سایر منابع:
سایر خبرها
من و مادرم : کوچه
طوری انگار هرکدومامون دو کتاب می خوندیم.بعد تارش ، همین که الان واسه تو به یادگار مانده را برمی داشت ، آهنگ الهه نازرا می زد و من هم میخواندم ، اون موقع به قول پدربزرگ اتون، من صدای دلنشینی داشتم . کوه هم کهمی رفتیم ، همه شما هم می بردیم ، جایی دنج پیدا می کرد وچند آهنگ معروف می خوند، ای ایران وچرا دیر آمدیبنان را ، او شمعی بود که هیچ وقت نمی سوخت و من پروانه ای بودم که تا ...
از وام ودیعه مسکن مستاجران تا مشکلات برنامه شاد
تمدید بشه از اول هم قرار بود 3 سال برگزار بشه به خدا با این گرونی ها کمر مردم شکسته دیگه تمان خرید کتاب و منابع جدید رو نداریم. پیوند کلیه لطفا به بحث پیوند کلیه ورود کنید،انجمن اجازه خرید کلیه وجود را نمی دهد ،صف پیوند بسیار طویل است ،ممکنه بیماران از بین بروند عدم اعلام نتایج آزمون دستگاه های اجرایی 98( سازمان زندان ها) با عرض سلام و ...
در حزنِ حضرت رقیه(س)؛ بانوی جاودان صحیفه استوار تاریخ
امروز در بیکرانه هستی، حتی جاده های غریب بیابان نیز حرمتِ پاهای زخمی را نگاه نداشته اند؛ تازیانه ها پیکرِ سه ساله را خوب می شناسند و خورشیدی که اندوه می گرید و عطش را در حنجره ها سنگین تر می کند. این روزها جهان در اندوه و ماتم فراق رقیه فرو رفته است؛ امروز ابرها نیز بسان اشک می گریند امّا میان این همه غوغا و هیاهوی زمان، ضجّه و ناله مظلوم کودکانه به گوش می رسد؛ جلوتر که پا می گذاری در می ...
پیغام فتح| پایی که جا ماند اثری ماندگار از رزم و ایثار/ ماجرای حق سکوت 4 پاکت سیگار!
که کاغذ یا زر ورق سیگار یا کاغذی یا خودکاری، بتوانم دسترسی داشته باشم، لاکن شرایط جسمی من هم شرایط وخیمی بوده، من با یک پایی که عضله و پایین زانو قطع شده به چند رگ وصل است، متلاشی شده، این پا به جسم من آویزان است، کرم زده، همه بدن من را گرفته، شاید من بیشتر روز مشغول له کردن کرمهای روی سر و صورتم بودم. چند سالتون بود؟ پانزده ساله بودم، این پا، به یک بدن آویزان است، عملا جدا ...
کرونا جان 200 نفر از مدافعان سلامت را گرفت
به گزارش سلام نو به نقل از مهر، در مراسم روایت طبیبانه فتح که در موزه دفاع مقدس برگزار شد، مصطفی معین رئیس شورای عالی نظام پزشکی با بیان اینکه خاطرات زیادی از دوران انقلاب و جنگ تحمیلی و مقاطع سرنوشت ساز کشور مانند پاندمی کرونا در این زمان داریم، افزود: شاهد حماسه ها و تراژدی های زیادی بوده و هستیم. وی با اشاره به اینکه تخصص بنده به گونه ای نبود که در جبهه جراحی انجام دهم، ادامه داد ...
پیش بینی آینده قیمت دلار!
...> با سلام بنده در بازار هستم زمزمه دلار گرانتر بیشتر از یک ماهه که بین مردم عادی هست. بنظرم خود دولت با شایعه پراکنی داره مردم رو آزمایش می کنه و از طرفی خود ما ملت عزیز گرونی رو دوست داریم. چون همه در این مدت اجناس وابسته به دلار خریدند. چونک ه نظرشان گرانی بود و همین امر باعث اثر چند برابر گرانی نرخ دلار می شود. تا زمانی که ما وسوسه گرانتر شدن اجناسمان را داریم دولت هم بر طبل گرانی بیشتر می زند ...
سه دهه جستجوی مادر شهید گمنام در پی فرزندش + فیلم
به گزارش سلام نو به نقل از مشرق، یک کاربر فضای مجازی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: تلخ ترین دیالوگ دنیا: آقا گُمنام شصت و یک دارین؟ 18 ساله اینو گذاشتم که شُماهام مثل من، تا دلتون میخواد گریه کنین ... گریه کنین بلکه این اشکا جمع بشن، دریا بشن، دریا موج بزنه بره اونور دنیا و بهروزشو واسش بیاره. واقعن گریه دار نیست؟ بخدا من که اشکم بند نیومده هنوز. کاش ماها رو واسه عروسی بهروز دعوت می ...
شعار معروف حاج آقای ابوترابی: پاک باش و خدمتگزار
بوشهر متولدشدم چهارده ساله بودم که وارد به جبهه رفتم و سه دوره ی سه ماهه ی متناوب در جبهه حضور داشتم تا اینکه در تاریخ 1363/12/23 در عملیات بدر در محاصره ی دشمن قرار گرفتیم و در حالی که مجروح بودم اسیر شدم. پنج سال و شش ماه اسیر بودم و جانباز 40٪ هستم. پیش از اسارت طلبه بودم و در کنار دروس حوزوی مشغول تحصیل در کلاس اول دبیرستان نیزبودم. در اسارت تا جایی که می شد به لطف خدا ماموریت طلبگی ...
کرامت خاصه کریم اهل البیت(ع)
گروه دین و اندیشه - حجه الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلو در یادداشتی نوشت:پیشوای دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگی مشترک علی علیه السلام و فاطمه(س)، در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری در مدینة الرسول دیده به جهان گشود.(1) ای فاطمه چیدند گل یاسمنت را تاراج نمودند عقیق یمنت را آن قوم که پهلوی تو را هم بشکستند کشتند پس از کشتن محسن، حسنت را به گزارش بولتن نیوز ...
نجوای عارفانه با خالق/ بازار عاشقی در خاک گلگون جبهه ها گرم است
، قلب خود را سیاه می بینم و چشم خود را خشک از اشک می خواهم ناله و فغان خود را بلند کنم دل را آئینه معرفت و عشق نسبت به تو کنم اما در دل چیزی جز هوا و هوس و تاریکی، مشاهده نمی کنم. پروردگارا در این چهارشنبه آخر سال که ناله و فغان یاران خود را در دعای توسل می شنوم به گریه های آنها حسرت می خورم و به آن سجده های اشک آلود خالصانه قبطه می خورم خدایا نمی دانم چرا از این مناجات ها محرومم وقتی نفس ...
بیوگرافی مهدی شیری بازیکن پرسپولیس و قسمتی از مصاحبه او+تصاویر
مسلما تلاش میکنم بهترین اوضاع را برای خودم ترسیم کنم. برای حضور در پرسپولیس از سیدجلال مشاوره گرفتم. بعضیها میگویند تو تصمیم پیوستن به باشگاه استقلال با مربیگری قلعه نویی را داشتی و... در اول باید بگویم به اشتباه بعضیها فکر می کنند من در تیم های پایه استقلال بودم که همین جا باید اشاره کنم اصلاً زمانی در هیچ رده پایهای در باشگاه استقلال بازی نکردم ولی در سال 90 رفتم تا صرفا ...
بیوگرافی سحر ولدبیگی و همسرش نیما فلاح+ تصاویر
نمی کنیم. فقط ممکن است در مواردی از هم دلخور شویم! نیما فلاح: جروبحث که نه، اما بحث می کنیم، آن هم با این توضیح که صدای مان از یک تن خاص بالاتر نمی رود! سحر ولدبیگی: نیما همیشه می گوید، فاصله من و تو یک وجب است، صدایت را به اندازه همین یک وجب بالا ببر...! یادم هست سال ها پیش زمانی که ازدواج نکرده بودم و نیما را نمی شناختم، با دیدن سریال خانه سبز و مرحوم شکیبایی در آن کار ...
مولای ما کریم ولیکن غریب بود // او دست گیر خلق ولی بی حبیب بود
، مبتلای توایم تو در میان دل ما قدم زدی حتما که در پی دل و دنبال رد پای توایم به روی سینه ی ماها نوشته اند حسنی همه برای حسین اند و ما برای توایم دو ماه سینه زنِ شاه کربلا بودیم دو روز در همه ی سال در عزای توایم خودت به زندگی ما حسین بخشیدی همیشه و همه جا شامل عطای توایم دمی به سعی و صفای حسین مشغولیم ...
از رعایت نشدن دستورالعمل های بهداشتی در یکی از مدارس چابهار تا وضع نامناسب جاده رباط کریم به شهرک صنعتی
اجتماعی بزنید که جواب هیچکس را نمیدن از اسفند پارسال بیکار شدم خیلی ها مثل من هستند که بیکار شدن و هر روز راهی این اداره هستند هیچ واریزی برامون انجام ندادن بابت بیمه بیکاری و امروز فردا می کنند ما همه کارگریم که دنبال بیمه بیکاری هستیم مگه ما چقدر پس انداز داریم که از اول سال از اون بخوریم واقعاً دیگه نمی توانیم خواهش می کنم پیگیری کنید شاید فرجی بشه با عرض سلام و خسته نباشید. جاده مهرستان ...
روایت های مقدس
بیهوشی قرار دارم که با یک کشیده محکم و آبدار به هوش می آیم! هنوز آثار خشم و نفرت در چشم پرستار موج می زند. از پرستار می پرسم: چرا می زنی؟ - چرا توهین می کنی؟ چرا می گویی خون بعثی نمی خواهم؟ - من نگفتم! – چطور نگفتی؟ همه شنیدن که گفتی! تعجب می کنم که من چرا و چگونه چنین حرفی را زده ام؟! درجه دار عراقی می گوید: العراق یریدو کی حیه (عراق زنده تو را می خواهد) . فریاد آزادی خرمشهر در ...
از درخواست تمدید مهلت کنکور نظام قدیم تا وضعیت حقوق کتابداران کتابخانه های عمومی کشور
. 7692....935: با سلام به گفته مسئولین در رابطه با کنکور قدیم که گفتند داوطلبان نظام قدیم 4 بار و بیشتر کنکور داده اند باید گفت شما بی خبر هستین فارغ التحصیلان 97 تنها 3 سال کنکور داده اند. بنده درخواست کنکور نظام قدیم را دارم. ما داوطلبان که هر ساله مبلغی پرداخت می کنیم جهت برگزاری آزمون ما حق انتخاب داریم. لطفا هر چه سریع تر کنکور نظام قدیم را بررسی کنید. 1005.... ...
فوتبال | تا به برنتفورد آمدم روزهای پراسترسی را پشت سر گذاشتم
ای است. ما از یکی 2 پنجره قبلی نقل و انتقالات منتظر این اتفاق بودیم. در نهایت این جابجایی صورت گرفت و خیلی خوشحالم که در برنتفورد هستم. قبلاً هم گفته بودی که از مدت ها قبل به فکر آمدن به این تیم بودی و برای من هم جالب بود که بسیاری از هواداران برنتفورد تمام فیلم های بازی های قبلی تو را در یوتیوب تماشا کردند. با این حال برای آن دسته از کسانی که هنوز تو را خوب نمی شناسند، می توانی بگویی ...
روایت زنان از کارتن خوابی؛ تن فروشی برای تهیه مواد
هر وقت به او اعتراض می کردم، می گفت آن ها پسر هستند و حق با آنهاست؛ تو چیزی نگو. کلاس اول راهنمایی بودم که دیگر طاقت آزار های برادرانم را نداشتم و عرصه برایم تنگ شده بود برای همین یک روز که به مدرسه رفتم به پیشنهاد یکی از دوستانم به اسم زری دیگر به خانه نرفتم. این ها بخشی از صحبت های سارا زنی است که 48 سال دارد و از نوجوانی بعد از ترک خانه درگیر اعتیاد شده و بیش از 15 سال کارتن خواب بوده ...
قدوس: برای این تمرین دوهفته استرس کشیدم
... بله، من 2 سه سال از او کوچکتر هستم. آن زمانی که او در مالمو بازی می کرد در تیمی دیگر بودم اما بازی های او را تماشا کردم و او هم بازی من را دیده است. به همین دلیل من و او از لحاظ فوتبالی یکدیگر را می شناسیم. -پس شما می دانید که هر کدامتان چقدر خوب بودید؛ چون با هم پیشرفت کردید. بله او می دانست که من چقدر خوب هستم اما من نمی دانستم او چقدر خوب است! من و او یکدیگر را می شناسیم و تابستان امسال زمانی که همه کشورها قرنطینه بودند، ما در سوئد هنوز قرنطینه نبودیم و به همین دلیل این فرصت را داشتیم که در کنار هم تمرین کنیم. به همین دلیل یکدیگر را می شناسیم. ...
انتقاد شدید عضو شورا به انتقادستیزی شهردار مشهد
به گزارش خبرنگار ایمنا ، بتول گندمی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: "به شهردارِ پساآبان 97 مشهد مقدس؛ با سلام پُستِ اینستاگرامی مورخ 31 شهریورماه شما را دیدم. یک سکانس مشهور آژانس شیشه ای را منتشر کردید و خود را با رزمندگان دفاع مقدس مقایسه کرده اید. برادر! در دوران هشت ساله جنگ، ارومیه، یک شهردارِ دلسوز و مردم دار داشت به نام مهدی باکری. او 25 ساله بود که برای 9 ماه ...
از استاد دوامی در ماشین آواز یاد می گرفتم
شعار سال: خودش در باره آغاز کارش این گونه توضیح داده است: سرانجام خانواده فهمیدند که آواز می خوانم. یعنی موقعی که من به تهران آمدم، پدر فهمید که من برای آواز دارم به تهران می آیم؛ ولی هنوز پدر نمی دانست که من در رادیو می خوانم. آن روز پدر خیلی گریه کرد! من خیلی غصه خوردم موقعی که سوار قطار بودم، پدرم ناراحت بود که دارم به تهران می روم. چون ایشان مرا خیلی دوست داشت و بسیار ناراحت بود ...
حسین منزوی از ماه و پلنگ تا آهای خبردار + اشعار و زندگینامه
...، خود را به که بسپاریم؟ تشویش هزار آیا، وسواس هزار اما کوریم و نمی بینیم، ور نه همه بیماریم دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته ست امروز که صف در صف خشکیده و بی باریم دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را تیغیم و نمی بریم، ابریم و نمی باریم ما خویش ندانستیم بیداری مان از خواب گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم. من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم کد خبر 445737 ...
روایت اهل قلم از دل حماسه
سال 1362 را تجربه می کردیم. با اینکه به لحاظ تقویمی هنوز در فصل زمستان بودیم، اما هوا خوب و مطبوع بود. پشت یک تویوتا وانت خاک مال نشسته بودیم و به سمت همدان می رفتیم. چیزی که تحمل این راه سخت و طولانی را برایمان آسان می کرد، موفقیت کامل عملیات والفجر 5 بود و چیزی که به خصوص برای من روحیه بخش و نشاط آور بود، این بود که از اولین خوان دشوار دیده بانی با موفقیت عبور کرده بودم. تویوتا پیچ وخم جاده های ...
چرا پورهنگ راضی شد با مسمومیت شهید شود؟ / دستمزد شهید قربانی به نویسنده کتابش چه بود؟
راه ها است. زینب پاشاپور گفت: بنا بر تعهدی که به همسرم داده بودم وظیفه داشتم زندگی نامه اش را بنویسم. البته دخترانم در زمان شهادت پدرشان سن و سال زیادی نداشتند و وظیفه داشتم برای شناخت آن ها از پدرشان هم متنی را به یادگار بگذارم. نوشتن فصل شهادت همسرم بسیار سخت بود و احساس می کردم قسمتی از وجودم را جدا کرده ام و در کتاب تحویل ناشر داده ام. وی درباره کارهای جدیدی که در دست ...
حکایت جنگ تحمیلی از آن سوی خاکریزها
هنوز شروع نشده بود... در روز اول کنفرانس، نماینده ایران در سازمان ملل با من تماس گرفت... به من اعلام کرد که دکتر ابراهیم یزدی (وزیر خارجه وقت ایران) مایل است صدام حسین را ببیند.... من خودم شخصا رفتم پیش صدام حسین و موضوع را با او مطرح کردم. صدام هم بعد از مدتی تردید، یعنی بعد از کمی تأمل پذیرفت... دکتر ابراهیم یزدی هم آمد و من از درب ورودی به استقبالش رفتم. به صدام سلام کرد و خودمان تنها نشستیم، صدام ...
عاشقانه های حسین منزوی: نترس از اینکه عشق من با تو یه روز تموم بشه
اشعار زیبای حسین منزوی چگونه باغ ِ تو باور کند بهاران را ؟ که سال ها نچشیده است ، طعم باران را گمان مبر که چراغان کنند ، دیگر بار شکفته ها تن عریان شاخساران را و یا ز روی چمن بسترد دو باره نسیم غبار خستگی روز و روزگاران را درخت های کهن ساقه ، ساقه دار شوند به دار کرده بر اینان تن هزاران را غبار مرگ به رگ های باغ ...
قتل عام وحشتناک خانوداگی در تهران/ اعتراف در بالکن محل جنایت
همراه تیم بررسی صحنه جرم راهی محل جنایت شدند. جنایت خانوادگی بررسی ها نشان می داد که اجساد متعلق به مادرزن و پدرزن متهم است و زن جوانی که در این رابطه مجروح شده بود، همسر متهم بوده است.متهم که مردی 30 ساله و مأمور یکی از ارگان های نظامی است، در تحقیقات به قتل اعتراف کرد و گفت: من پدر و مادر همسرم را زدم عصبانی بودم نفهمیدم چه کار می کنم، زنم را هم زدم. وی وقتی در برابر بازپرس ...
تهیه لوازم التحریر به جای برگزاری مراسم سالگرد
به گزارش ایکنا؛ فارس نوشت: امروز هفت سال از آن یکشنبه سیاه گذشت، یکشنبه ای که همه خوشبختی ما را بلعید و ستون های خانه ی مان را لرزاند. همان روزی که به یکباره نفس هایت به شماره افتاد؛ هنوز خوب به یاد دارم که من، عرفان و هستی کوچکت شوکه زده پروانه وار به دور تو چرخیدیم؛ عرفان با آن قامت کوچکش برایت نماز سلامتی خواند تا دوباره قامت پدر را ایستاده ببیند؛ هستی به چهره ات زل زده بود شاید ...
داستان شهیدی که بر بال فرشتگان بازگشت
...> -وقتی سوار بالگردم کردن، صدای پره هاش را شنیدم. هیچی دیگه زمانی به خود امدم که تو بیمارستانِ تهران بودم. پرستارا مرتب صدام می کردن و سعی داشتن منو به هوش بیارن ولی اسمم رو نمیدونستن. من حافظه ام و قدرت تکلمم را از دست داده بودم. راستش هنوز فکر می کردم، شهید شدم و یه حوری بالا سرمه، حوری بسیار بد قواره و زشتی بود. از شهید شدنم منصرف شدم. از خدا خواستم مرا به دنیا رجعت بدهد. تا شاید بار ...
روایتی از 26 روز زندگی عاشقانه یک مدافع حرم
مان را برایم خرید و می گفت دلم میخواهد هر سال سالگرد عروسی تو لباس عروست رو بپوشی و من لباس دامادی ام . اما چقدر دنیا بی رحم بود. هنوز به دو ماه نرسیده بود پوشیدن لباس عروس که رخت سیاه عزای ایمانم پوشیدم و همه آرزو هامون جلوی چشمانم با دیدن پیکر ایمان سوخت. و به سالگرد نکشید که دوباره بخواهیم لباس عروس و داماد بپوشیم. اولین تولد بعد از عقدمان بود، برایم خیلی جالب بود بدانم ایمان می خواهد ...