زن جوان: شوهرم زمانی با من ازدواج کرد که همسر اولش باردار بود !
سایر خبرها
پایان 19روز فرار شوهر اسیدپاش
بچه دار شود و این درحالی بود که مادرم نوه می خواست. مدام می گفت با زن دیگری ازدواج کن اما من عاشق همسرم بودم و نمی خواستم دل او را بشکنم. اما او من را فریب داد. حق طلاق را از من گرفت، به دادگاه رفت و حتی مرا از خانه ای که خودم به نام او خریده بودم بیرون کرد. جدا از هم زندگی می کردید؟ 18ماهی می شد که جدا از هم بودیم. او شکایت کرده و مرا از خانه بیرون انداخته بود. با وجود این امید داشتم ...
اعتراف شوهر اسیدپاش: نمی خواستم همسرم را از دست بدهم
سکه طلا بود می بخشد در عوض من به او حق طلاق بدهم. من فریبش را خوردم، گفت طلاق نمی گیرد، اما رفت درخواست طلاق داد. چرا روی او اسید پاشیدی؟ نمی خواستم مهناز را از دست بدهم. نمی خواستم بعد از من با کسی دیگر ازدواج کند. به همین خاطر یک روز اسیدی را که در انباری بود برداشتم و به کمین مهناز در مقابل خانه مان نشستم. 20 دقیقه ای آنجا بودم که مهناز از خانه بیرون آمد و من به سمتش رفتم. اسید ...
مرد اسیدپاش: قصد انتقام داشتم
خوبی داشتیم تا اینکه سهیل در رفت و آمد با دوستانش معتاد شد. خیلی تلاش کردم او را نجات دهم، اما فایده نداشت. این شد که تصمیم گرفتم از او طلاق بگیرم، اما او مرا تهدید می کرد تا از تصمیمم منصرف شوم، اما من توجهی نکردم و مدتی قبل زندگی ام را از او جدا کردم و در دادگاه هم درخواست طلاق دادم. زن جوان ادامه داد: بعد از آن بود که تهدید های شوهرم شروع شد تا اینکه روز حادثه وقتی از خانه خارج شدم تا ...
کری خوانی شیلا خداداد برای شوهرش با یک عکس
ازدواج کرده بودم و دوست داشتم وقت بیشتری را با همسرم بگذرانم. به همین خاطر کار کردن برایم مقداری دشوار بود، آن هم کار بازیگری که زمان مشخصی ندارد و شما نمی توانید برنامه ریزی دقیقی برای آن داشته باشید. از طرفی من از قبل هم، همیشه می گفتم که وقتی ازدواج کنم، کار نمی کنم، مخصوصا در سال های اول زندگی ام؛ چون معتقدم بهتر است بیشتر به روابط شخصی با همسرم بپردازم و پایه های زندگی مشترکم را محکم تر کنم ...
شهدا درس آموختگان مکتب عاشورا هستند
...> معصومه نظری هستم. در سال 1326 در محله سنگبیجار شهرستان فومن به دنیا آمدم. نام پدر داداشی و مادرم صغری محمد نژاد بود از بین چهار خواهر فرزند دوم خانواده هستم، سواد خواندن و نوشتن هم ندارم. در خانه پدر به کار کشاورزی مشغول بودم. بیست سالم بود که با آقای حسین خدمتگزار ازدواج کردم . نحوه آشنایی و مراسم عروسی و زندگی خودتان را تعریف کنید . خواهر حاج آقا که دوست و همسایه نزدیک ما بود ...
پایِ خاطراتِ مینا
هم زمان با تحصیلم در بیمارستان پورسینا نیز 6 ماه دوره دیده بودم و مدرک بهیاری داشتم، بنابراین در 27 اسفند سال 60 بود که به همراه 15 نفر از خواهران عازم جبهه های جنگ مناطق غرب کشور شدیم. به کدام منطقه اعزام شدید و اولین خاطراتتان از آن دوران چیست؟ خاطرات زیادی از آن دوران دارم، اولین خاطره که با ترس و دلهره یادم می آید این است که حدود یک شب و یک روز در راه بودیم که به اسلام ...
بانوان پشتیبان جبهه و جنگ از خانه
: هر روز فعالیت های متفاوتی را تجربه می کردم، یک روز برای تهیه تنقلات در خانه ای در هنرستان و روز دیگر در محله حاجی برای خیاطی و دوخت متکا، لحاف، چادر نماز و .. برای مردم جنگ زده شرکت می کردم. ترابی یگانه مطرح می کند: بعد از چند سال مشوق اصلی برای حضور پسرم که نخستین فرزندم است، در جبهه جنگ بودم، پسرم در آن زمان 15 سال داشت و با توجه به علاقه خودش و برخلاف پدرش که معتقد بود حالا موقع ...
روحیه معنوی در سخت ترین شرایط بین رزمندگان موج می زد
وقتی به پشت سرش که من بودم نگاه کرد من راهم نشناخت، گفتم حاجی منم صبریه، اما مرا بیاد نمی آورد واقعا ناراحت شدم ازاینکه من را نشناخته بودب ه او حق دادم بعد اینهمه سال اسارت و شکنجه مرا نشناسد. نه تنها شوهرم بلکه همه اسرا سالها طول کشید که به زندگی برگردند.برای برخی مسئولان متاسفم کار شکنی بعضی از مسئولین، بی اهمیتی به خانواده های اسرا خیلی برای من سخت بود و حتی الان بعضیها به ...
رزمنده دفاع مقدس: از آقامهدی لقب قربان طلا گرفتم
سایر رزمندگان به آقامهدی گفتند که چرا قربان را با این سن و سال کم فرمانده گذاشته اید( آن موقع من مسئول یگان دریایی بودم)، آقامهدی گفتند شما که اعتراض می کنید که چرا قربان طلا را فرمانده گذاشته اید، من هر موقع در طول شبانه روز بگویم به جزیره مجنون برو، می رود و مرخصی هم نمی رود و هر هفت یا هشت ماه یک بار مرخصی رفته و زود برمی گردد و به فرامین نه نمی گوید. غنی دل گفت: هدف من و خانه ام در ...
ناگفته هایی از جانباز حمید بیات / 16 بار مُردم و زنده شدم...
شهید نجمی رفتم بعد از مدتی از آقای تهرانی مسوول درمانگاه خواستم برم خط مقدم. فهمیده بودم شب جمعه 20 آذر سال 60 عملیات می شود، چندین بار برای رفتن به خط را اصرار کردم و گفتم من از زن و بچه و همه چیز دست کشیدم که با دشمن در خط مقدم بجنگم. آقای تهرانی از مهارت کارم خبردار بود بدون اینکه پاسخ درستی برای حضورم در خط بدهد مسوولیت تجهیز امدادگران را کار خیلی سنگینی بود را به من سپرد. کار را با ...
شهیدی که تاریخ تولد و شهادتش یکی است
به گزارش پایگاه خبری مهرصبا مرجع اخبار شهرستان میانه ، معصومه درخشان طی گزارشی نوشت: در حالیکه یک روز قبل از تولد همسرم در تدارک برگزاری جشن تولد او بودم ناگهان همه شادی ها و خوشحالی هایم با صدای لرزان پدرو چشمان به اشک نشسته مادرم به اندوهی از غم و اندوه تبدیل شد و فهمیدم همسرم به آرزوی همیشگی خود یعنی شهادت دست یافته است. در کنار شهدای هشت سال دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم ...
اولین عکس از لحظه زایمان نیوشا ضیغمی لورفت + عکس و فیلم
داشتم با او ازدواج کنم و یک جورایی او را همسر آینده خودم می دیدم اما تنها دلشوره ام این بود که نیوشا با تصویری که از او در کارهایش می بینم فاصله داشته باشد، از طرفی دوست نداشتم که صرفاً به او به عنوان یک هوادار نزدیک شوم به همین خاطر کلی دودوتا چهارتا کردم تا بالاخره به این نتیجه رسیدم تا از طریق سرمایه گذاری در فیلمی به او نزدیک شوم که خوشبختانه این اتفاق افتاد اما نکته مهم در مورد او این بود که به ...
سرداران خط شکن؛ شهید اسماعیلی، عاشق واقعی خدا
وفادار این رهبر بزرگ. خدایا! به ما آگاهی بده تا بتوانیم قدردان این نعمت الهی باشیم. برادر رزمنده حضور پیدا کردن در سنگرهای حق علیه باطل لیاقت میخواهد قسمت همه کسی نمی شود خداوند این توفیق الهی را به شما داده و شما از خداوند بخواهید تا خدا کمک شما بکند و پیش بروید و در این دانشگاه الهی ساخته شوید که امام عظیم الشأن با آن مقام رفیع معنوی اش فرموند: ای کاش من هم یک پاسدار بودم یا بفرماید از ...
عکسی از مادر یک شهید که جهانی شد
قیمتی که بود خانواده را راضی کرد تا به صفحه مجاهدان راه حق به پیوندد. شاید تلمذ از محضر قرآن کریم و برگزیدن سبک زندگی قرآنی باعث شد که این راه را انتخاب کند و حتی نام خود را از شاهین به حمید تغییر دهد. البته این تغییر نام تصمیمی بود که با یکی از دوستانش به نام اسفندیار داراب منش گرفتند زیرا همه دوستان و همرزمان آنها اسامی اهل بیت (ع) داشتند. آنها گفتند: چرا ما مزین به این نامهای نیک نباشیم، از این ...
گفتگو با دو آزاده که چند سال بعد از شهادت به خانه بازگشتند!
عملیات مختلفی شرکت داشتم. 16 فروردین در روستای کمند در سوادکوه با همسرم نامزد کردیم و قرار شد بعد از بازگشت از عملیات زندگی مشترک مان را آغاز کنیم. 12 روز بعد در پاتک دشمن به فاو اسیر شدم و به این ترتیب سه سال از زندگی ام در گمنامی گذشت. دشمن هر لحظه پیشروی می کرد و برای اینکه جلوی آنها را بگیریم فرمانده تیپ دستور داد با چند قایق مانع پیشرفت شان شویم. اگر این کار انجام نمی شد دشمن به ...
انکار متهم به قتل در دادگاه: به خاطر گاو و گوسفند آدم نمی کشم
جرم حمل و نگهداری مواد مخدر مرا بازداشت کردند. در مدتی که در زندان بودم مواد را ترک کردم، اما نتوانستم با عذاب وجدان این قتل کنار بیایم و تصمیم گرفتم با نوشتن این نامه به قتلی که 10 سال پیش مرتکب شدم اعتراف کنم. وی همچنین مدعی شده بود وقتی فهمیده سیروس را به جرم قتل سهراب گرفته اند و قرار است سیروس اعدام شود به خاطر عذاب وجدان اعتراف کرده است. ارسال این نامه در حالی صورت گرفت که تنها چند روز تا ...
چله عزت|روایت پدری شهید در قامت استخوان های خاک خورده
از دنیا رفت. معصومه کریمی همسر شهید در گفتگو با تسنیم با اشاره به خصوصیت اخلاقی منحصر به فرد شهید می گوید: نوع دوستی شهید مثال زدنی بود. خاطرم هست اوایل ازدواج مان خانواده های جنگ زده ای در ورامین نزدیک محل سکونت ما ساکن شده بودند. یکبار درب خانه ما را زدند و از من خواستند مقداری گوشت که به همراه داشتند را برایشان چرخ کنم. تازه عروس بودم و وسایلم کاملا نو بود. همسرم از من خواست چرخ گوشتم ...
داماد عصبانی همسر و خواهرزنش را آتش زد/ گرگ شهر پای چوبه دار/ کشف جسد دختر 25 ساله از سطل زباله ای در ...
به گزارش خبرنگار حوزه حوادث و انتظامی گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان ، مهم ترین حوادث امروز (یکشنبه ششم مهر ماه سال 99) را می توانید در این بسته خبری بخوانید. کشف جسد دختر 25 ساله از سطل زباله ای در زعفرانیه ماموران شهرداری شب گذشته جسد یک دختر جوان را در سطل زباله ای در خیابان آصف منطقه زعفرانیه پیدا کردند. سراب عشق و احساس! زن 38 ساله در حالی که ...
کاش پدرم مهربان تر بود
، باید همان اول باشد. بعد همه چیز راحت می شود، بار دوم و سوم راحت تر می نشینی پای مواد، با استرس و عذاب وجدان کمتر... دوران سربازی ام که تمام شد، تریاکی شده بودم. خیلی طول نکشید که مادرم موضوع را فهیمد. از همان اول هم به من شک کرده بود. حق هم داشت. زود می رفتم و دیر می آمدم خانه. لباس هایم مدام بو می داد. از همه بدتر اما روزی بود که آن مواد لعنتی را در جیبم پیدا کرد... هیچوقت یادم نمی ...
جانباز افغانستانی: افتخار می کنم که جانباز جنگ ایرانم
مطیع امرش باشیم. اگر امروز نسل جدید این دیار مرا نمی شناسند مقصر نیستند. این وظیفه ی دولت و مسئولین بود و هست که امثال مرا برای آن ها معرفی کند. من در سال های حضورم در جبهه پیک بودم، مسئول اسکورت بودم، پاسبخش بودم و آرپی جی زن هم بودم. حالا هم افتخار می کنم که جانباز دفاع مقدس هستم، با این همه نباید نادیده گرفته شوم و فرزندان من که مادرشان هم ایرانی است دچار تبعیض شوند. منبع: محمدسرور رجایی؛ تسنیم ...
شهادت دو پسرم با فاصله کمتر از یک سال
خودم هم در وضعیت روحی خوبی نبودم به مادرهمسرم گفتم توکل بر خدا هر چه تقدیر باشد رقم خواهد خورد. مادر شهید ادامه داد: هر بار که پسرانم به مرخصی می آمدند به من می گفتند فقط برای ما آرزوی شهادت را داشته باش. فاطمه خانم گفت: تقریبا با فاصله یک سال، هر دو پسرم شهید شدند و به آرزویشان که وصال حق بود رسیدند، یک روز در خواب دیدم که رو به قبله در حال تماشای بیرون از پنجره هستم که علی اکبر بدون ...
همسرم ده روز پس از عروسی برای رابطه نامشروع با دوست پسرش به ویلا رفت/زنم از رابطه اش با امیر عکس های ...
...> برای قتل به سراغ مقتول نرفته بودم اما از شنیدن خبر فوتش هم ناراحت نشدم چون او مدت ها بود که قدم به زندگی خصوصی من گذاشته بود و دست از سر من و همسرم برنمی داشت و هر چه تلاش می کردم بین همسرم و او دیوار بکشم و از زندگی مشترکم دورش کنم باز ردپایش را در گوشه گوشه زندگی ام می دیدم. 4 سال پیش با مرجان آشنا شدم و بعد از دو سال آشنایی عقد کردیم و دو سالی عقد بودیم که مرجان برای کار به یک رستوران رفت ...
اعدامی فراری بعد از 19 سال تبرئه و آزاد شد+جزئیات تجاوز
آن سعی کردم شناسایی نشوم. پس از این تصمیم گرفتم ازدواج کنم و الان هم متأهل هستم و یک فرزند دارم و از آنجایی که من بیگناه بودم موضوع پرونده ام را به همسرم نگفته بودم. در این مدت کار می کردم تا اینکه خودروی نیسانی خریدم و با آن شروع به کار کردم که شناسایی و دستگیر شدم. نجات مرد اعدامی سپس متهم در یکی از شعبه های هم عرض دوباره محاکمه شد و دوباره جرم خود را مقابل هیئت ...
نقشه زوج طمعکار برای اخاذی از مهندس پولدار
استخدام کنم. بعد پیشنهاد داد که به خانه ام بیاید و طراحی داخلی خانه ام را ببیند. من هم قبول کردم یک روز که برای همسرم کاری پیش آمده بود و او به همراه فرزندم در خانه نبود. مهیا به خانه ام آمد بعد از چند دقیقه پیشنهاد داد اجازه دهم برایم چای بیاورد من هم قبول کردم اما وقتی چای را نوشیدم بی هوش شدم ساعتی بعد که به هوش آمدم متوجه شدم تمام پول، اسناد و مدارک، دلارها و طلاهایم به سرقت رفته است. ...
ابوفاطمه مسافر سوریه شد/کلیشه ای می گویم عاشق شهادتم
رحمت، در دلم می گفتم خوش به حال شما که رفتید و به خدا نزدیک تر شدید. راه سوریه که باز شد گفتم ای کاش حضرت زینب ( س) مرا هم بخواهد، می دانید من برای رفتن به سوریه 6 ماه اشک ریخته ام. رفتن به سوریه طوری نبود که بسم الله بگویی و بروی؛ در سال 1393 بود که اسم نویسی کردم و خیلی خوشحال بودم و از آن روز دغدغه این را داشتم که خداوند به من توفیقی بدهد تا من هم بروم؛ در یکی از این روزها بود که سرد ...
از دست شوهرم ناراحتم، چگونه با او صحبت کنم؟
چگونه درباره ناراحتی با همسرم صحبت کنم؟ به گزارش جام جم آنلاین به نقل از سیمرغ ، طبیعی است که داشتن خاطره اوقات خوش برای شفای رابطه از هم گسیخته امری حیاتی است اما هیچ چیزی جای گفتگو درباره رنجش و ناخشنودی و گوش دادن به حرف ها و درک احساسات یکدیگر را نمی گیرد. تا وقتی سعی نکنید به احساسات ناخوشایند همسر خود توجه کنید و آنها را بشنوید هیچ وقت مسئله ای حل نخواهد شد و ممکن است بعد از مدتی ...
زنان جانبازجلوه هایی ازمقاومت وایثار/مشکلات بانوان جانبازدیده شود
خی از افرادی که در آن راهپیمایی مورد آسیب قرار گرفته بودند بیش از 9 روز در سردخانه باشیم. در طول این 9 روز نزدیک به 3 روز را کاملاً بیهوش بوده و در کناری از این سردخانه رها شده بودم. بعد از پیروزی انقلاب در سال 60 ازدواج کرده و یک سال بعد به همراه همسرم به خطه جنوب رفته و در پشت جبهه ها اقدام به خدمت رسانی به رزمندگان اسلام کردمو در طول سال 61 که در خوزستان حضور داشتیم با ایجاد گروه ه ...
شور زندگی در آستانه صدسالگی
در مشهد به دنیا آمدم. بعد از تحصیل فوق لیسانس مهندسی راه و ساختمان و پل سازی از آمریکا گرفتم و وقتی از آمریکا بازگشتم مدت 4 سال همین رشته را در دانشگاه تدریس کردم. سال 1353 هم با درجه سرهنگی بازنشسته شدم. دخترش حدود 70 سال دارد و همراه با پدر زندگی می کند. نیمی از صورت ظریفش زیر ماسک پنهان شده و چشم به چشم های پدر دوخته است. پدر می گوید: 20 سال پیش همسرم پس از حدود 60 سال زندگی مشترک به رحمت ...
بیداری جهان مستضعفین حاصل حماسه و دفاع مقدس است
عملیات بدر اوضاع روحی مساعدی نداشتم و دچار مقداری سردرگمی شده بودم و تصمیم بر استعفا گرفتم، این موضوع را در خانواده مطرح کردم و گفتم قصد دارم به ادامه تحصیل بپردازم. همسرم گفت: "من با یک رزمنده ازدواج کردم، اگر به خانواده و من علاقه داشته باشی به دین و مسیری که انتخاب کردیم پایبند میمانی. در این راه یا شهید میشی و بخدا میرسی یا پیروزمندانه جنگ تمام میشه و سربلند برمیگردی. از ...