پسری که عشقش را معتاد کرد
سایر خبرها
ماجرای خواستگار حقه باز!
ارتباط های تلفنی خیلی زود به دیدار های حضوری کشید، ولی متین مشکلات مالی را بهانه کرد و به خواستگاری ام نمی آمد. تا این که چند روز قبل از من خواست برای یک ملاقات ضروری با هم قرار بگذاریم، ولی من که دیگر به خاطر همین عشق و عاشقی های خیابانی ترک تحصیل کرده بودم، بهانه ای برای خروج از خانه نداشتم و رفتن سر قرار برایم دشوار بود، اما با اصرار های متین نقشه ای کشیدم و به بهانه رفتن به منزل خاله ام که در ...
ساناز مطلقه با پسری 10 سال کوچکتر ازدواج کرد/ناپدری در باغ سلاخی شد +عکس
شهرستان بهارستان در غرب استان تهران دستگیر شد. پسر 17 ساله ساناز قاتل است سیامک که چاره ای جز اعتراف نداشت درباره انگیزه خود از این جنایت گفت: پدر و مادرم دو سال قبل از هم جدا شدند. مدتی بعد از اطرافیان و همسایه ها شنیدم که مادرم با مردی که 10 سال از خودش جوان تر است ارتباط پنهانی داشته و همین موضوع عامل جدایی او از پدرم بوده است. به همین خاطر از مادرم ناراحت شدم و به شهری که ...
دوست دارم همیشه نوکر بمانم
مسکونی زوج های جوان (واقع در مشهد، شهرک آقامصطفی خمینی(ره) (به مساحت عرصه حدود بیش از 3 هکتار، فعلاً با تعداد 18 بلوک و 402 واحد)، پروژه های شهرستان سرخس در زمینه محرومیت زدایی مانند ساخت مدرسه 12 کلاسه ابتدایی (به مساحت عرصه حدود 4 هزار مترمربع)، سالن ورزشی روستای قوش خزایی به مساحت حدود یک هزار مترمربع، پروژه پیگیری در مورد تکمیل حوزه علمیه حضرت ثامن الحجج(ع) مشهد به مساحت و زیربنای 17 هزار ...
شکایت از پسر دانشجو به اتهام تعرض
پسر جوان که متهم است دختر دانشجوی شهرستانی را پس از اغفال به خانه اش کشانده و او را مورد تعرض قرار داده صبح دیروز در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد. به گزارش ایران، رسیدگی به این پرونده از اسفند سال 98 با شکایت دختر دانشجویی به نام مریم آغاز شد. او در اظهاراتش به مأموران گفت: 2 سال پیش در رشته علوم سیاسی دانشگاهی معتبر در تهران قبول شدم و از شهرستان به تهران آمدم و در خوابگاه ...
زن تهرانی شوهر خائنش را وحشیانه کشت + عکس
در بازجویی ها به قتل شوهرش اعتراف کرد و گفت::چند سال بود که با همسرم اختلاف داشتم. او بار ها مرا به شدت کتک زده بود. به همین خاطر می خواستم از او جدا شوم. تا اینکه متوجه شدم با یکی از کارمندان شرکتش رابطه دارد. آخرین بار وقتی به تماس تلفنی او و زن جوان اعتراض کردم او کتک مفصلی به من زد. من که کینه او را به دل گرفته بودم قرص خواب آور تهیه کردم و آن را داخل شیر موز. وقتی شوهرم بیهوش شد او را خفه ...
قرار عاشقانه دختر ایرانی در دوبی / فیلم های ناجورم دست عبدالناصر بود!
قاسم آباد مشهد گفت: پنج ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من هم مانند خیلی از کودکان دیگر فرزند طلاق نام گرفتم. دختر جوان تجربه تلخی از عاشقی داشت پدرم به خاطر لجبازی و زجر دادن مادرم حضانت مرا به او نداد به همین دلیل مجبور شدم دوران کودکی ام را در آغوش مادربزرگی سپری کنم که بسیار سختگیر بود. پدرم به خرید و فروش زمین و منزل اشتغال داشت و تنها به خوش گذرانی می پرداخت ...
دست های خالی پای گل های قالی | گفت وگو با زهرا حسینی مهاجر افغانستانی که برای توانمندسازی زنان مهاجر ...
برنج کار می کرد. از ارتفاع افتاد و قطع نخاع شد. ما دست تنها بودیم و من باید برای گرفتن حق و حقوق پدرم از صاحب کارگاه پیگیر می شدم و دادگاه می رفتم. مادرم به من گفت کلاس های فن بیان بروم تا بتوانم حرف بزنم و از حق پدرم دفاع کنم. اما این دفاع فقط به گرفتن هزینه بیمارستان و عمل پلاتین پدرش منجر می شود. از روزی که پدرم خانه نشین شد، یکی از همسایه هایمان که اتفاقا ایرانی بود ولی خیلی به خانواده ما لطف ...
صدای فرخنده
پدرم موفق به ثبت نام در مدرسه راهنمایی ظهوریان شدم. بیشتر دانش آموزان این مدرسه فرزندان خلبان ها، کادر پروازی و کارمندان فرودگاه بودند. این مدرسه به دانش آموزانش بها می داد و به لحاظ آموزشی و تربیتی، هزینه و وقت بسیاری صرف می کرد. یکی از امتیازات خوب این مدرسه دعوت از استاد موسیقی بود تا به دانش آموزان علاقه مند به این هنر آموزش دهد. بعد از تست صدا، من هم اگرچه آن زمان مثل همه پسر های نوجوان صدای ...
2 درصد حرکت، 98 درصد اراده؛ نابغه کرجی را جز 10 جوان برتر دنیا قرار داد/ وحید رجبلو؛ گلادیاتور ویلچر ...
را بشنود، آن روزها این جوان نخبه از گلایه هایش با تیتریک، اینگونه می گفت؛ با بیماری ژنتیکی S.M.A متولد شدم، به مرور زمان عضله هایم تحلیل رفت و مرا را از ثبت نام در مدرسه باز داشت. دوران ابتدایی را بدون معلم و با کمک خواهرم سپری کردم و دوران راهنمایی یک معلم برای دروس تخصصی از جمله ریاضی و زبان داشتم اما به دلیل هزینه بالا به ساعت های محدودی اکتفا کردم. نتوانستم در مقطع دبیرستان به واسطه ...
(گزارش ویژه) هر خواستنی لزوماً توانستن نیست / یک زن سرپرست خانوار مطرح کرد: از دولت می خواهم به ما کمک ...
....... شاید اگر دخترش نبود ، هرگز نمی توانستم به عمق زخمهای زندگی این زن پی ببرم! دخترش می گوید: پدرم سالها سرطان حنجره داشت و به علت بیماری و شیمی درمانی های مداوم ، قدرت کار کردن نداشت و بعد از سالها تحمل بیماری به رحمت خدا رفت. در آرزوی چند متر مکعب خانه آن زمان در خانه ای کوچک و دور افتاده در حاشیه ی شهر زندگی می کردیم. تا اینکه مسئولین استانی به خانه ...
اینجا بدون من
پایگاه خبری تحلیلی کلام تازه | روزهای آخر ماه رمضان بود. اغلب عادت داشتم بعد از نماز صبح و خواندن قرآن از خانه بیرون بزنم و کمی پیاده روی کنم. آن روز هم طبق عادت در فضای سبز روبروی خانه در حال پیاده روی بودم. چهره مظلوم دخترکی با ساکی در دست توجه مرا به خود جلب کرد. دخترک با عجله پیاده رو را طی می کرد. استرس داشت و مدام پشت سرش را نگاه می کرد. گاهی هم کنار خیابان توقف می کرد تا بتواند تاکسی بگیرد ...
جوان گیلانی که به خاطر حمایت از امام در آمریکا زندانی شد/ ماجرای اخراج همسر شهید انصاری از دانشگاه
واحد پرداخت می کردم. یعنی شهریه ثابت از کسانی که زیر 12 واحد درس داشتند دریافت نمی شد. من هم تا آن زمان هیچ وقت هزینه ثابت دانشگاه را پرداخت نکرده بودم تا اینکه یکی از اساتید در کلاس درس به امام (ره) توهین کرد و من پاسخش را دادم اما استاد به من فحش داد و من در پاسخ تنها به او گفتم خودتی! به اتهام فحش دادن به استاد در چند جلسه مرا محاکمه کردند و چون نتوانستند فحش به استاد را ثابت کنند به خاطر تحصیل ...
زندگی در گور دسته جمعی!
چهره خشکیده اش را قاب گرفته است. می پرسم: گرمت نیست؟ می گوید: چاره ای نداریم، باید ساخت. می گویم: قبلا کجا زندگی می کردی؟ جواب می دهد: خانه خواهرم بودم. صاحب خانه بیرونش کرد. او رفت خانه مادر شوهرش و من هم آواره شدم. ماه سلطان سه تا بچه دارد که به گفته خودش دوتایشان در تهران به شوهر رفته و کپرنشین شده اند و یکی دیگر پیش بابایشان در کپری دیگر زندگی می کند و حالا خودش با الله کرم روزگار را سر می کند ...
گفت وگو با نامادری سنگدل که دختر 10 ساله همسرش را به طرز وحشتناکی کشت
بزرگراه شهید بابانظر مستاجر بودیم و قرار بود منزل را تخلیه کنیم که این حادثه رخ داد. پدرت هم ایرانی است؟ نه! او تبعه کشور عراق است، ولی مادرم ایرانی است. چند کلاس سواد داری؟ تا سیکل درس خواندم. چرا ادامه ندادی؟ به خاطر این که شوهرم دادند وگرنه دوست داشتم درس بخوانم! چرا از همسر سابقت طلاق گرفتی؟ معتاد و بددهن ...
علی انصاریان: حالم را با مادرم خوب می کنم
، دایی ام را از دست دادم و دو سال بعدترش مادربزرگم را از دست دادم. وقتی عزیزانت را از دست می دهی، نگاهت به زندگی و برنامه ریزی برای آینده تغییر می کند. چرا از دست دادن آدم ها این قدر برایتان مهم است و حالتان را عوض کرده است؟! من به شدت وابسته خانواده و پدر و مادرم بودم. متاسفانه پدرم را از دست دادم. پدرم کارگر بود، از سرکار می آمد و ما را به ورزشگاه یا سینما می برد. هنوز هم بهترین ...
ناکامی زن چادری در ترور محمدرضا + عکس
قراری های بیشتر و بهانه های دو دختر خردسال که پدر از دست داده اند و بی تابی های پسری که حتی پدر را به یاد ندارد... آشنایی و ازدواج شهید از اقوام پدرم بود، زمانی که به خواستگاری من آمد، من آن زمان 18 ساله بودم و همسرم 20 ساله. تازه وارد سپاه شده و با برادرم هم در سپاه همکار بود. در ابتدا با برادرم صحبت کرده بود، برادرم هم آمد منزل و با ما صحبت کرد. ما گفتیم اگر جوان پاک و باایمانی ...
حفظ انقلاب اسلامی مهم تر از پیروزی آن/ راز شهید احمد احمدی برای نپوشیدن لباس سپاه در روستا
متوجه شدم کسی بسوی من می آید، کمی صبر کردم تا نزدیک شد آرام اسلحه را به سینه اش تکیه دادم برگشت و گفت داداش نزن، منم احمد؛ اسیری را که با خود آورده بود تحویل من داد و برگشت، تا صبح درگیری ادامه داشت. شهید احمد احمدی در وصیتنامه ای که در تاریخ 1366/03/10 شش روز قبل از شهادتش نوشت آورده است: مادرم مبادا بعد از شهادت من گریه کنی، یا ناراحت باشی. مادرم و خواهران و همسرم، استقامت کنید و گریه ...
زن تهرانی شوهرش را وحشیانه کشت+عکس
خواستم از او جدا شوم. تا اینکه متوجه شدم با یکی از کارمندان شرکتش رابطه دارد. آخرین بار وقتی به تماس تلفنی او و زن جوان اعتراض کردم او کتک مفصلی به من زد. من که کینه او را به دل گرفته بودم قرص خواب آور تهیه کردم و آن را داخل شیرموز ریختم تا خورد و وقتی شوهرم بیهوش شد او را خفه کردم و سپس جسد او را به پشت بام بردم و در داخل بشکه فلزی به آتش کشیدم. این زن ادامه داد: چون دود زیادی در هوا ...
دام مرگبار سهیلا و 5 پسر جوان برای پیرمرد ثروتمند
...> ماجرا از روز هفدهم خردادماه آغاز شد. دختری جوان به پلیس مراجعه کرد و از ناپدیدشدن پدرش خبر داد. او دراین باره به مأموران گفت: پدرم در خانه ویلایی اش در شریعتی تنها زندگی می کرد. من و خانواده ام نیز در طبقه بالای همان خانه زندگی می کنیم. اما پدرم ساعت هاست که از خانه بیرون رفته است و موبایلش را هم پاسخ نمی دهد. بلافاصله موضوع در دستور کار مأموران پلیس قرار گرفت و آنان در بررسی تماس های ...
شب های تهران؛ تمام شهر پر از جویندگان طلا
گفت قبل از کرونا کار های نظافتی و خدماتی انجام می دادم، اما از وقتی کرونا آمده مجبور به این کار شدم. به نظر درآمد بدی هم در زباله گردی نداشت، روزی 150 تا 200 هزار تومان به شرط خوب کار کردن. وقتی به خانه برگشتم چند سوال بزرگ در ذهنم شکل گرفت که آیا راه دیگری برای تفکیک و جداسازی این زباله ها وجود ندارد؟ با وجود این همه زباله گرد چه فکری برای ساماندهی آن ها شده که چهره شهر هم ...
این دختران را داداش ابراهیم چادری کرد
شدم اما این بار حجاب من با هدف بود و در مسیری قرار گرفتم که با کارهای فرهنگی که انجام می دهیم خانم های بسیار زیادی از تهران و شهرستان های دیگر کشورمان وارد گروه ما شده و باحجاب شده اند. به داداش ابراهیم قول دادم که هیچ وقت چادر را از سرم برندارم لیلا: من خانواده مذهبی دارم و در گذشته چادری بودم اما زیاد مقید به حفظ حجاب نبودم. نماز می خواندم مسجد می رفتم اما آرایش هم می کردم ...
موسیقی مرا انتخاب کرد | گفتگو با کیوان ساکت نوازنده و آهنگ ساز نامدار مشهدی
...، یکی از سیم های گیتار را به ارتعاش درآوردم. چنان صدای خاص و حیرت انگیزی از آن خارج شد که همیشه در ذهنم ماند و گویی در تمام زندگی ام به دنبال چنین صدای شفاف و تمیزی بودم. قبل از تار، موسیقی را با ملودیکا و زنبورک فرا گرفتم و اجرا هایی در دبستان انجام دادم. اما از دوره نوجوانی به کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان رفتم و، چون دایی ام تار آموزش می داد، این ساز را برگزیدم. او با بیان اینکه جز ...
جانباز استوار
صحنه بودم. بعد از پیروزی انقلاب هم راهی خدمت مقدس سربازی شدم و در مناطق سنندج، سقز، بانه، سردشت و ... خدمت کردم. البته آن اوایل هیچ گونه سازمان دهی خاصی وجود نداشت. یک نفر به نام آقای سید موسوی مسئولیت گروه را به عهده گرفته بود و امور را سامان دهی می کرد. به او می گفتم: حاجی شال سبزت را بینداز و او پاسخ می داد: وقتی می بینم بچه ها جلوی چشمانم پرپر می شوند، از مادرم زهرا (س) خجالت می کشم. به یاد دارم ...
اثر نماز اول وقت (حکایت اهل راز)
یکی از کارمندان عالی رتبه شهرداری نقل کرد که: به علتی مرا از شهرداری اخراج کردند. خدمت حاج شیخ حسنعلی نخودکی رفتم، ایشان فرمودند: نمازهایت را اول وقت بخوان، چهل روز دیگر کارت درست می شود. مدت یک ماه گذشت اثری ظاهر نشد. مجدداًً مراجعه کردم فرمودند: گفتم چهل روز دیگر! هرچه فکر کردم آثار و امیدی در ظاهر نبود، روز چهلم در خیابانِ نزدیک یک قهوه خانه نشسته بودم. شهردار سابق مشهد آقای محمدعلی روشن با ...
از عطار تا بخارا | روایت عکاس دوچرخه سوار مشهدی از چگونگی جهانگردشدنش
همیشه منزل ما در خیابان عطار بوده و فقط بعد از فوت پدرم به چند حیاط آن طرف تر اثاث کشی کردیم. آن زمان خیابان صاحب الزمان (عج) بن بست بود و من مسیر رفت و برگشت خانه تا آن بن بست را اندازه ای که شمارش در خاطرم نیست رکاب زده ا م. یادم هست در خیابان عطار مسابقات فوتبال محله ای داشتیم. ماه رمضان که می شد بیشتر رکاب زدن های ما با بچه های محله بین افطار تا سحر بود. خیابان عطار درخت های توت بسیاری داشت و ...
دختر جوان مشهدی به خاطر کمک به همکلاسی اش در دام شیطانی مرد پلید افتاد
خانواده ام درست کردم. مرد هوس ران مزاحم همکلاسی زن مشهدی دختر جوان در دایره اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد افزود: من دچار غرور و خودبینی شدم و به همین خاطر چنین مشکلی برایم به وجود آمد. از شما چه پنهان حدود یک سال قبل همکلاسی ام گفت: پسری جوان برایش مزاحمت ایجاد می کند و با پیامک های بسیار زشت و ناروا اعصابش را به هم ریخته است. دوستم از این بابت خیلی نگران بود، چون اگر پدر و برادرانش ...
اینجا ساعت به وقت دلتنگی و عاشقی است
... امین نیز در گفت و گو با هرمز تصریح کرد: سال 84 که به مشهد رفتم نذر کرده بودم اذان حرم را بگویم، بنابر این رفتم جایی که باید هماهنگ میکردم، چند نفر دیگر هم در صف بودند که داشتند برای اقامه اذان ظهر تست می دادند، فقط یک نفر را می خواستند من نیز تست دادم و قبول شدم. وی اظهار کرد: اذان تمام شد و مکبربا امام جماعتی که نماز می خواند هماهنگ میشد و تکبیر می گفت و درهمین حین من نیز آماده ...
موضوع فرش شکارگاه برای خارجی ها هیجان انگیز بود
کارگاه تولید کتاب تصویری سپیدار که کتاب های نردبان برگزار کرده بود، به عنوان نویسنده دعوت شدم. در این کارگاه نویسنده باید طرحی با موضوع محیط زیست مطرح می کرد. من از مدت ها پیش به شکار حیوانات فکر کرده بودم، اما دلم می خواست نگاه متفاوتی به موضوع شکار داشته باشم و داستان نو و خلاقانه ای بنویسم. چون در خانه مادربزرگم فرش شکارگاه پهن بود و از کودکی نقش های فرش ذهن من را درگیر کرده بود، از فرش شکارگاه به ...
وکالت از پشت فرمان اتوبوس
همیشه برنده مهلکه می شدم، چون بزرگ تر بودم. جاده ها برای ابراهیم سرعت گیر نداشتند. اتوبوسش را تنهایی روانه می کرد، تنهایی پشت فرمان می نشست. زمان حالا روی دیگرش را نشان ابراهیم می داد. روی عجولش را. هفده به هجده می رسید، نوزده به بیست. دیپلم که گرفت دلش را به جاده ها زد. ازدواج کرد و از قزوین دل کند. راهی تهران شد، شهر آرزوها. روی متفاوت زمان همسرم فامیل ما بود، اما در تهران بود، من ...