سایر منابع:
سایر خبرها
شکست عشقی از من قاتل ساخت
... اول این که از تهدیدهای آن مرد می ترسیدم، بعد هم مادرم آدم ضعیفی بود که از مرد افغان می ترسید و تحت سلطه او بود. کاری نکردی که او این کار را نکند؟ چرا از خانه فرار کردم در 10سالگی ولی اورژانس اجتماعی مرا پیدا کرد و تحویل خانواده داد. بعد چه شد؟ آن زمان بود که فهمیدم مرد افغان به خواهر و برادرهایم هم تجاوز می کند. باز فرار نکردی؟ ...
مصیبت، دیدن اسلام زیر پای کافران است
خداوندی باشید. این ها مصیبت نیست مصیبت آن است که ما زنده باشیم و اسلام زیر پای کافران روباه صفت لگدکوب شود. خدا را به پهلوی شکسته حضرت زهرا سلام الله علیها قسم می دهم که پرده بر روی همه گناهانتان بپوشاند و شفاعت فاطمه زهرا را در هنگام مرگ نصیبتان بگرداند. لعنت و نفرین خداوند بر همه کسانی که زخم زبان می زنند، نق می زنند و قلب خانواده های شهدا و دلسوزان این انقلاب را محزون و ...
اینجا همه شهید به دنیا می آیند!
جنگ بی رحمانه و نابرابری که بیرون در جریان است، در راهرو های پناهگاه راه می روند، سرخوشانه می خندند و شهید بازی می کنند! این، تکرار غریزی صحنه ای است که این روز ها دائماً در مقابل چشم بچه هاست یا تمرین مسؤولیتی است که چند سال بعد باید بر عهده بگیرند، نمی دانم. هرچه هست، دخترکان غزه خوب می دانند سرنوشت خیلی از اعضای خانواده، دوستان و همشهری هایشان همین واقعیت خواهد بود؛ شهادت. اما نقطه عطف این ...
غیرت عباس ، عباس(ع) گونه بود
بچه ها با زبان خودشان و با بزرگ ترها هم با زبان خودشان معاشرت می کرد، زمانی دید دشمن در جریان فتنه سال گذشته و آشوب و اغتشاشات از هر راهی تلاش می کند تا به پیکر نظام و انقلاب آسیب برساند، نتوانست آرام بنشیند، برای آرام کردن اوضاع و تأمین امنیت شهر رفت، برای دفاع از انقلاب، دین، قرآن و ناموس. اما ضربات بی رحمانه و سنگدلانه اغتشاشگران به واسطه میله فلزی و سنگ نشست بر تنش. حسابی مجروح شد و بعد از ...
ضرورت جداسازی اتاق خواب کودکان از یکدیگر و والدین
قدری ذهن ما را هم درگیر کرده است، ضرورت جداسازی اتاق خواب بچه ها از والدین است. موضوعی که همه ما برروی آن اتفاق نظر داریم، هرچند هنوز هم درباره سن مناسب آن حرف و حدیث بسیاری وجود دارد. بحث جداسازی اتاق خواب بچه ها از یکدیگر و سن مناسب آن نیز مسئله دیگری است که باتوجه به محدود بودن فضا های داخلی خانه ها، این روز ها برای والدین بسیاری به یک دغدغه جدی تبدیل شده است. موضوعی که بی توجهی به ...
عشق به امام حسین(ع) من را به جبهه کشانید
، عکس شهیدی که آقای حاج اکبر یزدانیان می گوید: عکس برادرم است، عکس یوسف، او فقط 24 سال داشت که در شهر مریوان به شهادت رسید. شهید یوسف یزدانیان در سال 1338 در روستای پوده از توابع شهرستان دهاقان چشم به این دنیای خاکی گشود و سال 1362 در جریان عملیات والفجر4 به آسمان ها پرکشید، اما هنوز داغ فراقش بر دل و جان برادر سنگینی می کند، برادری که می گوید: شهادت آرزوی یوسف بود و از همان کودکی که به ...
مجاهدان استان بوشهر(18)؛ اجازه اعزام به جبهه؛ بزرگترین هدیه مادر به فرزند شهیدش
. برادرم هجده سال مفقود بود و خبر یا اثری از او به دست ما نرسید. بعضی وقت ها به خاطر دلداری مادرم بعضی اقوام می گفتند که عبدالرضا در رادیو عراق صحبت کرده و اسیر است ولی ما می دانستیم که این حرف ها را به خاطر دلداری مادرم می زنند. مادرم خیلی ناراحت بود و دوست داشت خبری از او داشته باشد و همیشه می گفت: چرا من از بچه ام خبری ندارم. در مدتی که برادرم مفقود بود، مادرم به رحمت خدا رفت و بعد از ...
ادامه جنایات صهیونیست ها، آقای کارگردان بی ملاحظه و یک کلیپ اعصاب خُردکن!
حجم عمده مطالب کاربران فضای مجازی همچنان متمرکز بر ماجرای جنگ در فلسطین و افشای جنایات صهیونیست ها و مظلومیت مردم غزه است. اما مباحث دیگری در فضای مجازی نیز پربازدید و واکنش برانگیز بوده اند. در ادامه نگاهی به مباحث ترندشده، کلیپ ها و تصاویر پربحث فضای مجازی در 24ساعت اخیر خواهیم داشت: جنین کشی صهیونیست ها و استواری پدر شهید انتشار تصویری از پیکر یک زن باردار به شهادت رسیده در نوار ...
مادر شهیدان احمدی در سبزوار آسمانی شد
در شهر "شامکان" از توابع شهرستان ششتمد امروزی به دنیا آمده و در سال های 1360 و 1364 در مناطق جبهه جنوب و دهلاویه به درجه عظمای شهادت نائل آمدند. وی افزود: پیکر این مادر 2 شهید روز چهارشنبه با بدرقه مردم قدرشناس شهرهای سبزوار و شامکان تشییع و خاکسپاری می شود. مادر شهیدان احمدی، از بانوان فعال در عرصه های فرهنگی و اجتماعی بود که علاوه بر فعالیت خودجوش فرهنگی در مدارس و سخنرانی ...
عشق خدمت در جامه پاسداری او را تا شهادت کشاند
هم رفت و آمد داشتند و همدیگر را به خوبی می شناختیم. امیر با مادرش در مورد علاقه اش به من صحبت کرد و نهایتاً مادر او برای طرح خواستگاری به خانه ما آمد. همان ابتدا مادر امیر، از شغل پسرش و تعهد زیادی که به لباس پاسداری دارد برای ما صحبت کرد. در همان صحبت های ابتدایی متوجه علاقه امیر به نظام و سپاه شدم. بعد که من و امیر با هم در این مورد صحبت کردیم، او از مأموریت های کاری اش گفت، از سختی ...
خیانت همسرم را شاید ببخشم اما آن زن خائن خواهرم بود و...
ماهه داریم. شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد و من این ماجرا را بعد از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدم. وی در مورد نحوه اطلاع از این موضوع گفت: در دوران نقاهت بارداری در خانه پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که ...
شهیدی که اهل گلایه نبود
تراشیده بود خیلی خجالت می کشید. ما هیچ وقت ناراحت نیستیم. شهید فردی بود که اصلاً اهل گله و شکایت نبود. بعد از عروسی به خدمت رفت و دیگر به مرخصی نیامد. برادرزاده ام با دوستش حسین علی به مرخصی آمدند و روز مادر به خانه ما آمدند و مرا صدا زدند. به من گفتند: علیرضا نیامده است. ما شرمنده شما هستیم، ولی برای شما یک روسری عربی خریده بود و کادو کرده بود ما یادمان رفت برایتان بیاوریم. صبح روزی که به ...
ناگفته هایی از شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
بود تا به اینجا برسد. زرنگ به این می گویند. به ما و امثال ما که دنبال مال جمع کردن هستیم زرنگ نمی گویند! مصطفی در کلام رهبر معظم انقلاب مقام معظم رهبری در دیدارهای مختلفی از شهید مصطفی صدرزاده یاد کرده و او را الگوی نسل جوان معرفی کرده اند. ایشان در روز 14 خرداد 1402 در مراسم سی و چهارمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) در سخنرانی خود درباره مصطفی فرمودند: گاهی اوقات شما می بینید ...
اعتماد از دست رفته!
حواسم جمع زندگی مان نیست. اما خودخوری می کرد و به رویم نمی آورد. می خواست ببیند من تا کجا پیش می روم. مرد جوان که با حیله و مظلوم نمایی، سیر تا پیاز زندگی ام را می دانست کم کم لحن کلامش عوض شد. یک روز زنگ زد و گفت مشکل مالی دارد و کمی پول می خواهد. دستش را خوانده بودم. گفتم نمی توانم کمکش کنم. با این حرف ورق برگشت و آن روی خودش را نشانم داد. کار به تهدید کشیده شد و سرم داد می ...
در سالگرد شهادت شهید مظلوم برگزار می شود؛ اجتماع بزرگ عاشقان آرمان
. همیشه می گفت: مامان برای ما جوان ها دعا کن، در نمازهایت برای من هم دعا کن که عاقبت به خیر و شهید شوم، چون می گویند دعای مادر می گیرد . البته یک وقت هایی دعوایش می کردم و می گفتم: آرمان این چه حرف هایی است که می زنی؟ حرف های خوب بزن، چرا دائم از شهادت می گویی؟ که آرمان می گفت: مامان مردن حق است، مردن را که همه می میرند، این شهادت است که نصیب هرکسی نمی شود، چه خوب است که با شهادت از این دنیا برویم و ...
مادرانه های یک خواهر؛ دختری که بار زندگی را از 10 سالگی به دوش کشید
با خودم می گویم اینکه یک دختر بتواند مادری کند، به نظر من دست خدا بود وگرنه من بچه 10 ساله می توانم 10 بچه را بزرگ کنم؟ البته این اتفاق بچگی ام تداعی می شود، زمانی که دو سالم بود دچار سوختگی شدیدی شدم، بخاطر همین سوختگی مدت چهار سال تا 6 سالگی در بیمارستان تهران بستری بودم و پس از آن به زندگی برگشتم ولی دستم آسیب دید، فکر می کنم حکمت اینکه به زندگی برگشتم این است؛ خداوند مرا برای یتیمان مادرم حفظ ...
سیال بودن عنصر زمان، در لحن روایی قرآن
به مادر او یاد دهد. خداوند و قرآن نقش ربوبیت و مربی گری دارد و به همین دلیل کاری می کند که صدق حکمت خداوند آشکار شود و مردم به او اعتماد کنند. این عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان ادامه داد: قرآن به سال ها بعد رفته و در آیه 14 می گوید: وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَی آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ؛ وقتی [موسی] روی پای خودش ایستاد ما به این پسر حکم ...
شهید محمدحسن غفاری معاونت اطلاعات عملیات لشگر 25 کربلا از خطه گلستان
.... خاطرات سردار شهید محمد حسن غفاری محمد حسن غفاری "آخرین وداع" در یکی از روزها که عملیات بود به خانه خاله اش تماس می گیرد و می گوید:گوشی را به مادرم بدهید . قبل از اینکه با مادر صحبت کند با شوهرخاله اش صحبت می کند. شوهر خاله اش می گوید ؟ در حال حاضر در عملیات بسر می بری ویا اینکه از منطقه بازرسی می کنی؟ محمد حسن می گوید : می خواهیم برویم و بصره ...
مامان زری جبهه ها کیست؟ | معجزات جنگ دیدنی است نه شنیدنی
که مادرشان رسالت دیگری دارد. انسیه قربانی دختر اول خانواده تمام مدت پیش مادر نشسته و با دقت حرف هایش را گوش می کند. انگار می خواهد باز هم در مکتب مادر درس جدیدی یاد بگیرد. انسیه از سال های دوری از مادر و پدرمی گوید. از دلواپسی ها و نگرانی هایش: 21 ساله بودم که مادرم به جبهه رفت. تازه به خانه شوهر رفته بودم. وابستگی زیادی به مادرم داشتم. هر بار که می رفت فکر می کردم که دیگر برنمی گردد. با اینکه ...
زنان محجبه مرزبانان شرف و انسانیت هستند
: همسرم طی دو دوره 45 روزه عازم جبهه و جنگ شد و در نهایت سال 1365 که به صورت بسیجی به عنوان راننده آمبولانس در جبهه خدمات رسانی می کرد و درحالی که مشغول رانندگی در آمبولانس بود، تیر مستقیم دشمن به سرش اصابت می کند و در مهران به شهادت می رسد. همسر شهید طاشی ادامه داد: همسرم همیشه از شهادت سخن می گفت یادم هست روزی رو به من کرد و گفت؛ اگر روزی شهید شوم و خبر شهادت من را به تو بدهند چه کار ...
ناگفته های پهلوان محله جیحون
جعفر پاکزاد، خبرنگار- دوقلو بودند، مثل یک روح در دو بدن اما با دو سرنوشت متفاوت. تقدیر این بود که یکی از دوقلوها برای دفاع از مرز و میهن راهی جبهه های جنگ شود و در این راه به شهادت برسد و دیگری، همه زندگی اش را بگذارد برای جمع آوری و ثبت خاطرات برادر دوقلویش هر طوری شده داستان زندگی او را ماندگار کند. حالا و پس از چند سال تلاش، حاصل این زحمات کتابی شده به نام هنوز برادرم هست . کتابی که قرار است ...
برای ظهور آماده باشید
به گزارش سبلان ما ، شهید مدافع حرم علی آقایی، سال 1366 در اردبیل به دنیا آمد. او در بیست و چهارم بهمن ماه سال 1394 برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و مردم مظلوم و مسلمان منطقه به سوریه اعزام و هفتم اسفند ماه سال 1394 به دست نیروهای تکفیری به درجه رفیع شهادت رسید. وصیت نامه شهید مدافع حرم علی آقایی: بسمه تعالی اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج سالها بود ...
مجاهدان استان بوشهر(18)؛ نگاهی به زندگینامه شهیده زهرا فارسی بندری
... لازم است دو خاطره از این دو شهید به جهت بهره برداری خدمتتان بگویم: اولین خاطره در مورد شهیده مادرم خاتون علیزاده داودی است قبل از اینکه جنگ شروع شود روزی به مادرم گفتم مادر اگر جنگ شروع شود همه شما و پدرم کشته شوید چه کار کنیم و ما بی صاحب می شویم و مادرم با تبسم و لبخند گفتند فرزندم این چه حرفی است که می زنید آن کس که شما را تا الان زنده نگه داشته و بزرگ کرده است همان صاحب اصلی و نگ ...
نَنه، بذاری یا نذاری من میخام برم جبهه!/افتخار می کنم که مادر شهید هستم
و در این شهر ساکن شویم. با برادر شوهرم در یک خانه ساکن شدیم، آنها طبقه بالا و ما پایین بودیم و در فضای خوبی با هم زندگی می کردیم تا اینکه شوهرم بعد از 10 سال کار کردن به قزوین آمد. این مادر شهید از فرزندش می گوید: در تهران که بودیم، مهدی یکم آبان سال 1344 در شهر تهران به دنیا آمد. مهربان و کاری بود به عنوان مثال وقتی برای خرید کالای ضروری زندگی به بازار می رفتم پسرم با چرخ می آمد وسایل ...
اشتباه مادر سرنوشتم را عوض کرد!
اینکه عاشق خانواده ام هستم، اما خوشبختانه وابستگی چندانی ندارم؛ حتی وقتی نوجوان بودم و باید در اردوها حاضر می شدم دوری از خانواده اذیتم نمی کرد، ولی می بینم که خیلی از ورزشکاران این روحیه را ندارند و دوری خانواده اذیتشان می کند. 4 برادر و یک خواهر دارم و فرزند آخر خانواده ام. مادرم 56 و پدرم 61 ساله است. بی تردید خانواده از من بسیار حمایت کرده اند و در سختی ها همیشه همراهم ...
رونمایی بهرام افشاری از ماشین میلیاردی 100 سالش | آقا با این ماشین خفنش چه ویراژی ام میده
ازی در سریال پایتخت به شهرت رسید. افشاری اولین بار با بازی در فیلم "عصبانی نیستم" به کارگردانی رضا درمیشیان وارد سینمای ایران و با بازی در سریال پایتخت 2 وارد تلویزیون شد. زندگی شخصی بهرام افشاری پدر و مادر بهرام افشاری در کودکی بهرام از هم جدا شدند، او در اینباره می گوید: مادرم زمانی که من دو سالم بود مرا به همراه پدرم رها کرد و رفت. پدرم هم بعد از مدتی بیمار شد و من دوران ...
الحمدلله وقتی بیمارستان را با موشک زدند، آژیر قرمز کار نکرد!
و آن ها بچه ها را به اتاق امنی که حالا چیزی از آن نمانده، نبرده بودند. بچه ها و آدم بزرگ ها یکی پس از دیگری، در حالی که هنوز نفس می کشیدند، از زیر آوار بیرون کشیده شدند، اما کوچولو های 2 خانواده که اسمشان ایمان ضیائی و علی نوری بود و مرد های 5 خانواده دیگر به نام های صفرعلی شهرآبادی، علی دهخوارقانی، رمضان شمس الدینی، نقی گندمی و منوچهر اکبری، دیگر هیچ گاه در هوای آزاد نفس نکشیدند و به شهادت رسیدند. منبع: فارس انتهای پیام/ 134 ...
امام جماعتی که با زندان و تبعید الفتی دیرینه داشت
شدند و مثلاً از ساواک به ایشان پیغام می فرستادند: به فلان پلاک در فلان خیابان بیایید، ولی پدر خودشان می دانستند که آنجا مرکز ساواک است، هر چند ظاهراً ساختمانی مثل یک خانه بود! ساواک مرتباً سعی می کرد ایشان را بترساند که حرف نزنند! در آن مراکز سؤالاتی را می پرسیدند و بعد ایشان را آزاد می کردند. علاوه بر این دو بار را یادم هست که به خانه ما حمله کردند! یک بار من، خواهر و برادرم، در خانه تنها بودیم و من ...
وقتی شکنجه های اسارت شیرین می شدند
به گزارش قدس خراسان، اینجانب مرتضی صادقی هستم، 17ساله بودم که جنگ تحمیلی آغاز شد و همراه برادرم به جبهه رفتم . این ها سخنان ابتدایی مرتضی صادقی، آزاده و رزمنده مشهدی در دوران دفاع مقدس است. رزمنده ای که معاون گروهان و همرزم شهید رضا پروانه، فرمانده گردان رعد بود. پای حرف ها و تجربیات او از هفت سال دوران اسارتش نشستیم. صادقی از ورودش به جبهه این طور سخن گفت: چون دو برادر در ...