سایر منابع:
سایر خبرها
شهید چمران استاد تراز انقلاب از تولد تا شهادت/ بیش از هر زمانی به الگوگیری از شهید چمران نیاز داریم
با پیروزی به صبح امید متصل کند و جان پاسداران باقی مانده را نجات دهد و شهر مصیبت زده را از سقوط حتمی برهاند. آنگاه فرمان انقلابی امام خمینی (ره) صادر شد. فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهدة دکتر چمران واگذار شد. رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت درآمدند و همة تجارب ...
شهید چمران مرهم زخم های مجروحان و مایه دلگرمی رزمندگان بود
پر افتخار قهرمانی را بر روی بازوی چپش نصب کرده و به صف پیشمرگان پیوسته است. وی بیان می کند: شهید دکتر مصطفی چمران و پیشمرگان کُرد و گروه چریکی شهید اصغر وصالی که به دستمال سرخ ها معروف بودند از پیشگامان آزادسازی پاوه بودند و نقش مهمی در دفاع از منطقه پاوه و آزادی آن داشتند. قیصر با بیان اینکه برای رفتن به میان خون و آتش، مبارزاتش را داوطلبانه از جبهه پاوه شروع کرده است، عنوان ...
چمران، الگویی برای مدعیان اصلاح طلبی و انقلابی گری
دارند صحبت های آنها را بشنوند نمی داند. انقلابی بودن را متضاد با خودخواهی، تکبر و نشنیدن صدای منتقدان می داند. چمران در مناجاتش با امام حسین در سال ها ابتدایی بعد از ورود به خاورمیانه برای همه ادوار تاریخ و انقلاب های اسلامی از برخی موضوعات اظهار خستگی و بیزاری می کند؛ از تجار ماده پرست که به اسلحه انقلاب مسلح شده اند، از کسانی که با خون شهدا تجارت می کنند از کسانی که شرف و هستی ...
شهید چمران؛ سردار راستین اندیشکده علی(ع)
...، دکترای فیزیک پلاسما گداخت هسته ای دارد و در میان دانشمندان نخستین ماهواره پرتابی ایالات متحده آمریکا قرار می گیرد؛ اما از دنیا دست شسته، به میان محرومان و ستمدیدگان می آید تا راه خویش را در گذرگاه زندگی بیابد. اندیشه های چمران، در نهان خانه دل، پنهان شده اند و اندکی بیشتر، از آن همه دریاهای بی کران اندیشه اش، در دست نیست. چمران، آموزگار گمنامی ها در مسیر جهاد و شهادت ...
چمران؛ مجاهدی بزرگ که تکرار نخواهد شد
میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستی و بلندی ها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزدیک تر می شد.باران گلوله می بارید و می رفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق شود. ولی دکتر چمران با شهامت و شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناک را با پیروزی به صبح امید متصل کند و جان پاسداران باقی مانده ...
شهید چمران تفاوط داشت
نفس خود و شیطان بزرگ ذاتی اش که همان ابلیس درون بود. چه خطرناک مذهبی هایی که التفات به شررهای شهوت و شهرت ندارند و چه التقاطی بدتر از خودمداری؟ چمران، چنان نبود. چمران، چمان بود و برای همین افتادگی اش پرواز کرد. او شیطان را با گلوله ای کُشت و به یک گُل بدل شد. گُلی که ریشه در زمین داشت و طوفان عشق او را به آسمان برد. برای او سخت بود یک شیطان زندانی را در درون اش تحمل کند؛ با زندان و تنگنا بر سر ...
شباهت های شهید چمران و حاج قاسم سلیمانی
تلفن را برادشتم. همانجا گفتند که دکتر کشته شده است، پرسیدم کدام دکتر که فهمیدم دکتر شریعتی را می گویند. برگردیم به خاطرات تان از شهید چمران، فرمودید به دستور دکتر چمران چند باری به لبنان رفتید. فضا را در آنجا چگونه یافتید؟ فاطمه نواب صفوی: لبنان 200 حزب مسلح داشت؛ یعنی هر خیابانی دست یک حزب بود. همه این حزب ها مجهز به کلاشینکف و مسلسل و گلوله بودند. در هر خانه ای مثل نقل و ...
یادداشت| از خوارج تا منافقین؛ مروری بر دو جنایت تاریخی و حامیان ترویست ها
در همین لحظه تروریست دوم وارد خانه شده و رگبار مسلسل را به طرف انیس می گشاید و این مادر دلسوز نیز بر زمین می افتد. اینجا کربلای دیگر است. در یک طرف سفره محقر افطار، زهرای 5 ساله که گلوله منافقین دستش را درهم شکسته از درد به خود می پیچد، طرف دیگر سفره، پیکر بی جان و در خون تپیده انیس نوری افتاده و ابوالفضل 4 ساله گریه کنان او را تکان می دهد و می گوید مادر! بلند شو؛ زهرا چرا گریه می کند ...
خاطرات رزمندگان جنگ های نامنظم استان بوشهر (2)
یوسف بختیاری از رزمندگانی است که در دی سال 1359 در قالب ستاد جنگ های نامنظم در کنار شهید دکتر مصطفی چمران در منطقه دشت آزادگان به نبرد با دشمن متجاوز پرداخت. به گزارش خبرنگار دفاع پرس از بوشهر، یوسف بختیاری از آزدگان هشت سال دفاع مقدس در 23 مهر سال 1342 در بوشهر به دنیا آمد و از رزمندگانی است که در دی سال 1359 در قالب ستاد جنگ های نامنظم در کنار شهید مصطفی چمران در منطقه دشت آزادگان به نبرد با دشمن متجاوز پرداخت. در ادامه به بیان قسمت دوم خاطراتی از حضور وی در جبهه جنگ های نامنظم در کنار شهید چمران می پردازیم. بین ما و عراقی ها 30-40 متر بیشتر فاصله نبود سرانجام درگیری شروع شد، تعدادی از ما، از رو به رو به عراقی ها حمله کردیم و تعدادی از بچه ها نیز همراه با شهید علیرضا، از سمت راست به آن ها حمله کردند، چیزی از حمله ما نگذشته بود که عراقی ها پا به فرار گذاشتند، عده ای از آن ها را اسیر کردیم. ظاهراً در همان موقع که نیرو های اسلام روی تپه های الله اکبر با عراقی ها درگیر بودند، برخی از آن ها به تصور اینکه ما هم عراقی هستیم می آمدند، وقتی با آن ها درگیر شدیم، تعدادی از آن ها که با ما فاصله داشتند، فرار کردند و تعدادی از آن ها را نیزتوانستیم اسیر کنیم در مجموع حدوداً 56 نفر از عراقی ها را اسیر کردیم و دو نفر از بچه ها را بالای سر آن ها گذاشتیم. شهید علیرضا، با شهید چمران تماس گرفت و اطلاع داد: ما این منطقه را تسخیر کرده ایم از او خواست برای ما کمک بفرستد و نیرو هایی که به فرماندهی راشد بودند روی مین رفته بودند و حدوداً 25 نفر از آن ها شهید و بقیه مجبور به عقب نشینی شده بودند. ساعت 12 ظهر بود که پاتک بعثی ها، شروع شد، تعداد 30 دستگاه تانک عراقی در حال آمدن به طرف ما بودند. شهید چمران آن موقع دستور عقب نشینی داده بود و گفته بود: هیچ کس به کمک شما نمی آید و همه می گویند شما عراقی هستید شهید علیرضا به سمت ما آمد و گفت: باید شهدا را بیرون بیاوریم دو نفر از رزمندگان، به نام های شهید محمد حسن جمهوری و سید احمد غفوری شهید شده بودند، با چند نفر از بچه ها برانکارد را برداشتیم و زیر آتش دشمن رفتیم و شهدا را روی نفربر عراقی که به غنیمت گرفته بودیم گذاشتیم. قرار شد که آن نفربر توسط یکی از بچه های سپاه که می توانست با آن کار کند، حرکت داده شود؛ اما او وقتی وارد نفربر شد، نتوانست آن را روشن کند. در همین حین متوجه چهار عراقی دیگر شدیم که زیر بوته ها پنهان شده بودند. آن ها را از زیر بوته ها بیرون آوردیم و تعداد اسرا به 60 نفر رسیده بود. همه اسرا را همراه با دو نفر از بچه ها به عقب برگرداندیم، پس از آن، بعد بیسیم زدیم و گفتیم: این ها عراقی هستند نه نیرو های خودی . ساعت یک بعد از ظهر بود، نه آب داشتیم، نه مهمات 30 دستگاه تانک به ما حمله کردند. هر لحظه امکان محاصره ما بود دستور عقب نشینی از شهید چمران صادر شد، ناچار عقب نشینی کردیم و نتوانستیم شهدای خود را به عقب منتقل کنیم یکی از نیرو های کهن سال نیز مجروح شده بود که با یک اسیر عراقی به عقب فرستاده شد. تعدادمان 28 نفر شده بود حوالی ساعت 5 -4 بعد از ظهر بود که به نیرو های ارتش رسیدیم، دیگر رمق راه رفتن نداشتیم، آن ها از ما پذیرایی کردند و بعد از استراحت کوتاهی به سبحانیه بازگشتیم. تقریباً 12 ساعتی استراحت کرده بودیم که مجدداً شهید چمران آمد و گفت: یک بار دیگر باید روی تپه های شحیطیه حمله کنیم نیرو ها با اینکه در عقب نشینی اکثراً پاهایشان تاول زده بود و خیلی هم خسته بودند، با عشق آماده شدند. شهید علیرضا ماهینی اعلام کرد: باید فردا عصر عملیات دیگری روی همان تپه های شحیطیه انجام دهیم؛ ولی این بار از طرف شرق حمله خواهیم کرد هم تپه ها را تثبیت می کنیم و هم شهدا را به عقب برمی گردانیم علیرضا در ادامه گفت: اگر کسی خسته است می تواند در عملیات شرکت نکند همه بچه ها باتفاق اعلام آمادگی کردند و زود تجهیزات را آماده کردیم این بار شهید چمران هم همراه ما آمد و سوار ماشین شدیم و به سوی تپه ها حرکت کردیم. فاصله ما تا آنجا حدوداً 10 کیلومتر بود ساعت تقریباً 5 بعدازظهر بود که از ماشین پیاده شدیم شهید چمران گفت: گزارش رسیده که عراقی ها در حال عقب نشینی از تپه های شحیطیه هستند، ولی باید آمادگی خود را حفظ کنید . قرار بود بعد از این که تپه ها را گرفتیم آنجا را تحویل ارتش بدهیم، زمانی که به سمت تپه ها می رفتیم شهید چمران در جلو حرکت می کرد و شهید علیرضا پشت سر او بود. شهید چمران تأکید داشت که هر جا که او پا می گذارد، ما نیز دقیقا همان جا پا بگذاریم؛ زیرا آنجا رامین گذاری کرده بودند. همین که به تپه ها رسیدیم، عراقی ها را دیدیم که در حال عقب نشینی به طرف بستان بودند ما نیز آن جا را تصرف کردیم. بعد از عملیات بچه های هوا نیروز به کمک ما آمدند و شب را آن جا ماندیم و فردا بعداز ظهر با شهدای خود به عقب بازگشتیم و پس از آن برای مرخصی به بوشهر رفتیم. در آن زمان که بنی صدر رئیس جمهور و فرمانده کل قوا بود در عملیات تپه های الله اکبر به بچه های جنگ های نا منظم، خیانت کرد؛ زیرا قرار بود که ارتش ما را پشتیبانی کند، ولی هرچه ما توسط بی سیم می گفتیم که ما منطقه را گرفته ایم باورشان نمی شد و به همین بهانه ما را پشتیبانی نکردند و ما مجبور شدیم که به عقب برگردیم. بعد از مرخصی اول که به جبهه برگشتم، خیلی احساس دلتنگی می کردم یکی از دوستانم به نام شهید سید احمد غفوری بود او از من بزرگتر بود و خیلی او را دوست داشتم، با این که خانواده اش وضع مالی خوبی داشتند، خودش خیلی خاکی و با مرام بود. سیداحمد غمخوار من بود با هم درد دل می کردیم، روزی به من گفت: می دانی من چه طوری به جبهه می آیم ؟ گفتم: نه ، گفت: من وقتی از خانه بیرون می آمدم، به خانواده می گفتم که به جهاد سازندگی می روم و در نامه هایی که می نویسم، نیز می گویم؛ که در آنجا هستم. چون اگر بدانند، اجازه نمی دهند وقتی که به مرخصی می روم، خانواده ام خیلی گرم با من برخورد می کنند و خیلی به من محبت می کنند. این چند روزی که به مرخصی می رفتیم با بچه های دیگر به خانه شهید علیرضا ماهینی یا اسماعیل ماهینی، حاج رضا محمدی یا علی بختیاری می رفتیم و به بچه های مسجد قرآن و توحید سر می زدیم. من خودم مسئول پایگاه مقاومت امام حسین (ع) بودم آن جا را از جعفر پورکبگانی تحویل گرفته بودم مدتی نیز مسئول گروه مقاومت (امام محمد تقی (ع) بودم. چند روز مرخصی را به همین صورت می گذراندیم و دوباره با مینی بوس به جبهه برمی گشتیم که ستاد جنگ های نامنظم قبل از برگشت ما محور بعدی را برای ما مشخص کرده بودند. وقتی از جبهه به مرخصی می آمدیم در همان روز های اول، برای رفتن به جبهه دلمان بی قراری می کرد با توجه به اینکه همه بچه ها باهم به مرخصی می آمدیم در آن زمان به این حالمان اصلاً فکر نکرده بودم، خداوند جذبه ای در خط مقدم ایجاد کرده بود که هرکه به جهاد می آمد اکثرا به این حالت مبتلا می شدند. ما با دو شهید به شهر می آمدیم، ولی با تعداد بیشتری به جبهه بر می گشتیم این هم خودش معجزه ای بود که کسی از شهید شدن نمی ترسید و تازه خون شهید به جامعه نشاط و نترسی تزریق می کرد. اوایل تیرماه سال 1360 بعد از چند روز مرخصی به جبهه برگشتیم، این بار ستاد جنگ های نامنظم برای بچه های گروه بوشهر شهید علیرضا خط منطقه پایین تپه های شحیطیه در نظرگرفته بودند. چند روزی در آنجا مستقر شده بودیم یک تراکتور کوچکی در خط مقدم بود به من تحویل دادند من هم با آن وسایل تدارکاتی برای بچه ها از بنه تدارکاتی تحویل می گرفتم و به خط می رساندم. قرار شد عملیاتی روی هلاویه انجام گیرد. علی رضا تعداد 18 نفر را برای عملیات از ما جدا کرد. از جمله شهید کمان، شهید میر سنجری، شهید احمد جلالی، حاج نجف شاکردرگاه، حاج فرامرزحیدری و رحیم ماهینی بودند. در تاریخ 1360/3/31 بود که خبر شهادت دکتر چمران به ما رسید و ما از این بابت خیلی ناراحت شدیم. در همین حین نیز خبر زخمی شدن علیرضا به ما رسید، مدتی در آنجا بودیم که به علت شهادت مقدم ، مسئول خط طراح کرخه نور، ما را به آن منطقه بردند. این منطقه حدوداً سمت راست سوسنگرد قرار داشت. وقتی به آنجا رسیدیم بچه هاپی ارتش در حال پدافند از آنجا بودند زمین آن منطقه کفی و صاف بود بچه های جهاد سازندگی در حال احداث خاکریز بودند. ما هم شروع به ایجاد سنگر کردیم چند روزی به ماه مبارک رمضان بیشتر باقی نمانده بود، شب تا به صبح نگهبانی می دادیم و روز ها استراحت می کردیم، بچه های اطلاعات نیزروی خاکریز با دوربین منطقه را زیر نظر داشتند. صبح که می شد، چون عراقی ها دید داشتند، آتش توپخانه و خمپاره را به طرف ما مرتب شلیک می کردند به همین دلیل سعی می کردیم از خاکریز ها بالا نرویم؛ زیرا فاصله ما با آن ها کمتر از یک کیلومتر بود. ماه رمضان فرا رسید شهید حسین مقاتلی، سید محمد جعفری و من و دو نفر دیگر که در یک سنگر بودیم، تصمیم گرفتیم که قصد 10 روز کرده و روزه بگیریم به ما می گفتند: نباید روزه بگیرید، چون هر لحظه امکان دارد به شناسایی بروید و روزه شما باطل می شود ؛ ولی ما توکل به خدا کردیم تصمیم گرفتیم که روزه بگیریم وقتی به ما ناهار می دادند آن را برای افطار و شام خود را برای سحر می گذاشتیم. شهید غلامحسین موجی که خیلی شوخ طبع بود سنگر اجتماعی ما با آن ها و شهید علیرضا و اسماعیل ماهینی نزدیک هم بود. غلامحسین هر موقع نگهبان می شد و خمپاره ای نزدیکی های سنگر آن ها به زمین می خورد شروع می کرد به فریاد زدن که سرم ترکش خورد و به پایین می آمد و، چون شب بود و کسی او را به خوبی نمی دید همه با ناراحتی دور او جمع می شدند، ولی او بعد از چند دقیقه بلند می شد و می گفت: شوخی کردم تا این که شب ششم یا هفتم ماه مبارک رمضان بود که صدای فریاد غلام حسین بلند شد که می گفت: مجروح شده ام گفتیم: او شوخی می کند و این چندمین باری است که چنین چیز می گوید ؛ ولی بعد از نیم ساعت دیدیم که آمبولانس آمد و او را به بهداری برد. شهید علیرضا و اسماعیل ماهینی و من و اسماعیل کمان و سید محمد جعفری و محمود باشی و علی بختیاری آنجا بودیم که او را به بیمارستان منتقل کردند. عصر روز دهم ماه رمضان بود شهید علیرضا گفت: من می خواهم به اهواز بروم شما نمی آیید ، چون 10 روز، روزه ی ما تمام شده بود به همراه او رفتیم و گفتیم: سری هم به غلام حسین بزنیم به بیمارستان هتل نادری رسیدیم، ما رو به روی درب بیمارستان ایستادیم و شهید علی رضا به همراه اسماعیل ماهینی به داخل رفتند، وقتی که برگشتند، خیلی ناراحت بودند گفتند: غلامحسین خیلی حالش بد است و نمی گذارند کسی به ملاقاتش برود به مدرسه شهید جلالی رفتیم و شب را همان جا ماندیم. روز بعد نزدیکی های غروب بود که زنگ زدند و گفتند: غلامحسین شهید شده است ، شهید علیرضا از من پرسید: آیا می توانی رانندگی کنی ؟ من با این که گواهینامه نداشتم؛ ولی می توانستم رانندگی کنم گفتم: بله می توانم کمک راننده باشم . به بیمارستان رفتیم و یک وانت بار به ما دادند و گفتند: شهید غلامحسین را پشت آن بگذارند و یخ و پتو دورش بپیچید و تا صبح او را به بوشهر برسانید ، ساعت 9 شب بود که حرکت کردیم نزدیکی های دیلم که رسیدیم راننده خیلی خسته شده بود من به او پیشنهاد کردم تا کمکش کنم تا ساعت 8 صبح رانندگی کردم، شهید را به بیمارستان فاطمه زهرا (س) بوشهر تحویل دادیم و خانواده اش نیز به بیمارستان آمده بودند، غلامحسین را تشییع کردند من و راننده به خانه خودمان رفتیم و 2-3 ساعتی استراحت کردیم و دوباره به اهواز برگشتیم. یک روز با شهید اسماعیل کمان و شهید ناصرمیرسنجری و یکی دو تا از بچه ها در حال درست کردن سرویس بهداشتی بودیم در همین حال شهید چمران آمد و در نزدیکی ما ایستاد و پرسید چه کار می کنید ؟ به او گفتیم: در حال سنگر ساختن هستیم لبخندی زد و رفت. ادامه دارد... انتهای پیام / ...
شهادت | امروز 31 خرداد سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران
کردستان در آن شب مخوف پاوه، همه امیدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل شکسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستی و بلندی ها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزدیک تر می شد. باران گلوله می بارید و می رفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق شود ولی دکتر چمران با شهامت ...
مروری بر زندگی شهید مصطفی چمران در سالروز شهادتش
شب مخوف پاوه، همه امید ها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل شکسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستی و بلندی ها به دست دشمن افتاده بود و موج نیرو های خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزدیک تر می شد. باران گلوله می بارید و می رفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق شود، ولی دکتر چمران با شهامت، شجاعت و ایثارگری ...
تلاش برخی جریانات سیاسی برای ارائه تصویری نادرست از شهید چمران/چمران الگوی عملی عالم انقلابی و مبارز است
شهید چمران به عنوان یکی از دانشجویان مذهبی از ناحیه دست به ضرب گلوله زخمی شد. این شاید نخستین برخورد این شهید بزرگوار با استبداد و استعمار بود که مسیر زندگی شهید چمران را به مبارزه ای بی امان با استکبار جهانی کشاند. حضور در آمریکا و کسب مدارج بالای علمی و عرفانی چمران پس از گذراندن دوره کارشناسی در دانشکده فنی دانشگاه تهران با بورس دولتی نخبگان توانست وارد دانشگاه ...
دکتر شهید مصطفی چمران استاد راستین اسلام ناب محمدی
.... شهید دکتر چمران نمونه بارز این مکتب در ایران زمین است به تعبیر امام، فرزند پرورش یافته اسلام [9] است. مقام معظم رهبری در تعهد و عشق سردار اسلام به قرآن و ولایت می فرماید: درزمینه های مختلف یک لحظه من دکتر چمران را متخطی از خط ولایت فقیه نیافتم. ایشان فرمان امام را، امر امام را، عشق به امام را از همه صبغه ها و رنگ هایی که در عالم سیاست و خطوط سیاسی وجود دارد مرجح می دانست و این ...
به بهانه بازگشایی سالن های تئاتر| دغدغه های نمایشی از جنس پسا کرونا
کارگردانی الهام پاوه نژاد به زودی و پس از پایان تعطیلی سالن های نمایشی در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه می رود. در کافه پولشری ماجرای زنی روایت می شود که به تنهایی مدیریت یک کافه را برعهده دارد و همزمان خاطرات و فراز و فرودهای زندگی اش را با تماشاگر به اشتراک می گذارد. پنهان خانه پنج در تالار مولوی- سالن اصلی ، پنج شنبه 5 تیر ساعت 20/30 به نویسندگی حسین کیانی و کارگردانی آرش فلاحت پیشه ...
شهید چمران؛ شاگرد واقعی مکتب عرفانی امام علی(ع) / اگر مصطفی امروز بود...
نه اش را کم می بینیم. وی در عین اینکه یک دانشمند بزرگ فیزیک پلاسما یا فیزیک هسته ای بود، اما در عین حال یک رزمنده توانمند و یک فرمانده شجاع دلیر به معنای واقعی کلمه بود که شاید نظیرش را کمتر داشته یا نداشته باشیم. وی در عین حال، یک عارف، زاهد و مخلِصِ مخلَص بود و به سلوک واقعی دست یازیده بود. شهید چمران در عین حال یک مدیر بود و به هر جا که رفت، سازمان و تشکیلات بسیار قوی تشکیل داد. آ ...
آقازاده؛ قصه ای که با خون تمام می شود!
. - نویسنده جسور عاشقانه حامد عنقا (نویسنده) بعد از سریال بی نظیر قلب یخی که مدت ها تمرکز جامعه را به خصوص در قشر جوان به خود معطوف کرد و در زمان خود از محبوبیت بسیار زیادی برخوردار بود اینبار با عاشقانه ای جدید، به عرصه شبکه خانگی باز گشته است. قلب یخی که دست چینی از بازیگران مطرح با مفهوم اجتماعی و عاشقانه بود، خیل گسترده ای از توجه مخاطبان را به خود اختصاص و داد و می توان انتظار ...
شهید چمران؛ نمونه مدیر انقلابی
، مجروحی را به میان ماشین انداختند و با سرعت به قصد خارج کردن ایشان از منطقه تلاش می کنند. پس از آنکه رگبار دشمن و گرد و غبار ماشین اندکی فروکش کرد، با شگفتی و تعجب مشاهده کردیم این مجروح، سردار رشید و ایثارگر جبهه های حق علیه باطل، دکتر چمران، این عبد صالح خدا است که بر اثر اصابت گلوله غرق خون شده، ولی با دست به نیرو فرمان می دهد که به خود هراسی راه ندهند و به پیشروی به سوی سوسنگرد ادامه دهند. دیدن این ...
اولین عملیات شهادت طلبانه در فلسطین توسط یک جوان ایرانی
. مظفر که فرماندهی عملیات را برعهده داشت و جلیقه انفجاری زیر لباس خود بسته بود، در ردیف عقب بالکن در نزدیکی آن هایی که گفته می شد عوامل دستگاه اطلاعاتی اسرائیل هستند، خون سرد و بدون اینکه شک کسی را برانگیزد، روی صندلی نشست. ساعت 21:30 دقیقه، هنگامی که چراغ های سالن خاموش شد، با نمایان شدن چهره خندان باد اسپنسر (Bud Spencer) بر پرده سینما و نمایش فیلم کمدی و شاد به من میگن پاگنده ...