سایر خبرها
ازدواج بیوه 15 ساله با قاچاقچی معروف مشهد
هفته بعد مرا به عقد پسر یکی از همکارانش در آورد. جمال جوانی متین و سر به راه بود اما خانواده ام مرا وادار کردند تا چیزی درباره اعتیاد یا بیماری ام به او نگویم. در مدت یک سالی که نامزد بودیم مشکلی برای استعمال مواد مخدر در منزل پدرم نداشتم اما از روزی که زندگی مشترکمان آغاز شد، رفتارهای نامتعارف من ظن همسرم را برانگیخت چرا که برای رفتن به منزل پدرم انواع و اقسام ترفندها و حیله ها را به کار می گرفتم تا ...
بدون اطلاع همسرم به پارتی شبانه رفتم / در انجا شوهرم را در کنار زنی با وضع زننده دیدم
خودم در همین پارتی های شبانه با جهان آشنا شده بودم ولی نمی توانستم خیانت همسرم را تحمل کنم فقط می خواستم عشق او را برای خودم نگه دارم مجبور شدم ماجرا را به خانواده آرمان بازگو کنم ولی آن ها با پرخاشگری مرا عامل همه بدبختی های پسرشان دانستند و گفتند که من زندگی او را نابود کرده ام! در حالی که من طی هشت سال زندگی مشترک با آرمان هیچ گاه روز خوشی نداشتم و همواره برای آن که توسط خانواده ام سرزنش نشوم ...
از شدت درد به مادرم شیره تریاک می دهیم/ دولت نه؛ خیرین کمک کنند
به گزارش ایلنا، خراسان شمالی یکی از استان های محروم کشور است که بیش از 3000 نفر از مردم این استان علاوه بر فقر با مشکلات بیماری سرطان آن هم با هزینه های سرم آور آن دست و پنجه نرم می کنند و برخی نیز به دلیل فقر مالی درد را به جان خریده و از ادامه روند درمان دست می کشند. اغلب مردم منطقه که جزو قشر کارگر و کشاورز استان هستند به دلیل مشکلات مالی، بعد مسافت تا مراکز درمانی و هزینه های سنگین ...
پسرم را با وساطت دخترانش راهی سوریه کردم
بیچاره به جایی نرسد با خواندن این ابیات متوجه شدم که شهید مدافع حرم متأهل و دارای دو فرزند است. پدر شهید که شوق مرا برای شناخت شهیدش دید، شروع به صحبت کرد و مقدمات کار برای آغاز یک گفت وگوی گرم و صمیمی با سیدمیرزا صادقی، پدر شهید مدافع حرم سیدمصطفی صادقی فراهم شد. جاویدالاثر دست روی سنگ مزار شهید می گذارم و فاتحه ای می خوانم. پدر شهید می گوید دخترم، پیکر پسرم هنوز ...
استخدام زوج های جوان برای فروش طلای تقلبی
کمک دوستانم راه خودرو را سد کردیم که با هم درگیر شدیم و در نهایت من موفق شدم کلاهبردار خودم را دستگیر کنم، اما همسرش با آن زن و شوهر موفق به فرار شدند. برای فروش طلای تقلبی استخدام شدیم متهم که شهروز نام دارد پس از انتقال به اداره پلیس به جرم خود اعتراف کرد و گفت: من و همسرم تازه ازدواج کرده بودیم و وضع مالی خوبی نداشتیم تا اینکه با مردی به نام یاشار آشنا شدم. یاشار گفت در کار ...
کارآفرینی در 66 سالگی
عملیات در یک شرکت تولید محصولات مصرفی در سان فرانسیسکو بودم و به جلسه ای فراخوانده شدم که درحال برگزاری بود. مشخص شد که آن جلسه مصاحبه اخراج من است. من و چندین نفر دیگر اخراج شدیم. در آن زمان 64 سال داشتم. خیلی هم غیرمنتظره نبود. یک مشت کاغذ را امضا کردم، وسایل شخصی ام را جمع کردم، و رفتم تا به همسرم ملحق شوم که در رستورانی در آن نزدیکی منتظر من بود و روحش هم خبردار نبود. خوب، بیش از 40 ...
شیلا خداداد| جنجال عکسهای عاشقانه در آغوش همسرش + عکس و بیوگرافی
زندگی مان تلاش کنیم و اجازه ندهیم مسائل پیش پا افتاده، روی زندگی ما اثر بگذارد. دست پختم خوب است اما... شیلا خداداد: همیشه دوست داشتم که خودم در خانه آشپزی کنم، به همین خاطر به ندرت پیش می آید که غذا را از بیرون سفارش دهیم، چرا که به سلامت و تغذیه اهمیت زیادی می دهم. انصافا دستپختم هم بد نیست، اما در مورد سایر کارهای خانه، باید بگویم راستش چندان اهل نظافت کردن خانه نیستم و ...
ترس از نمره صفر در درس ورزش تا رسیدن به سکوی دوومیدانی آسیا
کمکم آمد و گفت می توانی در دو و میدانی قهرمان ایران شوی به تیم ملی دست یابی و من هم قانع شدم از رشته مورد علاقه ام که فوتبال بود، دل بکنم. حضور در مسابقات قهرمانی آسیا با تیم ملی جوانان این دونده شیرازی که متولد 1369 است ادامه داد: پس از 9 ماه تمرین در ماده 1500 متر قهرمان جوانان ایران شدم و این آغازی بود برای رسیدن به تیم ملی و در سال 2008 در اندونزی در این ماده با زمان سه ...
به نسبت استقلال تیم بهتری هستیم/ مصدوم نمی شدم، 10 گل دیگر می زدم
شرایط کرونا قرار داریم. وضعیت گرجستان چه طور است؟ اول از همه بابت دعوت تان از شما تشکر می کنم. دو ماه سختی را پشت سر گذاشتیم. حتی در گرجستان نیز کرونا زندگی ما را خیلی تحت تأثیر قرار داده است. البته کرونا مزیتی را برای من داشت و توانستم عمل جراحی ام ر انجام بدهم، به شرایط خودم برگردم و هیچ مسابقه ای را از دست ندهم. می خواهیم به اوایل حضورت در لیگ برتر ایران برگردیم. تو با ذوب آهن ...
پشت پنجره های انتظار
نفر از همرزمانمان زنده هستیم. اسم چند نفر را داد و در آخر هم گفت: میرمحمود پورموسوی هم با منهl از بچگی به صبر اعتقاد خاصی داشتم. بعد از محمود بیشتر وقتها توی فکر فرو میرفتم. اما وقتی یکهو کسی عطسه میکرد امیدوار بلند میشدم و به خانه زندگی ام میرسیدم. وقتی از زنده بودنش مطمئن شدم، توکل به خدا کردم و تصمیم گرفتم که تا آخرین لحظه زندگیم به امید نفسهایی که از ...
شهیدی که هیچ وقت مسجد را ترک نکرد
خدمت سربازی احضار شد. مدت دو سال خدمت سربازی اش را در شهرستان های مشهد، تهران و اصفهان گذراند و موفق به اخذ کارت پایان خدمت شد. پس از به پایان رساندن خدمت سربازی، مدت دو سال را در کنار پدر به کار کشاورزی مشغول و بعد از آن به تهران رفت و در یک کارگاه یخچال سازی مشغول به کار شد. هیچ وقت مسجد را ترک نکرد و هر وقت در روستا حضور داشت، نماز جمعه را فراموش نمی کرد. به شهر ازنا می رفت و در نماز ...
گپ و گفتی با شاعری که حاج قاسم شعرش را با اشک و بغض خواند
و از من دعوت کرد تا در این برنامه شعری بخوانم. من هم با کمال میل پذیرفتم. خاطرم هست که برنامه صبح روز جمعه قرار بود برگزار شود و من شب جمعه ای که قرار بود فردایش در برنامه شرکت کنم، با خودم فکر می کردم که چه شعری بخوانم. البته شعر با موضوع مقاومت وشهدا زیاد داشتم، اما احساس می کردم باید شعر دیگری بنویسم تا درخور نام و جایگاه خانواده شهدای مدافع حرم به خصوص مادران محترم این شهدا باشد. ...
بهترین آدم های زندگی سوشا مکانی + عکس
نگه داشتم ، اما بهترین هایِ جهان را دارم. و دور تر ایستاده ام؛ از دیگرانی که هم سویِ باورهایم نیستند، که بودنم ، عقایدم و لبخندم ، آزارشان می دهد! دلیلی ندارد با کسانی معاشرت کنم که شادی و خوشبختی ام غمگینِ شان می کند، دلیلی ندارد بمانم و آرامشِ خودم و آن ها را خراب کنم! ترجیح می دهم همه را دوست داشته باشم ، پس دور تر می ایستم تا آدم ها فرصت نکنند تصوراتِ من از خودشان را خراب کنند. آموخته ام از آدم هایی که هم فرکانسِ من نیستند فاصله بگیرم ، قبل از اینکه از دوست داشتنشان پشیمانم کنند، قبل از اینکه کار را به جاهایِ باریک بکشانند ! ...
ابراز همدردی بازیگر جنگ نفتکش ها با خانواده شهدای کنارک
.... اخیرا فیلم هایی بودند که دوست داشتم بازی کنم. او در بخشی از برنامه گفت :هیچ نویسنده یا کارگردانی دلش نیامده است من را در فیلم یا سریالی بکشد. مظفری درباره تجربه مرگ سه نفر از بستگان درجه یکش گفت: پدرم مشهدی بودند سالی سه چهار بار به مشهد می رفتند. من خانه ام گوهر دشت کرج بود و با پدر و مادرم در یک خانه زندگی می کردیم. شب کار بودم. ساعت 9 و نیم ده بود رسیدم. دیدم پدرم کت ...
لطیفی: جلال طالبی و ناصر نوآموز عامل اخراج ایویچ بودند
تیم بمانم تا به بازیکن آزاد تبدیل شوم. زمان اولین حضور ناصر حجازی در استقلال با این تیم قرارداد امضا کردی اما در بهمن ماندی؟ من با استقلال مذاکره و به توافق نهایی هم رسیدم، حتی با پیراهن این تیم عکس یادگاری هم گرفتم اما باشگاه بهمن اعلام کرد تحت هیچ شرایطی به تو رضایت نامه نمی دهیم و مجبور شدم در این تیم به فوتبالم ادامه دهم. این اتفاق مرا خیلی ناراحت کرد و حتی می خواستم از ...
اکبر میثاقیان: تازه می فهمم زندگی یعنی چه!
...، محصول گفت وگویی دوساعته با اوست که از هر دری گفته است، از روز های خانه نشینی کرونا تا خاطرات سال های جوانی و صدالبته ابومسلم. ظاهرا شما یکی از افرادی هستید که به قرنطینه خانگی خیلی اهمیت می دهید. درست است که 5 ماه است از منزل بیرون نیامده اید؟ راستش را بخواهید بعد از عمل جراحی که روی پای چپم داشتم، دوسه ماه در خانه بودم و خیلی اذیت شدم. این شد که تصمیم گرفتیم با همسرم به سفر ...
تجربه های عجیب در زندگی پس از زندگی / موزون: چیزی به نام مرگ نداریم
مرگ موقت، دونوع فراموشی داریم.حجم وسیعی از بی کرانه را به اینها می دهند وقتی به بدن برمی گردند عمده این اطلاعات از آنها گرفته می شود. نه اینکه گرفته شود مغز گنجایشش را ندارد. این فراموشی عمومی و عمده است که برای همه است. اما نوع دومی از فراموشی است که برای بعضی از افراد است. فراموشی مقطعی. چند دقیقه یا چند ساعت یا چند سال بعد یادش می افتد که فلان موقع این اتفاق برای من افتاده است. سال 80 در مشهد ...
سمیرا شبانی؛ اولین و تنها خلبان زن بالگرد در ایران
رضایت دادند و آرزوی من بر آورده شد. درباره احساسم در اولین لحظات پروازم هم یادم هست که باورم نمی شد این من هستم که در آسمانم و بعد از آن همه اذیت و سختی و توهین، بالاخره توانستم به دست اش بیاورم و همان دقیقه بود که خیلی خدارا شکر کردم و با خودم گفتم که اگر حالا بگویند، این اولین و آخرین پروازت است، هیچ شکایتی نمی کنم و دیگر هیچ چیزی نمی خواهم، چون به آرزویم رسیدم! خلبان شدم ...
دعای روز هجدهم ماه رمضان
حدود سه ساعت طول می کشید و اصلا یک پلک بر هم زدن خسته نمی شدم؛ شصت و سه سال قبل که در مشهد بودم مرحوم کلباسچی - که شرحی بر دعای کمیل هم از ایشان منتشر شده است به نام انیس اللیل - در صحن مسجد گوهرشاد دعای کمیل می خواندند آن هم از حفظ و با چه حال و هوایی! اما الان که به خودم که نگاه می کنم دیگر آن حال نیست! محیط چه کار ها که با ما نمی کند! چرا چشم ما آلوده شده؟! چرا گوش ما آلوده شده؟! و ...
در رزومه اکثر موزیسین های ایرانی که از خارج آمده اند تقلب و جعل مدرک صورت گرفته است
کردم و بعد از آن هم به پیشنهاد خود آقای کارایان به فیلارمونیک بروکسل معرفی شدم و ارکستر خودم را داشتم که بعد مدیر هنری و رهبر دایم آن شدم. 12 سال از بهترین روزهای ز ندگی هنری من با این ارکستر سپری شد. *مهر
برای 20 بانوی سرپرست خانوار شغل ایجاد کرده ام
مشترک یک دختر و یک پسر است اما در سال 89 همسرم در حادثه ای در حین کار درگذشت. او می افزاید: من خانه دار بودم و گاهی در اوقات فراغت خیاطی می کردم اما پس از فوت همسرم نمی دانستم چطور با نبودن و مشکلات زندگی کنار بیایم. او در زندگی مشترک همه شرایط زندگی خوب را برای من و فرزندانمان فراهم می کرد. همسرم که به رحمت خدا رفت، آن زمان دخترم 11 و پسرم 7 ساله بودند. خانه کوچکی داشتیم اما پر از مهر ...
شفقتیان: فوتبال برای همه آب و نان داشت، برای من افسوس
، نوه دارم، می خواهم وقتی می روم نوه ام را ببینم، خجالت نکشم که نمی توانم یک بستنی بخرم، الان فقط یک آرزو دارم. چه آرزویی؟ من همسرم را از دست دادم، چشمان همسرم به خاطر همین بی پولی نابینا شد و او با چشمان بسته همه چیز در دلش ماند به زیر خروارها خاک رفت، این فوتبال من را به ذلت کشاند، خسته شدم، از تحقیر و بی کاری خسته شدم، روزی هزار بار از خدا می خواهم مرا بکشد و از شر این ...
ژاله صامتی | بیوگرافی بازیگر سریال زیر خاکی + تصاویر
همین خاطر از هنرستان موسیقی خارج شدم و وارد هنرستان طراحی و دوخت شدم. ژاله صامتی: لباس هایی را که پوشیده ام دخترم طراحی کرده است. یاس: طراحی لباس در سینما و تئاتر را دوست دارم؛ همچنین خیلی دوست دارم طراحی لباس بازیگران برای مراسم مختلف را انجام دهم. فعلا این کار را برای مامان انجام داده ام. اکثر لباس هایم را هم خودم می دوزم چون خیاطی از واحد های درسی ام محسوب می شود و یاد ...
شهیدِ رمضانیِ مدافع حرم که به جای حاج قاسم ترور شد/ تکرار روضه دست و انگشتر
؟ گفت: تعدادی از دوستان می خواهند به اینجا بیایند. گفتم: پس علی شهید شده که دوستانت می آیند. دستم را به سمت درب حیاط بردم. نگاه محمد روی در ماند و گویی دوست نداشت که من در را باز کنم. در حالی که در را باز می کردم نگاهم را از محمد برداشتم و به کوچه نگاه کردم. کوچه پر از جمعیت بود. جمعیت را که دیدم چشمانم سیاهی رفت و دیگر چیزی نفهمیدم. از پیکر مطهرش یک دست و پاره هایی از بدن بازگشت ...
ماجرای کلاس گذاشتن دختر یک شهید برای سردار سلیمانی
می گذاشت خیلی دوست داشتم حاج قاسم را ببینم. وقتی خبر دادند در مصلای بابل مراسمی است نگفتند که قرار است با سردار سلیمانی دیدار کنیم. محمد جواد کوچک بود و زهرا 6 سالش بود. مادر شوهرم هم پا درد شدید داشت و باید بیشتر حواسم به او بود. زهرا دختر بزرگم که 12 ساله بود را با خودم بردم. چون تاکید کرده بودند همراه نیاورید دو بچه دیگر را مجبور شدم بگذارم خانه. به سختی خودمان را رساندیم ...
علی عسگری: حس می کنم عادل به تلویزیون باز می گردد
کاظمی سرمربی اش بود، رفتم. در ادامه همان فصل مهدی تارتار هدایت راه آهن را پذیرفت و در پایان همان فصل به همراه فرهاد کاظمی به سیاه جامگان آمدم. در سیاه جامگان گرچه بد نبودم اما توقعم از خودم بیشتر بود. توانستیم در پایان فصل یکی از دو سهمیه فوتبال مشهد را حفظ کنیم. حقیقتا بعد از جدایی از پرسپولیس، خیلی دنبال فوتبال نبودم. علی عسگری عنوان کرد: چندی پیش به یکی از رسانه ها گفتم پرسپولیس در زمان ...
تجربه نگاری دانش آموزی که روزی معلم شد!
تا مشق ها را نگاه کند. دفتر کاهیِ جلد قهوه ای را -با این حال که به دقت و تمیز تکلیف هایم را انجام می دادم- روی میز گذاشتم و دست ام را روی اش. معلم هر چه نزدیک تر می شد، نیازم در قضای حاجت شدت می گرفت. چندبار با صدای خفه ای گفتم: اجازه! اما معلم نشنید. نزدیک ام شده بود که زیر فشار خُرد شدم. خانم سلطانی بالای سرم که رسید، توسریِ محکمی زد و گفت: ای بی شعور! و مرا راهی دفتر کرد. هنوز یادم ...
تیموری: لیگ، تنها منبع درآمدِ من و خیلی از قهرمانان است
به سوالات خبرورزشی گفت: * قبل از مسابقات جهانی هم از ناحیه کمر احساس درد و ناراحتی داشتم. بعد از مسابقات جهانی و با تشحیص پزشکان مجبور به انجام عمل جراحی لیزری شدم و الان دوران نقاهت را سپری می کنم. * دکتر محمودی خیلی زحمت کشیدند و با جراحی موفق مرا از شّرِ این مصدومیت نجات دادند. دکتر توکلی فیزیوتراپ بسکتبال نیز به من خیلی لطف داشتند و با برنامه های فیزیوتراپی، کسب سلامتی مرا ...
جشن تولدی که یک دختر را نابینا کرد
کارآگاهان اداره آگاهی قرار داده شد. این درحالی است که دختر جوان درخواست قصاص چشم متهم جوان را خواسته است. متهم در بازجویی ها گفت که قصدم آسیب به این دختر نبود. وقتی با هم درگیر شدیم، با میله ای که در دست داشتم شیشه عقب ماشین را شکستم که از شانس بد میله به چشم منیره خورد و او را کور کرد. بعد از فرار چند روزی در خانه دوست و فامیل و آشنا مخفی شدم و بعد هم از این شهر به آن شهر ...
صوت/ دعای روز هجدهم ماه مبارک رمضان
ما زنگ زده است، الان من خودم را می گویم قلب من هم دچار زنگار است، خود من به احوالات گذشته خود که نگاه می کنم می بینم که آن آدم چهل سال پیش نیستم، دعای کمیل را که می خواندم شاید حدود سه ساعت طول می کشید و اصلا یک پلک بر هم زدن خسته نمی شدم؛ شصت و سه سال قبل که در مشهد بودم مرحوم کلباسچی - که شرحی بر دعای کمیل هم از ایشان منتشر شده است به نام انیس اللیل - در صحن مسجد گوهرشاد دعای کمیل می خواندند آن ...