مادرم گفت خوب شد شهید نشدی!/ تئاتر دفاع مقدس سفره نان نیست
سایر منابع:
سایر خبرها
همیشه در زندگی یک چیز کم داشتم/ خدا ما را نجات داد
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سیما؛ او قصه اش را این گونه آغاز کرد. سال 69 در تهران به دنیا آمدم؛ مادر و پدرم وقتی نوزاد بودم از هم جدا شدند؛ یه خواهر بزرگ تر و یک برادر کوچکتر دارم. همیشه در زندگی یک چیز کم داشتم.16 سالگی نامزد کردم. یک شب همراه خانواده همسرم به عروسی رفتیم. موقع برگشت من در ماشین خواب بودم. ساعت 4 صبح با سرعت 180 کیلومتر در ساعت تصادف کردیم و زیر تریلی رفتیم. راننده و تریلی و ...
دلتنگی های پسر شهید همت برای حاج قاسم
به گزارش ایلنا به نقل از روابط عمومی رادیو اربعین، مهدی همت پسر شهید حاج ابراهیم همت که در برنامه عصر حسینی رادیو اربعین صحبت می کرد خاطراتی خانواده اش و همچنین سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی بیان کرد. او با ذکر خاطره ای از مادر بزرگش گفت مادر بزرگ من که به تازگی به رحمت خدا رفتند، زمانی که پدر من را ...
روستای کوچک میشاب در دفاع مقدس 19 شهید داد
از من کوچک تر بود، اما بیشتر از من و دیگر پسرعمو ها به جبهه رفته بود. حسین پاسدار هم بود و دائماً در منطقه رفت و آمد می کرد. یک بچه واقعاً مؤمن و مهربانی بود. زمان جنگ ما خانه مان را عوض کردیم و به محله دیگری رفتیم. حسین هر روز با موتورش به خانه ما می آمد و سرمی زد. دل مهربانش طاقت دوری نداشت. ایشان از آن رزمنده های پای کار جنگ بود و خدا هم مزدش را در آخرین ماه های دفاع مقدس داد و سال 67 در منطقه ...
علت درخواست ملاقات فوری شهید صیاد شیرازی با امام؟
شعار سال : شهید صیاد شیرازی از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی در ایام دفاع مقدس که در بیست و یکم فروردین ماه سال 78 به دست منافقان به شهادت رسید، در خاطراتش به روزهایی اشاره می کند که از لحاظ روحی بسیار آسیب دیده و نیاز داشته که در جلسه ای خدمت امام برسد. او از این دیدار اینگونه روایت کرده است: بین عملیات محّرم(1) و والفجر مقدماتی(2) بود. برای فرار از تنگنای روحی شدیدی که من در آن قرار ...
از وفا نکردن خوردن کمپوت های گیلاس سرقتی تا اعزام به جبهه بدون اذن پدر
ها در سال 1367 در مقطع سوم دبیرستان در حال تحصیل بوده به صورت داوطلبانه البته بدون اذن پدر عازم جبهه های حق علیه باطل شد و علاوه بر افتخار حضور در دفاع مقدس، جانبازی جنگ تحمیلی را نیز در کارنامه خود دارد. وی خاطرات خواندنی از مدت حضور در جبهه حق علیه باطل دارد که توجه مخاطبان را به آن جلب می کنیم: * اعزام به جبهه بدون اذن پدر: در زمان جنگ پدر و برادرانم به نوبت می ...
انتشار جعبه سیاه جنگ تحمیلی تا سال 1400/ پروتکل های بهداشتی برگزاری راهیان نور تدوین شده اند
...> بله؛ امام خمینی (ره) فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد ، اصلاً دفاع مقدس الطاف خفیه الهی بود. شما ارتش عراق را نگاه کنید که در ابتدای جنگ چقدر تسلیحات داشته، آخر جنگ چقدر تسلیحات داشته است؟ عراق 300 هواپیما داشته و ما 300 هواپیمای آن را زدیم، ولی در آخر جنگ، 600 هواپیما داشت. واقعاً فقط خدا پشت ما بود؛ یعنی اعتماد ما به خدا بود و بعد هم رهبری حضرت امام (ره) بود و یکی دیگر این که بچه ها واقعاً گوش ...
سیدحسن خمینی در مراسم بزرگداشت چهلمین سالگرد دفاع مقدس: برای عبور از بحران ها راهی جز همراهی مردم نیست
.... در مرداب و گندزار هم باید رویید، جوشید و جوانه زد. به گزارش جماران، وی اظهار کرد: دفاع مقدس یا به تعبیری جنگ تحمیلی ، اتفاقی است که از دو زاویه می توان به آن نگاه کرد. جنگ تحمیلی و دفاع مقدس هر دو یک اتفاق هستند؛ اگر به بعد تجاوزکارانه آن نسبت به کشور بنگرید، نام آن جنگ تحمیلی است، اما اگر به گل هایی که در آن مرداب جنگ رویید توجه کنید، نام آن دفاع مقدس است. بزرگترین گلی که در این مرداب ...
بزودی به شناورهای موشک انداز با 100 نات سرعت می رسیم/ ماجرای شوخی رهبری با پاسداران نیروی دریایی سپاه/ ...
خانم آشنا شدید؟ حاج خانم یکی از اولین نویسندگان کتاب های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هستند. سال 60 حاج خانم این کتاب را نوشت و من آن کتاب را خواندم. *حاج خانم در جنگ بودند و از خاطرات جنگ می نوشتند؟ حاج خانم چند سال زودتر از من پاسدار بودند. جزو اولین کسانی بودند ک با شهید بروجردی به کردستان رفتند. حاج خانم این کتاب را بعد از این که همسرشان شهید شد، نوشتند. من کتاب را ...
سید حسن خمینی: برای عبور از بحران ها راهی جز همراهی مردم نیست
مرداب هم مثل گل نیلوفر بروییم و از بدی ها هم زیبایی در آوریم؛ در مرداب غرق شدن افتخار نیست. فرقی ندارد فریاد بکشید و غرق شوید و یا بدون توجه غرق شوید. در مرداب و گندزار هم باید رویید، جوشید و جوانه زد. وی اظهار داشت: دفاع مقدس یا به تعبیری جنگ تحمیلی ، اتفاقی است که از دو زاویه می توان به آن نگاه کرد. جنگ تحمیلی و دفاع مقدس هر دو یک اتفاق هستند؛ اگر به بعد تجاوزکارانه آن نسبت به کشور ...
ماجرای وسوسه انتقام از خلبان اسیر و مجروح بعثی در اتاق عمل
در برابر یک ویروس قلع و قمع می شوند و اگر بتوانم کاری کنم، باید انجام دهم. به مسئولان بیمارستان بقیه الله (عج) گفتم اگر کمبود نیرو داشتید، می توانم در خدمت باشم. من در جنگ به وظیفه ام عمل کرده ام و توقعی از کسی ندارم؛ اما ناراحت ام! این پزشکیار پرتلاش سال های دفاع مقدس در خاتمه سخنانش با اظهار گلایه مندی از بی مهری ها و ناملایمات در قبال تلاش های او در دوران وفاع مقدس، گفت ...
گفتگو با زنی که بعثی متجاوز را با تبر کشت/ او یک عمر فرنگیس است
می کند؟ زنی که با همه فرق داشت حالا شماره اش را گرفته بودم و منتظر که گوشی اش را بردارد. حس عجیبی به سراغم آمده بود. می خواستم با عصاره ای از عشق و مقاومت به یک باره هم کلام شوم. راستش قبلاً با زنان زیادی حرف زده بودم. زنانی که جانباز شیمیایی بودند. زنان مرزنشینی که خانواده شان در جنگ شهید شده بودند؛ اما حرف زدن با فرنگیس جور دیگری بود، او با همه فرق داشت. گوشی ...
نوه ام راه و رسم شهادت را از دایی هایش آموخت
خواسته اش برسد و آن قبر آنقدر خالی بماند تا قسمت خود محمدرضا شود. نمی دانم با آن خاک و قبر چه کرده و چه دعایی خوانده بود که پیکر دیگری را قبول نکرد. خواب بچه ها را می بینید؟ بعد از رحلت امام ما نتوانستیم در مراسم تشییع ایشان شرکت کنیم. به همین دلیل خیلی ناراحت بودم. به حاج آقا گفتم: حالا که نتوانستیم در مراسم دفن امام (ره) شرکت کنیم برنامه ریزی کنید تا در مراسم هفتمش شرکت کنیم ...
پاهای معلولی که پای کار دفاع مقدس ایستاد/ خاطرات 43 ماه حضور علی اکبر رحیمی در جبهه
بتواند در کنار رزمندگان دیگر در جبهه حق علیه باطل حضور یابد و یاری رسان پیر جماران باشد. حال به گفت وگو با علی اکبر رحیمی می پردازیم که دوران 8 سال دفاع مقدس، برای او خاطره ای 39 ساله شده است. برای نوجوانی که از همان ابتدای نوجوانی عامل بیداری بسیاری از خواب زدگان بود که با وجود جسمی سالم، فارغ از جنگ و نسبت به دفاع از اسلام و میهن بی اعتنا بودند. علی اکبر رحیمی در گفت وگو ...
سیدحسن خمینی: مضحکه است قصه جنگ را بگوییم و نگوییم فرمانده اش هاشمی بود و نخست وزیرش که بود/ بنیاد شهیدش ...
.... در مرداب و گندزار هم باید رویید، جوشید و جوانه زد. وی اظهار داشت: دفاع مقدس یا به تعبیری جنگ تحمیلی ، اتفاقی است که از دو زاویه می توان به آن نگاه کرد. جنگ تحمیلی و دفاع مقدس هر دو یک اتفاق هستند؛ اگر به بعد تجاوزکارانه آن نسبت به کشور بنگرید، نام آن جنگ تحمیلی است، اما اگر به گل هایی که در آن مرداب جنگ رویید توجه کنید، نام آن دفاع مقدس است. بزرگترین گلی که در این مرداب رویید ...
رونمایی از خاطرات جلال حاجی بابایی در دفاع مقدس(اخبار ادبی و هنری)
حوزه هنری در این مراسم گفت: این کتاب از گونه ادبیات جنگِ روستایی به معنای اصیل ترین ادبیات از ادبیات جنگ است که مردم عادی با آن درگیر هستند، چرا که جلال و بچه هایش نیروهایی نبودند که برای جنگ تربیت شده باشند و نان خود را از زمین در می آوردند و حالا زمینشان در خطر بود و باید از آن دفاع می کردند. گفتنی است، حاج جلال حاجی بابایی از رزمندگان سال های دفاع مقدس است که دو فرزندش شهید شده اند و حاج قاسم سلیمانی سال 97 به دیدارش در منزل او رفت. کتاب حاج جلال خاطرات حاج جلال حاجی بابایی نوشته لیلا نظری گیلانده است که از سوی انتشارت سوره مهر چاپ و منتشر شده است. ...
حاج قاسم به کدام زن لقب چریک پیر داد/ روایتی از حاجیه زهرا شیر زن زرندی
به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان ، نقش زنان در تاریخ کشورمان و به ویژه در دوران دفاع مقدس نقش مهم و بی بدیلی بوده و همواره در همه کار ها و فعالیت ها دوشادوش همسران و برادران خود حضور داشته اند. استان کرمان در طول هشت سال دفاع مقدس، 52 زن رزمنده و بیش از 150 هزار مادر رزمنده داشت که بیشتر در پشت جبهه نقش خود را ایفا کرده اند. مرحومه حاجیه زهرا اسدی معروف به چریک ...
خاطرات فرزند مرجع تقلید جهان اسلام آیت الله فاضل لنکرانی از حضور در جبهه
را نقل کرده است. مشروح این گفت و گو را در ادامه می خوانید: یکی از اتفاقات مبارکی که در انقلاب ما افتاد حضور مراجع و شخصیت های برجسته در جنگ و همراهی با رزمندگان اسلام بود. ما علاقمند هستیم ضمن تشریح خاطرات مرحوم والد و حضرتعالی، نگاه ایشان به جنگ را هم بدانیم. حضور روحانیت در دفاع مقدس بسیار چشمگیر بود و در میان روحانیت هم طلبه های سطح پایین و هم بزرگان و اساتید بودند ...
هنر ابزاری مهم در انتقال ظرافت ها، لطافت ها و زوایای آشکار و پنهان دفاع مقدس است
... قانونی بیان کرد: نگاه هنری و پژوهشی به دفاع مقدس موجب می شود نسل بعد به راحتی بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و جایگاه یادگاران جنگ و آنانی که رفته اند را بشناسند، اما هیچ گونه پل ارتباطی مفاهیم کلی میان نسل فعلی و شهداء نداریم. وی عنوان کرد: ما هنوز معنی واقعی واژه شهدا و دفاع مقدس را برای نسل جوان تعریف نکرده ایم تا اهمیت آن را بداند، مقوله هنر می تواند بهترین پیام رسان چنین ...
واقعه تلخ مسجد جوادالائمه (ع) و سند مظلومیت ایران در جنگ
خطر و پیش بینی کردیم که این بار مساجد اهواز هدف بمباران توپخانه ای دشمن قرار خواهند گرفت. هفته ها و ماه های اول جنگ تقریبا هر شب را در مسجد می خوابیدم. روز های فرد بعد از نماز صبح برای اعضای حاضر در پایگاه جلسه ی قرآن داشتم. آن روز دوشنبه 14 مهر بود، جلسه ی قرآن نداشتیم. اول صبح به منزل رفتم که در کنار مادر باشم و صبحانه را با مادرم که تنها بود صرف کنم. مادر برای خرید نان بیرون از منزل ...
پل مقاومت از ایران تا لبنان با ترجمه ساجی
. عاشورایی شد. همه اهل خانه با چشم گریان دویدند توی کوچه، مادرشوهرم شیون می کرد و شروه می خواند و بقیه زار می زدند. صدای عمو را می شنیدم که مویه کنان می گفت: یا حضرت محمد، موکه بچه هامو به توسپرده بودم! حاج منیژه خانوم، دیدی بی پسر شدیم؟ دیدی بدبخت شدیم؟ پشت پنجره ایستاده بودم و مات و مبهوت بیرون را نگاه می کردم. با خودم می گفتم: باور نکن نسرین. تو داری خواب می بینی. الان از خواب بیدار میشی و بهمن می آد و می بینی همه چی دروغ بوده. وقتی مادر شوهرم را آوردند بالا، تقریبا بیهوش بود. اما من همچنان فکر می کردم الان از خواب بیدار می شوم. ساکت و صامت گوشه ای نشسته بودم. ...
رستگاری جواد
من کار های مهم تری دارم. چرا می خواهید دست وپای من را بند کار های مادی دنیا بکنید؟ آن موقع ما متوجه نبودیم چه می گوید، اما وقتی با این اعتقاد که وظیفه هر ایرانی دفاع از ناموس و وطنش است، همراه با گروه دوستانی که در محله داشت، راهی جبهه شد، متوجه شدم که جواد راهش را انتخاب کرده است. از سال 59 که برای خدمت همراه گردان ذوالفقار به جنگ رفت، تا سال 65 که شهید شد، همیشه جلودار گردان بود. منظورم این است ...
"روایت دلدادگی" / هر هفته معرفی یک دانش آموز یا معلم شهید استان کرمان
قبل خواب دیده بودم که سه تا ماهی در حوضِ خانه داشت، ماهی بزرگ یک دفعه خودش را از آب به بیرون پرت کرد و جان داد. خیلی نگران بودم. با خود گفتم ،بروم در خانه همسرش، شاید او خبری داشته باشد. وقتی که به آن جا رسیدم او هم خبری نداشت. بچه کوچکش هم مریض شده بود نگرانی من بیشتر شد به خانه ی دختر خواهرم (همسر شهید ایرانمنش) برگشتم ولی همچنان نا آرام بودم. تا این که در روز 27 اسفند ماه متوجه شدم از صبح زود ...
تپه سنگی وکیل آباد ؛ سقفی برای کارتن خواب ها
.... حاصل گفتگو با معتادان کارتن خواب تپه سنگی را در سطور بعدی می خوانید. 23 سال است معتاد هستم مهدی با بیان اینکه سال 1356 به دنیا آمده، گفت: از بیست سالگی به اعتیاد روی آورده و همه نوع مواد مخدری را تجربه کرده ام. در ابتدا با سیگار و سیگاری آغاز شد و بعد ها به تریاک، هروئین، شیشه و... رسید. از آنجایی که پسر بزرگ خانواده بودم کسی با من کاری نداشت، نه پدر و نه مادر. از اول هم اهل ...
هرکسی در این ایام کرونا یک ابتکاری برای حسین (ع) به خرج داد ...
یک شرطی گذاشتم، آن شرط نمی گذارد شهید بشوم ولی من هم کوتاه نمی آیم. گفتم چه شرطی؟ گفت من کودک بودم مادرم را از دست دادم. محبت مادری بالا سرم نداشتم. به خدا گفتم خدایا من جانم را می دهم، عوضش قبل از شهادت، مادرم فاطمۀ زهرا(س) را ببینم. گفتم تو که سیّد نیستی. گفت: این حرف ها چیه؟ فاطمۀ زهرا(س) مادر همۀ ما است. بعد گفت: ببین فلانی، می دانی چرا شهید نمی شوم؟ چون لیاقت ندارم مادرم را ببینم. ولی یادت ...
شهیدی که عکس روی تابوتش را هم تعیین کرد
جنگ بچه نبودم. کاش من هم جبهه می رفتم. مجید ما را خیلی دوست داشت اما به گفته یکی از همرزمانش شب حمله تلفن را گذاشته بودند وسط تا هرکس با خانواده اش تماس بگیرد ولی مجید زنگ نمی زد می گفت اگر صدای همسر و فرزندم را بشنوم دیگر نمی توانم بمانم. منبع: جهان نیوز انتهای پیام/
از لشگر که هیچ، از گردان و گروهانش هم خبری نبود!
تشخیص می دادم. نیروهای خودمان ژسه داشتند و عراقی ها کلاش. به عراقی ها نزدیکتر بودم. اگر در همان نهر می ماندم به احتمال زیاد اسیر می شدم، اگر هم از نهر بیرون می رفتم وسیله ای برای دفاع از خودم نداشتم. دلم نمیخواست اسیر شوم. برای من مرگ بهتر از اسارت بود. خودم را از نهر بیرون کشیدم و به سمت عقب دویدم. تیر بود که به طرفم شلیک می شد. فقط می دویدم. برای نجات جانم چند برابر سرعت ...
حال و هوای اهواز در روز های اول جنگ/ فعالیت ستون پنجم دشمن
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد بسیج پرس به نقل از خبرگزاری دفاع پرس؛، دکتر حمیدرضا قنبری از آزادگان دوران دفاع مقدس و از جوانان فعال شهر اهواز بود که در روز های جنگ در شهر ماند و سپس به صف رزمندگان پیوست. او در جریان جنگ تحمیلی به اسارت دشمن درآمد و پس از آزادی در رشته پزشکی تحصیل کرد که هم اکنون مشغول طبابت در یکی از بیمارستان های کشور است. او در نوشته ای به وقایع روز های اول جنگ و وضعیت اهواز ...
مهرت بماند و آرام و قرار نیز هم...
رضایت دهد. گفتم درست را بخوان، تمام که شد بعد خدمت سربازی برو؛ گفت: مامان اکنون نیاز است. گفتم: تو یک نفر نروی، نمی شود؟ گفت: اگر همه همین را بگویند، جبهه ها خالی می ماند. این مادر صبور به 34 سال پیش برمی گردد و آرام برایم توضیح می دهد: مهدی فرزند ارشدمان بود و مانند همه مادرها دلم می خواست سربازی برود و برگردد و دامادی اش را ببینم. گفته بود برگردد درسش را در رشته مهندسی ادامه خواهد داد ...