سایر منابع:
سایر خبرها
شکاف 190 میلیونی در قیمت مسکن
نیز با حسرت نگاه کنیم، اما مهم این است که به غیر از دهک بالای جامعه که با رفاه بزرگ شده و معنی فقر و نداری و گرانی را درک نمی کند، طبقه متوسط و ضعیف و کم برخوردار دیگر نمی تواند به خانه دار شدن فکر کند. باید باور کنیم بخش زیادی از جوانان هنوز شبها در حسرت خانه ای 50 متری با کف سرامیک که آشپزخانه اش اُپن و دارای کابینت ام دی اف باشد، می خوابند. خانه ای که اگر پارکینگ و انباری داشته و نمای ...
از کافه نشینی با فردید و هدایت تا شب نشینی با نیما و شاملو
دانشگاه توبینگن، آقای فلاطوری، فارابی درس می دهد. به هر شکل به هامبورگ رفتم و از آنجا به هایدلبرگ رفتم و تا سال 1973 آنجا بودم. هایدلبرگ یک انجمن ادبی داشت که بچه های اشراف و همه پولدارها امثال: دولت آبادی، فیروزآبادی، تیمسار رحیمی (کسی که با تانک زد در خانه مصدق را شکست) آنجا جمع شده بودند. بعد از مدتی به خاطر اختلافاتی که با حزب توده داشتم، نه تنها طرفداران حزب توده، که طرفداران شاه هم با من ...
داستان کوتاه پرواز، نوشته دوریس لسینگ
...، یکی پس از دیگری به زمینی که در پناه سایبان درخت ها و علف ها و مزرعه بود، باز می گشتند، به دره و سایهٔ شب رجعت می کردند باغ یک پارچه از طوفان و هیاهوی پرنده گانی که به خانه باز می گشتند، پر بود. سپس سکوت و آسمانی که تهی می نمود. پیرمرد به آرامی برگشت، زمانی به درازا کشید، چشم هایش را با لبخندی که با غرور به باغ و به نوه اش انداخت، گشود. دخترک به او خیره شده بود. لبخند نمی زد.با چشمانی گشاده شده و رنگی پریده در سایه یی سرد ایستاده بود و پیرمرد دید که چه طور اشک بر پهنای صورت دخترک باریدن گرفت. مترجم: آزیتا زمانی ...
بازگشت به خویشتن/ نگاهی به جهان تئاتری مدنظر عباس جوانمرد از منظر مطالعات فرهنگی
عصبانی و ضد استعمار کرده است. با رشد اقتصادی افسارگسیخته آن دوران یک طبقه متوسط نوین شکل می گیرد. این طبقه از افراد تحصیلکرده در داخل و خارج تشکیل می شود و تاثیرش در هنر و ادب بسیار مشخص است. در کتاب شریعتی، امروز و آینده ما: نگاهی به میراث فکری او پس از چهل سال که به قلم جمعی از پژوهشگران است به نکته های جالبی اشاره می شود: بازتاب برآمدن طبقه متوسط نوین ایران و گسترش نهادهای آموزشی نوین را می ...
قلمرو و معانی عقل در نگاه شمس تبریزی
با این که سه بار گفتم برایم آب بیاوری هنوز نیاورده ای، در حالی که 400 سال از وفات پیغمبر گذشته و کسی موذن را مجبور نکرده، او بر سر مناره می رود و اذان می گوید و این است فرق فیلسوف با پیامبر که نشان از قدرت عشق بر عقل می دهد. انتهای پیام
هر کجا مرز کشیدند، شما پل بزنید
...، اما چشم های بادامی اش نشان می داد که اهل افغانستان است. گفتم: خودت که بلدی ماشاءالله. گفت: خواهرم یادم داده، ما هم داریم از این آدم ها، یک نفر که کلاه پنجشیری سرش می گذاشت (و دستش را برد بالا و دور سرش چرخاند که مدل کلاه را نشانم بدهد، لابد با خودش می گفت این چه می داند کلاه پنجشیری چیست!) فهمیدم احمدشاه مسعود را می گوید، ولی اسمش را یادش رفته بود. گفتم: احمدشاه مسعود؟ ذوق کرد و برق چشم ...
کرونا ضرورت ایجاد سیستم های هوشمند برای سالمندان را گوشزد کرد
جوامع مختلف برای سالمندان، زیست پذیر و باورپذیر باشند، افزود: اگر باورها تغییر نکند به این هدف دست پیدا نمی کنیم و نگاه ما در این زمینه باید تعاملی باشد. وی با اشاره به اینکه دبیرخانه شهر دوستدار سالمند در سازمان فرهنگی اجتماعی شهرداری اصفهان از دو و نیم سال گذشته ایجاد شده است، خاطرنشان کرد: تا کنون اقدامات خوبی برای پیوستن به شبکه شهرهای دوستدار سالمند انجام شده است. محمدی ...
قتل فجیع شوهر با همدستی زنِ خیانتکار
بهانه ای متوقف شد و از ما خواست که پیاده شویم چرا که او از رفتن به تربت حیدریه منصرف شده است. آن روز نقشه ما لو رفت و نتوانستیم او را بکشیم. ولی همسر او نقشه دیگری کشید و گفت: شوهرم را به بهانه آینه بینی و رمالی به خانه مجردی تان می آورم و شما او را بکشید . آن خانه را هم خودش برای من اجاره کرده بود. خلاصه با این نقشه همه مقدمات را فراهم کردیم تا این که روز جنایت، هجدهم تیر گذشته، آن زن ...
روایتی از زندگی شهید بابااحمدی در هم نشین یاس ها
...! مریم خانم هم اسپند به دست آمد و دور غلام رضا چرخید. آقا محمد علی خانه نبود، مانند خیلی وقت های دیگر برای کار رفته بود بیرون و تا غروب هم برنمی گشت. مریم خانم مشت اسپند را دور سر او چرخاند و گفت: (دیگه وقت دوماد شدنته مادر!) غلام رضا سرخ شد و سرش را پایین انداخت، لبخند محجوبانه ای زد و گفت: (ان شاء الله). بدش نمی آمد ازدواج کند. چند باری توی جلسه های سخنرانی سربازی حاج آقا گفته بود ...
گفتگو با نویسنده کتاب بابا رجب که خاطرات شفاهی همسر شهید رجب محمدزاده را نوشته است
گفته او صورتی مبهم داشت. جانبازی که مردم خیلی دیر، فهمیدند صورتش زخمیِ جنگ است و با حرف هایشان آزرده اش کردند و خیلی دیر، در کنار خانواده اش ایستادند. با نویسنده کتاب بابارجب ، نسرین رجب پور، درباره داستان زندگی مردی گفتگو کردیم که چهره نداشت و مظلومانه سال ها در حصار خانه اش زندگی کرد. این کتاب را نشر ستاره ها در 239 صفحه و در 1000 نسخه، به تازگی منتشر کرده است. 4 سال در راه ...
لرزه های مردم مناطق زلزله زده رامیان از کوران مشکلات/ جوان جسور قورچایی در بازدید مسئولان چه گفت؟
خبرگزاری شبستان - گرگان، داود خاندوزی؛ نمی دانست از کجای قصه زلزله سفره دلش را باز کند، گرچه بریده بریده صحبت می کرد اما در دلش حرف هایی زیادی داشت، پیش از این وقتی به سراغ همسرش رفتیم که با ما گفتگو کند گفت از حرف زدن خسته شده است و انتظار این را دارد که مسئولان هر چه زودتر فکری به حال مردم بدبخت و فلک زده قورچای کنند. هنوز زمستان نیامده است و کمرش را با چادرشبی بسته بود و گرفتن دست ...
چشم هایی که نگران ما هستند
این کارش متنفر بودم. من هم سن منیژه بودم و به مادرم می گفتم: شما مگر خدمت کار این دختر هستید که هرروز رخت و ظرف هایش را می شویید؟ او با لبخند می گفت: منیژه هم سن توست و نگرانش هستم. او دست هایش کوچک است و باید به او کمک کنم. شاید روزی تو نیز احتیاج به کمک داشته باشی! چند سال بعد مادرم مُرد. چند سال بعد من ازدواج کردم و صاحب دو فرزند شدم. روزی که داشتم پرده ی خانه را از چوب پرده جدا می ...
گفتگو با زنی که بعثی متجاوز را با تبر کشت +عکس
! اصلاً از کجا باید شروع می کردم؟ از کجای زندگی اش باید می پرسیدم که بغض نپیچد در گلویم؟ از کجای قصه اش باید می پرسیدم که دستم نلرزد، تنم نلرزد. حرف زدن با فرنگیس راحت نبود. زنی که حالا 58 ساله شده بود و از 18 سالگی، جنگ و خون را نه تنها به چشم دیده بود بلکه صدها بار کشته ها و زخمی های انفجار مین را از خاک بلند کرده بود تا ببیند زنده اند یا نه! فرنگیس در طول 8 سال دفاع مقدس هزاران بار مرگ را ...
چپ ولی نه شعاری و تصنعی
به گزارش فرهیختگان ، هنوز یک هفته نشده است که نزد مسئول انتشارات، از آخرین کتاب های منتشرشده آگاه شدم. کتاب تاریخ جامعه شناسی شناخت را در دست گرفتم و درحالی که با خوشحالی به آن نگاه می کردم، از دوستان خواهش کردم حتما رونمایی درخوری برای کتاب استاد، با حضور خود ایشان برگزار شود. بیشتر از یک سال قبل بود که برای تحویل گرفتن آخرین بازبینی های این کتاب، به منزل استاد رفته بودیم. ساختمانی که منزل در آن ...
به یاد سال های از دست رفته
همسالان مادر، با حسرت به او نگاه می کردند و آرزو داشتند؛ فرزندانی هم چون فرزندان او و در دوران سالمندی، وضعیتی مانند او داشته باشند. مادر که از دست رفت، خیلی ها می گفتند: راحت شد! بچه ها خسته شده بودند! اما همان خیلی ها؛ نمی دانستند که همان بچه ها؛ هنوز و هرگاه که به یاد مادر می افتند، افسوس لحظه هایی را می خورند که به گمان خود می توانستند بیشتر به مادر توجه کنند! ***** ...
آذر، پری، مهدی و دیگران
برای آگهی های ترحیم روزنامه فاتحه می خوانم وارد طبقه همکف مرکز نگهداری از سالمندان فرزانگان می شوم. جمعی از پیرزن ها و پیرمردهایی را می بینم که در کنار هم نشسته اند و چای و عصرانه می خورند .پیرمردی که ماسک زده و روی میز روبه رویش روزنامه و دیوان حافظ قرار دارد، توجهم را جلب می کند. در کنار آگهی های ترحیم روزنامه با خودکار نوشته شده رحمت الله علیه . آقا مهدی که درگذشته مهندس بوده، می گوید که به مطالعه روزنامه ع ...
ترجمه عربی ساجی در لبنان منتشر شد
. نباید باور می کردم. بی سروصدا گوشه ای کز کردم. خانه شلوغ و پر رفت وآمد شد. مادر یک دستش به دهان بچه ها بود و داروهایشان را می داد و لباس هایشان را عوض می کرد و یک دستش توی قابلمه. کم کم خواهرها و برادرها از شیراز و قم و تهران رسیدند. خاله صدیقه خودشو کشت تا شاید مرا به حرف بیاورد یا چکه ای آب توی گلویم بریزد. مادر زار می زد و می گفت: ووی ... مردم دست ایی نسرین! داره دستی دستی خودش رو ...
خاطرات کرونایی طلبه جهادی (بخش پایانی)
به گزارش خبرگزاری حوزه ، حجت الاسلام علی رستمی، یکی از طلاب جهادی است که خاطرات کرونایی خود را به رشته تحریر درآورده و رسانه رسمی حوزه این خاطرات را در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خواهد کرد. یکی از دوستان زنگ زد که آماده شو باید برویم بیمارستان. صبح زود آماده شدم که برویم. اولین بار بود که می خواستم از نزدیک جنازه ببینم. بیمارستان هوایش سنگین بود نفس کشیدن با ماسک کار را سخت تر می کند. وقتی پرستارها را می دیدم که ساعتها مجبور بودند با آن تجهیزات ...
کرونا جان، زودتر برو!
فکر کنم یک سالی می شود که اینجا آمده ای، قصد رفتن نداری؟ درست است که ما آدم های میهمان نوازی هستیم، اما فکر نمی کنی یک سال مدت زیادی است برای میهمانی؟ اول اسفند بود که به سرزمین ما هم آمدی و هنوز هم هستی. چه دیر گذشت این روزها و از چه چیزهای خوبی محروممان کردی در این مدت. کرونا جان می دانی، اسفند ما ایرانی ها با همه جای زمین فرق دارد و این ماه برای ما ایرانی ها بسیار زیباست ...
مادرم گفت خوب شد شهید نشدی!/ تئاتر دفاع مقدس سفره نان نیست
همسایه هایشان حسن تمبکی نام داشت که در عروسی ها تمبک می زد و از بچه های حراست پالایشگاه آبادان بود. زمانی که خمپاره ها اصابت کرده بود او در حمام بود و وقتی از خانه آوار شده بیرونش آورده اند تکه تکه و بدنش پر از ترکش شده بود. وقتی شهید شد همسرش باردار بود و چند ماه بعد از شهادتش خدا به او یک دختر داد. به اینجا که می رسد درباره شرایط سختی که باعث شده فیلمنامه ای را بر اساس آن بنویسد، توضیح می ...
ما در واقع یک مرده متحرکیم
به خاطر موج انفجار خیلی اوقات هم تشنج می کند: همسرم در همه این سال ها بیشترین رنج را برده و همیشه سپاسگزارش هستم و می دانم الان چقدر برایش سخت است. سفارش می کند این حرف ها را حتماً بنویسم: به مسئولان کشور بگو به فکر مردم و جامعه باشند، نگذارند این کشور دست نااهلان بیفتد. ما مردم خیلی خوبی داریم، به فکر جوان ها باشند. نگذارند این جوانان به خاطر شرایط بد اقتصادی و بیکاری ناامید شوند. ما کار خودمان را کردیم، عمرمان را هم گذراندیم، تو را به خدا بگو به فکر مردم باشند. آنها از همرزمان شهید خود جامانده اند و همین رنج و حسرت بزرگ زندگی شان است اما درد مردم برای شان رنج آورتر است. ...
شاعر سرشناس: معنویت در دفاع مقدس موج می زد
او روز سه شنبه در گفت وگو با ایرنا اظهار داشت: آنچه که در هشت سال دفاع مقدس بر ملت ایران گذشت، چه بسا در سال ها و قرن های آینده برای کمتر کسی قابل باور باشد و بنابراین همه ما مسوولیم که از گنجینه گرانبهای خاطره های این حماسه پاسداری کنیم. وی اضافه کرد: با وجود تلخکامی ها و گلایه هایی که داریم، نباید آن سال های باشکوه را از یاد ببریم. بلکه وظیفه داریم با روشن نگاه داشتن آتش عشق مقدسی که ...
رحیم عزیزم! دوستت دارم + عکس
را با عبارت دوستت دارم پر کرده بود. خندیدم و گفتم جبران می کنم! رحیم از همان بستنی فروشی ضلع جنوبی فلکه بستنی خرید. با هم حرف زدیم تا اینکه دو سه ساعت خیلی زود تمام شد. بعد من را گذاشت خانه و خداحافظی کرد و رفت. رفتنش سخت بود اما چاره ای نداشتم. با خودم گفتم خدایا سهم ما از هم، اونم بعد از این همه مدت 24 ساعت هم نبود؟ دو سه سال بعد توی اهواز کارش را جبران کردم دلم می خواست ...
عاشقانه _ تاریخی؛ از شهرزاد و کیف انگلیسی تا بوم و بانو
...> این سریال ماجرای سفر دانشجویی ایرانی به نام حبیب پارسا به فرانسه به خاطر تحصیل در رشتهٔ فلسفه در دانشگاه پاریس را نشان می دهد. عاشقانه مدار صفر درجه بر بستر پر حادثه جنگ جهانی دوم می گذرد. شهاب حسینی، رویا تیموریان، آتنه فقیه نصیری، لعیا زنگنه، ایرج راد، مسعود رایگان و پیام دهکردی از جمله بازیگرانی هستند که در این سریال ایفای نقش کردند. کیف انگلیسی سیدضیاالدین دری ...
تکیه ای با قدمت 200 ساله/تماشای معماری قاجاری در تکیه بزرگ تجریش
به گزارش خبرنگار تفریح و نشاط خبرگزاری فارس، تهران حدود 150 سال پیش بین 50 تا 70 تکیه محلی داشته، تکیه هایی که حالا یا خبری از آنها نیست یا حسینیه ها جایشان را پر کرده اند. با این حال تکیه های قدیمی تهران هنوز هم محل تجمع ریش سفیدان پایتخت و قدیمی های هر محله است؛ عزادارانی که محرم و صفر را با رسوم تهران قدیم به جا می آورند. در ایام قدیم از 15 ماه ذی الحجه بچه ها با پارچه های سبز و ...
اخاذی تروریستی نجف آباد
سرشناس محسوب می شد، هدایت کرد. خانه ای در نجف آباد، تبدیل شده بود به پاتوق هواداران باند سید مهدی. روزی که مرحوم منتظری در یک سخنرانی حرف های متفاوتی زد، رفتم تا از همین شخص فایل صوتی سخنرانی را بگیرم و اتفاقاً مهدی هاشمی را همان جا دیدم. – بخشی از کتاب ناگفته ها ، خاطرات محمد رضا پزشکی خبرنگار روزنامه اطلاعات در دهه های 40 و 50 نجف آباد انتهای پیام حمله 12رمضان در یک نگاه/ آتش کور تروریست ها به مردم همیشه بینا ...