متن نوستالژی؛ جملات ادبی بلند درباره قدیمی و خاطرات خوب
سایر منابع:
سایر خبرها
خاطره همسر شهید سیدرضی موسوی از خواستگاری اش/ به من گفت شما زن سومم هستی...
من نشست و در دلم گفتم: خدایا می شود یک روز او را قسمت من کنی؟ البته اگر لیاقت زندگی با او را داشته باشم؟ حتی چند باری وسوسه شده بودم که به سید بگویم دوستش دارم. اما بعد می گفتم خدایا چه بگویم؟ بگویم پسرخاله من تو را دوست دارم؟! اما نمی توانستم؛ گذشت و ما برگشتیم خانه خودمان. -من تا به حال هر چه از خدا خواسته ام به من داده و گویا این بار هم نجوای درونی مرا شنیده بود. چند سال بعد پدرش و ...
دکتر مریم رزاقی آذر؛ چهره ماندگار پزشکی ایران که بخاطر دفاع از نام خلیج فارس دیپورت شد
... وی افزود: من هنگامی که سخنرانی اول را به پایان رساندم در پایان گفتم " نام این خلیج از زمان های گذشته خلیج فارس بوده و تا ابد نیز خلیج فارس خواهد بود ". پس از تشویق شرکت کنندگان به صندلی خود بازگشتم و یک پزشک فرانسوی سخنرانی خود را در رابطه با ژنتیک و بلوغ آغاز کرد و طی برنامه های ریخته شده سخنران بعدی سمینار من بودم که می خواستم درباره اپی ژنتیک و عوامل موثرآن بر بلوغ صحبت کنم. ...
عامل جنایت در کمپ ترک اعتیاد: گل زندگی ام را ویران کرد | خودکرده را تدبیر نیست
عذابم می داد و فکر می کنم همین موجب شد تا به مصرف مواد مخدر روی بیاورم. بیشتر توضیح بده، چرا از مادرت دور بودی؟ وقتی 5 سالم بود پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. خیلی با هم اختلاف و درگیری داشتند. پس از طلاق هم هردویشان مجددا ازدواج کردند. حضانت من با پدرم بود و مادرم چون در شهر دیگری زندگی می کرد کمتر به دیدنم می آمد. یادم است بیشتر شب ها تا صبح گریه می کردم چون دلم مادرم را می ...
حسینی: دوست دارم عضو تیم ملی ایران باشم/شرایطش باشد به اروپا هم می روم
شروع کن. جنگ شما را به اینجا کشاند؟ بله همین طور است. البته که من در ایران متولد شدم و با خانواده ام در تهران زندگی می کنیم. حضور ما در ایران قانونی است و کارت اقامت داریم. اما چون ریشه و تبار ما به افغانستان بر می گرد و من عرق خاصی به خاکم دارم، دوست داشتم، زیر پرچم کشورمان ورزش حرفه ای کنم. برای همین به افغانستان رفتم و قایقرانی را آنجا شروع کنم. دو سال عضو تیم ملی کایاک بودم، اما چون ...
مردی شده ام برای خودم
.... گفتم: امشب شب عیده. در دلم رفع القلمی گفتم و همزن را روی میز گذاشتم. زرده و سفیده های تخم مرغ ها جدا شده بودند؛مثل ما و مردهای خانه مان. محمدحسین را بلند کردم و دست های کوچکش را که دور پاهایم حلقه زده بودند، زدم توی کیسه آرد. دست هایش را بلند کرد و آرد پاشید روی گل های رومیزی. خندید. این بار محکم تر کوبیدشان توی آردها. همزن بین دست های دخترها دست به دست می شد. باز هم قوانین را دور زده ام. روی کیک پر شده از شکلات چیپسی. از همان هایی که فاطمه جانش برایشان درمی رود. حالا من مانده ام با فاطمه و زینب و محمدحسین، تنها مرد خانه مان، که تازه راه افتاده است. ...
نابرابری و بی عدالتی همیشه برایم آزار دهنده بوده است
.... فتاحی گفت: برای پیشرفت و رسیدن به عناوین کشوری باید سختی های زیادی را تحمل نمود؛ که بارز ترین آن، دور بودن از خانواده و پدر و مادر هست و این موضوع برایم امری دشوار بوده است. وی تصریح کرد: دو توصیه برای جوانان ورزشکار بافقی دارم، توصیه نخست اینکه آرزوهای بزرگ داشته باشند و به تیم های بزرگ فکر کنند و دومین توصیه من به جوانان این است که برای رسیدن به آرزوهایشان سخت تلاش کنند و ...
یا ایها الرئوفِ سر راه مانده ها
چهارِ دور حرمِ پر از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. شبیه عابر بانکِ زنی بزک شده بودم که مدام در کارت خوان زندگی می کشید و به جنسی که می خواست نمی رسید! هو هوی شیطان دستم را گرفته بود و کال ترین سیب بهشت را نشانم می داد. دیگر حتی وسوسه های ابلیس هم برای دختر حوا دل پذیر نبود. سوار تاکسی شدم و فرار کردم از محدوه بهشت. می خواستم دور شوم از هر چه که چشم هایم سزاوار دیدن اش نبود. من پشت به حرم نه، اما چشم توی ...
رسول نجفیان: می توانستم برج داشته باشم
مولانا هدیه داد که مدت ها بود دنبالش بودم. این هدیه برایم خیلی باارزش است. چند فرزند دارید؟ 2 فرزند، دخترم آهو فرزند اولم است که با تولدش مرا به آرزویم رساند، چون از جوانی آرزو داشتم که دختر داشته باشم و اسمش را آهو بگذارم. فرزند دومم کاوه پسر عزیزم است که دلم می خواست او هم دختر شود و اسمش را چشمه بگذارم. (می خندد) کاوه همیشه می گوید بابا من فرزند ناخواسته ام و ... ...
رسم زمونه را برای بی بی جان سرودم
با تولدش مرا به آرزویم رساند، چون از جوانی آرزو داشتم که دختر داشته باشم و اسمش را آهو بگذارم. فرزند دومم کاوه پسر عزیزم است که دلم می خواست او هم دختر شود و اسمش را چشمه بگذارم. (می خندد) کاوه همیشه می گوید بابا من فرزند ناخواسته ام و ... . فرزندانتان حرفه شما را دنبال نکردند؟ خیر. آهو شاگرد ممتاز دانشگاه تهران بود که بورسیه گرفت، برای ادامه تحصیل به کانادا رفت، الان دکتری ...
حاشیه نگاری از مراسم اعتکاف دانشگاه تهران/ جاده ای که برای رسیدن به مقصدش وقت و صبر وتلاش نیاز دارد
دانشگاه تهران برای استفاده حداکثری از این فضا داشتند. چند روز بود که درست نخوابیده بودم، بعد از خوش و بش و خنده با بغل دستی ها و افتتاحیه اعتکاف، خوابیدم. ساعت حوالی سه و نیم با صدای مناجات بیدار شدم، گفتم شاید دارند صدا پخش می کنند تا برای سحر بچه ها اماده شوند. اما بلند شدم دیدم بچه ها نشسته اند. این اولین بار بود که با اشک بیدار می شدم. حاج مهدی سماواتی دلشت بس کن رباب را می خواند. ...
بار شبانه و راز قتل دختر زیبای تهران
فلور زیباترین دختر در میان زن های بار های شبانه تهران بود و فقط با همان جوان ثروتمند دوستی داشت. حمیدرضا با دیدن فلور به او اشاره کرد که بلند شود و به سر میزش بیاید، اما فلور اعتنایی نکرد و رو برگرداند حمیدرضا که عصبانی شده بود رفت به طرف فلور و دستش را گرفت تا سر میز خودش ببرد، اما مرد جوان به اعتراض از جایش بلند شد و با حمیدرضا دست به یقه شدند. در این موقع دو گردن کلفتی که مراقب شاهزاده بودند جلو رفتند و ضمن کتک کاری آن جوان ثروتمند را از سالن بیرون انداختند. از آن شب به بعد، این شاهزاده بود که به دیدن فلور می آمد و مرد دیگری جرئت نمی کرد به فلور نزدیک شود. ...
اوضاع وخامت بار آوارگان در نوار غزه؛ زنانی که حتی فرصتی برای گریه کردن نمی یابند /گزارشی از العربی الجدید
.... آنچه اوضاع را بدتر کرده، گسترش شپش در مراکز آوارگی است لذ هزاران را مجبور به کوتاه کردن موهای خود شده اند. چه اهانتی بزرگتر از آنچه که ام محمد ( 57 ساله) متحمل می شود؟ مریض دیابتی که روزی چندین بار نیاز به رفتن به توالت دارد اما راه آنقدر دور و دراز است که پیش از رسیدن به توالت، اغلب لباسش کثیف می شود اما نه آبی برای شست وشو است و نه لباس دیگری برای عوض کردن. وی درباره حفظ ...
آمدیم؛ فقط برای حال خوبش...
. زینب از میان جمع شان می گوید: راستش من آمدم که خودم را پیدا کنم. آمدم اعتکاف که تغییری در حال و هوایم ایجاد کنم، اینجا انرژی مثبتی دارد که حالم را خوب می کند. یکی دیگر از دخترها که به نظر پانزده ساله می رسید ادامه داد: آدم گاهی دلش می خواهد سبک شود، یک گوشه آرام بگیرد و ذهنش را استراحت دهد. من هم دلم می خواست چنین فرصتی داشته باشم. بعد از انسیه درباره اعتکاف شنیدم و وقتی دیدم برایم ...
چه کسی جرئت دارد صرفاً معمولی باشد؟
اول همه گیری این بیماری مطلب می نوشتم ابداً کمکی نمی کرد، اما فشار روانی کتاب مثل بختک به جانم افتاده بود. تا اواسط سال 2021 که کتاب منتشر شد، از لحاظ جسمی و روحی شدیداً فرسوده شده بودم. در آن ایام به شدت تمایل داشتم کمتر فعالیت کنم، کار و خلاقیت و پیشرفت شخصی را کنار بگذارم و صرفاً باشم . از قرار معلوم، افراد زیادی مثل من بودند و هنوز هم هستند. در آن ایام که کتابم منتشر شد، افراد زیادی ...
فال حافظ یکشنبه 8 بهمن 1402
بچینم چه شود پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود فال حافظ امروز شما خرداد ماهی عزیز نشان می دهد که زندگی یک واقعیت است و یک تجربه بی بازگشت که باید از آن نهایت استفاده را برد. زندگی با اگرها و آرزوهای دور و دراز حاصلی جز گذران بیهوده عمر نیست. سکوت دیگران مبنی بر رضایت آنان از اعمال تو نیست، آنها ...
برهانی: روزی به پسرم می گویم قهرمان ایران و آسیا را نابود کردند!/ انصاریان مرا زد، معروف شدم
بازیکنان بزرگ و رفقای من بودند. حمید رجبی، کیانوش رحمتی و مهدی هاشمی نسب که بعدش آمد خیلی به من کمک کردند که فضای راحت تری به عنوان بازیکن جوان در تیم داشته باشم. در بازی های آسیایی که به همراه برانکو قهرمان شدیم وقتی از بازی های آسیایی برگشتم صحبت شده بود و شرایط خوبی فراهم کردند که بتوانم راحت تر در تیم پاس بازی کنم. با جواد و کیانوش، حمیدرجبی و آقا بهزاد هم تیمی بودم. * خیلی ها ...
تو که این همه پدر ما را درآورده ای، این هم رویش!
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، فرشته ملکی همسر شهید دوران دفاع مقدس منوچهر مدق تعریف می کند: دیگر نمی خواستم ازش دور باشم. به خصوص که فهمیدم خیلی از خانواده های بچه های لشکر جنوب زندگی می کنند. توی بازدیدی که از مناطق جنگی گذاشته بودند و بچه های لشکر را با خانواده ها دعوت کرده بودند، با خانم کریمی، خانم ربانی و خانم عبادیان صمیمی شدم. آن ها جنوب زندگی می کردند. دیگر نمی ...
چگونه با پدرت آشنا شدم؟
زمینه ی پرداختن به مسائل کلیشه ای و شوخی با آن ها به حساب می آید. این کتاب روایت های دلنشین و شگفت انگیز یک دنیای زنانه را برای یافتن شوهر که پر از توصیف های شیطنت آمیز و فانتزی های شیرین است، بازگو می کند. متن زیر برگرفته از این کتاب است: ساعت 7 صبح جمعه بود که تصمیم گرفتم شوهر داشته باشم. چشم هایم کاملاً باز نشده بود و قیِ بسته شده روی مژه ها پلک هایم را سنگین کرده ...
کتاب عزیزِ زیبای من روایتی از روزهای پایانی زندگی حاج قاسم سلیمانی است
.... وی درباره دیگر ویژگی های کتاب توضیح داد: عزیز زیبای من متن منسجم و روانی دارد. سادگی نیز از مهم ترین ویژگی های آن است. به قول نویسنده اش زینب مولایی سعی کردم کتاب را ساده و روان بنویسم تا یک نوجوان، جوان و حتی سالمند بتواند آن را بخواند و دخل و تصرفی نداشته باشم و عین واقعیت را بگویم. همین سادگی و پایبندی به واقعیت، برخی جملات را خالی از احساس نشان می دهد و میان خواننده و بعضی از ...
رسول نجفیان: یک نوه ناخلف دارم! | می توانستم برج داشته باشم
.... البته با افتخار می گویم می توانستم در خیلی از رابطه ها وارد شوم و الان برج داشته باشم ولی این کار را نکردم. سال گذشته روز پدر با روز تولدم که 28 دی ماه است، مصادف شده بود. در شهر کتاب الهیه برایم جشن تولد گرفتند و همسر عزیزم به من یک کتاب مولانا هدیه داد که مدت ها بود دنبالش بودم. این هدیه برایم خیلی باارزش است. 2 فرزند، دخترم آهو فرزند اولم است که با تولدش مرا به ...
در رسانه| اشک ها و لبخندها
. هرچه سال و هفته کاری من بیشتر می شد، برای اینکه بیشتر در کنار بچه ها باشم و خدمت کنم، مشتاق تر می شدم. من به شغلم بسیار علاقه مند هستم و به هیچ عنوان شغل دیگری را انتخاب نخواهم کرد . وی ادامه می دهد: من سال پنجم ابتدایی بودم که برای بازدید از طرف مدرسه به مرکز معلولین ذهنی رفتیم. من با حضور در این مرکز بسیار متاثر شدم و همان جا با خودم گفتم آیا این امکان وجود دارد که در کنار این بچه ها ...
داغ جنگ بر دل دا
تنها اثر ساخته شده است. رگ چهارم بخشی از کتاب در بخشی از این روایت تاثیرگذار می خوانیم: آدم زیادی در قبرستان نبود، چند نفری جلوی غسالخانه ایستاده بودند؛ زنی آن طرف تر روی زمین نشسته بود، زار می زد و خاک های اطرافش را چنگ می زد و به سرو صورتش می ریخت.چند تا بچه هم دور و برش بودند؛ دلم لرزید نزدیک تر شدم زنی که بین بچه ها بود، شیون می کرد و صورت می خراشید، دا بود، هیچ وقت طاقت ...
چطور نوجوان قدرشناس تربیت کنیم؟
پاره تنم است وقتی به دنیا آمد همه زیبایی و لذت های عالم برایم بی معنی شد و تمام دلخوشی ام شد فرزندم! با شیرین کاری هایش حسابی دلمان را می برد. حتی گریه و بیقراری هایش هم برایمان دلچسب بود! اما کمی که بزرگتر شد و وارد بحران های سن بلوغ شد لجبازی هایش کم کم خودشان را نشان دادند گاهی حتی من که مادرش هستم از حاضرجوابی هایش کلافه می شدم! نه با محبت کردن جواب می گرفتم نه با عصبانی شدن! هر چیزی برایش می ...
خانواده ابدی مهمان شب خاطره شد
موقعی است که باید کاری بکنم. از سوء استفاده دشمن از این حادثه احساس خطر کردم که به مردم بگویند اگر از انقلاب دفاع کنید سرنوشت تان سرنوشت زندگی اسکندری خواهد شد. بلند شدم و حدود نیم ساعتی سخنرانی کردم و در سخنان فی البداهه ی خود، سخنان امام درباره ی شهادت را به کار بردم. محسن اسکندری ادامه داد: من و خانواده ام آواره بودیم. زیرا هنوز قصد ترور من را داشتند. هیچ کسی هم حاضر به نگه داشتن بچه ...
شکل گیری پرسپولیس و نقش دکتر برومند!
قبول شده اند.از طرفی همکاری صمیمانه ای بین مدیریت و کادر فنی و بازیکنان تیم وجود داشت به طوری که بازیکنان بزرگتر و با تجربه شاهین از لحاظ اخلاق و رفتار و عشق به اصول و مرام شاهین ، سرمشق تازه واردان بودند وتلاش می کردند تا جانشین خوبی برای خود در این باشگاه تربیت کنند وهرچه را می دانستند به آن ها می آموختند !در واقع مسولین وقت چون نتوانستند باشگاهی که در فوتبال ایران " مکتب " داشت را تحمل کنند ...
جواد منصوری بی قرار برای رسیدن به قرار بود
...، چون از انسان ها صحبت می کنم؛ کسانی که می توانند در طول حیات شان دگرگونی فکری داشته باشند و اتفاقات عجیب وغریبی در زندگی شان پیش آید. گاهی با تغییر شرایط زمانه و فضای گفتمانی باید هم گفتمان های حاضر و هم شرایطی را که افراد پس از بیان خاطرات دوباره به آن دچار می شوند، منعکس کرد و اگر از حیات کسی صحبت شده، باید از ممات وی نیز سخن گفته شود. ...
حال و هوای معنوی یک نوجوان معتکف؛ به نیت پدرم به اعتکاف آمدم
... اهل ده زیار بود اما کرمان زندگی می کرد؛ به گفته خودش هشت، نه سال پیش که پدرش از دنیا رفته بود هفت سال داشته است و تازه به سن تکلیف رسیده بود. عموها و بابا بزرگ حمیدرضا افضلی به او گفته بودند که پدرش از بچگی در مراسم اعتکاف شرکت می کرده است و او حالا به نیت پدرش در اعتکاف شرکت می کرد. به سراغش رفتم وقتی دلیل حضورش در این مراسم معنوی را جویا شدم سرش را کمی پایین انداخت و گفت: من به ...
اگر می خواهید هر روز صبح با انگیزه و انرژی از خواب بیدار شوید، با این 8 رفتار خداحافظی کنید
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : همه ما اهمیت داشتن انگیزه و انرژی در صبح را می دانیم. تلاش برای بلند شدن از رختخواب در صبح، نداشتن انگیزه و احساس تنبلی احساسی جهانی است. به گزارش انتخاب ؛ در مورد خودم شخصاً، فکر می کنم با بزرگتر شدن یک فرد سحرخیز شدم .من صادقانه احساس می کنم که بیشترین بازدهی را اول صبح دارم ، اما وقتی جوان تر بودم اینطور نبود. تنظیم زنگ ساعت برای ...
شیفته نقش های خاکستری هستم
2 وجود دارد، خیلی درست و دقیق نوشته شده و ویژگی های جذابی برای آن در نظر گرفته شده است. برای ایفای این نقش، من نیز چون بقیه، سعی کردم با کارگردان خلاق، در عین حال پر انرژی و با گذشت مجموعه تعامل بیشتری داشته باشم تا بتوانم با هدایت و راهنمایی های ارائه شده، ابعاد دیگری از این کاراکتر را به نمایش بگذارم. خوشبختانه بازخورد های مثبتی از مخاطبان و دوستان نزدیکی که در تئاتر دارم گرفتم. به ویژه ...