سایر منابع:
سایر خبرها
معامله روی دختر 12 ساله
من می نگریستند به طوری که با مصرف قرص دست به خودکشی زدم و فرزندم سقط شد، اما خودم که نجات یافته بودم از پویا طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. آن جا هم به خاطر وجود برادر معتادم روزگار بدی را سپری می کردم و زجر می کشیدم تا جایی که به دلیل افسردگی شدید در بیمارستان بستری شدم. بعد از بهبودی کارمی کردم و در خانه یکی از دوستانم ساکن بودم تا این که با حامد آشنا شدم. او ادعا می کرد به خاطر خیانت همسرش ...
داستان ناپدری و دختر 20 ساله
دختر 20 ساله گفت: پدرم مردی خشن و عصبی بود و مادرم را کتک می زد به همین دلیل هم زمانی که من کودکی خردسال بودم آن ها از یکدیگر جدا شدند و مادرم سرپرستی مرا به عهده گرفت. بعد از آن مادرم در بخش خدمات و نظافتی یک شرکت خصوصی استخدام شد تا مخارج زندگی را تامین کند. چند سال از این ماجرا گذشت تا این که مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد. حمیدآقا مرد مهربان و خوبی بود و سعی می کرد به من ...
فقط می خواهم ترک کنم و طلاق بگیرم
سر دارند اما من در این سن خسته و شکسته شده ام. نمی دانم مقصر کیست اما هرچه و هرکه باشد، حق من از این زندگی نباید بدبختی باشد. وقتی 9 ساله بودم پدرم مرد و من و برادر 5 ساله ام یتیم شدیم. از قدیم درست گفته اند یتیم اگر شانس داشت پدرش نمی مرد. مادرم هنوز جوان و زیبا بود خیلی زود ازدواج کرد اما شوهرش من و برادرم را نخواست و به ناچار ما پیش مادربزرگ مان ماندیم اما او نه توانایی نگهداری از ما ...
باورم نمی شد شوهرم که پسر سر به زیر محله بود هر شب با زن همسایه...!
که تقدیر چگونه رقم خورده است. خلاصه روزی هنگام یک غروب زیبا مادر رشید استکان خالی چای را درون سینی گذاشت و به آرامی در گوش مادرم مطلبی را بازگو کرد که گل لبخند روی چهره مادرم شکفته شد. همان شب زیبا بود که مادرم مرا به آغوش کشید و ماجرای خواستگاری مادر رشید را بیان کرد از خوشحالی و شرم و حیا سرخ و سفید می شدم که داخل اتاقم رفتم. خلاصه بدون هیچ صحبت و شرطی و تنها با ...
سورپرایز نسرین مقانلو در سالگرد درگذشت پسرش | اشک نسرین مقانلو تبدیل به خنده شد +ویدئو
نسرین مقانلو بازیگر سینما و تلویزیون است که طی دو سه دهه اخیر آثار خاطره انگیزی از خود در مدیوم های مختلف عرصه تصویر به جای گذاشته است. نسرین مقانلو در سریالهای مختلفی نظیر مسافری از هند و مختارنامه ایفای نقش کرده است. نسرین مقانلو در یک سال اخیر عزادار رفتن پدر، مادر و فرزندش بوده است. نسرین مقانلو پس از به سوگ نشستن، در هیچ فیلم و سریالی ایفای نقش نکرده است. نسرین مقانلو هرازچندگاهی با انتشار ...
چرا در خواب دچار بختک می شویم؟
.... در حیاط، به مادرم سلام گفتم و رفتم اتاق یا همان زیرزمین خودمان! کیفم را گوشه تخت گذاشتم و دراز کشیدم روی فرش و مشغول خواندن ادامه کتاب شدم. چند صفحه ای که جلوتر رفتم، از خستگی یک پیاده روی طولانی و فضای نیمه تاریک اتاق، خوابم گرفت. دست هایم را زیر سرم جمع کردم و چشمانم را بستم. صدای پای مادرم را وقتی میانه خواب و بیداری بودم، شنیدم که به تأنی نزدیک تر می شد. بعد صدای باز ...
از شیرینی تلاوت در ایران تا مشکلات قاریان اتباع افغان
روان خوانی آغاز کردم و از 9 سالگی هم در مهد قرآن آقای سعیدی در حال آموزش تخصصی هستم. در طول این مدت توانستم حافظ 13 جزء قرآن باشم و به سبک تلاوتی استاد عبدالباسط علاقه بسیار دارم. از 2 سال قبل با طرح ملی شباب الرضا(ع) که از سوی مشهد مقدس برگزار می شود آشنا شدم. برای ارزیابی و پیش نیاز اولیه و قبولی در آزمون 4 سبک اولیه قرائت را به ما پیشنهاد شد که بنا به علاقه شخصی خود، پدر و مادرم و ...
شهیدی که ساواک را درمانده کرد
مشغول به کار شد و در حدود 10 سال در این شغل ماند. با وارد شدن به شاخه نظامی هیئت های مؤتلفه، شهید اندرزگو، از شغل خود دست کشید و تا پایان عمر، مهم ترین اشتغال او مبارزه و فعالیت برای سرنگونی رژیم ستم شاهی بود. سید علی 13 سال بیشتر نداشت که ذهنش معطوف مسائل اجتماعی، سیاسی شد و توسط سید حسین اندرزگو، برادر بزرگ تر، به گروه حاج صادق امانی پیوست و نزد شهید صادق امانی، عربی آموخت. پس از آن در مسجد ...
تعداد نیروهای راهور در مشهد با سرانه جمعیتی آن همخوانی ندارد | راه اندازی برخی فروشگاه ها در بلوار وکیل ...
، با ذوق وشوق به خانه بیاید و 10 دقیقه بعد، دوباره ساکش را بردارد و برگردد همان جایی که بوده است. رفتم و یک سال تمام نیامدم. آدم لوسی نبودم. اما پرافاده بودید و فوری به تریج قبایتان برخورد. (لبخند) بله، خیلی! محکم هم برخورد (لبخند). اخلاق خوبی نبود. از پدر و مادرم عذرخواهی می کنم. باید خیلی تلاش کنم برای اینکه رفتارم جبران شود. الان از من راضی اند خداراشکر. از این بابت ...
حملات موشکی جدید مقاومت از غزه/آژیر هشدار در تل آویو به صدا درآمد/افزایش کشته های آمریکایی در عملیات ...
گروه مقاومتی به شرح زیر است: به نام غزه سرافراز از شما می خواهیم که دقیقاً ساعت پنج بعد از ظهر (به وقت محلی قدس) با ماشین ها، دوچرخه ها و به صورت پیاده به خیابان ها بیایید، ما از همه مردان، زنان و سالمندان می خواهیم به سوی همه مکان های درگیری با اشغالگران روانه شده و با کوکتل مولوتف، سنگ، وسایل انفجاری دست ساز و سلاح های خود به تقابل با اشغالگران صهیونیست بپردازند. این بیانیه گروه ...
هوسبازی دختر 17 ساله بعد 3 ازدواج: هر وقت مرد تازه ای می بینم ...!
.... احساس کردم او را دوست دارم و می توانم با او راه خوشبختی را طی کنم. آن روز ناهار را هم در منزل عمویم ماندم و به بهانه های مختلف سعی کردم بیشتر با دختر عمویم صحبت کنم. اگر چه مادرم اختلافاتی با مادر مهسا داشت و بیشتر اوقات با هم قهر بودند اما من تصور می کردم با ازدواج من و مهسا، اختلافات آن ها نیز به پایان برسد. چند روز بعد از آن که موضوع را با پدرم ...
تجاوزهای مکرر مردشیطان صفت به دختر نوجوانش/حکم اعدام صادر شد
حتی دعوایش هم کرده بود. سحر که فکر می کرد من هم حرف هایش را باور نمی کنم برای اثبات ادعایش فیلمی به من نشان داد که از شدت ناراحتی دیوانه شدم. خیلی فکر کردم چه کار باید بکنم تا اینکه تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس بگویم. در ادامه دختر نوجوان وقتی در برابر مأموران قرار گرفت، گفت: 10 ساله بودم که مادرم جدا شد و رفت اما من را با خودش نبرد و پیش پدرم ماندم. از همان موقع پدرم من را ...
بهار قلب
. یا مجری می شدم و برنامه اجرا می کردم یا دکلمه می کردم و خواهرانم برایم دست می زدند. گاهی متن های کوتاهی می نوشتیم و همه باهم اجرا می کردیم. * اقلیم، جغرافیا، موقعیت و زادبوم شما چه تاثیری در کارهای شما داشته است؟ شایدکارهایم اصلا ربطی به شرایط جغرافیایی و موقعیت و زادبومم نداشته. اما می دانم که مادرم زن هنرمند باسلیقه ای بود. وقتی کنار دار قالی می نشست. من آوازها. ترانه ها ...
سرگذشت عبدالرحیم جعفری : روایت عکس با فرح و مصادره انتشارات امیرکبیر
این بود که آقای اقبال صاحب آن شرکت از شرکای پدر ما در شرکت قبلی بودند. وی افزود: من خوشجال شدم که این قرارداد کنسل شد چرا که با رفتن پدر به آن شرکت از سال 52 که موسسه را من در دست گرفته بودم. با ملغی شدن قرارداد حالا حضور پدر در انتشارات مفیدتر بود. تا سال 1361 دعوای پدر با آموزش و پرورش ادامه داشت. 9 میلیون تومان وزارت آموزش و پرورش به شرکت کتاب های درسی بدهکار بود. کسانی مثل آقای اقبال ...
ناگفته هایی از مادر شهید احمدرضا احدی؛ رتبه یک کنکور پزشکی+فیلم
...، غریبه باش، بگذار گریه کنم... بارها پای صحبت های دلنشین مادر شهید احدی نشسته ام، وجودش سراسر آرامش است و امیدواری، ساعت ها و روزها هم که برایت از فرزند نخبه اش بگوید، باز هم مشتاق شنیدن هستی و این بار هم دومین کنگره هشت هزار شهید استان همدان بهانه ای شد تا سعادت دیدار دوباره با وی را پیدا کنم. اشرف عروجی مادر شهید احمدرضا احدی که 37 سال است جگرگوشه اش را در راه حق و ...
وقتی روایت را جرعه جرعه سرمی کشی و طعم هرقصه زیر دندانت حس می شود
روزی که برف سختی باریده بود و من در آن سرمای استخوان سوز، روبه روی ترسهایم ایستاده بودم درحالی که حکم رشدم را گرفته بودم و اسمم برای رفتن به اجباری درآمده بود، اما در کسری از ثانیه با دیدن تابلوی ماهفروجک پرت شدم به روزهایی که با خیال مرجان خوش بودم. به واقع بی بابایی مرا عاصی و سرکش کرده بود؛ که علیه مادرم شکایت کردم و جلوی دختر همسایه داد زدم که باید خانه مرا تخلیه کنی. در یکی از همین ...
حکم اعدام برای دامادی که به خواهرزن نوجوانش تجاوز کرد
به گزارش ایران، مهر سال 1400 دختر نوجوانی به نام سمیرا همراه پدرش به اداره آگاهی رفت و در شکایتی گفت: چند روز قبل پدر و مادرم برای شرکت در یک جشن عروسی به شهرستان رفته بودند اما من و خواهر کوچک ترم را به خاطر اینکه باید به مدرسه می رفتیم با خود نبردند و برای اینکه تنها در خانه نمانیم ما را به خانه خواهر بزرگم میترا که به تازگی ازدواج کرده، بردند. یک روز وقتی از مدرسه به خانه برگشتم متوجه شدم ...
راهکار هایی برای پدرانی که باید به تنهایی فرزندشان را بزرگ کنند
از پس کارهایش برمی آید عباس قصه اش را این طور روایت می کند: بچه ها بعد از جدایی مان خیلی کوچک بودند و رفتند پیش مادرشان. تقریبا از سه سال پیش وقتی یکی شان هفت و دیگری 10 ساله بود دایم پیش من هستند. البته من و مادر بچه ها، رابطه مان را بعد از جدایی خیلی محترمانه و کنترل شده نگه داشتیم تا وجود مادرشان را حس کنند. حتی مادرشان کلید خانه را دارد، گاهی از پسر ها سرمی زند و برایشان غذا می پزد. سعی ...
سمفونی شگفت انگیز شب و شیدایی
ظار و دلتنگی و به دوراز چشم زندانبانان، بگریزد و از راهی دور به ایستگاه برسد و با خروج از یکی از درهای قطار همچون گذشته ها با خنده هایش گل لبخند بر لب هایش بنشاند. پیرزن بر این باور است که فرزندش روزی بیابان های مرزی و گردبادهای شدید و خطرناک پیش رویش را پشت سر می گذارد و با خوشحالی او را در آغوش پرمهر خود می گیرد تا قلب ناآرامش، آرام شود و اشک و انتظار جای خود را به خنده و شادمانی بدهد. او سال ه ...
شوهر هوسبازم از شب اول عروسی من را به آغوش دوستانش فرستاد و...!
نتوانستند حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. من در خانواده ای بزرگ شدم که نه تنها از اوضاع مالی نامناسبی برخوردار بود . بلکه پدر و مادرم هیچ گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود این من با همه سختی ها به تحصیلاتم ادامه دادم و برای ادامه تحصیل در مقطع کاردانی وارد دانشگاه شدم. این در حالی بود که باز هم خانواده ام اهمیتی به این موضوع نمی ...
مدیریت افکار و احساسات برای رسیدن به سلامت روان + فیلم
و آن رابطه کیفی است نه هر رابطه ای. ما نمی توانیم چیزی بهتر، عمیق تر و قوی تر از رابطه کیفی را به عنوان عامل شادی پیدا کنیم. این از آن مسائلی است که با اینکه پشتوانه علمی و دینی دارد، اما حتماً شما هم آن را تجربه کرده اید، وقتی یک دوست خیلی خوب، همسر خیلی همراه، پدر و مادر، فرزند، برادر یا خواهر و افرادی که عزیزان شما هستند و با آن ها تجربه خوب و همنشینی همدلانه را دارید، متوجه می شوید که حالتان ...
دوست پسرم در خانه خودمان به من تعرض کرد/مادرش گفت عروس خیابانی نمیخواهیم...
...> وقتی مادرم در جریان این ماجرای تلخ قرار گرفت، از شدت ناراحتی سکته قلبی کرد و کارش به عمل جراحی رسید. اگرچه او از مرگ نجات یافت اما از آن روز به بعد همواره از مشکلات قلبی رنج می برد. در همان روزها پدرم با خانواده زکریا صحبت کرد، اما مادر او گفت: ما عروس خیابانی نمی خواهیم! این جمله غرور پدرم را درهم شکست و او با چهره ای شرمگین و چشمانی اشک آلود به خانه بازگشت. من هم که سرلج افتاده بودم، تصمیم گرفتم ...
هفت سال برای شوهرم نقش بازی کردم تا آخرش مچم را گرفت!
اما اکنون بعد از هفت سال زندگی مشترک همه پنهان کاری هایم لو رفته و شاهین درحالی قصد دارد مرا طلاق بدهد که متوجه شده است پسری 26 ساله دارم و ... وارد منزل شدم صدای زنم را شنیدم که ... تنوع طلبی جنسی |عشق های مثلثی چیست؟ روش های پیشگیری از رابطه مثلثی یا سه نفره را بدانید آزار جنسی یک زن در ماشین | اجرای حکم اعدام همسرم عاشق دلباخته خواهرم شد!/ خواهرم ...
به عشق یوسف
توی بالاخانه خواب بودیم. نصف شب دیدم آبجی ام آمد بالای سرم که بلند شو! . بلند شدم. از بالاخانه، نور چراغِ حیاطمان دیده می شد. گفتم: چه خبره؟! گفت: بدبخت! انگشتر آوردن که صبح بشی زنِ پسرعمه! خودم تازه خبردار می شدم. پرسید: چه کار می کنی؟! گفتم: کار نداره. فرار می کنم! حالا چند روز جلوتر، آقا یوسف و خانواده اش هم آمده بودند برای آشنایی. سرِ زمینِ چای من را دیده بود و بعد با مادر و دایی و پدر ...
زن 21 ساله: یکسال صیغه شادمهر بودم
زن 25 ساله درباره سرگذشت خود گفت: 21 ساله بودم که مسعود به خواستگاری ام آمد. او از بستگان دور مادرم بود و زبان چرب و نرمی داشت به همین خاطر هم خیلی از اطرافیانم از رفتارهای محبت آمیز او تعریف می کردند. من که آن زمان وارد آخرین سال تحصیلم در دانشگاه شده بودم به خواستگاری اش پاسخ مثبت دادم و پای سفره عقد نشستم، اما طولی نکشید که متوجه شدم مسعود اعتیاد دارد و زندگی مشترک با او فرجامی ...
گلوله باران وحشتناک هشت متری عادل به روایت شاهدان عینی
(منافقان) در سال1355 افسانه عبداللهی، یک خانم 44 ساله است. او بهترین سال های عمرش را به دلیل جنایت نیرو های امنیتی رژیم پهلوی با رنج و بیماری روی ویلچر سپری کرده است. هنوز هم با یادآوری خاطره گنگ آن روز صدایش بغض آلود می شود و می گوید: کوچک ترین عضو خانواده بودم. آن روز مادر لباس هایم را پوشاند؛ همه بچه ها را صدا زد و گفت: بیایید؛ می خواهیم برویم بازار برای افسانه کفش بخریم. بعد هم یک سری به ...
آن ها که می گفتند کاش پسرت می مرد، با شیرینی آمدند!
داشته با قهرمانی مزد خوبی به زحمات پدر و مادرش بدهد اضافه می کند: 23ساله بودم که وارد تیم ملی شدم و بعد از آن در 3 پارالمپیک جهانی شرکت کردم. در سال 2004 مقامی نیاوردم، اما ناامید نشدم. سال 2008 نایب قهرمان جهان شدم، اما هدفم قهرمانی بود و تا زمانی که به آن دست پیدا نمی کردم، آرام نمی گرفتم. بالاخره در پارالمپیک 2012 لندن به آرزوی خودم رسیدم و قهرمان جهان شدم. به عشق مردم وزنه می زنم ...
گفت وگو با فرزند آیت الله ناصری دولت آبادی استاد اخلاق مردمی و انقلابی
ایشان با تمام توجه ایستاده بود و موفق هم بود. آقا نکته دقیقی را در ایشان یافته بودند؛ در هر حال ساخته شدن چنین شخصیتی، جدای از مقدمات طولانی اعم از انجام اعمال صالح، تأیید ربانی را هم می خواهد. ایشان می فرمودند وقتی من در نجف بودم، چهارده سالم بود که مادرم فوت کرد و تنها شدم. پدرم هم یک شخصیت علمی بود و دائم در مدرسه مشغول مطالعه بود. من هم به آقا امیرالمؤمنین علیه السلام پناه بردم. این یکی از ...