سایر منابع:
سایر خبرها
قتل به دلیل کینه دوران کودکی
را قبول کرد و گفت: من ضربات چاقو را زدم اما در دفاع از خودم این کار را کردم. متهم گفت: همان طور که در بازجویی ها گفتم، من و آرش از کودکی با هم درگیری داشتیم. او یک بار من را زده بود اما روز حادثه دلیل درگیرشدن ما این نبود. متهم گفت: زمانی که او با دوست مشترکمان مقابل خانه ما آمد، دیگر نتوانستم مقاومت کنم. با هم مشروب خوردیم. آرش گفت فردا می خواهد به زندان برگردد و می خواهد کمی هم مواد ...
در این خانه غریبید غریبانه بگردید
بزرگ سایه مانند پدرش کم حرف و کم گفت وگوست اما وقتی حرف از میراث پدری اش در ایران بیاید، نمی تواند ساکت بنشیند؛ مثل 10 روز گذشته که خانه مادر ابتهاج در رشت بعد از کشمکش های بسیار تخریب شد و همه تلاش های او در سال های گذشته برای حفظ آن و تبدیلش به خانه فرهنگ و هنر سایه، بی ثمر ماند. او حالا و چند روز پس از این که خیابانی در تهران به نام پدرش نام گذاری شده، در گفت وگو با شهروند از تخریب خانه سایه در ...
تقدیر چنین بود
است و طاقت فرسا. نمی دانم چطور هنوز زنده ام. فرزانه دوباره در کیف دستی اش دنبال دستمال است تا اشک هایش را پاک کند. کمی آرام که می شود، از تصادف وحشتناکی که از سر گذرانده، می گوید: همراه دختر، داماد و نوه هایم رفتیم مسافرت. اولین بار نبود با هم سفر می رفتیم اما کاش پایم می شکست و نمی رفتیم. ای کاش، شده لق لقه دهانم. هنوز باورم نمی شود همه عزیزانم را در یک لحظه از دست دادم. به این جا که می رسد ...
اعترافات یک کتاب خوان معمولی
...، ولی حداقل پذیرفت که این کار منظره ای بسیار زیباتر از آن چیزی می ساخت که دوستانمان تعریف کرده بودند. خانواده ای از رفقای آن دوستان خانه شان را چند ماه به یک طراح داخلی اجاره داده بودند. وقت بازگشت دیدند که کل کتابخانه شان بر اساس رنگ و اندازه مرتب شده است. مدتی بعد، آن طراح در تصادف مرگ بار رانندگی درگذشت. اعتراف می کنم که هنگام شنیدن ماجرا، همهٔ کسانی که سر میز شام نشسته بودند، قبول ...
دوباره پای درس معلم ها
امروز روز معلم است. من امروز به سنت سال هایی که پشت میز و نیمکت های مدرسه می نشستم، درس هایی را که در سال گذشته از معلم ها آموخته ام مرور می کنم. سال گذشته توفیق داشتم چندین و چند بار سراغ معلم ها بروم و باز هم از آن ها درس بگیرم. گفت وگوهایی که با معلم ها داشتم، برای خودم جزو بهترین گفت وگوهایی بود که در یک سال گذشته گرفتم. ...
گوش هایی که صاحبش را لو می داد
را عمل کردم. انگیزه ات از سرقت چیست؟ من پولدار بودم، وضع مالی ام خیلی خوب بود. پدرم پولش از پارو بالا می رود. اما از زمانی که در دام اعتیاد افتادم وضعیت مالی ام بد شد. البته فقط اعتیاد نبود، من قمار می کنم و هر چی پول داشتم در قمار از دست دادم، در کنار قمار به مواد مخدر معتاد شدم و پول هایم در مواد و قمار از دست رفت. سرقت بار پسته متهم دیگری که در میان بازداشتی ها دیده ...
شوهرم آنقدر در گوشم خواند تا مواد مخدر مصرف کردم
ضعف و اعتیاد هر روز آب می رفت تا این که یک روز مامورها آمدند همه را دستگیر کردند و دخترم را برای درمان و نگهداری به بهزیستی فرستادند. وقتی از مهسا درباره اعتیاد و روزهای بی خانمانی می پرسم در جواب می گوید: بی خانمان نبودم و از خودم خانه داشتم اما برای این که هزینه مواد مخدرم را تامین کنم مجبور بودم افراد معتاد را به خانه بیاورم و در قبال استعمال آن ها مبلغی را دریافت کنم و با آن ها ...
پای حرف های پروفسور داریوش فرهود پدر علم ژنتیک ایران
. فرهود همه موفقیت های خود را مدیون نوع تربیت پدرش می داند و معتقد است مذهبی بودن، رعایت قوانین و مقررات و سختگیری های پدر در اوج مهربانی توانست او را چنین سخت کوش بار بیاورد. مادر نیز قاری قرآن بود و اشعار حافظ را در برداشت و تدریس می کرد. داریوش فرهود در سن 19 سالگی و حدود 12 سال بعد از جنگ جهانی دوم برای ادامه تحصیل وارد آلمان شد. در آلمان پزشکی خواند و خیلی اتفاقی و از سر کنجکاوی با مرکز انسان ...
پر کردن آنتن تلویزیون در چند فصل؟/ تنوع سریال ها در تلویزیون ما بسیار کم است/ تلویزیون در مرحله افول و ...
ساخت سریال بر سر دو راهی بسیاری از ما خواستند که فصل دوم این سریال را نیز بسازیم اما من مخالف این اتفاق بودم هر چند که اولین سریال چند فصلی پس از انقلاب را که قلب یخی نام دارد، من نوشتم اما به طور کلی با دنباله سازی مخالف هستم. در ساخت قلب یخی نیز باید بگویم ما از یک الگوی جهانی در فصل بندی اثر استفاده کرده بودیم. وی افزود: با نگاهی به سریال های روز دنیا می بینیم بسیاری از این سریال ها ...
راز جنایت خانواده 3 نفره توسط مرد شیشه ای برملا شد
. اعتیاد داری؟ شیشه و هروئین می کشم. گاهی هم مواد می فروختم. چند سال است مواد می کشی؟ یادم نمی آید خیلی سال است. پدرم مواد می کشید، من هم پای بساط او می نشستم. من بچه باهوشی بودم، اما رفیق بازی می کردم و تا راهنمایی درس خواندم. یادم می آید همه به خاطر خانواده ام به ما احترام می گذاشتند، از طرفی هم خوب دعوا می کردم و همیشه پای دعوا ها مرا می بردند. چند خواهر و برادر ...
پلیس های تخصصی مأمور رصد مجرمان در فضای مجازی شدند
خودم نبود. چه شد سراغ سرقت رفتی؟ یک خودرو داشتم که آنرا فروختم تا بتوانم با پول آن کار کنم اما یکی از دوستانم سر مرا کلاه گذاشت و پولم را گرفت. همین باعث شد پول نزول کنم، اما نتوانستم ماه به ماه آنرا پرداخت کنم به همین خاطر مجبور شدم پیشنهاد سرقت را قبول کنم. چه کسی طراح نقشه بود؟ با دو نفر دوست بودم که پیشنهاد سرقت را یکی از آنها داد و من هم قبول کردم. بعد چه شد؟ ...
چرخ زندگی سخت می چرخد!
شعار سال : زندگی در اتاقی نمور و کار کردن در زیرزمینی که مرگ آرزوهایت را به تصویر می کشد جسارت تلاش برای کاری بهتر را از خیلی ها می گیرد در این میان اما کم نیستند افرادی که جسورترند و به دنبال شرایطی مناسب تر می روند و پس از مدتی دست از پا درازتر به همان نقطه نخست بازمی گردند انگار بازی مار پله است اینجا . مینا یکی از همین زنان است که سرنوشت زندگی اش به یکی از کارگاه های خیاطی در جنوب تهران گره خورده است. کارگاهی که بیش از 60 متر ندارد اما چرخ زندگی بیش از 10 ...
سیاست ما جذب قضات بومی است/ حوزه های علمیه باید در عرصه پاسخگویی به انواع شبهات القائی که دشمن قصد دارد ...
را مجرمان مواد مخدر تشکیل می دهند. آیت الله رئیسی در ادامه عنوان کرد: راهکار مقدماتی برخورد با جرم این است که افراد بدانند کار های آنان چه خطرات و مفاسدی به دنبال دارد. وظیفه علمای شیعه و سنی و دستگاه های فرهنگی و تبلیغی این است که در جامعه مخاطرات این بلای خانمانسوز را گوشزد کنند. افرادی که به نحوی انگیزه جرم در آن ها پرورش می یابد، این انگیزه و اندیشه جرم باید در آن ها از بین برود ...
تنازع بقا تحت الشعاع تنازع فضا
را برای یک سخنرانی در دانشگاه زاهدان دعوت کرده بودند و من پس از گذشت 20 سال به آنجا رفتم. به عینه مشاهده کردم که زاهدان نسبت به گذشته تفاوت های بسیاری از نظر پیشرفت داشته و متحول شده است. محیط دانشگاه زاهدان نیز از نظر زیبایی منظر و به لحاظ علمی نسبت به دانشگاه تهران بهتر شده بود. من پیش از انقلاب نیز چند بار به این استان رفته بودم، واقعا فقر بیداد می کرد. الان واقعا آن گونه نیست. نمی خواهم ادعا ...
اعترافات قاتل شیشه ای
محمدرضا هر دو راننده بودیم. من روی ماشین سنگین کار می کردم. اعتیاد داری؟ شیشه و هروئین می کشم. گاهی هم مواد می فروختم. چند سال است مواد می کشی؟ یادم نمی آید خیلی سال است. پدرم مواد می کشید، من هم پای بساط او می نشستم. من بچه باهوشی بودم اما رفیق بازی می کردم و تا راهنمایی درس خواندم. یادم می آید همه به خاطر خانواده ام به ما احترام می گذاشتند، از طرفی هم خوب دعوا می کردم و ...
کشف بیش از 15 تُن مواد مخدر و روانگردان در کشور
به گزارش جام جم آنلاین از ستاد مبارزه با مواد مخدر، ناصر اصلانی افزود: مجموع کشفیات این هفته 15هزار و 24 کیلوگرم است که در مقایسه با هفته گذشته آن که 13هزار و 423 کیلوگرم بود؛ 12 درصد رشد را نشان می دهد. این مقام مسئول ادامه داد: همچنین از این میزان، هزار و 325 کیلوگرم حشیش، 566 کیلوگرم هرویین، 979 کیلوگرم شیشه، 205 کیلوگرم مرفین، 12هزار و 45 عدد قرص روان گردان و هزار و 782 کیلوگرم ...
ستاره هایی که توسط پدر و مادرشان شکنجه شدند
نظامی بود که زندگی را به کام خانواده اش تلخ کرد. او بسیار خشن و وحشی، به خصوص با کریستینا و مادرش، رفتار می کرد. او می گوید: من شاهد صحنه های وحشتناکی بودم. همش دعوا، درگیری، کتک کاری... من در خانه خودم هم امنیت نداشتم و این یکی از بدترین حس های دنیاست. به عنوان مثال یک روز مادر کریستینا به خانه می آید و دخترش را غرق خون می بیند. زمانی که دلیلش را از او پرسید، او در جواب گفت: پدر می خواسته چرت بزند ...
17 ساله بودم که با زن مطلقه آشنا شدم / ژیلا کاری کرد که همسرم از من جدا شد
مصرف کند، من هم که در رودربایستی قرار گرفته بودم، به دور از چشم شوهرم اجازه این کار را به او دادم ولی آرام آرام خودم نیز کنجکاو شدم و با ترغیب های ژیلا به مصرف مواد مخدر روی آوردم. اوایل از مواد مخدر ژیلا استفاده می کردم اما مدتی بعد او از من خواست پول مواد مخدر را از مخارج زندگی بردارم. خلاصه زمانی به خود آمدم که با دو فرزند کوچک در منجلاب اعتیاد فرو رفته بودم. همسرم اگرچه ژیلا را از من دور کرد ...
چرخ زندگی سخت می چرخد!
زندگی و سیر کردن شکم فرزندانش در همان روز و نهایتاً چند روز بعد فکر کرده و این یعنی زیر بار زندگی چنان نفسش به شماره افتاده که توان دست انداختن به ریسمان قانون را ندارد. از حقی که قانون برای او تعیین کرده محروم است و شکایتی ندارد. کارفرمایش را دوست دارد و می گوید: خودش هم بیمه نیست بنده خدا، همه آمده ایم لقمه نانی ببریم سر سفره خانواده مان. همسرم مردی باغیرت است سیما اما زنی جوان ...
احمد خیامی؛ هر ایرانی یک پیکان!
رئیس رکن دو لشکر تمام اسنادی را که علیه من در پرونده ام موجود بود، از بین برده اند و فقط گزارشی مبنی بر طرفداری ام از شاهنشاه در پرونده باقی گذاشته بودند. البته آن هم به دلیل خدمتی بود که در زمان وقایع معروف به سی تیر به آن ها کرده بودم. پس از پیروزی در سی ام تیر، عده ای از افراد ما و مردم بیکار می خواستند خانۀ فرمانده لشکر و رئیس شهربانی و فرمانده رکن دو را سنگ باران کنند. بعضی ها به زنان آن ها ...
زندگی و وصیت نامه شهید محمدحسین عطری : مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق
دلیل شرایط شغل نظامی شان مجبور بودید به شهرهای مختلف بروید؟ بله، ابتدا به قم رفتیم و بعد از یکسال همسرم برای ادامه خدمتش به زیبا کنار منتقل شد. برای همین منزلی در رشت، کنار خانه مادر شان اجاره کردیم. کمی بعد محمدحسین به جنوب منتقل شد و من در کنار مادر ایشان ماندم. همسرم ماهی یکبار به شمال می آمد. مدتی بعد ایشان مجدداً به مریوان منتقل شدند و هر 20 روز یک بار به مرخصی می آمد. اما کمی بعد از ...
ناگفته های عامل جنایت روستای کلاته
خانواده مقتول رضایت دادند و آزاد شد. هیچ وقت نخواستی اعتیادت را ترک کنی؟ چند باری مادرم مرا برای ترک برد اما نتوانستم و دوباره سراغ مواد مخدر رفتم. از روز حادثه بگو. محمدرضا و خانواده اش را کجا دیدی؟ من مواد فروشم و گاهی به محمدرضا هم مواد می دادم. آن روز ظاهراً از مراسم ختم یکی از بستگانش برگشته بود که به من زنگ زد و خواست جایی برویم و مواد بکشیم. من هم به او گفتم به باغ من ...
بررسی وضعیت معیشت و دغدغه های کارگران؛ چرخ زندگی سخت می چرخد!
یک میلیون تومان حقوق می گیرد تا بتواند زندگی خود و فرزندانش را بگذراند. درآمدش کم است اما شکایتی ندارد. 43 سال دارد، سنی که قانون برای بازنشستگی زنان تعیین کرده ، همان وقتی که می توان از آب باریکه حقوق مستمری بهره برد اما مریم بیمه ندارد تمام سال هایی که کار کرده بیمه نشده و حتی حرفی از بیمه هم نزده چون همیشه به گذراندن زندگی و سیر کردن شکم فرزندانش در همان روز و نهایتاً چند روز بعد فکر کرده و این ...
زهراسلطان صدساله از زبان نبیره چهارساله
تدارک دیده بود تا ساعتی مست بوی یاس های حیاطش شویم. روایت اول: زهرا سلطان 100 ساله/ فرشته ای به نام همسر زهرا سلطان، مادربزرگ 100 ساله که به گفته خودش اول فروردین متولد شده است، او 9 فرزند، 50 نوه، 60 نتیجه و 2 ندیده دارد. 12 ساله بودم که عروس شدم، زمان ما دختران زود ازدواج می کردند و اگر تا 15 سالگی ازدواج نمی کردیم دیگر ازدواج سخت تر می شد . اینها را مادربزرگ چشم ...
حلقه مفقوده مددکاری و معتادان کجاست؟
که آسیب های اجتماعی دیگر از دل آن سر بر می آورد، اعتیاد است. اعتیاد به مواد مخدر یکی از مهمترین آسیب های اجتماعی و از مصادیق عمده انحرافات محسوب می شود. معتاد وقتی به نئشگی برسد، با توجه به نیازی که در بدنش حس می کند، اخلاقیات را زیر پا می گذارد و دست به خشونت می زند. مددکار اجتماعی در مراکز بازپروری و کلینیک های ترک مصرف مواد می توانند نقش پررنگ و موثری داشته باشد. ...
چشم هایم را برای حفظ قرآن به دخترم دادم
کردم هم بچه هایم با خدا باشند و هم درس خوان و موفق. موقعی که باردار بودم، همیشه وضو داشتم. هیچ وقت بدون وضو نخوابیدم و بدون وضو به بچه هایم شیر ندادم. خدا کمک کرد همه بچه هایم خوب و باخدا هستند. از او می پرسم کدام اتفاق در این چند روز مسابقات برایش از همه زیباتر بود؟ با اشتیاق خاصی به صحنه ای اشاره کرد که در حرم امام رضا علیه السلام دیده بود و خیلی متأثرش کرده بود: همه شرکت کنندگان مسابقات ...
تنازع بقا تحت الشعاع تنازع فضا
سخنرانی در دانشگاه زاهدان دعوت کرده بودند و من پس از گذشت 20 سال به آنجا رفتم. به عینه مشاهده کردم که زاهدان نسبت به گذشته تفاوت های بسیاری از نظر پیشرفت داشته و متحول شده است. محیط دانشگاه زاهدان نیز از نظر زیبایی منظر و به لحاظ علمی نسبت به دانشگاه تهران بهتر شده بود. من پیش از انقلاب نیز چند بار به این استان رفته بودم، واقعا فقر بیداد می کرد. الان واقعا آن گونه نیست. نمی خواهم ادعا کنم که در دوره ...
اعترافات جدید قاتل شیشه ای:دوستم گفت به همسرش نظر دارم،به همین دلیل درگیر شدیم
کار می کردم. اعتیاد داری؟ شیشه و هروئین می کشم. گاهی هم مواد می فروختم. چند سال است مواد می کشی؟ یادم نمی آید خیلی سال است. پدرم مواد می کشید، من هم پای بساط او می نشستم. من بچه باهوشی بودم اما رفیق بازی می کردم و تا راهنمایی درس خواندم. یادم می آید همه به خاطر خانواده ام به ما احترام می گذاشتند، از طرفی هم خوب دعوا می کردم و همیشه پای دعواها مرا می بردند. چند خواهر ...
مرد وسواسی: خودکارکلانتری کثیف است، امضا نمی کنم!
و با افتخار از دامادشان سخن می گفتند. خلاصه زندگی مشترک من و بهداد در حالی زیر یک سقف شروع شد که فهمیدم او از یک اختلال روحی و شخصیتی رنج می برد به طوری که رفتارهای او زندگی من و دختر کوچکم را تحت تاثیر قرار داده بود. هیچکس به خانه ما رفت و آمد نمی کرد چرا که بعد از رفتن هر فردی از منزل، بهداد همه اتاق ها را می شست و در صورتی که مقاومت می کردم کتک شدیدی می خوردم. نه تنها دچار بیماری ...