بچه خیابان عباسی
سایر منابع:
سایر خبرها
رضازاده: مردم بدانند قهرمان شان سالم است!
: افسوس در آن دو سالی که محروم بودم خوب تمرین کردم. در تمرین ها به رکوردهای خوبی رسیدم. 210 کیلوگرم یک ضرب می زدم، 255 کیلوگرم دو ضرب. با همین رکوردها قهرمان المپیک می شدم. اما، حیف شد. علی دهقانیان: سه ماه در شوک بودم سه ماه اول پس از محرومیت در شوک بودم. همه چیزم داغون شده بود. پس از آن شروع کردم به تمرین. حتی به رکوردهایی رسیدم که نسبت به دوران حضورم در اردو بهتر ...
عاملان قتل مادربزرگ و نوه بالای چوبه دار
اعتراف به قتل پسر جوانی که همراه آذر در این جنایت دست داشت، 19 ساله و دانشجو بود وی مدعی شد از بستگان شوهر آذر بوده و به عنوان میانجی وارد زندگی آنها شده است. او در تحقیقات گفت: زمانی که متوجه شدم آذر و رسول باهم اختلاف دارند، سعی کردم آنها را آشتی بدهم. روز قبل از حادثه با شوهر آذر برای انجام کاری به قم رفته بودم. رسول از من خواست با همسرش صحبت کنم، آن روز با آذر تماس گرفتم و خواستم او را ...
عاملان قتل مادر بزرگ و نوه بالای چوبه دار
آشتی بدهم. روز قبل از حادثه با شوهر آذر برای انجام کاری به قم رفته بودم. رسول از من خواست با همسرش صحبت کنم، آن روز با آذر تماس گرفتم و خواستم او را ببینم. ابتدا در کامرانیه باهم قرار گذاشتیم و بعد به خانه رسول رفتیم تا درخصوص مشکلات شان با او صحبت کنم. متهم جوان ادامه داد: به خانه که رسیدیم مادربزرگ رسول در طبقه دوم بود. من و آذر هم به خانه اش در طبقه اول رفتیم تا صحبت کنیم. اما ناگهان ...
متهم: جنایت را بازی رایانه ای می دیدم!
رابطه او با پسر 18ساله ای به نام آرمان پی برد و او را دستگیر کرد. آرمان با اعتراف به قتل گفت: من و غزاله چند ماه قبل که برای سفر به آنتالیا رفته بودیم با هم آشنا شدیم و پس از بازگشت به ایران ارتباط مان با هم ادامه پیدا کرد و با هم قرار ازدواج گذاشتیم. وی درباره جزئیات جنایت گفت: ظهر دوازدهم اسفند ماه وقتی پدر و مادرم در خانه نبودند غزاله را به خانه مان دعوت کردم تا با او صحبت ...
مادرم، زنده بودنم را باور نمی کرد!
اسارت دشمن در آمدم و سرنوشت من به گونه ای دیگر رقم خورد. وضعیت بهداشت در عراق اسف بار بود محمد جواد کاملان می گوید : بعد از اسیر شدن به دلیل شدت مجروحیت ، رسیدگی مختصری در خط مقدم برایم انجام دادند و بعد به پادگان سپاه سوم عراق منتقل شدم . به دلیل جراحت مجبور شدند ، من و تعداد دیگری از بچه های مجروح را به بیمارستانی در بغداد منتقل کنند که حدود پنج تا شش روزی را در بیمارستان بودیم ...
پایان جشنواره مقاومت / اولین نشان رسول به مجید انتظامی اهدا شد
ای خاموش شد و افول کرد ناراحت و اذیت شدم فکر می کردم او باید سال ها بماند و به سینمای ایران خدمت کند ولی خیلی زود از دستش دادیم. وی گفت: من برای فوت رسول گریه نکردم چون فکر می کنم دردی را دوا نمی کند. البته من هم گاهی گریه می کنم. در سینمای ایران بیشتر رسول روی من تاثیر گذاشت. هاشم پور درباره شهدای دفاع مقدس گفت: ما با این قهرمانان باید طوری برخورد کنیم که بیننده راغب به ...
طناب دار بر گردن قاتلان مادر بزرگ و نوه
خانه آنها شدم تا مانع درگیری عروس و پسرم شوم. اما زمانی که وارد خانه شدم جسد پسرم و مادربزرگش را در راه پله ها دیدم. کارآگاهان همچنین در تحقیق از همسایه ها متوجه شدند که پس از جنایت، زن و مردی درحالی که هراسان و سراسیمه بودند، از آنجا فرار کرده اند. زن جوان کسی نبود جز آذر همسر رسول. اما هیچ کس نمی دانست مردی که همراه او بود چه کسی است. تا اینکه در تحقیقات از خانواده آذر مشخص شد که او یکی از ...
قتل مادرشوهر با 70 ضربه چاقو / تداعی ماجرای کبری رحمان پور پس از 20 سال
کوبیدند و هر اتفاقی را به گردن من می انداختند. من سعی می کردم این سرزنش ها و کنایه ها را تحمل کنم چون در طبقه بالای منزل آن ها سکونت داشتم و نمی توانستم حرفی بزنم ولی زمانی که گفت: باید خانه را تخلیه کنید! خیلی ناراحت شدم! همسرم سر کار رفته بود و کسی جز من و مادرشوهرم در خانه نبود! با همان حالت خشم به طبقه پایین رفتم و به مادرشوهرم گفتم ،از جان من چه می خواهید؟ او گفت تو همه را به جان هم می اندازی ...
قرعه کشی برای اعزام به جبهه؛ سبقت برای ایثار بود/ وقتی پستچی وصیت نامه ام را به دست خودم داد
.... دهرویه: من در آغاز جنگ 9 ساله بودم و با بمباران فرودگاه مهرآباد، متوجه می شدم که در کشور اتفاقی افتاده. یادم هست کسانی که می خواستند لات بازی دربیاورند، در محل سیگار روشن می کردند! درباره خبر شهادت شهید بهشتی هم یادم هست با اتوبوس دوطبقه با مادرم به شاه عبدالعظیم می رفتیم؛ می گفتند 68 نفر شهید شده اند و آمار شهدا در حال افزایش بود. من با خودم فکر می کردم اگر 4 نفر به این آمار اضافه ...
اگر الان هم جنگ شود خواهم رفت
به مناسبت هفته دفاع مقدس خبرنگار خبرگزاری علم و فناوری فارس گفتگویی را با دکتر سعید قاضی پور پزشک و دانشجوی دکترای الهیات و معارف اسلامی (علوم قرآن و حدیث) دانشگاه آزاد تهران انجام داده است . ** * از خاطراتتان در روزهای اول جنگ بگویید . روز اول جنگ سیزده ساله بودم و خاطرم هست از همان روز اول اصرار داشتم به جبهه بروم. بعضی از دوستانم با تقلب وگفتن سن بیشتر رفتند ولی من خلاف ...
کاش پدرم مهربان تر بود
، باید همان اول باشد. بعد همه چیز راحت می شود، بار دوم و سوم راحت تر می نشینی پای مواد، با استرس و عذاب وجدان کمتر... دوران سربازی ام که تمام شد، تریاکی شده بودم. خیلی طول نکشید که مادرم موضوع را فهیمد. از همان اول هم به من شک کرده بود. حق هم داشت. زود می رفتم و دیر می آمدم خانه. لباس هایم مدام بو می داد. از همه بدتر اما روزی بود که آن مواد لعنتی را در جیبم پیدا کرد... هیچوقت یادم نمی ...
خاطره اسارت هیچگاه از من دور نمی شود
بیدار می شوم و می فهمم که تمام این ها رویا بوده و من هنوز در زندان الرشید هستم. من هنوز خواب اسارت را می بینم. آباد اضافه کرد: من 23 مهر 59 اسیر شدم؛ یکی از کارهایی که خلاف مقررات بین المللی انجام شد، اسیر کردن نیروهای هلال احمر بود؛ بعد از اسیر شدن بیشتر از هرچیز نگران خانواده و به ویژه مادرم بودم که هیچ خبری از من نداشتند. در یکی از همان شب های اول اسارت خواب دیدم به جای سربازی که هر روز ...
آرمان به جرم قتل غزاله به قصاص محکوم شد
دادستان به دفاع از کیفرخواست پرداخت و گفت با وجود اینکه جسد مقتول کشف نشده، اما همه شواهد و مدارک از جمله اعترافات اولیه متهم علیه آرمان است و دادسرا او را در این پرونده گناهکار می داند. در ادامه نوبت به اولیای دم رسید تا شکایتشان را مطرح کنند.مادر غزاله در چند جمله گفت: بعد از مفقودشدن دخترم همه جا را برای پیدا کردنش جست وجو کردم. خانه به خانه دنبال دخترم بودم، اما نتوانستم او را پیدا کنم. نمی دانید در ...
بحرانی اجتماعی به دنبال گرانی اجاره بها
مستأجران و مشاوران املاک در این باره صحبت کردیم و با بهاره همت پور دکترای جامعه شناسی و استاد دانشگاه این موضوع را تحلیل کردیم. 60درصد از مستاجران محله هایشان را عوض کرده اند حیران و خسته است از بس کوچه پسکوچه های شهر را دنبال خانه گشته تا خانه ای پیدا کند که اندازه پولش باشد. می گوید: 3هفته دنبال خانه می گردم. مرتضی ثمری که در محله ستارخان زندگی می کرد مجبور است با افزایش ...
گفتگو با دو آزاده که چند سال بعد از شهادت به خانه بازگشتند!
. از شنیدن این خبر ساعت ها گریه کردم. تصویر چهره پدر و مادرم از جلوی چشمم دور نمی شد. روز آزادی و دیدار با خانواده سرانجام روز آزادی فرا رسید و ما هفتمین گروه از مفقودین بودیم که آزاد شدیم. 4 روز در پادگان الله اکبر کرمانشاه بودم تا به خانواده ام خبر بدهند زنده ام و شرایط را برای برگشت من آماده کنند. وقتی برگشتم همه اهالی شیرگاه و روستاهای اطراف برای استقبال آمده بودند ...
روایت خاطرات یک جانباز آزاده ارمنی از دوران دفاع مقدس
و جانباز ایواز خداوردیان ، متولد 1345 هستم و در 18 سالگی عازم جبهه شدم. دوران آموزشی را در شیراز گذراندم و پس از آن به کرمانشاه اعزام شدم. پس از طی دوره آموزش های تکمیلی نیروها را به سرپل ذهاب گسیل دادند. تا اواخر جنگ در گروه شناسایی فعال بودم که ارتش اعلام کرد 4 ماه به دوران خدمت اضافه شده است. یک ماه تا پایانِ خدمت سربازی مانده بود و بر حسب وظیفه دو ماه و 10 روز دیگر خدمت کردم و در روز 28 ...
از آبادان تا تبریز در روایت مهاجران جنگی خوزستان
سختی ها زندگی کنار آنها خوب بود.خیلی ها اینجا دختر گرفتند و دختر دادند و بعد از جنگ هم ماندگار شدند و برخی از خانواده ها هم بعد از جنگ به زادگاهشان برگشتند. اما من ماندم و در همین جا ازدواج کردم . این مسئول درباره اعزام به جبهه توضیح می دهد: 14ساله بودم که خواستم به جبهه بروم و شناسنامه ام را هم دستکاری کردم اما فهمیدند و من را برگرداندند اما دو سال بعد در 16 سالگی به همراه لشکر عاشورا ...
جانباز افغانستانی: افتخار می کنم که جانباز جنگ ایرانم
شهید تاجیک پور امدادگری را آموخت و من کار کردن با آرپی جی 7 را آموختم. اولین باری که به جبهه رفتم پادگان دوکوهه بود و عجیب دل ما گرفته بود. از پادگان دو کوهه به سایت 5 و 6 در تیپ زرهی رمضان رفتم و در آنجا پاسبخش شدم، پیک هم بودم و در روز های آخر حضورم آر پی جی می زدم. در دوران پاسبخشی ام، از نوجوانی بسیجی بود که هیچگاه او را فراموش نمی کنم. نامش عباسپور بود و بعد ها به شهادت رسید، به حدی ...
فرهاد قائمیان از رسول ملاقلی پور گفت
رفاقتم با آقا رسول فیلم های او را دیده بودم و سینمایش را دوست داشتم. سکانسی در پرواز در شب است که بسیار مرا متاثر می کند. فصلی که ادای دین به حضرت عباس (ع) و ماجرای کربلا است. همیشه با تماشای این فصل از فیلم دلم می گیرد که سینمای ایران چقدر از این سکانس ها کم دارد. افق یک اکشن جنگی خوش ساخت بود، فیلمی جسورانه محصول هوش و جاه طلبی کارگردانش. همان سال ها مصاحبه آقای فریدون جیرانی در ماهنامه گزارش ...
جانباز قهرمان پارالمپیک ها: تداوم امید را در ورزش یافتم
مشکلات ما کمتر شود. این قهرمان ملی با بیان اینکه در شرایط کرونایی کمتر فرصت ورزش کردن پیدا می کنیم ، افزود: با وجود این بیماری مجبور هستیم در خانه ورزش را دنبال کنیم و امیدوارم مردم این بیماری خطرناک را جدی بگیرند زیرا افراد زیادی می شناسم که رعایت اصول و پروتکل های بهداشتی را نکردند و جان خود را از دست دادند. نورافشان در کارنامه ورزشی خود 2 مدال طلا، 2 مدال نقره و یک مدال ...
نشان رسول | چرا ملاقلی پور فیلمساز بی تکرار سینمای جنگ است؟
فیلمسازی که من فردی نیرومندی داشت، هر پدیده ای را از زاویه دید خود روایت می کرد. سفارش پذیر نبود و با سازش میانه ای نداشت. خوب یا بد آن چیزی را مقابل دوربینش بازآفرینی می کرد که به آن اعتقاد داشت. سرسخت ترین منتقدانش هم آیینه واربودن آثارش را تأیید می کنند. رسول ملاقلی پور با همه خشم و خشونت و عصبیتش، زلال بود. برای اثبات این ادعا، فیلم هایش هستند و شهادت می دهند. ► داستان ما و آقا ...
کرونا برایم مفید بود | کنکوری ها باید مدام درس بخوانند
گرفتم خانواده همیشه من را همراهی می کردند . *شغل پدر و مادرتان چیست؟ پدرم بازنشسته ذوب آهن هستند و مادرم خانه دار . *زمانی که برای کنکور درس می خواندید مشاور هم داشتید؟ با یکی از دانشجویان دانشگاه شریف از طرف مرکزی که در آزمون های آموزشی آن شرکت می کردم در ارتباط بودم و مشاور دیگری نداشتم. ایشان خودشان از رتبه های برتر سال گذشته بودند . *از چه منابعی خا ...
70ضربه چاقوی عروس بر پیکر مادر شوهر!
نمی توانستم حرفی بزنم ولی زمانی که گفت: “باید خانه را تخلیه کنید!” خیلی ناراحت شدم! همسرم سر کار رفته بود و کسی جز من و مادرشوهرم در خانه نبود! با همان حالت خشم به طبقه پایین رفتم و به مادرشوهرم گفتم ،از جان من چه می خواهید؟ او گفت تو همه را به جان هم می اندازی! پس بهتر است خانه را تخلیه کنید و به جای دیگری بروید! با این جمله دیگر چیزی نفهمیدم چاقو را برداشتم و چند ضربه بر پیکرش فرود آوردم زمانی که ...
مدیران خانه موسیقی عجیب دوام آوردند
علی رهبری درباره مدیران خانه موسیقی ایران می گوید: زمانی که 15 سال پیش پس از 30 سال به ایران بازگشتم، با دوستانی که در خانه موسیقی ایران هستند آشنا شدم و حتی در چند جلسه نیز با آنها شرکت کردم که بعد از مدتی ایران را ترک کردم. 10 سال بعد که دوباره به ایران بازگشتم، با تعجب دیدم که هنوز همان افراد در خانه موسیقی مشغول هستند که این امر برای من عجیب بود. زیرا در هر کشوری که رفته بودم، مسوولان پس از ...
بخاطر سلفی کرونایی شدم
مهران رجبی بازیگر سینما و تلویزیون در گفتگو با خبرنگار جام جم آنلاین درباره وضعیت جسمانی خود که به علت کرونا در بیمارستان زنجان بستری شده بود، بیان کرد: فکر می کنم امروز ترخیص شوم. حدودا 15 روز است که درگیر کرونا هستم و 12 روز به طور مطلق در بیمارستان تامین اجتماعی زنجان بستری شدم. وی اضافه کرد: روز گذشته چهارم مهر ماه دکتر خبر داد که امروز متخصص ریه بیاید با تشخیص درمانی وی و اگر تایید کند ...
سرقت از همسایه برای تأمین هزینه مواد مخدر
عنوان شاکی گفت: یک جوان لاغر اندام حدودا 30 ساله وارد منزلم شد و درحالی که خواهر، پدر و مادرم در طبقه پایین خواب بودند، چهار دستگاه گوشی تلفن همراه آن ها را سرقت کرد و به طبقه بالا که من به تن هایی آنجا خواب بودم، آمد و در حال جست وجو از داخل کیف زنانه من بود که بیدار شدم. او با تهدید از من خواست صحبت نکنم و طلاجات خود را به او بدهم و گردنبند، دستبند و گوشواره ای را به ارزش 30 میلیون تومان سرقت و از ...
بدون مشابه، بدون مقلد و تکرار نشدنی
بهزاد بهزادپور بازیگر و کارگردان من از اواخر دهه 50 و در حوزه هنری با رسول آشنا شدم، دوستی ما بسیار زود پا گرفت و با هم صمیمی شدیم. سال ها رفاقت کردیم و خاطرات بسیاری از او دارم. از زمانی که فیلم کوتاه می ساخت در جریان کارها و علایقش بودم. وقتی می خواست بلمی به سوی ساحل را کارگردانی کند از ماه ها قبل در مسیر نگارش متن و تولید فیلم همراه بودیم. شب های طولانی روی پشت بام خانه آنها می ...
رسول ملاقلی پور به لحاظ فنی جزء کارگردانان خیلی خوب و خاص سینمای ما بود
من داد تا بخوانم، اعلام همکاری کردم و به این شکل همکاری ام با او آغاز شد. ما شش ماه پیش تولید داشتیم و شش ماه فیلمبرداری "افق" طول کشید که البته در فواصلی کار تعطیل هم می شد، چون در لوکیشن های مختلفی از جمله بوشهر، شمال، تهران و کیش فیلمبرداری داشتیم و برای این جابه جایی ها اغلب چند روزی کار تعطیل می شد. "افق" یک نقطه عطف برایم بود به این دلیل که با رسول ملاقلی پور آشنا شدم و بعد هم روابط ما جدای ...
مصاحبه اختصاصی با دو داوطلب برتر کنکور 99 در شهرستان پاوه
... در این مصاحبه به طور جداگانه ای از هر کدام از این پذیرفته شدگان سوالات اختصاصی پرسیده شده است ، پاسخ های جالب داوطلبان را در ادامه می خوانید. آیا انتظار چنین رتبه ای را داشتی؟ ثنا میرانی: خیر با توجه به آنکه زمان زیادی را برای درس خواندن و آماده شدن برای کنکور اختصاص داده بودم انتظار داشتم رتبه بهتری کسب کنم. ژیوار حسنی : منتظر رتبه بهتری بودم. ...