شهیدی که در زندگی مشترک درس استقامت داد
سایر منابع:
سایر خبرها
5 بار محکوم به اعدام شدم/ گریه حاج قاسم سلیمانی بر مزاری که نام من را داشت!
به گزارش حوزه فرهنگ و هنر خبرگزاری تقریب ، چه کسی لباس من را پوشید روایت رزمنده ای است که در فروردین سال 1361 در جریان عملیات فتح المبین به اسارت نیروهای بعثی درمی آید و لباس هایش در محل اسارت جا می ماند. چند روز بعد، پیکر شهیدی به خانه محسن فلاح آورده می شود که کاملا شبیه او بوده و لباس های او را به تن داشته. مدتی بعد، نامه ای از طرف صلیب سرخ و از عراق به خانواده می رسد که نشان می دهد محسن زنده ...
وقتی بزرگترین دزد ایران غرق شد، اما سر از بیروت درآورد!
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ محمد بلوری (زاده 1315)، روزنامه نگار و مطبوعات ایران است. وی سابقه فعالیت در روزنامه های مختلف کشور را دارد و از پیشکسوتان مطبوعات محسوب میشود. وی برای مدتی در اوایل انقلاب سردبیر روزنامه کیهان و رئیس سندیکای مطبوعات در آخرین دوره آن بود. دبیر سرویس حوادث روزنامۀ ایران (73 تا 81)، دبیری روزنامۀ اعتماد و سردبیری ویژه نامه های حوادث روزنامه جام جم از جمله فعالیت های او بوده است. وی نقش مطبوعاتی پررنگی در افشا قتل های زنجیر ه ای داشت. در آذر سال 1398 از کتاب خاطرات شش دهه روزنامه نگاری ...
سناریوی هولناک برای قتل پدرخوانده
درشماره قبل خواندید: مرد میلیاردری ناپدید شد وکارآگاهان درجریان تحقیقات به فرزندخوانده و همسر دوم این مرد مشکوک شدند. زن جوان دربازجویی مدعی شد قاتل، فرزندخوانده مرد پولدار بودکه با کشتن پدرخوانده خود قصد ازدواج با این زن را داشته است! باشناسایی محل مخفی شدن فرزند خوانده مقتول، کارآگاهان با راهنمایی زن جوان توانستندمخفیگاه متهم را درویلایی درشمال تهران شناسایی کنند. درهمان ویلا شروع به ...
با پیروی از ولایت فقیه به آرامش دنیا و آخرت برسید
، که انسان به آن وابسته است، الحمدالله بعد از من دولت اسلامی زندگی زن و فرزندانم را به اندازه کفایت تأمین می کند. و باز تأکید می کنم که مادر و همسر و تمام کسانی که از ته قلب مرا دوست دارند، موقعی من راضی و خوشحال هستم که از شهادت من خوشحال و راضی باشید و در ضمن در جبهه هدف ما خدمت به اسلام است، ولی اگر شهید شدم بسی سعادت. با سلام به برادرانم که امید من به آنهاست و به هرچه ...
پیام شهدا| عاشق امام و شهدا باشید
نام سعید آمد و به قد ما نگاه کرد من جزء اولین کسانی بودم که انتخاب شدم برای آموزش و به مصطفی اجازه ندادند که به آموزشی بیاید و به ایشان گفت برو به منزل درست را بخوان و زمانی که بزرگ شدی به جبهه بیا و شهید همه چیز را از دست رفته می دید و به من می گفت وسایلت را بکن والله می گویم در کفشت پاشنه اضافه گذاشتی و من شروع به گریه کردن کردم و ایشان دلش سوخت و جوانمردی کرد و نگفت. زمانی که آموزش ما تمام شد من برگشتم شهید طوری کار ها را ردیف کرد که بدون آموزشی با ما به جبهه آمد و به کردستان رفتیم. انتهای پیام/ اشتراک گذاری : کپی متن خبر ...
دید و بازدید اسرای ایرانی و عراقی دوران جنگ
عراقی احوالپرسی کردم. او پرسید: عراقی هستی؟ گفتم: نه! گفت: چطور عربی بلد هستی؟ گفتم: در اسارت بعثی ها بودم و در اردوگاه عربی یاد گرفتم. وقتی گفتم اسیر بودم، او گفت: همسایه ما هم در ایران اسیر بوده و مرا به منزل خودشان برد و آن شب را در منزل این راننده مهمان شدیم. و روز بعد به دیدم ابومنتظر رفتیم. ابومنتظر همان سرباز عراقی بود که در جنگ تحمیلی به اسارت ایران درآمده بود. با او آشنا شدیم و چند سالی است که با ابومنتظر ارتباط دارم. این روزها هم به همراه 3 نفر از دوستان آزاده دفاع مقدس به منزل ابومنتظر رفتیم. پایان پیام/ ...
شکایت 2 دختر هنرجو از کارگردان تئاتر به اتهام آزار و اذیت/ ما را به بهانه کلاس مدیتیشن به خانه اش کشاند
می خواهم در کارم موفق شوم باید در کلاس های خصوصی که او در خانه اش برگزار می کند شرکت کنم. با این پیشنهاد کمی دچار تردید شدم و ترسیدم، اما او به قدری با من صحبت کرد که مجاب شدم برای موفقیت باید در این کلاس ها شرکت کنم. اما او مرا به خانه اش کشاند و بعد هم آزارم داد. بعد از آن با چند نفر از همکلاسی هایم صحبت کردم و موضوع را گفتم و متوجه شدم که این شخص تاکنون هنرجو های متعددی را ...
بین داماد و مادر زن چه می گذرد؟
اما او صحیح و سالم در حال نوشیدن چای بود! تازه فهمیدم که مادر زنم با این ترفند قصد داشت دخترش را به خانه اش بکشاند! خیلی عصبانی شدم و به همراه دوفرزندم به خانه بازگشتم و فهیمه در خانه مادرش ماند. چند روز بعد احضاریه ای از دادگاه آمد که من همسر و مادرزنم را کتک زده ام اما این موضوع در نهایت به آشتی انجامید . چند روز بعد مادرزنم به محل کارم آمد و من بازهم از شدت ناراحتی وخشم گوشی تلفن را ...
همسرم سیگارش را ترک نکرد، طلاق می خواهم
خیلی سخت می شد. در ضمن برای سلامتی خودش هم این همه سیگار خوب نبود. من برای اولین بار از شوهرم خواسته بودم که به خاطر من سختی بکشد. او هم قبول کرد و من خوشحال از این که شوهرم مرا همراهی می کند، سیگار را ترک کردم. به همه هم گفتم که شوهرم به خاطر من سیگار را کنار گذاشته است. ولی چند روز پیش ناگهان به طور اتفاقی شوهرم را درحال سیگار کشیدن دیدم. خیلی تعجب کردم. شوکه شدم. بعد ازآن فهمیدم او دراین مدت ...
زنان فلسطینی مصداق بارز " ما رأیت الا جمیلا" حضرت زینب(س) هستند/زنان نقش کلیدی در محور مقاومت دارند
...> زنان غزه علی رغم اینکه می دانند ممکن است، دشمن خانه های آنان را ویران کند، مردان غیور خود را به میدان می فرستند، زنان نقش محوری و کلیدی در مقاومت دارند زیرا مردانی که به جنگ و مقابله با دشمن می روند، مادر، همسر، دختر یا خواهر دارند که اگر آنها موافق نبودند، نمی توانستند در جبهه های جنگ حاضر شوند و اگر ترس از بمباران و کشته شدن داشتند، مردان آنها جرأت رفتن به جهاد را نداشتند. این تعداد ...
گفت: راه هایت را صهیونیست ها گرفته اند، بعد تو داری رشته راه و ساختمان می خوانی؟ / نواب صفوی به روایت ...
سرزمینت را مهاجران اشغالگر تصرف کنند؟ عرفات گفت: تمام موهای بدنم سیخ شد. همان شب تمام کاغذهای درس و بحث را پاره کردم و قیل و قال مدرسه را کنار گذاشتم و دو روز بعد تفنگ بدوش به جبهه جنگ با اسرائیل ملحق شدم. البته عرفات به من گفت: من شایستگی شاگردی نواب صفوی را ندارم، شما او را دیدید اما ما یک ساعت دیدیم، ولی همان یک ساعت انقلابی در درون ما بوجود آمد . ...
مرگ مشکوک مرد مسن؛ آیا مادر و دختر در جنایت همدستی کرده اند؟
13 ساله بودم که با حسن ازدواج کردم و همراه او از شهر خودمان به تهران آمدم. در تمام این سال ها من کار کرده ام. در خانه مردم نظافت می کردم و برای زندگی خانوادگی مان زحمت می کشیدم. 6 فرزندم را بزرگ کردم و هیچ وقت هم اعتراضی نداشتم. مدتی قبل شوهرم چون اخلاق بچه ها را می دانست خودش تصمیم گرفت نیمی از خانه را به نام من سند بزند. او می گفت نمی خواهد بعد از فوتش، من آواره شوم. مدتی بعد از آن باز هم خود ...
نوجوان 17 ساله و فرماندهی یگان تخریب لشکر 17
...؛ اما او ماند و جای پای خودش را با راستی و رفاقت محکم کرد. آمده بود که کاری از پیش ببرد. برای خودش جایگاه و منیّتی قائل نبود؛ تیغ تیزش، نرم خویی و احترام بود. شگردش، بر من هم اثر کرد. چندتا شرط گذاشتم و قبول کردم. گفتم : برای خود ما، همه مباحث تئوری مثل معرفی انواع مین ها رو تو یه روز توضیح دادن؛ اما ما باید اینا رو حداقل تو سه روز توضیح بدیم. کلاس بندی کنیم. یه میدون مین آزمایشی راه بندازیم ...
قتل مادر زن به دلیل اختلافات خانوادگی
فرماندهی انتظامی استان اصفهان ادامه داد: متهم این بار وقتی با مدارک و مستندات پلیس مواجه شد به جرم خود اقرار و عنوان کرد: روز درگیری پس از اینکه جر و بحث بین ما بالا گرفت من سر مادر همسرم را به زمین زدم که بعد از آن بیهوش شد و من هم از ترس اینکه برایم دردسر درست نشود این موضوع را پنهان کرده و گفتم به خاطر بالا رفتن فشار خونش سکته کرده است، اما بعداً متوجه شدم مادر زنم بر اثر ضربه ای که توسط من به ...
برخاسته از سرزمین نخلستان های بوشهر
از استان بوشهر، متولد سال 47 فوق دیپلم علوم تربیتی و معلم بازنشسته هستم. جانباز 25 درصد و سابقه شش ماه و شش روز حضور در جبهه در سال های 65 و 67 را دارم. سال های 56، 57 دانش آموز ابتدائی بودم و در دبستان کنار منزل پدرم درس می خواندم که در شهرها تظاهرات و تجمعات شکل گرفت. بیشتر تجمعات مقرشان در خانه سادات بود. راهپیمایی کنندگان تا بازار و مساجد می رفتند. بچه های مقطع راهنمایی که از ما ...
صفر تا صد شکارچی زنان در سمنان / این زن برای طلا بی رحمانه آدم می کشت + جزییات
مقتول بود. سردار موقوفه ای ادامه داد: متهم که درمقابل مستندات و ادله پلیس چاره ای جز اعتراف نداشت به قتل پیرزن 82ساله در سال گذشته هم اعتراف کرد و مدعی شد: سال گذشته درجریان رفت وآمد به خانه پیرزن همسایه متوجه شدم او طلای زیادی دارد و تصمیم به سرقت طلاها گرفتم. یک روز براساس نقشه وارد خانه شده و با ضربه های چاقو این زن را نیمه جان کرده و بعد خفه اش کردم. قربانیان را برای این می کشتم تا ...
آمار عجیب طلاق در ایران
مشاوره از دکتر مشاوره طلاق تشویق می کنند متوجه می شویم آمار طلاق رشد بسیار زیادی داشته و در حال حاضر به شدت نگران کننده است. آمار عجیب ثبت احوال از نسبت طلاق به ازدواج در سال اخیر که مربوط به فصل بهار است این موضوع را نشان می دهد که در ازای هر 2 ازدواج یک طلاق ثبت شده که این موضوع بسیار عجیب و بی سابقه است. به طورکلی باید گفت در بهار حدود 80 هزار ازدواج ثبت شد و در مقابل آن 38 ...
خانه مادر 2 شهید مبارکه ای مدرسه شد
همین هم شد حاج خانم گفت: فرزندانم به سختی بزرگ شدند، چندین بار تصادف کردند و از تمام این اتفاقات جان سالم به در بردند چون خدا آنها را برای خودش می خواست و نهایتاً با شهادت نزد خدا رفتند. قبل از شهادت هر دو شهید از طریق خواب متوجه شهادتشان شدم پرسیدم، مادر جان خبر شهادت آن دو بزرگوار چگونه به شما رسید؟ پاسخ داد: قبل از شهادت هر دو شهید از طریق خواب متوجه شهادتشان شدم ...
آیه استرجاع را خواندم و برای خودم آرزوی صبر کردم
دعاهایتان یادی هم از این روسیاه درگاه خداوند بنمایی که امیدوارم با وساطت شما ترحم خداوند شامل حالم گردد. من با پارتی بازی و واسطه کردن سید نورالدین موفق شدم کارت لبیک بگیرم. اگر خدا بخواهد با اعزام بعدی گردان من هم می آیم و یکدیگر را در کربلای جنوب ملاقات می نماییم. شهید علی اشتری، دو بار به جبهه رفت و آخرین بار در عملیات والفجر8 در اروند ترکش خورد و در جزیره بوارین در21 بهمن سال 1364 از ناحیه سر به شدت مجروح و در همان جا به شهادت رسید. پس از یک هفته پیکر پاکش به شهرستان انتقال و پس از تشییع در گلزار شهدای ایوانکی دفن شد. ...
شهادت در طریق سلیمانی
همین راه افتادم سمت بیمارستان ها و دنبال محمد امین می گشتم. بیمارستان به بیمارستان دنبال پسرم بودم که شاید او را در میان مجروحان پیدا کنم، وقتی او را میان شان نیافتم، به قطعیت رسیدم که او به شهادت رسیده است. تا ساعت 12:30شب همین طور سرگردان بودم. خانواده هم زنگ می زدند که بیا خانه تا خبری شود، اما من نمی توانستم بدون محمد امین به خانه برگردم. کمی بعد خواهرم با من تماس گرفت و گفت: برادرجان می گویند ...
از 100000تا 300000 تومان وام بدون ضامن و چک و سفته بگیر | شرایط دریافت وام فوری در یک روز از دو بانک ...
بلافاصله مأموران کلانتری 12 در محل حضور می یابند و متوجه می شوند خانمی 61ساله بر اثر درگیری با داماد خود بیهوش شده است که سریعاً به وسیله نیروهای امدادی به بیمارستان انتقال می یابد و تحت مداوا قرار می گیرد و همان روز با دستور مقام قضایی داماد خانواده دستگیر و به بازداشتگاه منتقل می شود. وی افزود: مادرزن متهم چند روز بعد از اینکه به هوش می آید و سلامتی خود را به دست می آورد از بیمارستان مرخص ...
شکایت از داماد اعدامی برای دریافت مهریه مقتول
بیمارستان منتقل و جسد همسرش با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد. پس از بهبودی نسبی متهم، وی تحت بازجویی قرار گرفت و به قتل همسرش اعتراف کرد و در تشریح ماجرا گفت: من یک بار ازدواج کرده و یک پسر دارم اما به خاطر اختلاف با همسر اولم او را طلاق دادم. از سال 1392 هم با مقتول آشنا شدم و ازدواج کرده و دو دانگ خانه ام را با 180سکه طلا مهریه اش کردم غافل از این که او از همان ابتدا مرا فریب داده بود. ...
حمله مسلحانه 10 مرد مخوف به منزل خانواده سرابی/ ویدئو
پدر خانواده در تبریز در تشریح جزئیات این حادثه که پرونده آن در شعبه 101 بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان سراب تحت رسیدگی می باشد گفت: به همراه مادر و پدرم در یک خانه زندگی می کنم، من و همسر و فرزندم در طبقه بالا و پدر و مادر و برادر کوچکترم در طبقه پایین سکونت دارند. روز حادثه نیز طبق معمول همه درخواب عمیق فرو رفته بودیم، ساعت از یک بامداد گذشته بود که به یکباره دیدیم 10 فرد مسلح ...
صاحبخانه اسرار مرگ زن مقتول را افشا کرد
پول پیش و کرایه، تمدید کنم تا او در خانه ام بماند. ناچار شدم قبول کنم چون اگر شکایت می کرد، به خاطر مجروح شدن وی محکوم می شدم. برگردیم به روز حادثه، آن روز چه اتفاقی افتاد؟ سه روز بعد از دعوای اول، دعوای دوم رخ داد و به جنایت ختم شد. آن روز باز بر سر مسائل قبلی دعوایمان شد. رفته بودم به آپارتمانش و می گفتم چرا با من لجبازی می کند؟ چرا فرهنگ ...
مداحی که با روضه خوانی از دست ساواک فرار کرد
است در این دوران چند ماهی بیهوش بودم. در عملیات های والفجر 8، کربلای1 ، خیبر، کربلای5 نیز مجروح شدم. در عمیات کربلای 5 و خیبر اسمم را جزء آمار شهدا رد کرده بودند. با توجه به حضورتان در عملیات خیبر درباره نحوه به شهادت رسیدن حاج ابراهیم همت اطلاعاتی دارید؟ حاج منصور نورایی: من روز قبل از شهادت حاج همت مجروح شدم و به عقب برگشتم. حاج همت به همراه برادر همسر من شهید محمود برهمه ...
سیری در زندگی دانش آموز شهید محمدصادق مداح طلبه
را یکجا خورد. گفتم چرا همه جیره ات را مصرف کردی؟ معلوم نیست عملیات چطور پیش برود. شاید کار گره بخورد، شاید محاصره شدیم، آن موقع به این جیره خیلی نیاز پیدا می کنی. صادق نگاه محبت آمیزی به من انداخت و با لبخند گفت: من نیازی به این جیره پیدا نمی کنم! آن لحظه متوجه منظورش نشدم؛ اما وقتی به شهادت رسید، حرفش را فهمیدم. آقای پناهیان که شب عملیات کربلای 5 مجروح شد، تعریف می کرد؛ یکی از رزمندگان ...
وصیت شهید اربابی برای نحوه اعلام شهادتش
را سال ها قبل در خواب دیدم. خواب دیدم خانه خودمان که خیلی بزرگ بود امام خمینی (ره) نشسته است، آن روز هم در خانه ما روضه بود. شهیدی را آوردند و یک دفعه شهید از تابوت بلند شد و رفت. رفتم کنار امام و مرا با اسم صدا کرد. امام گفت شما همین یک بچه را دارید؟ گفتم نه یکی دیگر دارم. چیزی داخل دامنم اندخت نگاه کردم تسبیح یاقوتی رنگ است. بعد ها فهمیدم آن خواب برای شهادت سعید بود. مادر شهید اربابی ...