سربازان بدون اسلحه در مواجهه با کرونا / درگیر جنجال سیاست نشدم
سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته های تکان دهنده زنی خطرناک که 2 بادیگارد مسلح داشت
و بعد پیشنهاد این مرکز به من شد که کار کن و پرسنل اینجا باش. اول آشپز اینجا شدم بعد کم کم مسئولیت خوابگاه ها را به من دادند و گفتند از عهده تو بر می آید. با کمک خانم علیزاده توانستم این کار ها را بکنم. آشپزی 120-130 نفر را می کنم و مسئولیت خوابگاه ها را هم دارم. سفیر خانم علیزاده از طرف مرکز سپید هستم داخل پارک ها و چند منطقه دیگر که برای گشت می روند. به کارتنخواب ها کمک رسانی می کنم و برایشان ...
یک بازنده
... متوجه شدم داره با کسی صحبت می کنه. یکم که نگاه کردم دیدم یه پسری کنارش نشسته و ظاهرا صمیمی هم هستن. با خودم گفتم لابد برادر یا فامیل یا دوست دوستشه. گذشت و موقع استراحت پسره رو از روبرو دیدم. طرف رو قبلا دیده بودم. بعد که خوب فکر کردم، مشکوک شدم این رو با کس دیگه ای دیده بودم قبلا. اما چون مطمئن نبودم و درست یادم نمیومد، بیشتر به این موضوع فکر نکردم. اما این حدس رو میزدم که طرف به ...
می خواست مدافع حرم شود، شهید مدافع امنیت شد
: هادی رفت کلانتری. گفت: هادی باز رفت کلانتری؟ گفتم: بله رفت، اما گوشی هادی دست من است. پدرش گفت چرا گوشی پسرم را گرفتی؟ می خواهم زنگ بزنم حالش را جویا شوم. بعد از اینکه پدرش تماس را قطع کرد، خودم خیلی ناراحت شدم. گفتم: چرا من قبول کردم هادی بدون تلفن همراهش برود؟ حدود ساعت یک بعد از ظهر بود که عموی من که ایشان هم جانباز 50 درصد هستند با خانواده اش به خانه ما آمد. همان جا شک کردم. عمو رو به ...
کپی کردن از لیلی با من است اثر بی مزه ای می شود
به پخش نوروزی نمی رسید؛ اما به هر حال نگاه دیگری هم وارد شد. با همه اینها راضی ام که دوپینگ را نوشتم و ساختم و در نهایت از اینکه وارد عرصه کارگردانی شدم، حس بهتری دارم. در صحبت های تان به نکته خوبی اشاره کردید. اینکه زمان ساخت لیلی با من است شما و همکاران تان آدم های دیگری بودید و شرایط، زمان و مکان همگی مسیر را برای موفقیت این فیلم هموار کردند. شما از جمله فیلم نامه نویسانی هستید که هم ...
موسیقی میراث اجدادی من است
در کارگاه سازِ پدرم، کار بنایی می کردم و روزی 300 تومان مزد می گرفتم، به عبارتی ماهی 9000 تومان، اما بعد از یکی دو ماه اداره ارشاد رفتن، وقتی درباره حقوق پرسیدم، گفتند شاید با اضافه کار بتوانیم ماهی 4000 تومان برایت ردیف کنیم، یعنی روزی 150 تومان. هرطور حساب کردم نتوانستم با نصف دستمزد بنایی در اداره ارشاد کنار بیایم و استعفا دادم و حالا خیلی پشیمانم که چرا لگد به بخت خودم زدم، چراکه چند سال بعد از ...
از اشنوگل تا دوشگا / این مرد 12 سال در قرنطینه است
رادرش شهید شده است تا بعدها همرزمانش متوجه شدند. گفتنی است، مصطفی فتحی که متولد دوم اردیبهشت 1343 در روستای حسن ابدال از توابع شهرستان زنجان به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت که پنجم اسفند 1365 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. افضل در عملیات کربلای 5 بر اثر اثابت گلوله گرینوف از ناحیه باسن در حالی که به گفته همرزمانش در حال روحیه دادن به زخمی ها بود به عقب بازگردان ...
می خواهم بهترین خودم باشم/ لیگ ادامه پیدا کند بهتر است تا لغو شود
این ستاره فوتبال بانوان را در ادامه می خوانیم: چه طور به فوتبال علاقه مند شدید و چه زمانی فوتبال را شروع کردید؟ از بچگی به توب علاقه داشتم و با توپ بازی می کردم. زمانی که 14 سال داشتم برای عضویت در تیم فوتسال مدرسه تست دادم و وارد تیم شدم؛در آن سال همراه تیم مقام سوم مسابقات ناحیه پنج اصفهان را به دست آوردم وخانم گل شدم. سال بعد در لیگ یک فوتبال بازی می کردم و برای تیم ملی ...
ماجرای اولین متن خوانی شهید سیدمرتضی آوینی/ کار برای خدا از سیدمرتضی، آوینی ساخت
جهاد فاصله می گرفت و ما به حماسه های رزمندگان در جبهه های نبرد می پرداختیم. من به همراه چند تن از همکارانمان به جنوب کشور و شهید آوینی به منطقه عملیاتی قصرشیرین رفت. معمولاً شهید سیدمرتضی آوینی در تهران می ماند و کارهای تدوین را انجام می داد. اوایل جنگ بود که چند تن از دوستان شهید آوینی که برای ضبط مستند به مناطق عملیاتی رفته بودند اسیر می شوند، بعد از مدتی از جنوب کشور برگشتیم و متوجه ...
علی صبوری از اخراج از دانشگاه تا آخر خط | به خاطر سردار سلیمانی کلی فحش خوردم/ نمی خواهم تکرار عطاران و ...
قبل از آن ویدئوهای کوتاه تولید و بارگذاری می کردم. اولین کلیپ یک دقیقه ای که در اینستاگرام منتشر کردم، یک روز از وقتم را برای تصویربرداری و آماده سازی گرفت اما خوشبختانه کار خوب پیش رفت و چندی بعد مخاطب هایم زیاد شدند تا جایی که این صفحه مثل پیج های میلیونی برایم درآمدزایی داشت. درباره تفاوت خط قرمز شوخی کردن در فضای مجازی و تلویزیون باید بگویم که من چه در فضای مجازی و چه تلویزیون حد و ...
در میان خاکستر و روایت زندگی شهید آلبوغبیش/ بازیگری با پای شکسته در سکانس های پایانی
برخاست داشته ام. **درباره نقش مقابل تان زائره که خانم ژاله کاظمی بازی اش می کردند، هم توضیح می دهید؟ -چیزی که نویسنده سریال نوشته بود کاملا براساس واقعیات بود. برای مثال، نوع ارتباط گیری زن و مرد برای ازدواج در دهه 60 متفاوت با امروز بوده و این موضوع، کاملا در سریال مشهود است. گاهی که سریال را با پدر و مادرم می دیدم به این موارد اشاره می کردند. سجاد امیریزدانی بر روی فیلمنامه ...
سبزوار؛ کرونا؛ ناخوانده در شهر
خودم و خانواده در قرنطینه بمانم یا دوربین به دست بگیرم و در بیمارستان شهر شروع به ضبط این برهه ی تاریخی و تاثیری که این ویروس بر شهر گذاشته، بکنم. این مستندساز ادامه داد: در نهایت با هماهنگی های انجام شده، فیلمبرداری مستند ناخوانده در شهر را بصورت فیلمسازی تک نفره شروع کردم، برای این که عوامل کمتری وارد این فضای پر خطر شوند. مطهری زاده پیرامون ساختار فیلم خود توضیح داد: در این فیلم ...
بافت کهن و فرهنگ صدها ساله شهرهای ایرانی در حال نابودی است/ عکسی 120 ساله را می توان در یزد تنها با 50 ...
از بین رفتن شان تاریخ و هویت مناطق این سرزمین را با خود به دست فراموشی می سپارند. مجموعه مستند مکتوب پیرامون اهمیت کویر در پیشرفت ایران معاصر به آسیب شناسی این موضوع می پردازد که چرا از این اسناد که تا این اندازه برای ما ارزشمند بوده، نگهداری نمی شود و این روند روز به روز در حال بدتر شدن است؟ این مستند که ساخت آن از سال 96 تا اواسط 98 به طول انجامیده، به سفارش مرکز سیمای استان ها و شبکه ...
معینی: خودم نفهمیدم، با حرکت داور فهیمدم گل زدم
ورود رایکوف هفته ای 3 جلسه تمرین داشتیم اما با ورود رایکوف این جلسات به 5 روز در هفته و روزی دو بار افزایش یافت و درواقع ما او را ساخت. شما ببینید در روز بازی مقابل هاپوئل استرس داشت تمام بازیکنان تاج را به نوعی خفه می کرد، چون اکثر بچه ها جوان بودند. اما رایکوف صبح روز مسابقه برای بچه های تیم تمرینی 15 دقیقه ای در استادیم حیدرنیا امروز ترتیب داد و به این صورت دو ساعت از وقت ما گذشت و توانستیم فکرمان را از بازی دور کنیم. این تصمیمات درس هایی بود مابعدها متوجه ان شدیم اما به هرحال ای کاش زمانی فرابرسد که بتوانیم در زمان کافی به نقش این دو مربی در فوتبال ایران بپردازیم. ...
عروس خانم رفته بالای سر بیماران... / گفت وگو با مامای فداکار پلدختری در روزی که قرار بود روز ازدواجش باشد
بال می نشینیم و خاطرات عید عجیب پارسال و ماجرای سیل وحشتناکش را مرور می کنیم. اما کرونا کاری کرده که اگر الان بگویند سیل آمده، هیچ کدام از ما دیگر نه می ترسیم و نه نگران می شویم...! خانم ماما متوجه تعجبم شده که بی معطلی دنبال حرفش را می گیرد و می گوید: من در ماجرای زلزله کرمانشاه هم به عنوان امدادگر حضور داشتم. با غم و مصیبت هایی که آنجا می دیدم، با خودم می گفتم: هیچ چیز بدتر از زلزله ...
هیولای خوش خط و خال هم آبرو و هم نامزدم را از من گرفت
جایگاه اجتماعی، تلاش کردم تا مصرف مواد مخدر را کنار بگذارم ولی فقط چند روز طول می کشید تا دوباره بساطم را به طور پنهانی پهن کنم چرا که وسوسه های شدید این هیولای چند سر رهایم نمی کرد. فقط برای انجام آزمایش اعتیاد در زمان ازدواجم موفق شدم چند روز مصرف نکنم تا خانواده عروس متوجه اعتیادم نشوند. بالاخره وقتی نامزدم در جریان اعتیادم قرار گرفت، روزگارم به هم ریخت به طوری که شکست سنگینی را تجربه ...
روایت طلاب جهادگر از خدمت رسانی به بیماران کرونایی/ از گفت وگوی بیماران با امام زمان تا انتقاد از عدم ...
می کاهد سخن می گفتیم و این موضوع بازخورد بسیار خوبی داشت. او خاطرنشان کرد: ما در بین بیماران خانم و آقا درباره نقش آن ها در خانواده یادآوری ها را انجام می دادیم و به آن ها بیان می کردیم که نباید کم بیاورند. جوادی ادامه داد: در بخش های بعدی مصاحبه های تشخیصی را انجام می دادیم و در مصاحبه های فردی من سعی می کردم که یک نکته فردی از طرف مقابل را بدست بیاورم، مثلا اینکه متوجه می ...
عالیشاه: انتظار نداشتم کالدرون در تلویزیون دروغ بگوید!
تمرین هوازی هم انجام دهی. نمی شود؛ به هر حال دو نفر هم ما را ممکن است ببینند و از روی محبت بخواهند جلو بیایند و بد است که نتوانیم به این ابراز محبت های دوستانه پاسخ بدهیم و... توصیه های بهداشتی هم همه می گوید بهتر است در خانه بمانم. حوصله ات سرنمی رود؟ چرا ولی سعی می کنم از این فرصت استفاده کرده و زبان انگلیسی خودم را تقویت کنم. بعضی وقت ها هم با مهدی برادرم پلی استیشن بازی ...
شجاعی: بعد از دربی 6 بر صفر تا صبح گریه کردم
شدم در سن 10 سالی در مدرسه به بسکتبال علاقمند شدم. مربی ورزش من را انتخاب کرد تا در تیم بسکتبال باشم. اولین مسابقه ای که رفتم دیدار میان انجمن زنان ایران با تیم آرارات بود. از آن به بعد تصمیم گرفتم که بسکتبال بازی کنم، زیرا رشته جذابی بود. در 11 سالگی وارد باشگاه استقلال شدم پس از آن، چون شوهر عمه من رییس مالی باشگاه استقلال بود به من پیشنهاد کرد تا وارد این باشگاه ...
قصه ای واقعی/ برای این سرباز انقلاب دعا کنید
...> کار علمی اش که پیش رفت. به اتفاق رفقایش تلاش میکرد به طلبه ها کمک کند تا با اندیشه امام و آقا بیشتر آشنا شوند. در عین حال هر از چند گاهی می دیدیم مدتی میرود تهران و می آید. مشغول پروژه جدیدی در همان حوزه فعالیت خودش در هوا و فضا و ساخت ماهواره میشد. خیلی پر کار بود... . اما ... اما شاید یک سالی هست که متوجه شدم سرطان گرفته. دیروز دوباره دیدمش با موهایی که ریخته بود. خودم را ...
روایت خانم دکتری که تعطیلات عیدش را در غسالخانه رشت گذرانده!/ زوج طلبه گیلانی؛ کاری کردند کارستان!
با گروه جهادی شهید املاکی آشنا شدم و بعد با بسیج طلاب گیلان؛ اینجا بود که متوجه شدیم در گیلان امر تغسیل انجام نمی شود و اموات با تیمم بدل از غسل دفن می شوند. پیگیر که شدیم گفتند: اگر بخواهیم غسالخانه را راه بیندازیم در بخش خانم ها کسی را نداریم اینجا بود که قبول کردم از بیمارستان به غسالخانه بیایم! از اولین تجربه های حضورش در غسالخانه می پرسم، از اینکه چطور توانست این فضا را مدیریت کند ...
برای توجه بیشتر به سینمای مستند به هنروتجربه دلخوشیم
درباره اکران مستند روی پرده سینما، گفت: به نظرم برای اکران فیلم مستند در سینما باید گزینه های سینمایی بودن آن فیلم را سنجید و اگر قابلیت اکران در سینما را دارد روی پرده اکران شود. بسیاری فیلم های مستند ارزش اکران شدن در سینما را داشتند به دلیل این که موضوع آن برای برخی قابل توجه نبوده و یا در زمره خط قرمزها قرار داشته است، امکان نمایش پیدا نکرده اند. اما از سوی دیگر فیلم هایی هم هستند که جایگاهشان ...
صالحی: بعد از پخش عصرجدید با وجود بارندگی شدید، بیش از 200 ماشین درب منزل ما به جشن و پایکوبی پرداختند/ ...
: این اعجوبه است و چرا تا حالا کسی او را ندیده است؛ و حالا او یکی از بهترین تیراندازان است که شاید افرادی با سلاح های پیشرفته نیز نتوانند مانند او به هدف بزند و بدون خطا تیراندازی کنند. امین صالحی در گفتگو با خبرنگار شیرازه ، خود را چنین معرفی می کند: در آخرین روز تابستان سال 68 در روستای کلانی کازرون متولد شدم. پدرم در کنار کشاورزی، یک کارگاه آهنگری داشت و در و پنجره می ساخت. در محیط سالم ...
توصیه های جالب یک زندانی حبس ابد، برای کنار آمدن با قرنطینه
... من روز های اول، مدام به کسانی فکر می کردم که مرا زندانی کرده اند. از آن ها متنفر بودم. اما یک روز با خودم گفتم آن ها الان کجا هستند و آیا می دانند که من الان از این آدم ها متنفرم؟ دیدم که حتی روح شان هم خبر ندارد و دارند زندگی شان را می کنند. در نتیجه متوجه شدم فقط دارم خودم را رنج می دهم. تصمیم گرفتم دیگر از کسی متنفر نباشم و همه را ببخشم. خیلی آرام تر شدم. دیگر به خودم صدمه نمی زدم. متوجه ...
گزارشی متفاوت از بچه مسجدی های اهواز؛ از گرفتن آب هویج برای کرونایی ها تا خرید برای سالمندان
محله را می شکند : خسته شدم از بس به در و دیوار خانه زل زدم. آقای همسایه که قرنطینه نیز طبع دادوبیداد در برابر دادوبیداد را از سرش نینداخته است درِ ماشینش را در وحشتانک ترین حالتِ ممکن یک خشمِ سرکوب شده به هم می کوبد و فریاد می زند: خسته شدی که شدی، تا بوده و دیدیم گوشی موبایل هم از دستت نمی افتاد! حالا هم برو به... روزهای تکراری برای یک روز تکراری دیگر خودم را آماده ...
دلدادگی شهید خیزاب به امام زمان (عج)
به گزارش راهیان نور ؛ در تاریخ 10 دی 1359 متولد شد. سه خواهر و برادر داشت و از نظر سِنی از بقیه فرزندان خانواده بزرگ تر بود. از همان ابتدا به درس و تحصیل اهمیت می داد. تحصیل را تا فوق لیسانس ادامه داد. بدون اغراق می توان گفت که یک نخبه نظامی بود؛ در دوره دافوس رتبه یک کشور را کسب کرده بود. شهید مسلم خیزاب در تشکیل خانواده و زندگی مشترک هم مثل سایر مراحل زندگی موفق بود. 4 سال از شهادت مسلم می گذرد ...
سال هاست که مرده ایم
هایش خسته نشد . زنی تنها، بی نهایت تنها با یک عالمه دوست. در خانه اش همیشه می شد کسی را دید. از ستارگان گذشته تا ستارگان و کارگردان های حالای سینمای ایران. دوستش داشتند و خانه اش به روی همه باز بود. به افتتاحیه تمام فیلم ها دعوت می شد. نمایش های خوب را از دست نمی داد و همیشه در حال خواندن کتابی تازه بود. درباره سینما با عشق صحبت می کرد و با این که زنی خوددار بود، گاه چشم هایش پر از اشک می شد. او ...
همه چیز درباره غسل و تدفین اموات کرونایی در رشت/سربازان خط مقدم مقابله با کرونا را بشناسید
...، شاید باورش سخت باشد اما وقتی وارد اتاقشان شدم درنهایت آرامش در حال چای خوردن بودند، به من هم تعارف کردند که کنارشان بنشینم، اولش کمی سخت بود اما وقتی هم صحبت شدیم قلبم آرام گرفت، خانم عاشوری که حاج خانم صدایش می کردند دستم را گرفت و به داخل غسال خانه برد، می گفت پیش ازاین نیز همراه دخترش در بیمارستان ها کارهای بیماران کرونایی را انجام می دادند و پس از فتوای مقام معظم رهبری برای تغسیل و تدفین ...