دستور بازداشت نوعروس خوشگذران صادر شد / راحله در هتل چه می کرد ؟
سایر منابع:
سایر خبرها
شوهرانم معتاد از آب درآمدند
فهمیدم او نیز به مصرف شیشه اعتیاد دارد، وقتی به همسرم اعتراض کردم ناگهان تیغه چاقویش بر بازویم فرود آمد و مرا وادار به سکوت کرد . به دلیل ترس از سرزنش پدر و مادرم این موضوع را پنهان کردم تا این که شش ماه بعد همسرم از کافه اخراج شد و با خودروی پدرش مسافرکشی می کرد در این میان با جوان دیگری که او نیز معتاد بود آشنا شد و بدین ترتیب رفت و آمد خانوادگی ما شکل گرفت ولی زمانی فهمیدم که دوست سابقه ...
من دزد نیستم!
بیشتر نداشتم و از ترس و وحشت نمی دانستم در برابر این ماجرا چه رفتاری از خودم بروز بدهم به همین دلیل سعی کردم از آن دختر مدتی دوری کنم ولی آبروی خانوادگی او در خطر بود تا این که با شکایت خانواده اش با او ازدواج کردم و اکنون نیز صاحب یک فرزند دو ساله هستم با وجود این هر روز بیشتر در گرداب مواد مخدر صنعتی (کریستال) فرو می رفتم و از محل کارم نیز اخراج شده بودم. دیگر همه اوقاتم را با دوستان معتاد و ...
چیمن ، در جست وجوی دختری به نام ژیان
این حال مادرم جانم را نجات می دهد و مرا به دست عمه ام می سپارد و خودش هم جان خود را از دست می دهد. از آن زمان به بعد با عمه تان زندگی کردید؟ مدتی با عمه ام و پدرم بودم. ولی بعد پدرم ازدواج کرد و من به همراه نامادری و پدرم زندگی کردم. خودتان هم شیمیایی شدید؟ بله. من از همان زمان 70 درصد شیمیایی شدم. زندگی سختی داشتم. نفس کشیدنم همیشه به سختی بوده و زجری که در این سال ها کشیدم ...
مریم 13 ساله را اجاره می دادند!
به ازدواج ما شوند. از ابتدای دوران ازدواجمان متوجه آزار و اذیت های دو خواهرشوهرم شدم که با همفکری مادرشان مرا مورد آزار و اذیت قرار می دادند و بدون بهانه کتکم می زدند. من به دلیل علاقه زیادم به قاسم این رفتارشان را تحمل می کردم و حرفی نمی زدم. این ماجرا تا 13 سالگی من ادامه داشت تا این که قاسم تصمیم گرفت که بچه دار شویم اما زمانی که خواهرشوهر هایم و مادرشان متوجه ماجرا شدند با نیش و کنایه و تهدید ...
روایت نیم قرن عاشقی در زیر زمین
مادرم آموزش دیده، به صورت مکانیزه و با کمک دستگاه های پیشرفته در سرخه جولکین پلاس می بافد . هماهنگی های لازم از طرف پسر بزرگ خاله شهربانو انجام شد و حوالی ساعت ده بعد از پرس و جو از همسایه ها، منزل خاله شهربانو را پیدا کردیم، خیلی زودتر از رسیدن ما کارش را آغاز کرده بود، در حیاط خانه قدیمی و باصفایش و بر روی فرشی که روی بالکن پهن شده بود در حال نخ کردن دوک ها و قرقره ها بود، خیلی ما رو ...
کارگرانی بدون قرارداد و بیمه!
راضی و همیشه سپاسگزار بودیم. اصلاً همه انگیزه ام برای خوب درس خواندن جبران زحمات پدر و مادرم بود. می خواستم دکتر شوم تا کمر درد و پا دردش را مداوا کنم اما یک روز وقتی از مدرسه برگشتم شیون مادرم خانه را برداشته بود. پدر وقت بالا بردن یخچال از پله ها افتاده بود. دیگر ناقص شده و نمی تواند کار کند. مجبور شدم مدرسه را رها کنم. کاری هم که بلد نیستم اوستا محمد مرا آورد اینجا، پاتوق همیشگی پدرم تا جای پای ...
متهم و مضروب همدیگر را بخشیدند!
شهر بدلیجات می فروخت. به واسطه شغل هایمان با هم آشنا و دوست شدیم. بیشتر اوقات با دوستان مشترکمان دورهم جمع می شدیم. تا این که شنیدم سهیل پشت سر مادرم که فوت کرده، حرف بدی زده است. من مادرم را سه سال پیش از دست دادم و به خاطر این که عاشق مادرم بودم، بعد از مرگش بشدت افسرده شدم، تا جایی که تصمیم به خودکشی گرفتم، سه بار هم خودکشی نافرجام داشتم؛ یک بار با طناب دار، یک بار با سم و یک بار هم با اسلحه ...
چگونه خیّر شدم ؟! ...
دنیا را ترک کنم آنچه اندوخته زندگی ام است ممکن به باد فنا دهد و برداشتم از این جوان این بود که ممکن است پولی که به او می دهم در راه غیرصواب هزینه می کند. دختری را برای فرزندم انتخاب کرده و منزلی را در خیابان آفریقا خریداری کردم و خانواده آن دختر جهیزیه را در این خانه مستقر کردند و قرار بود فروردین سال بعد مراسم عروسی برگزار شود. در تمام خانواده ها رسم این است که جشن گرفته ...
اعتیاد باعث طلاق و پایان دادن به وعده های دروغین شد
؟ ناگهان خانم جوان که سمیه نام داشت بغض گلویش را می شکند و می گوید آقای قاضی! محسن با وعده های الکی و دروغین خود مرا خام کرد و نمی دانم چگونه یک شب موهایم سفید شد. آقای قاضی! ما چند سال پیش توی دانشگاه باهم آشنا شدیم و بعد از چند ماه آشنایی و دوستی، محسن با وعده هایی که به من داده بود توانست مرا خام خود کند. سمیه در ادامه می گوید: خانواده ام راضی نبودند؛ اما من آن ها را راضی کردم. پدرم همچنان ...
پوگبا: وقتی مسلمان شدم زندگی ام تغییر کرد
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ، پل پوگبا، ستاره مسلمان و فرانسوی منچستریونایتد در گفتگویی با تایمز درباره علل گرایشش به دین اسلام اشاره کرده است. او در ابتدا گفت: برای من دین اسلام همه چیز در این زندگی است. به دلیل مسلمان بودن از تمام چیزهایی که خدا به من عطا کرده لذت می برم. اسلام همه چیز است و این دین مرا در درک تمام امور کمک می کند. همچنین اسلام به من احساس صلح و صفای روحی می دهد. اسلام همه چیز ...
استخدام یک زن بعنوان مادر!
را فراهم کنم تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس خبر دهم. با شکایت زن جوان به دستور بازپرس رضوانی تحقیقات آغاز شد. در نخستین گام مأموران پلیس به سراغ صاحب تعمیرگاه رفتند و درباره بهزاد سؤال کردند اما در کمال ناباوری پسر 15 ساله را در حال کار در تعمیرگاه یافتند . در ادامه تحقیقات صاحب تعمیرگاه گفت: آدم ربایی در کار نیست، من پولی از مادر بهزاد نخواسته ام اصلاً بهزاد مادری ندارد که من ...
ماجرای پیدا شدن کودک گمشده مشگین شهری پس از 12 سال
کارگر ساختمانی شدم و به زندگی ام ادامه دادم. چطور نتوانستی خانه تان را پیدا کنی؟ من وقتی تقریبا 5 یا 6ساله بودم، به خاطر افتادن از بلندی سرم ضربه خورد. هنوز هم آثار زخم روی سرم است. بعد از آن حافظه ام کمی دچار مشکل شد، حتی در درس هایم هم ضعیف بودم. چیزی یادم نمی ماند. همه چیز را فراموش می کردم. دلیل این که دیگر نتوانستم خانه مان را پیدا کنم، همین بود. حافظه ام یاری نمی کرد، حتی ...
اعترافات وحشتناک قاتل سریالی
که آن را در همان ابتدای زمین مخروبه انداختم و بلافاصله هم به خانه ام رفتم تا کسی مرا نبیند! این متهم 38 ساله در ادامه اعترافات تکان دهنده خود به ارتکاب سومین جنایت وحشتناک نیز اشاره کرد و گفت: روز بعد وقتی جلیل دوباره به خانه ام آمد به او گفتم: مرد حسابی چرا بازنگشتی! آن زن خمار بود به همین دلیل هم ساعتی بعد از منزل ما رفت که جلیل گفت: من مجبور شدم چند مسافر جابه جا کنم که دیگر دیر شد! عامل ...
برگرد به عقب
خواسته بودم خریده بود. غرفه ای بود که می توانستی با پرت کردن حلقه دور تنگ، ماهی قرمز برنده بشوی. آنجا هم برنده شدم. باربارا ترتیبی داد که همه خواهر برادرهایش پولشان را در آن غرفه خرج کنند. تا آخر شب سی وسه ماهی برنده شدند که همه شان هم در زمستان، وقتی خانه شان آتش گرفت، آبپز شدند و مُردند. در فصل بهار، مهدکودکی که مادرم مربی اش بود، پیک نیکی در پارک کانورس ترتیب داده بود. کانورس چهل دقیقه ...
نخستین تصویر از قاتل سریالی پاتوق سیاه+ عکس
مرد شیشه ای که تاکنون به ارتکاب سه قتل در پاتوق سیاه اعتراف کرده است، راز جنایت های سریالی خود را در حضور قاضی ویژه قتل عمد فاش کرد.
23 خرداد قناعت و ساده زیستی راز پایداری زندگی مشترک
سمت دبیر شورای آموزش تخصصی کشور در تهران مشغول خدمت شدم. بعد از آن معاون آقای دکتر ملک زاده در معاونت آموزشی شدم. در سوابق کاری، ریاست دانشگاه علوم پزشکی فاطمیه قم را نیز در کارنامه کارم. وقتی دانشگاه علوم پزشکی تهران با علوم پزشکی ایران ادغام شد معاونت آموزشی دانشکده طب سنتی دانشگاه علوم پزشکی تهران را نیز عهده دار بودم. اکنون که بازنشسته شدم، مشغول تألیف کتب و معالجه ...
گذر از تاریکی/ محدودیتی که فرصت ساخت
به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اراک ؛ چند دقیقه ای چشمانت را ببند و کمی راه برو. لباس هایی که برای بیرون رفتن انتخاب کرده ای بپوش، آسان است ؟ چند بار سعی کردی چشم هایت را باز کنی و از آن ها کمک بگیری؟ حالا بعد از شکرگزاری از سلامتی ات فکر کن چشمانت دیگر باز نمی شوند و با استادی همراه شو که سال هاست این گونه زندگی می کند. وارد کلاس که بشوی، اول از همه قفسه های ...
حکایت مدرسه ساز شدن حافظی از زبان خودش
بودم و اینکه وقتی این دنیا را ترک کنم آنچه اندوخته زندگی ام ممکن است به باد فنا دهد و برداشتم از این جوان این بود که ممکن است پولی که به او می دهم در راه غیرصواب هزینه می کند. دختری را برای فرزندم انتخاب کرده و منزلی را در خیابان آفریقای تهران خریداری کردم و خانواده آن دختر جهیزیه را در این خانه مستقر کردند و قرار بود فروردین سال بعد مراسم عروسی برگزار شود. در تمام خانواده ...
جانبازی از ناحیه 2 چشم هدیه ای از سوی خدا بود
زمان تنها از ناحیه پا بود. در جنگ آمریکا علیه صدام حسین به عنوان خبرنگار و تصویربردار این دوره تاریخی از جنگ های خاورمیانه را ثبت و ضبط می کردم که از ناحیه دو چشم به درجه جانبازی نائل شدم. وی بیان کرد: جامعه رسانه ای کشور مانند خبرگزاری ها، رسانه های مکتوب و تصویری و صداوسیما نیز از همان ابتدا چه در دوران دفاع مقدس و دوران های دیگر با بیان رشادت های ایثارگران جانبازان و خانواده های ...
ماجرای ربودن مرد آهنگساز
شرق نوشت: چندی قبل مرد جوانی با مراجعه به دادسرای جنایی تهران از یک مورد آدم ربایی خبر داد. وی گفت: من آهنگ ساز هستم و در غرب تهران زندگی می کنم. مدتی قبل از اینکه ربوده شوم، یکی از نگهبانان ساختمان به من مراجعه کرد و خواست یک آهنگ بسازم و او خواننده اش باشد. من هم یک آهنگ ساختم و او ترانه را خواند و برای این کار هم 1.5 میلیون تومان دستمزد گرفتم، اما بعد از مدتی نگهبان به من مراجعه کرد ...
روزنامه همدان پیام: اینجا دخترها عروسک بازی نمی کنند!
نشستن روی تخت چوبی کنار حوض می شوم و مشتاق برای هم صحبت شدن با او. خیره اش می شوم، زیبا است و جوان، خوش اندام و غروری خاص در صورتش پنهان اگر چه در لباس چیندار و گلدار چیتش پنهان شده؛ نامش خدیجه است و در 9 سالگی به عقد پسر عمویش که در آن زمان 23 ساله بوده درآمده است. نخستین جمله اش این است که قبل از ازدواج درباره عروسی هیچ فکری نمی کرده و تمام روز را به امید رسیدن شب و خوابیدن روی ...
گفتگوی خواندنی با قهرمان تکواندو جهان ؛ هادی ساعی: من و مادرم شما همه!
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، هادی ساعی دیروز وارد 43 سالگی شد. میانسالی را آغاز کرد البته بعد از پشت سر گذاشتن دوره جوانی که پر بود از مدال های طلایی و نقره ای، پر بود از افتخار، پر بود از لبخند ها و اشک ها، پر بود از تلخی و شیرینی و پر بود از تلاش بی وقفه. دوره نوجوانی و جوانی ساعی یکی از آن دوران هایی بود که بیشتر ما دوست داشتیم، صاحب آن باشیم و زمانی که برمی گردیم و به پشت ...
مستقل و شجاع بودند و همیشه دنبال حق
، اما خب دوری و دلتنگی مادرانه، داغ فرزند، دلتنگی های بچه همه این ها سخت است. من همه اش مراقب زن داداش و مادرم بودم. بعد از آن سال، دیگر از مادرم مادری ندیدم. من مادر را جمع می کردم. دیگر توان جسمی و روحی لازم را نداشت که بخواهد مشکل من را حل کند. من خودم در آن زمان نیاز به مادر داشتم، اما برای مادرم مادری می کردم. سخن پایانی؟ متأسفانه این روز ها خیلی راحت در مورد شهدا و خانواده ...
فتح الله زاده: دیدارم با جهانگیری اتفاقی بود
علی فتح الله زاده درباره تجمع های اخیر درمقابل باشگاه استقلال چنین گفته است: نمی توانم بگویم درجریان این اتفاق نیستم. هرروز مسائل استقلال را رصد می کنم. اینکه هواداران من را تشویق کرده اند، نشانه لطف آنها است. هوادارن استقلال مرا دوست دارند اما حقیقتا از طریق رسانه ها درجریان تجمع آنها قرار گرفتم و از قبل هیچ اطلاعی درباره تصمیم آنها نداشتم. قبلا می گفتند فتح الله زاده خط می دهد تا هوادارن او را ...
همسر امام جمعه کازرون: فقط یک روفرشی در خانه داشتیم، آن را هم بخشیدیم
می رسد شنیدنِ این جمله، چه حجمی از اضطراب به دل یک زن می ریزد: ماشین جلوی در پارک بود و چیزی نمی دیدم. وارد کوچه که شدم، دیدم حاج آقا غرق در خون افتاده اند. به درون خانه دویدم و اورژانس را گرفتم و فقط یادم می آید چند جمله گفتم: تو را خدا کمک کنید! امام جمعه تان را کشتند! به فریادم برسید! خواهش می کنم زود بیایید. تلفن را گذاشتم و دوباره به درون کوچه دویدم. مضطر و پریشان بودم و داد می زدم: به دادم ...
خودکشی پایان رابطه مرد متاهل با استاد دانشگاه!
سمت مرد جوان گرفت و گفت: مدتی بود که دخترم با رامین ارتباط داشت. رامین به او قول ازدواج داده بود و خیلی به او ابراز علاقه می کرد، اما پریناز می گفت: با او آینده ای نخواهد داشت و می خواست از او جدا شود. این اواخر فشار زیادی به او وارد کرده بود و دخترم را به مرز افسردگی کشاند و من هم اطمینان دارم، چون دخترم به او پاسخ منفی داده، او پریناز را به قتل رسانده است. مأموران با توجه به این شکایت ...
حافظ مدرسه سازی ایران، خداحافظ
، نگران از اینکه وقتی این دنیا را ترک کنم، آنچه اندوخته زندگی ام است را به باد فنا دهد؛ برداشتم از این جوان چنین بود که از پولی که به او می دهم در راه غیر ثواب هزینه می کند. حافظی از سرگذشت خود چنین می گفت: دختری را برای فرزندم انتخاب کرده و منزلی را در خیابان آفریقا خریداری کردم و خانواده آن دختر جهیزیه را در این خانه مستقر کردند و قرار بود فروردین سال بعد مراسم عروسی برگزار شود. ایام ...
به دنبال زندگی در قاب های حماسه
که می رفت به سمت جنوب. من آن زمان عکاس روزنامه جمهوری اسلامی بودم. 24 سال داشتم. وقتی رسیدیم، شهر خلوت خلوت بود. یادم هست که وسط راه یک جا را بمباران کردند و ما از چند خانواده عکاسی کردیم و بعد دوباره راه افتادیم. فقط روستاییان مانده بودند. هر کس پولی نداشت مانده بود. همه آمده بودند شیراز و تهران. هتل های تهران پر شده بود. دود شهر را گرفته بود. بعد از آن 70 ماه در جنگ بودم اما همه جا آشوب بود ...