سایر خبرها
موشک سوم که زیر هواپیما خورد با صندلی ام پرتاب شدم
بغداد بردند. وارد یک خانه تیمی شدیم. آن جا یک حوض داشت که از کنارش رد شدیم. چشمانم را بسته بودند و از زیر چشم بند این حوض را دیدم. وارد سالنی شدیم که شصت هفتاد نفر اسیر ایرانی با لباس های مختلف آن جا نشسته بودند. دیدم همه زار و نزار نشسته اند. یکی روی یک تخت سربازی نشسته بود. من هم رفتم به آن تخت تکیه دادم. آن فرد داد و فریاد می کرد که مرا چرا آورده اند این جا؟ انگلیسی حرف می زد. گفتم چه می گویی ...
دیدی آخرش بعث حمله کرد!
فرودگاه مهرآباد را بمباران کرده است. من که فهمیدم حرفم درست از آب درآمده، به هر کدام از بچه های محله می رسیدم، می گفتم: دیدید گفتم بعث حمله کرد. بعث حمله کرد... من که گفته بودم بالاخره یک روز بعث می آید و ما را می زند! آخرش بعث حمله کرد شش ماه بعد از شروع جنگ، همه می دانستیم که حزب بعث چیست و صدام افلقی با تفکرات این حزب، آتش چه جنگی را بین دو ملت همسایه ایران و عراق روشن کرده است. بعد از ...
ماجرای دعوت نامه امام برای یک زائراولی
آویزان شد، یکی باب مسخره بازی درآورده، آن یکی ریز ریز اعتراض می کرد و چند نفری هم خنثی و بی اهمیت به موضوع چیزی نوشتند و تا زدند و به امیرآقا دادند. امیرآقا صدایم زد و گفت آره ها رو تو بشمار و نه ها رو من می شمارم ، دست به کار شدیم و آخر کار نتیجه شد رای منفی؛ بچه ها به آمدنش رای منفی دادند و آن جلسه با مصوبه نیامدن کیانوش و البته گوشزد برای آوردن رضایت نامه والدین تمام شد. دورهمی ...
مهندس خوش تیپی که در اغتشاشات پاییز 1401 شهید شد
روبروی بهروز و رباب که با روی باز و خندان از آن ها پذیرایی می کرد. وقتی رباب از پذیرایی مهمانانش فارغ شد و نشست، یکی از آن ها آرام آرام شروع به صحبت کرد: حاج خانم حقیقتش یه اتفاقی برای حسین افتاده. امشب قبل اذان مغرب رفته بودیم مصلای تبریز اغتشاشگرها رو آروم کنیم. به مردم آسیب می رسوندن و بنرهای امام حسین و اهل بیت رو آتیش می زدن. بچه ها هم که آماده باش بودند توی خیابون شریعتی ایستاده ...
یادش بخیر شیرجه های یک قرونی!
مرغ و گوجه فرنگی سر و دست می شکستند. بلیت مسابقه و درخت های نارون عبدالله حسینی که شنونده خاطرات دوست و همبازی کودکی اش است می گوید: من بچه هاشم آباد نفرآباد هستم اما برای تفریح و بازی به کوچه دباغی می آمدم و از همین جا با علی اکبر دوست شدم. حسینی 20 سال است در کوچه دباغی، بقالی دارد از پشت دخل بقالی اش بلند می شود و دیوار مدرسه عظیمیه سابق را نشان می دهد و می گوید: این دیوار آنقدر ...
بسم رب الرضا(ع)
...، زنان سیاهپوش نوغان تجمع کرده اند تا آنهایی که داخل مسجد هستند، بیایند و همه با شاخه های گل به سمت حرم مطهر رضوی سرازیر شوند، تا عرض ادب کنند، تا بگویند بعد از هزار و 242 سال، هنوز اشک چشم زنان نوغان سرازیر است تا بگویند علی بن موسی الرضا(ع) اگر دور از خواهر کریمه و مادر بزرگوارش در مظلومیت به شهادت رسید، هستند زنانی که سیاه بپوشند، اشک بریزند و بر سر و صورتشان بزنند تا عزاداری، غریب نباشد. ...
این عشق، یک معجزه شیرین است/ مسیری در امتداد اربعین!
بعد گویی چیز جدیدی یادش آمده باشد با اشتیاق ادامه می دهد: وقتی علی چندسال اول خوب نشد، ناامید شدم و با امام رضا قهر کردم... دیگر نمی خواستم حتی پایم را در جاده مشهد بگذارم، ولی شاید باورتان نشود! چند روز بعد از برگشت از آن سفر مشهد، از طرف مهمانسرای حرم تماس گرفتند و گفتند شما دعوت به مشهد و حرم شده اید. آنجا بود که فهمیدم ضامن آهو من را می بیند و حسابی هم حواسش به من و بچه هایم است... فهمیدم که ...
هم شمالی ها و هم مسافران شمال، کاش این متن را بخوانند
آشفتگی ساکنین اون منطقه میشه. * خواسته یا ناخواسته برهم خوردن نظم زندگی معمول در مقاصد توریستی چیزیه که بطور معمول در ناخودآگاه مردم این شهر باعث ایجاد گارد میشه. انسان ذاتا خودخواهه. و بیشتر مردم گیلان هیچ نفعی از توریستی بودن شمال نمیبرند. شاید در یک شهر 200 هزار نفری بیشتر از 50 خانواده (مثلا 2هزار نفر) از وجود مسافر بهره مند نشند. * به همین دلیل مزاحمت (به تعبیر بعضی ها) های ...
از کرامات فراوان سنت وقف تا فضائل دهه آخر صفر
بچه ای برای اقامه نماز به مسجد می آمده است به او ده گردو یا بادام می دادند و این روند ادامه پیدا می کرد و وقتی در سال های بعد، آن بچه بزرگ می شد دیگر برای گرفتن گردو به مسجد نمی آمد بلکه به عشق خداوند متعال، نماز، حضرت سیدالشهداء (ع) و اهل بیت (ع) می آمد. این کارشناس مذهبی بیان کرد: بنده، نیمه شعبان در یکی از شهرستان ها برنامه داشتم و حال و حرارت و استقبال در مسجد از طرف مردم را مشاهده ...
خانه زوج سبزواری چطور هتل زائران امام رضا(ع) شد؟
منزلش رفتیم و به خانواده اش سرسلامتی دادیم. ماجرای ما و این خانواده عزیز اما به همین جا ختم نشد... شهید سالمی بعد از 25 سال دوباره به خانه مان آمد! 25 سال از آن ماجرا گذشته بود و دیگر خبری از خانواده شهید سالمی نداشتیم. یک روز خواهرم زنگ زد و گفت: امینه! یک خبر می خوام بهت بدم، باورت نمیشه. چند روز دیگه، یک مهمون داریم که فکرش رو هم نمی تونی بکنی!... اسم چند نفر را که گفتم ...
به بدحساب ها در اربعین بازهم نسیه داده می شود!
. چشمانش خیس شد. با گوشه روسری اش اشک هایش را پاک کرد و از یک ماه قبل برایمان گفت: همسرم ناراحتی قلبی داره. بازنشسته است و ما هیچ درآمد دیگه ای نداریم. همه دارو ندارمون رو برای بیماری همسرم هزینه کردیم. امسال چند روز مونده به محرم گفتم: عبدالرضا محرم نزدیکه هیچی تو خونه نداریم. مغازه دار گفته دیگه نسیه هم نمی تونم بهتون بدم. چیکار کنیم برای اربعین. عبدالرضا محکم گفت: امام حسین خودش می رسونه. ...
داماد هلندی وحشی از آب درآمد! | کتک خوردن زن فقط چند ساعت بعد از دیدار با شوهر اینترنتی
آلوده شد دیگر نمی توانست پرخاشگری هایش را کنترل کند. اما من که 3 فرزند دختر داشتم، ناچار به سکوت بودم و با او به زندگی مشترک ادامه می دادم تا اینکه به جرم حمل مواد مخدر تحت تعقیب قرار گرفت و به افغانستان گریخت. من هم از این فرصت استفاده کردم و به صورت غیابی از او طلاق گرفتم. از آن روز به بعد با کارگری در خانه های مردم هزینه های زندگی و تحصیل دخترانم را تامین می کردم و آنها را به دانشگاه ...
جدال دو وزیر رئیسی /پاسخ وزیر ارتباطات به تمسخر ضرغامی
وزیر ارتباطات به تمسخر پیام رسان های داخلی توسط عزت الله ضرغامی پاسخ داد عزت الله ضرغامی در توییتی نوشت: امروز بعد از جلسه دولت در پاسخ به خبرنگاران گزارش های متعددی از عملکرد وزارتخانه ارائه کردم. ظاهرا سیمکارت رونالدو بیشتر از بقیه اخبار جذابیت داشته است. در پاسخ به آنان گفتم:” می تواند بله و ایتا رو نصب کند و به خانواده و بچه محل هایش بگوید نصب کنند. هیچی دیگر ارتباطشان ...
انفجار بمب در مجاورت دیوار مرزی غزه
خبرگزاری آناتولی ، ارتش رژیم صهیونیستی نیرو های تابن دندان مسلح و خودرو های نظامی خود را در مجاورت دیوار مرزی نوار غزه مستقر کرده است. لحظاتی بعد از شروع تظاهرات، رسانه های فلسطینی خبر دادند که جوانان فلسطینی در شرق خانیونس (شرق نوار غزه) در مجاورت دیوار مرزی بمب منفجر کرده اند. ساکنان غزه طی روز های گذشته چند بار در مجاورت دیوار مرزی تظاهرات برپا کرده اند. عصر چهارشنبه هفته جاری به دنبال درگیری مردم غزه و نظامیان صهیونیست در مجاورت دیوار مرزی، دست کم 5 فلسطینی شهید شدند. باشگاه خبرنگاران جوان بین الملل خاورمیانه ...
مادر شهید اغتشاشات 1401: آشوبگران تیر به گلوی علی اصغرم زدند
درباره ناآرامی های سال گذشته و آخرین خاطرات از تنها پسرش می گوید: شهریورماه سال گذشته برای خودم چادر خریده بودم. علی اصغر گفت: مامان گوهردشت نروی! گفتم: چرا؟ گفت: چادر خانم ها را تیغ می زنند! گفتم: من می روم گوهردشت؛ ببینم کی جرأت داره به چادر من دست بزنه! پسرم دستش را گذاشت روی شانه ام و گفت: ننه، مگه من مرده ام کسی بخواد چادر از سر تو برداره یا بخواد چادرت رو تیغ بزنه! کاش علی اصغرم ...
این شهیدان قرآنی نام شان با رحلت پیامبر گره خورده
کربلای 4 بود، سال 65 در همین عملیات شهید و مفقود شد. محمد 12 سال بعد و رضا 15 سال بعد برگشتند. اما این سال ها چشم انتظاری برای پدر و مادرم سخت گذشت. پدر امید داشت که بچه ها اسیر شدند و برمی گردند. زمان آزادی اسرا که خیلی سخت گذشت. هر لحظه منتظر بودند و دائما رادیو و تلویزیون و روزنامه ها را چک می کردند. وقتی چند اسیر هم به محله آمدند، حاج آقا خودسرانه چند پلاکارد نوشت و در و دیوار خانه را پر از پرچم و ...
روایت شهیدی که منافقان زنده پوستش را کندند
خودشان را دوستدار مردم ما نشان می دهند، چشمهایش را درآوردند، گوش هایش را بریدند، بدنش را سوزاندند و بعد شهیدش کردند. مادر شهید سید مهدی رضوی می گوید: دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش. به سید مهدی گفتم مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟ گفت مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم ...
جست وجوی آرامش در آسایش دیگران | اهدای 13 هزار و 600 مترمربع برای مدرسه سازی
خاطر نمی آورد. بالاخره روز مرخص شدن او از بیمارستان رسید، خانم دکتر درحالی که خوشحال بود رو به فلاح مقدم گفت: حاج آقا خوشحالم که با بهبودی شما توانستم گوشه ای از زحمات تان را جبران کنم. حاج اسماعیل وقتی فهمید پزشک معالجش همان دختر بچه کوچکی است که در مدرسه ای که وی ساخته درس خوانده، اشک شوق ریخت. حالا سال ها از این موضوع می گذرد، اما حاج اسماعیل مقدم با خود عهد کرده تا روزی که زنده است همچنان در این راه قدم بردارد. ----------------------------------------------------------------------------------------------- *منتشر شده در همشهری محله منطقه 18 در تاریخ 1393/05/ ...
اعزام 30 هزار مشهد نرفته به بهشت رضوی/ لذت کارهای جهادی را بچشیم
می روید؟ حداقل دو برنامه در مناطق محروم داریم که آخرین بار آن مربوط به چند هفته پیش در یکی از مناطق محروم استان گلستان است که اعضا توانستند سنگ چینی کنار جاده و آب رسانی به آن جا را به سرانجام برسانند. ستاد اعزام به مشهد در طول سال چند برنامه اعزام به مشهد دارد؟ برخی از سال ها تا 4 سفر، اما امسال تاکنون فقط یک سفر داشته ایم و در این آخرین سفر، حدود 400 کودک کار را موفق شدیم ...
ماجرای تئاتری که در مسجد ماندگار شد/ او، اهل امر به معروف بود
یک تئاتر زیبا را از پسرتان تماشا کنید! کنجکاوانه برای دیدن برنامه مجید راهی مسجد شدیم، بعد از نماز مغرب و عشا چراغ های مسجد خاموش و برنامه شد، مجید نقش یک پسر لاابالی و گستاخ را بازی می کرد که هیچ گونه قید و بند و اعتقادی نداشت و باعث آزار پدر و مادر و اطرافیان خود می شد، با آن شیطنت ها و لوندی های خاص خودش همه را به خنده وا می داشت، روحیه مردم محل که حالا به عنوان تماشاچی حضور داشتند به کل عوض شد ...
زنده تر از همیشه/ من تو رو آدمت می کنم!
یکی از همرزمان شهید می گوید: در پادگان بُحوث در جنوب شرقی حلب که بودیم، روح الله خیلی توی فکر خانواده اش بود و گاهی که سر درددل اش باز می شد، می گفت: احمد! این چند سال خیلی زن و بچه ام را بابت شرایط اقتصادی ام اذیت کرده ام و قصد کردم از سوریه که برگشتیم ببرم شان زیارت و گردش تا تلافی این مدت دربیاید 2 هفته از این حرف نگذشته بود که خبر شهادت روح الله، همه مان را شوکه کرد. تو رو ...
روایت صادقانه جنگ در چراغ های روشن شهر
به دیروز زیادتر و تعداد خانواده هایی که به اینجا پناه آورده بودند بیشتر شده بود. مردم ناراحت و بلاتکلیف بودند. با چند نفر از دخترهایی که در مسجد بودند، آشنا شدم. از آنها پرس و جو کردم ببینم جایی را می شناسند که به صورت گروهی کار می کنند. گفتند: گروهی به اسم مبارزین مکتب اسلام هست. قبلاً کارهای فرهنگی انجام می دادند و در محله طالقانی کلاس احکام و قرآن برگزار می کردند. دفترشون رو چون در تیررس بود ...
پ؛ مثل پیراهن؛ مثل پلاک
را می کردم. همسرم، خدابیامرز می گفت، معصومه خانم بیا محرم اسرار هم باشیم. نگذار بچه ها احساس کنند دستمان خالی است. حرف حاجی برایم ارزش داشت. بافندگی، خیاطی و چند هنر را از دیگران یادگرفتم. خرج خانه را از این راه سبک می کردم. لباس می دوختم و رخت زمستانه مان را خودم می بافتم. حالا را نگاه نکن که درد امان نمی دهد تای چادر خودم را باز کنم. جوری رفتار کردم و هنر به خرج دادم که بچه ها رخت دست دوز من را ...
ذکر بایزید بسطامی رحمه الله علیه
همه فایده گرفت و از آن جمله یکی جعفر صادق بود، رضی اللّه عنه. - نقل است که روزی پیش صادق بود. صادق گفت: آن کتاب از طاق فروگیر . بایزید گفت: کدام طاق؟ . صادق گفت: مدتی است تا اینجا ای و این طاق را ندیده ای؟ . گفت: نه! مرا با آن چه کار که در پیش تو سر برآرم؟ که نه به نظاره آمدم . صادق گفت: چون چنین است باز بسطام رو که کار تو تمام شد ...
متهم به قتل : مقتول سال ها مرا آزار جنسی می داد
ای کاش زبانم لال شده بود و با دست خودم بچه ام را راهی قتلگاه نمی کردم. آقای میانسالی که کنار خانم ساکت نشسته بود،ادامه ی صحبت های مادر مسعود را اینگونه نقل کرد: داخل باغ منتظر نشسته بودیم که حیدر با موتورسیکلت تنها آمد و گفت برای باباش کار پیش آمده آخر شب میاد،بساط کباب و جوجه و مشروب پهن بود که پدر حیدر با پسرش تماس گرفت ،حیدر پس از سلام و احوالپرسی گوشی را داد به من و گفت ...
علی امینی و داستان نخست وزیری | نوار سوم مصاحبه
سید جعفر آمد پهلو من و که فلانکس بیاییم در انتخابات شرکتی بکنیم و این ها و گفتم... گفت نه گفتند انتخابات آزاد است و گفت نه البته (؟؟؟) من خودم خبر نداشتم. گفت عیب ندارد بیایید یک ورزشی می کنیم و حالا حزب مردم وحزب ملیون هم آن جا هستند و مشغولند. ما هم به عنوان مستقل و منفرد مشغول شدیم. بعد آقای فرود آمد به ما پیوست و آقای اسداله رشیدیان و بعد هم آقای درخشش. ما شروع کردیم به این مبارزه که آن داستانش ...
یزدی ها در 400 مسجد به سوگ پیامبراکرم (ص) و امام حسن (ع) نشستند
سالروز رحلت پیامبر مکرم اسلام (ص) به سوگ نشسته است آیین های عزاداری رحلت نبی مکرم (ص)در کهگیلویه وبویراحمد برگزار شد برگزاری آیین های سوگواری 28 صفر در شهرهای شمال استان اصفهان مراسم های عزاداری دهه پایانی ماه صفر که از چند روز گذشته به نحو باشکوه با حضور اقشار مختلف مردم به خصوص نوجوانان و جوانان و همراه با خانواده ها در یزد آغاز شده امروز ( جمعه ) تا پاسی از شب همراه با سخنرانی و عزاداری توسط مداحان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) ادامه دارد. استان یزد با یک میلیون و 250 هزار نفر جمعیت، حدود سه هزار مسجد و 2 هزار هیات مذهبی دارد. ...
این عضو سپاه پاسداران زودتر بازنشسته شد تا به جنگ داعش برود /محمد را کم بغل می کرد تا موقع رفتن پایش ...
گرفت که چشمش به ما بیافتد تا راحت تر بتواند از ما دل بکند. ساکش را برداشت که برود به او گفتم احمد لااقل ما را نگاه کن بعد بچه ها را بوسید و رفت. ماموریت هایی که به سوریه می رفت 45 روز به طول می انجامید در این مدت با من در ارتباط نبود. چون برای اینکه به عقب برگردند تا بتوانند با ما تماس بگیرند باید مسافت زیادی را طی می کرد اما بار آخر که هم من و هم او می دانستیم که به شهادت می رسد چندین بار ...
روایت جالب تعزیه خوان شمر از یک نذر عجیب!+عکس
بعد نیز به یکی از مساجد شهر وحدتیه رفتیم که در این حین متوجه شدم بازیگران تعزیه در این مسجد جمع هستند و از قبل، خبر آمدن ما را شنیده اند و سید برای حضور ما هماهنگی کرده است. وقتی به آن ها گفتم که برای گفت وگو عجله دارم آن ها گفتند که اجازه بدهید مقداری اصلاحات هست باید آن را انجام دهیم و در این حین متوجه حضور هادی امیدیان بانی تعزیه وحدتیه شدم که به سمتمان می آمد و خوش آمد می گفت، اصلا ...