خانم ها مجبورند کار کنند و دوست داشتم در حد وسع خودم برای افراد فرصت کار کردن فراهم کنم و تصمیم گرفتم کاری را شروع کنم. آزمون و خطا در تولید عضو کانون زنان بازرگان ادامه داد: همسرم کوهنورد و طبیعت گرد است و هرازگاهی من با او همراه می شدم. کسانی که ...
استاد دانشگاه: نگاه والای امام به جایگاه زن بی همتاست
اینکه کسانی که جنگ جهانی راه می اندازند افرادی هستند که مادر در مرحله ای که باید با آنها ارتباط روحی برقرار می کرد، ناموفق بوده است. امام اصرار داشتند که زنان باید در همه مقدرات امور شرکت کنند روح افزا تأکید کرد: در موضوع حضور زن، افتخار می کنند که بعد از انقلاب زنان ما در همه بخش ها حضور دارند و اصرار هم داشتند که زنان باید در همه مقدرات امور شرکت کنند. به گفته ...
بحران سلامت روان در افغانستان
، مشهود است که از درد عمیقی رنج می برد: زندگی ما نابود شده. دیگر دنیا برای من بی معنی شده است. احساس پوچی می کنم. حال و روز همسرم هم همینطور است. تحمل اینکه در خانه ای زندگی کند که دخترمان در آن خودش را کشته برای او غیر ممکن است. مورد دیگر دختری است که در بیست و چند سالگی خودکشی کرده است. پدر این دختر می گوید: او می خواست پزشک شود. وقتی مدارس تعطیل شد، بسیار افسرده و ناراحت شده بود...بعد از ...
عقرب سیاه کابوس زنان تهرانی| ماجرای آزار و اذیت زنان مسافر
زن جوان سوار خودروی پژو شد و به راننده گفت دربست. تازه از مطب دکتر می آمد و حالش اصلا خوب نبود. راننده جوان هنوز چند کیلومتری نرفته بود که برگشت و از زن جوان خواست تا بیاید جلو و روی صندلی کنار راننده بنشیند. این حرف راننده برای زن جوان کمی مشکوک به نظر می رسید. با خودش گفت که این مرد حتما نقشه ای در سر دارد و پرسید: برای چی بیایم جلو؟ من راحتم. راننده جوان کسی نبود جز مردی که پلیس از ماه ها قبل در تعقیب او بود. ...
قتل به خاطر دو میلیون تومان در بندرعباس!
...: مردی که 3سال قبل در جریان درگیری با صاحب کارش به خاطر 2میلیون تومان رویش بنزین ریخته و او را به آتش کشیده بود با اعلام رضایت اولیای دم از قصاص گریخت. اواسط سال99 به بازپرس جنایی بندرعباس خبر رسید که مردی که دچار سوختگی شدیدی شده بود، بعد از حدود 10روز تحمل درد و سوختگی روی تخت بیمارستان جانش را از دست داده است. آنطور که شواهد نشان می داد این مرد توسط یکی از همکارانش که با او اختلاف داشت ...
انتقام مخوف از قاتلان گوش بر / وقتی شرور مخوف عاشق یک زن شد! + عکس
گرفتم اما حالا می خواهم حقیقت را بگویم.من آن شب کلاشینکف در دست نداشتم و شهاب دست به شلیک زد. دومین جنایت در ورامین در حالی که کمتر از یکسال از جنایت گذشته و تحقیقات دادگاه برای افشای حقیقت ادامه داشت در شامگاه 12 خرداد ماه سال 99 صدای شلیک های پیاپی در خیابان رسالت ورامین پیچید و برادر جواد سوار بر پرشیای نقره ای مقابل خانه پدری اش هدف شلیک خونین قرار گرفت و در خون غلتید. ...
قدم به قدم با کودک قرآنی همراه باشیم
آهویی متولد 1354 هستم؛ پس از اخذ دیپلم وارد حوزه علمیه شده و تا مقطع سطح 2 تحصیلاتم را ادامه دادم. در سال 1378 وارد مؤسسه آموزشی پژوهشی حضرت امام خمینی(ره) شدم و تحت نظر مرحوم آیت الله مصباح یزدی به مدت چهار سال در رشته فلسفه مشغول به تحصیل شدم و پس از آن در شهر قم سطح 3 حوزه علمیه را با رشته کلام ادامه دادم و در حال حاضر در کسوت روحانیت در هر کجا که احساس نیاز شود مشغول خدمتگزاری هستم و اکنون در ...
راهکاری برای خاکسپاری پیکر امام (ره) در میان انبوه جمعیت/ از بوسیدن پیکر مطهر در سیل عزاداران تا تبرک ...
را به عنوان تبرک بردند، کفش هایم هم زیر خاک رفت و هیچ کس هم نبود به دادم برسد. داشتم خفه می شدم که با خود گفتم: تقدیرم این است که با امام بمیرم در یک لحظه زندگی ام را مرور کرده و دیدم که هیچ مشکلی ندارم؛ همین لحظه روزنه ای پیدا شد و من از زیر پای جمعیت خودم را نجات دادم، تلویزیون که مراسم را مستقیم پخش می کرد، عد ه ای از دوستان داخل قبر رفتنم را دیده بودند؛ اما بیرون آمدنم را ندیده بودند و نگران ...
روایتی تلخ از 15 خرداد خونین بانه
همان روز به تبریز رفتم در بیمارستان به طور اتفاقی یکی از فامیل های نزدیک را که در بیمارستان بستری بود دیدم و من را پیش همسرم برد همسرم همچنان بی هوش اما زنده بود و پای راستش و قسمتی از لگنش از بین رفته بود. زیبا شالباف نیز که بعد از سه ماه از بمباران 15 خرداد به هوش آمده بود و اکنون با عصا راه می رود، روایت های آن روز قبل از بمباران به یاد دارد گفت: منزل ما در خیابان شهدا بود دست بچه ...
می دانستم شوهرم در خانه دوربین گذاشته ! / دنبال ارتباط های سیاهم بود !
باردار شدم و پسرم به دنیا آمد ولی رفتارهای اسماعیل سخت گیرانه تر شد. حالا او دوربین مخفی در خانه نصب می کرد و گوشی تلفن مرا نیز با خودش می برد و مدام آن را بررسی می کرد تا با کسی ارتباط نداشته باشم. در این مدت نزد مشاور هم رفتیم و او گفت در طول 11 سال زندگی مشترک هیچ گاه رفتار ناشایستی از من ندیده است ولی باز پاسخ می داد که همسرم زنی زرنگ است و طوری ارتباط هایش را پنهان می کند که من نتوانم این ماجرا را آشکار کنم! اکنون نیز 11 سال است که به سختی مجازات می شوم و هیچ چاره ای ندارم ... کدخبر: 898196 1402/03/15 17:00:00 لینک کپی شد ...
همسرم باعث شد با دختران دم بخت طرح دوستی بریزم!
مان وقتی در راه بازگشت به خانه بودم، فرزاد با شگردی خاص، طلاهایم را به سرقت برد. وی گفت: فرزاد خودش را طلافروش معرفی کرده بود و چندی قبل از من خواست تا طلاهایم را برای سرمایه گذاری در اختیار او قرار بدهم. من از همه جا بی خبر طلاهایم را در کیفم قرار دادم و فرزاد به بهانه اینکه می خواهد کنار خیابان پارک کند از من خواست تا از ماشین پیاده شوم و به مغازه طلا و جواهر فروشی او در پاساژ بروم ...
عشق به دختر مسافر مرا به خاک سیاه نشاند
.... در این میان من تحصیلاتم را تا پایان مقطع راهنمایی ادامه دادم، ولی رابطه خوبی با ناظم مدرسه نداشتم؛ چرا که او تصور می کرد من با رفتارهایم قصد تمسخر یا تحقیر او را دارم. متاسفانه در همین روزها بود که برای شکستن یک خودکار با یکی از همکلاسی هایم درگیر شدم و کار به کتک کاری کشید. این ماجرا دستاویزی شد تا ناظم مدرسه همه رفتارهای زشت و ناهنجار مرا یک جا جمع کند تا جایی که مرا از کلاس ...
حاشیه نگاری| ما معمولی ها خودمان آمدیم
! یک برگه هم می دید به ما نامه بنویسیم و می گویم که این برای کارم لازم است. دلم نمی آید دست رد به سینه چند نفرشان بزنم. یکی از آنها اسماء توفیقی است که 21 سال دارد. می گویم: کاغذ و خودکار امانت به شرطی که بگویی می خواهی چه بنویسی! می خندد و می گوید که خیلی خصوصی هم نیست. برای رهبرم نامه می نویسم برای همان آقایی که ما بسیجی های دانشگاه هر وقت کم می آوریم باز خودش و حرف هایش چراغ راهمان ...