سایر منابع:
سایر خبرها
همسر شهید موسوی: حاج قاسم جواب نامه سیدرضی را از پنجره خلبان فرستاد پایین! / به سردار سلیمانی گفتم: من ...
سال زندگی حاج آقا را خیلی کم دیدیم. اغلب خودم بودم با بچه هایم. تازه همانطور که گفتم مسئولیت 70، 80 خانم را هم به من دادند. *تدریس را در بعلبک آغاز کردم سعی می کردم با همه مشکلات و مشغله هایم هم کمکی برای خانواده مجاهدین باشم و هم زندگی خودمان را بچرخانم. وقتی همان سال های 66-65 با نبود معلم برای بچه هایمان مواجه شدیم، گفتند چه کسی می تواند بیاید اینجا درس بدهد؟ باز دستم را ...
برای تربیت فرزند، باید با مردت رفیق باشی!
گروه زندگی: شهروز تازه به دنیا اومده بود. گذاشتمش پیش برادرِ دوساله ش و رفتم سرِ کوچه، کنار فشاری تا لباس هایش را بشویم. آمدند و گفتند: بلند شو، حکومت نظامیه! الان میان میکُشنت. گفتم: تا لباسارو نشورم و کارم تموم نشه بلند نمی شم. تمام لباس ها رو شستم و به خونه برگشتم. بدون حضور پدر و مادرم، [...]
ماجرای اجکت اسماعیل امیدی و غلامرضا یزد و غربت خلبان های اف پنج
نزدیک بود دیگر! بله. بیشتر این ماموریت ها برای اف پنج های پایگاه دزفول بود. اواخر سال 65 من به اصفهان رفتم و فرمانده گردان آموزشی PC7 شدم و شاگرد می پراندم. آن موقع بچه ها (خلبانان اف پنج) می رفتند لاف بمبینگ انجام می دادند؛ روزی 20 تا 25 سورتی. (مصطفی) اردستانی خدابیامرز خودش بود با بیرجند بیک محمدی، پرویز رضایی، صمد بالازاده، محمود جدیدی، شیرافکن همتی و بچه های دیگر. می رفتند امیدیه، از ...
12 بهمن؛ زنگ انقلاب نواخته شد، دختران آسمانی شدند
صبح روز 12 بهمن سال 1365 دبیرستان زینبیه چه حال و هوایی دارد، گویی عطر بهشت در فضای آن رایحه همه گل ها را به رشک واداشته و آبی آسمان حیاط آن، وسعت کهکشان ها را به تسخیر درآورده است. به گزارش پایگاه خبری مهرصبا مرجع اخبار شهرستان میانه ، رقیه غلامی؛ دهه فجر در راه است، دانش آموزان سر از پا نمی شناسند، یکی مقاله می نویسد، دیگری بر حاشیه تخته سیاه ها لاله می کشد، گروهی کلاس ها را آذین می ...
مردم دلگرم به دولت
داری برات بنویسم؟ شوهرم پاکبان بود و سه تا بچه داشت. تقاضای او از رئیس جمهور، داشتن یک خانه یا گرفتن یک زمین رایگان بود. یادم آمد که در همین سفر، اعطای خانه و زمین، یکی از برنامه های رئیس جمهور بوده است و بسیاری از همین راه خانه دار شدند. این را به او گفتم و گفتم امیدوارم سال بعد یا در سفر بعد، این تو باشی که خانه دار می شوی. چشم هایش برق خوشحالی زد. نامه را برایش نوشتم، دست دختر هشت ساله اش را ...
حضرت آقا، کارگران فرادانه سلامتان را دریافت کردند
به گزارش عصر امروز داخل کارخانه ولوله شده بود، خنده روی لب کارگران به خوبی نمایان بود و می شد خوشحالی شان را فهمید. قبلا هم با بچه های رسانه به کارخانه آمده بودیم اما این گونه نبود. انگار اتفاقی افتاده بود که من خبر نداشتم. شمه خبرنگاری ام دست بردار نبود، به سمت یکی از دستگاه ها رفتم، هر چند بوی ماهی اذیتم می کرد اما برای اینکه صدا به صدا برسد ماسکم را پایین دادم و خداقوتی به کارگر پشت ...
مادر و پسر بی آبرو دختر دانش آموز را به لانه کثیف کشاندند
نمی زدم زیر این ظاهر آرام و سربزیر یک موجود سرکش پنهان شده که از 11 سالگی مشغول گفت و گوی تلفنی و مجازی با پسری است که کیلومترها با تهران فاصله دارد . دو سال پنهانی با هم در تماس بوده اند و در این مدت آن پسر عکس هایی از خودش برای آیدا می فرستد که دخترم فکر می کند با یک جوان تحصیل کرده و مرفه سر و کار دارد. بالاخره این فرد موفق می شود دخترم را فریب داده به شهر محل سکونتش در شرق کشور ...
جواد عزتی: می خواستم یک فیلم تماشاچی پسند بسازم
وقتی فیلم را می بینم، بین پلان های این فیلم و پلان های یک سریال تفاوت قائل باشم. عزتی، ادامه داد: یادم است روز اول که دور هم جمع شدیم، گفتم من دوست دارم این فیلم را برای این بسازم که در هر بخش آن حتی یک پیشنهاد کوچک برای سینما داشته باشد. اولین بار بود که کامل این فیلم را در سینمای رسانه تماشا کردم و به نظرم قطعا پیشنهادهایی در فیلمبرداری، تدوین، طراحی صحنه و... داشته است. ...
نشست خبری فیلم "تمساح خونی" با یاد فریماه فرجامی برگزار شد / عزتی: می خواستم یک فیلم تماشاگرپسند بسازم
نشست خبری بیان کرد: آقای سعید آقاخانی سر فیلمبرداری سریال بودند و نتوانستند امروز اینجا باشند. فکر می کنم اولین باری که سال 79 جلوی دوربین یک سریال رفتم، دوربین آقای آقاخانی بود. یک ارتباطی به این شکل بین من و سعید آقاخانی و عباس جمشیدی فر وجود داشت. دوست عزیزی نصیحتی کرد و گفت که حتما دوستانت را برای فیلم اول خود دور خودت جمع کن و من هم از این اتفاق جواب مثبتی گرفتم. جواد عزتی درباره ...
نشست خبری فیلم "تمساح خونی" با یاد فریماه فرجامی برگزار شد / عزتی: می خواستم یک فیلم تماشاگرپسند بسازم + ...
...> کارگردان تمساح خونی ادامه داد: یادم است روز اول که دور هم جمع شدیم، گفتم من دوست دارم این فیلم را برای این بسازم که در هر بخش آن حتی یک پیشنهاد کوچک برای سینما داشته باشد. اولین بار بود که کامل این فیلم را در سینما تماشا کردم و به نظرم قطعا پیشنهادهایی در فیلمبرداری، تدوین، طراحی صحنه و... داشته است. تجربه همکاری با جواد عزتی الناز حبیبی بازیگر تمساح خونی نیز درباره تجربه ...
در مسائل بهداشت و درمان دچار افراط و تفریط شده ایم
مزیت اقتصادی دارد، هم سیاسی دارد، تاثیرگذاری در منطقه دارد، خیلی خیلی چیز های دیگر، دور زدن تحریم ها و و و این ها را دارد این ها را کنار گذاشتیم آمدیم برای شهر مثلا صد هزار نفری دائم دنبال این هستیم که یک پروژه ی راه آهنی که 20-30 سال هم طول می کشد چقدر هم هزینه روی دستمان می گذارد من همیشه می گفتم بگذارید اینگونه طرح ها جلو برود بعد از درآمد های ترانزیت بیایید در داخل کشور هم راه آهن بسازید، الان ...
روایت کتاب در سوریه متوقف نشده است/ متن با وجود راویان متعدد یک کل منسجم است
سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ؛ چادرنشین بودیم طرف های شاهزاده احمد. زمین های کشاورزی مان حوالی مازو بود. بهش می گویند گمناو. تابستان ها ییلاق مان، تاف و کرگه بود. پدرم، گاو خرید و فروش می کرد گله داشتیم، چوپانی هم می کرد. توی محل، دارنده شان بود. این سطور بخشی از کتاب حبیب ممدآقا؛ روایت زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمی منش است که در قالب خاطرات از زبان راویان متعدد تدوین و نگارش شده است. مولف کتاب تاکید دارد که سعی کر ...
روایت یک اصفهانی از حضور امام(ره) در نوفل لوشاتو
برگشت به فرانسه را برایم تهیه کرد. چند روزی به اصفهان آمدم و از مادرم برای مهاجرت اجازه گرفته و راهی فرانسه شدم. 5 یا 6 ماه برای تعلیم زبان در فرانسه وقت گذاشتم و وارد دانشگاه شدم. تا اینکه در سال 1357 ما دانشجویان انجمن اسلامی، از ورود امام به فرانسه مطلع شدیم. مثلاً من با مهندس سید حسین موسویانی ، که بعدها وزیر معادن و فلزات شد، از همان انجمن اسلامی آشنا شدم. حتی ایشان از من خواستند به وزرات خانهٔ ...
خدا نکند که عاقبت ما، جور دیگری باشد/اگر پیام شهدا را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنهکاریم
.... زندان مومن یک روز صبح بعد از نماز صبح و خواندن زیارت حضرت زهرا علیه السلام وقتی می خواست برود، حسین پسرم گریه می کرد. عبدالله او را برد بیرون و برایش چیزی خرید و آرامش کرد. من گریه ام گرفت و گفتم: تا کی ما باید این وضع رو داشته باشیم؟ گفت: تا حالا صبر کردی، باز هم صبر کن، درست می شه. گفتم: من می دونم، شما برای شهادت زیاد دعا می کنی، اگه منو دوست داری، دعا ک ن با هم شهید ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام حمیدرضا صفایی سمنانی
ماشین برای رساندن سوخت استفاده کرد، سه تا دستکش هم که روی هم می پوشیدی باز دست ها گرم نمی شد، تازه اگر این کار را می کردی، دیگر نمی توانستی ماشه تفنگ را بکشی. حمیدرضا حنا گذاشت و بعد دستش را شست. آقای قزوینی شروع کرد به شعر گفتن برای او. برای دیگران هم شعر می گفت. حالا نوبت حمید بود. خیلی از آن بچه هایی که آقای قزوینی برایشان شعر گفته شهید شدند. گفتم: حمیدرضا! چکار کردی؟ بالاخره نمی خوای ...
ماجرای زوج مبارز و انقلابی و گروهان مقداد
صبوری همسر شهید صبوری می گوید: تصمیم گرفتم با چند نفر از دوستانم صحبت کنم، فکر می کردم اینها لیاقت داشتن همسری به خوبی او (محمد صبوری) را دارند. عصر که با بچه های جلسه قرار داشتم، سراغشان رفتم. یکی از آنها گفت: جمیله تو مطمئنی که منظورش خودت نبودی؟.صدای آقای صبوری را شنیدم که آرام پرسید: خانم قلعه نویی، میشه کنار اون گزینه هایی که معرفی کردید درباره خودتون هم فکر کرد؟ بی اختیار سرم را ...
خاطرات انقلاب | دهه هفتادی ها و هشتادی ها خاطرات بزرگ ترهایشان را از زنده ترین جریان تاریخی قرن نقل می ...
از سر کار برگردد و غذا آماده باشد؛ اما شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات را مثل نان شب واجب می دانستند و به نظر من آن ها هم عیارشان از کسانی که در این مسیر به شهادت رسیدند، کمتر نیست. ما ادامه دهنده راه گذشتگان هستیم رفعتی متولد سال 1377 است؛ جوان و امروزی. او تعریف می کند در جمع های خانوادگی بیشتر حرف از جریانات روز است و انقلاب؛ عمو ها و دایی هایم دقیقا آن روز ها را به خاطر ...
کارتن خوابی با گوشی آیفون و لباس های گران قیمت!
کمپ خوابیده بودم این بار دیگر دو سال است که پاک مانده ام. در این مدت با زباله گردی پول جمع کردم و یک موتور برای خودم خریدم و به عنوان پیک موتوری برای مغازه های اطراف راه آهن بار می برم یا مسافرکشی می کنم.تا حالا پول خوبی جمع کرده ام و می خواهم وقتی پول هایم زیاد شد برای خرید خانه و ازدواج کردن به شهرستان خودم برگردم. از او سوال کردم که چرا در اتوبوس می خوابد و آیا در تهران سرپناهی ندارد؟ همان طور ...
گفت وگو با اکبر تیموری ، جانباز نخاعی دفاع مقدس از شخص آقای قاضی زاده و تیم همراهشان به هیچ عنوان راضی ...
سوختگی آن را متوجه می شدم؛ که الان هم در مغزم بوی آنها را حس می کنم. به پرستار گفتم می شود دستم را بالا بگذاری؟ گفت خیلی شلوغ می کنی. دکتر که آمد، جریان را برایش گفت. دکتر هم گفت: او اهل تهران است و ناز نازی است؛ زنده نمی ماند. بعد هم آمپولی به من تزریق کردند که از حال رفتم و چیزی متوجه نشدم. زمانی متوجه شدم که کسی روی صورتم آب می پاشید. چشمم را که باز کردم دیدم یک سرهنگ با سبیل های تاب داده بالای سرم ...
ارباب پس از باران زیرآب همسرش را زد!
نقش ارباب در سریال پس از باران خاطره محمود پاک نیت از پیشنهاد نقش ارباب پس از باران:همسرم میگفت زیر آب من رو زدی؟ ما روزی که پیشنهاد پس از باران شد، رفتم دفترآقای سلطانی و ایشون پیشنهاد داد من می خوام شما و خانمت با هم بازی کنید و بعد هم کار در شمال هست، گفتم ما فقط یکیمون می تونیم بیایم چون ما بچه داریم، بچه هامون رو چکار کنیم؟ گفت دوتاتون بیاین بچه ها رو بسپارید به یکی، ولی ...
دختر هنرمند در کف خیابان
...، اما این کار را به طور جدی بعد از 18 سالگی شروع کردم. هر طرحی را در اینستاگرام یا در جای دیگر می دیدم، دوست داشتم آن را نقاشی کنم، اما شروع کارم در خیابان، زمانی بود که در متل قو از کنار تابلو برق های نقاشی شده، می گذشتم. برایم جذاب بود و همان موقع به سرم زد این کار را انجام دهم. به طور کاملا ناگهانی به شهرداری متل قو رفتم و گفتم که می خواهم این کار را انجام دهم. آن ها هم پیشنهادم را قبول و ...
نوشتن شعری که با نام شهدا آغاز شد/ اولین اثرِ گروه سرود یک نفره!
.... با خودم گفتم اگر بتوانم از زبان شعر استفاده کنم، عالی می شود. یواش یواش شروع کردم به چیدن کلمات در کنار هم. با وزن خاصی هم شروع کردم، کمی که پیش رفتم دیدم دارد قشنگ تر می شود. این طور شروع کردم: درود، درود، به روان پاک شهید راه خدا درود، درود، به جوان که کشته شد به میدان شهدا درود، درود به تمام شهیدان کرب و بلا خود مردم، عصر روز 17 شهریور ...
شکست های عشقی عارف قزوینی به قلم خودش/ پدر دختر گفت: تابوت دخترم را بر دوشت نمی گذارم
راه آمده کالسکه گرفته تا دوستان بفهمند، به طرف تهران حرکت کردم. یک سال از این گذشت. وقتی است که حاجی نایب الصدر تهران است، تلگرافی از قزوین به او شده بود که حاجی خان زندگی را وداع کرده خوب است به عارف بگویید رجوع کند، هرچه کردند گفتم: غیرممکن است، به جهت این که مردم همچون گمان می کنند که من این کار را به جهت مال کرده ام. وانگهی روبه رو شدن با دختر برای من کار مشکل است... چند ...
پزشکیان: عملکرد روحانی در میزان اقبال به اصلاح طلبان موثر بود
مسعود پزشکیان سال 86 بعد از دو سال خانه نشینی از زمان اتمام مسئولیتش در کابینه نهم، کاندیدای انتخابات مجلس هشتم شد تا از کسوت وزارت به کسوت وکالت دربیاید. وی در چهار دوره گذشته از شهر تبریز بخت خود را برای نمایندگی مجلس آزموده است و در دوره دهم توانست نایب رئیس مجلس باشد. وزیر بهداشت دولت دوم اصلاحات اگرچه به عنوان یک چهره اصلاح طلب شناخته می شود، اما هیچ گاه وابستگی حزبی و تشکیلاتی با اصلاح ...
کتاب خاکستر گنجشک ها حامد عسکری منتشر شد
تکه های سنگ و آجر، دو دندانش را شکسته بود و خون از لب هایش جاری بود. کلمه ها رمق نداشتند از لب های قیطانی اش بیرون بیایند. با اشاره پلک هایش، نوه اش بالای سرش حاضر شد. همه رمقش را در دست راستش جمع کرد، دو بالِ روسریِ گل گلی ازخونش را کنار زد و به گردنبندش اشاره کرد. سلما قصه گردنبند را می دانست. دست انداخت و آن را کشید و بند چرمی اش پاره شد. دوباره گره اش زد و به گردن خودش انداخت. یک کلید کهنه بود ...
هشدار پزشکیان به شورای نگهبان درباره مشارکت مردم در انتخابات/ مگر می شود آدمی را پیدا کنید که ایراد یا ...
تا حد توان پیگیر امورات آنها باشیم، اگر هم که رأی ندادند این تکلیف از گردن ما ساقط می شود"، که خب، آمدیم و مردم لطف کردند و رأی دادند و همان زمان من تنها نامزدی بودم که مستقیم وارد مجلس شدم و 5 کاندیدای دیگر به خاطر نزدیکی آرا در دور دوم انتخابات مشخص شدند. * در این دوره که توسط هیئت های اجرایی رد شدم، دوستان به ما اصرار کردند که اعتراض کنم و من در روز آخر یک چیزی فقط نوشتم که حرف های ...
شیر گیلان در پرورشگاه پا گرفت و خود ساخته شد
. اواخر سال 1356 وارد مبارزات انقلابی شد. بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد و سه ماه به عنوان نیروی مستشاری به افغانستان رفت. پس از بازگشت به ایران وارد سپاه منطقه 10 تهران شد و به عنوان رابط تبلیغاتی حزب جمهوری اسلامی به فعالیت پرداخت. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و نهایتاً 12 فروردین 1361 در منطقه عملیاتی کورک سرپل ذهاب به شهادت رسید. در همکلامی با سردار موسی هژبری همرزم، علیرضا دیدگانی برادر ...
از تماشای کویر لوت سیر نشدم!
پسرم بود. ایشان پزشک است. به او گفتم: اگر می خواهی معنای خودت، معنای زندگی ات، بچه هایت و شغلت را بفهمی برو کویر شهداد را یک بار ببین. نصرت ریاحی همان دوندۀ 80 ساله ای است که در ماراتنی که اخیرا در بیابان لوت برگزار شد شرکت کرد. او اصالتا بختیاری و ساکن اصفهان است. بیش از 40 سال است که به طور حرفه ای ورزش می کند؛ از کوهنوردی تا دوومیدانی و ایروبیک و مدال ها و عناوین متعدد قهرمانی در ...
سارقان پول های دزدی را خرج زیبایی می کردند
.... درست است درآمدش حلال و شغلش هم آبرومندانه است، اما با این درآمد تا آخر عمر 8 گرو 9 است. پس دنبال پول های بادآورده بودید؟ واقعیتش گفتم من بلندپرواز بودم و می خواستم مثل دوستانم زندگی لاکچری داشته باشم و وقتی هم فهمیدم آن ها از راه سرقت پولدار شده اند، من هم تصمیم گرفتم تمام گذشته ام که خیلی هم آن را دوست دارم و به آن افتخار می کنم، پشت سرم بگذارم و به دنبال دلم بروم. ...
تبدیل وضعیت نیرو های شرکتی از اقدامات خوب مجلس بود
جمهور است آقای نجابت بود نماینده تهران حاج آقا آشتیانی خدا رحمتشان کند اینها بودند آنجا ما شنیدیم که یک وزیری بچه خواهرش چند تا از نماینده ها را برده در استخری و به اینها پاکت داده من این را فهمیدم من یکی از این نماینده ها را صدا کردم گفتم که آقا شما این پاکت را گرفته ای گفتم که شما پریشب استخر چه کار می کردید گفت کدام استخر گفتم استخری که فلانی برده، گفت از کجا فهمیدید شما گفتم پاکت چی بوده پاکت ...