در غربت 7 سالۀ اسارتِ اردوگاه مُوصل، خدا را می دیدیم/از زندگی بعد از ...
سایر منابع:
سایر خبرها
جست و جوی آسمان در غربت
ایران بروی یا اروپا یا همین جا بمانی. کسی به اروپا نمی رفت، همه به ایران آمدند، بعد ناممان را در برگه نوشتند. 19 شهریور سال 69 آمدم و از مرز خسروی عبور کردیم. 19 شهریور ما را از تکریت سوار کردند و تا لب مرز مستقیم آوردند، بدون اینکه به ما آب و غذا بدهند، حدود ساعت 4 تا 5 بعدازظهر به مرز رسیدم. دو نفر مسلح جلو و پشت سر ما بودند تا اینکه لب مرز همه ما را پیاده کردند. اتوبوس های ایران عراقی ها ...
مادر سرباز عراقی خطاب به پسرش: شیرم حرامت باد اگر به اسرای ایرانی آسیب بزنی
.... خودم پرچم ، مرز و حکومت دارم. آنها خیلی تلاش کردند من را جذب کنند اما به لطف خدا موفق نشدند. اردیبهشت سال 61 بود که با اسرای عملیات فتح المبین کارت صلیب سرخ به من دادند. یعنی پس از 18 ماه خانواده ام از زنده بودن من مطلع شدند. من 118 ماه اسارت کشیدم. درواقع دوره اسارتم از نوجوانی آغاز شد و در 25 سالگی به اتمام رسید. حسین اسلامی، اسارتگاه موصل یک سال 62 ...
از رنج شکنجه تا شیرینی آزادی با کتک بعثی ها
شما مفقودالاثر هستین واسامی به صلیب سرخ ندادند ،تا آخر عمر باید اینجا باشین تااینکه یک روز صبح ساعت 6 صبح همیشه ساعت 5 صبح برپا میزدن دیدیم یک دستگاه پاترول سفید رنگ آمد داخل اردوگاه که 4 نفر داخلش بود، 2نفر زن 2نفر مرد یکی از زنها فارسی صحبت میکردن ویکی از مردها سریع دستور دادن همه را بیارید بیرون آمدیم بیرون صف کشیدیم دیدیم یکی از زنها یک بلندگو دستی دستش گرفت گفت خوشحالم که می خواهید آزاد شوید ...
دفاع مقدس و دفاع از حرم؛ در ماهیت متفاوت اما در اسارت شبیه/ تلاش می کنیم به سمت خلاصه گویی برویم
سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): سردار مهدی محبی متولد سال 1344در عملیات بیت المقدس در سال 1367به اسارت نیروهای بعثی درآمد و در سال 1369آزاد شد. او دوران اسارت خود را در اردوگاه های بعقوبه و تکریت به سر بردند و بعد از دوران آزادگی در ستاد نیروهای مشترک سپاه مشغول به فعالیت شدند. فرزانه قلعه قوند؛ مدیر انتشارات پیام آزادگان و نویسنده و شاعر است که به صورت جدی در حوزه آزادگان فعالیت ...
خانواده ام با تصور شهادتم تا یک سال برایم مزار ایجاد کرده بودند
که مجروحیت شدیدتری نسبت به بقیه داشتند به شهادت رسیدند و بعد ها هم افرادی بر اثر بیماری در اردوگاه شهید شدند. آیا در زمان اسارت رابطه مکتوبی با خانواده داشتید؟ مدت یک سال به عنوان مفقودی بودم و حتی مراسم شهادت، سوم، هفتم و چهلم مرا برگزار کرده بودند، اما بعد از یک سال که صلیب سرخ به اردوگاه آمد، امکان مکاتبه برای اسرا فراهم شد و در آن زمان بود که بعد از یک سال اولین نامه ام ...
سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه ها و همه دیدگاه ها حضور داشتند/ هنرمندان و نخبگان سرمایه های تمدنی ...
داشتیم چهره امام را در لحظات آخر ببینیم. در اتوبوس بچه ها باز اشک و گریه بود. ما را از کرند غرب به کرمانشاه بردند و بعد به تهران آوردند. در قصر فیروزه ما دو شب قرنطینه بودیم و بعد از آن، اولین جایی که ما را بردند، مرقد بود. فیلم آن روز هست. ما از قصر فیروزه احساسمان این بود که انگار واقعاً به دیدار امام می رویم و احساس غریبی داشتیم. عرض کردم آن فیلم را حتماً شما بگیرید و ببینید بچه ها لحظه ایی که از ...
رونمایی از تاریخ شفاهی و مستندات آزادگان سرافراز در حرم مطهر رضوی
این پروژه سعی شد تا گزارش مستندی از روایات شفاهی تمام اردوگاه های آزادگان موصل، تکریت، بعقوبه، رمادیه و الرشید استخراج شود. علاوه بر مصاحبه و تاریخ شفاهی، تعدادی عکس نیز از این افتخارآفرینان موجود است که قدیمی ترین آن مربوط به گروهی از آزادگان در سال 1364 است که در زمان اسارت گرفته شده و با مشخصات کامل در همان زمان برای خانواده هایشان ارسال شده است. تصاویری از دوران اسارت ...
ناگفته های روزهای تبادل اسرا؛ جزئیاتی از سرنوشت آزاده مسیحی+فیلم
تحمل سال های اسارت خود در اردوگاه های عراق پای به میهن اسلامی گذاشتند و به آغوش خانواده های خود بازگشتند آزادگان سفیران انقلاب اسلامی در دل دشمن بعثی بودند که حتی زیر شکنجه ها هم دست از آرمان های انقلاب اسلامی برنداشتند. برگ برگ تاریخ پر افتخار دفاع مقدس سرشار از حماسه های حماسه سازان دلاور، شهدای عزیز و جانبازان و آزادگان و رزمندگان دلاور اسلام است. آزادگان در دوران اسارت خود در ...
روایت حبیب از اسارت تا خون بهایی که پرداخت شد
معنایی ندارد چند سال گذشت؛ حبیب الله به همه چیز عادت کرده بود، از نظر ظاهری هم ضعیف شد، در اردوگاه چیزی به نام شام معنایی ندارد، صبحانه هر روز آش شوربا (غذایی شبیه به عدسی) و ناهار هم یک خورشت کنار نفری 7 قاشق برنج بود و تمام، مواد غذایی هم درجه سه، به نوعی می توان گفت معده ها کوچک شده بود اما دل ها بزرگ و بزرگ تر. حبیب الله که دیگر پا به عرصه جوانی گذاشته بود، پیرایشگر اردوگاه ...
در اسارت، برزخ نزدیک تر از آزادی بود
یکی از رزمندگان شلیک کرد او ناگهان تکان خورد بعد به بچه ها گفت لو رفتیم وقتی آن ها متوجه شدند ما زنده ایم سریع به ما نزدیک شدند دستانمان را بستند و با خود به اسارت بردند. بعثی ها دوست داشتند ما بمیریم یا زجر بکشیم به همین دلیل ما را به بیمارستان نبردند، ما را به یک شهر نزدیک جنوب کشور بردند و بعد از 15 روز به موصل در بغداد منتقل کردند در موصل چهار آسایشگاه وجود داشت؛ آنجا رزمندگانی از ...
صلواتی که کاسه کوزه بعثی ها را بر هم زد
که 18 سال داشت، اسیر می شود و پس از 90 ماه و 7 روز اسارت و یک سال بعد از پذیرش قطعنامه در تاریخ 27 مرداد ماه 1369 از بند اسارت آزاد می شود. روایتی از 90 ماه و هفت روز اسارت در اردوگاه موصل عراق مهدی صالح پور آزاده 8 سال دفاع مقدس با اشاره به دوران اسارت خود می گوید: دوران اسارت، بخشی از تاریخ هشت سال دفاع مقدس ملت قهرمان ایران را در برابر متجاوزان بعثی تشکیل می دهد و سرگذشت ...
تقابل فرهنگی آزادگان با خشونت بعثی ها
: ابوالفضل علمدار، خمینی را نگهدار اینجا بود که نظامیان عراقی به شدت بچه ها را کتک زدند و توهین کردند. عسکری اضافه کرد: ما را برای ناهار به مهمانسرای حضرت عباس(ع) بردند و در آنجا بعد از چند سال اسرای ایرانی طعم گوشت را چشیدند و غذای درستی خوردند و حدود ساعت 3 بعدازظهر بود که عازم موصل شدیم، با توجه به هیجاناتی که اسرای ایرانی در سفر زیارتی ایجاد کرده بودند و گزارشاتی که به صدام رسیده بود، از ...
هم نوایی حسینی های اردوگاه موصل با اسرای کربلا + صوت
سعید پناهنده یکی از هزاران آزاده دفاع مقدس است که در سال 61 بعد از دو سه عملیات موفقیت آمیز، در مرحله اول عملیات رمضان به اسارت رژیم بعث عراق در آمد و سه هزار روز از دوران نوجوانی و جوانی خود را در اردوگاه موصل با انبوهی از خاطرات تلخ و شیرین سپری کرد. به ویژه انس و الفت این معلم تجوید اردوگاه موصل یک با قرآن و توفیقش برای حفظ قرآن کریم در دوران اسارت باعث شد رنج ها و مصائب این دوران سخت برایش ...
فریاد مرگ بر صدام آزادگان ایرانی در اسارت
دو هفته از رحلت امام (ره) می گذشت، اما آنقدر این موضوع برای آن ها اهمیت داشت که بعد از گذشت این مدت هنوز هم تیتر صفحه نخست آن، خبر رحلت بود. اردوگاه اسراء را سیاهپوش امام (ره) کردیم و تعدادی پارچه سیاه داشتیم که آن ها را در اردوگاه نصب کردیم و با دو جلد قرآنی که از طرف صلیب سرخ برایمان آورده بودند یک به یک و نوبت به نوبت قرآن می خواندیم. همان روز که بچه ها متوجه رحلت امام شدند تمام قواعد ...
تلخ ترین خاطرات یک اسیر جنگ 2 روز بعد از آزادی!
زندگی من همان چند ساعت بود که شکنجه شدم و از حال رفتم و نام ائمه را صدا می زدم. با حال خرابی ما را بردند داخل آسایشگاه و چند روز بعد حالمان بهتر شد. حدود 200 شلاق خوردم که در برابر شکنجه بعضی دیگر، این صفر بود. حرم مطهر امام حسین (ع) شهریور سال 66 خبر رسید آزادی نزدیک است دی ماه سال 68 دو سه تا نقل و انتقال داشتیم. نهایت 50 نفر از ما را از موصل 2 بردند موصل 1 ...
روایت 10 سال اسارت؛ اشک و لبخندهایی که در زندان های بعثی گذشت
خبرگزاری فارس؛ کرمانشاه، پرستو چمنی - آزادگان یک سرمایه عظیم اجتماعی و فرهنگی برای کشور ما هستند، آزادگانی که با تحمل شکنجه ها، تلخی ها و آزارهای بسیار رژیم بعثی عراق، بهترین دوران عمر خود را در اردوگاه های مخوف و بعضا سلول های تنگ و تاریک سپری کردند. آزادگان سرافراز ایران با وجود شکن
بازگشت گنجینه های مقاومت/ دولت سری در موصل
سپری کرده است. غلامرضا ضیا در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان از خراسان جنوبی با بیان اینکه هفت سال اسارت تلخی و شیرینی های فراوانی داشت، می گوید: خوشبختانه پس از اسارت و زمانی که به اردوگاه اعزام شدیم نیروهای صلیب سرخ در اردوگاه بودند و همین امر باعث صدور کارت اسارت به شماره 7555 شد و به این ترتیب بر خلاف تعداد دیگری از رزمندگان، خانواده طی 45 روز از اسارت من مطلع شدند. وی ...
خاطرات اسارت یک افسر ارتشی/ اتحاد و یکدلی ایرانی ها، بعثی ها را عاجز کرده بود
متعجب شده بودند. روزهای اول در اتاقی سه در چهار حدود 27 نفر بودیم که هر کدام فقط یک ونیم موزائیک جا داشتیم، نه خبری از آب بود و نه دستشویی و نه هیچ چیز دیگر، نمی دانم همان آب و غذای اندک را چطور مسموم می کردند که حال همه بچه ها بد می شد و به دلیل دسترسی نداشتن به سرویس بهداشتی بچه ها اذیت می شدند، فقط دو ساعت در شبانه روز حق هواخوری داشتیم. بعد از مدتی به شهر تکریت و اردوگاه صلاح الدین ...
نگهبان عراقی با اسرا گریه می کرد/11ماه مفقودالاثر بودیم
است و به اردوگاه و آسایشگاه هم کشیده شده کم کم خودشان مواد شوینده برای ما آوردند. در ماه دوم یا سوم اسارت بود که برای هر آسایشگاه دو تا قرآن آوردند. این قرآن ها در طول 24 ساعت هر ساعت دست یکی از بچه ها بود؛ تلاوت می کرد، به نفر بعدی می داد. اسرای عملیات خیبر را در اردوگاه موصل 1 و 2 جمع کردند؛ تا دو سه ماهی هیچ وسیله ای نداشتیم. امکانات رفاهی اصلاً وجود نداشت حتی ما با همان لباس خاکی و ...
آزادگان، شناسنامه عزت و افتخار ایران اسلامی و وفاداری به میهن هستند
درگیر می شدند و از اطاعت دستورات عراقی ها سر باز می زدند. بعداز گذشت چند روز به ما لباس نو دادند و آن ها را پوشیدیم. یک جلد قرآن به بچه ها می دادند که ما فقط قرآن را بوسیدیم و به خودشان برگرداندیم حتی به زور هم متوسل نشدند، همه بچه ها به عراقی ها می گفتند شما مسلمان نیستید. زیارت امام حسین(ع) آرزوی قلبی همه رزمنده ها بود وی زیارت کربلا و حرم امام حسین(ع) را آرزوی قلبی همه ...
آقا معلمی که از اسارت برنگشت
فاش نیوز - شهید فرخی راد در سال 61 در عملیات رمضان به اسارت نیروهای بعث درآمد که در زندان های بعث عراق و پس از تحمل سختی ها و انواع شکنجه های مزدوران بعثی به فیض شهادت نائل آمدند. به گزارش خبرگزاری تسنیم از دزفول، مردم ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بدون اینک فرصتی برای لمس شیرینی و تاثیرات آن داشته باشند، درگیر اهداف شوم رژیم بعثی عراق با آغاز جنگ تحمیلی شدند. جنگی که اساس آن را ...
تمام بدنم کرم گذاشته بود/ هیچ تضمینی نبود که صدام مبادله را به هم نزند
سپس با ماشین استخبارات به دژبان مرکز برده شدیم. در دژبان مرکز سوار اتوبوس شدیم و بعد به اردوگاه رمادیه 3 رفتیم. تقریبا غروب بود رسیدم تا در آسایشگاه مستقر شویم. هوا کاملا تاریک شده بود. یک دست لباس و یک دشداشه به ما دادند. دوش گرفتیم و لباسمان را عوض کردیم. اولین اسرای آن اردوگاه اسرای عملیات بدر بودند. حیات: فکر می کردید اسیر شوید؟ تصورتان از اسارت چگونه بود؟ خاجی: روز اول ...
چند روایت درباره آزادگان؛ از ام الاسرا تا عراقی هایی که در ایران ماندند
جنگ تحمیلی مرحوم قنبرعلی بهارستانی، آزاده و جانباز 70 درصد دفاع مقدس که لقب جوان ترین آزاده دفاع مقدس را دارد، در 11 سالگی و در مهرماه سال 59، در جاده ماهشهر آبادان به همراه پدرش به اسارت درآمد و به اردوگاه موصل منتقل شد. او مدتی بعد، پس از انتقال تعدادی از اسرا از اردوگاه رمادی به موصل، متوجه حضور برادر دیگر خود در آن اردوگاه و با درخواست های مکرر، برادر دیگر نیز به اردوگاه موصل منتقل ...
ناگفته های 68 ماه اسارت، از زبان یکی از کم سن و سال ترین آزاده ها
کرمان اسرا را درمان می کردند. وی خاطرنشان کرد: این دو پزشک با تلاش فراوان برای درمان اسرا به دلیل کمبود امکانات و مشکلات، عمل های جراحی را از ساعت هفت شب به بعد انجام می دادند، ولی چون از نظر بهداشتی مشکلاتی وجود داشت بعضاً بر اثر یک بیماری ساده چندین عزیز را در اسارت از دست می دادیم. این آزاده دوران دفاع مقدس گفت: بعد از یک ماه به اردوگاه موصل جایی که تمام آزادگان عملیات ...
روایتی از 777 روز اسارت در اردوگاه های رژیم بعثی
اما با مقاومت و ایثار بچه های بسیجی ، سپاه و ارتش، با فرماندهی امیر سرتیپ صیاد شیرازی توانستند جلوی عراقی ها بایستند و مجاهدین نیز از طریق هلی برد سد راه آنها شدند و در مجموع رژیم بعث با شکست سنگینی از منطقه خارج شد. روز اسارت، او و تعدادی از همرزمانش را با چشم و دست های بسته به اردوگاه بردند و می گوید: تا مدت ها حق بیرون آمدن از آسایشگاه را نداشتیم، رفتار سربازان با اسرای ایرانی بسیار بد ...
زیارت امام خمینی پاداش حافظان قرآن بود
برای مداوا یا کاهش درد پا به ذهنش رسیده پاره کردن شلوار و گره زدن یک پاچه آن به دور پایش برای بند آمدن خون بود. وی از روزها و شب های اسارت سخن به زبان آورد و گفت: ابتدا ما را به بصره بردند و بعد از یک هفته تا 10 روز، به بغداد منتقل کردند و بعد نیز به ترتیب به اردوگاه های موصل1 که بعدها تبدیل شد به موصل2 و سپس به اردوگاه موصل3 رفتیم که بعدها به موصل4 تبدیل شد که همه اینها در شهر موصل واقع ...
صحنه های شهادت و جانبازی همسنگرانم را فراموش نمی کنم
احمدرضا مداح آزاده و جانباز دوران دفاع مقدس و فعال رسانه ای و عکاس خبری در گفت وگو با خبرنگار دفاع پرس ، اظهار داشت: وقتی اسیر شدیم ما را بر خودرو نفربری سوار کردند و به العمارة عراق بردند، بعد بغداد و پس از آن هم ما را به کمپ 9 رمادیه در نزدیک فلوجه عراق در استان الانبار منتقل کردند و چهار سال و 3 ماه در اسارت بودم. مداح در خصوص وضعیت اردوگاه آزادگان در عراق اظهار داشت: وضعیت بهداشتی ...
استقامتی ستودنی در روزهای سخت/ باز خوانی خاطرات دو تن از آزادگان ملایری
جماعت با یک عمر نماز جماعت هایی که خواندم برایم برابری می کند که البته بسیاری از همان اسرا در همان روزهای اول به علت شدت جراحات شهید شدند و به اردوگاه نرسیدند. وی با اشاره به اینکه ما آنجا 13 روز در بصره بودیم بعد ما را به اردوگاه 11 بردند و و ما مفقود الاثر بودیم که افسر عراقی به من گفت شما گروگان جنگی هستی نه اسیر و این گروگان جنگی برای آنها امتیازاتی داشت و من آنجا علاوه بر اسرای ...
بوسیدن خاک وطن به وقت آزادی
اسرا سه موزاییک بود. گوشتی که به ما می دادند پر از کرم بود چون تاریخ مصرف آن گذشته بود نان خمیری که ترجیح می دادی گرسنه بمانی اما چاره ای نبود. کارشان شکجنه و فحش بود، کابلی در دستشان بود و مشغول کتک کاری بودند. همه شما در فیلم ها دیده اید شرایط اردوگاه ها را، اما به قول شاعر شنیدن کی بود مانند دیدن ما سال ها در اردوگاه های رژیم بعث هر آنچه که فکرش را نمی کنید تجربه کردیم. این ...
دست نوشته شهید چمران برای مردی که گمان می کرد شهید شده است
تندرو بودند. از سال 61 به بعد با ورود حاج آقای ابوترابی اوضاع بهتر شد. انگار روح معنوی حاج آقا بالافاصله در ما تأثیر گذاشت. چون ما فهمیدیم حاج آقا رهبری است که در اردوگاه همه بچه ها از ایشان حرف شنوی داشتند. بچه ها اوایل اسارت برای دشمنی با بعثی ها مثلاً ظرف آبی که عراقی ها در آن برای اسرا آب می ریختند را زدند و شکستند یا مثلاً شیر آب را خراب می کردند یا لگن حمام را می شکستند. ما، چون تجربه نداشتیم ...