گفتگو با زنی که بعثی متجاوز را با تبر کشت/ او یک عمر فرنگیس است
سایر خبرها
رفیق کودکی
...> بعد از چند روز خرچنگ به ماهیخوار گفت: من می خواهم دریاچه جدید را تماشا کنم و خبر خوشحالی و سلامتی ماهی ها را برای دوستان بیاورم، خوب است امروز مرا ببری. ماهیخوار وقتی این حرف را شنید با خود گفت: حالا که این خرچنگ از سلامتی ماهی ها دلواپس شده ممکن است ماهی ها را هم به شک و تردید بیندازد، پس بهتر است این را هم دنبال دوستانش بفرستم تا از شر این دشمن وسواس هم راحت شوم. این بود که دیگر نگذاشت خرچنگ در ...
محبوس ویلچرنشین آپارتمانی بی آسانسور/ بازنشر شرح دیدار و گفت وگو با منوچهر آشتیانی، پیر جامعه شناسی و ...
پیشتر در خانه ای ویلایی زندگی می کرده اند. خانه ای که همراه با فروخته شدنش کتاب های آشتیانی هم فروخته شده اند. می گفت: همه کتاب ها را کیلویی فروختیم. این را که گفت من در چشم هایش خیره شده بودم. هیچ حسرتی در آنها موج نمی زد. همان طور که وقتی از پای علیلش حرف می زد؛ وقتی که از گرفتاری اش در طبقه چهارم آپارتمانی بی آسانسور که راهروهای دلباز و نورگیرش دشمن پیرهای ویلچرنشین هستند حرف می زد؛ حتی وقتی ...
پرش ممنوع از روی دیوار شهر
غبار شد. یک قدمی من که با شالم جلوی دهانم را گرفته بودم ترمز می زند اگه راضی شدی خانم خبرنگار بپر بالا بریم. دوباره ترک موتورش می نشینم. برایم بی اندازه جالب بود، من فقط تماشاچی بودم و با این حال ترسیدم، او چطور این همه شهامت دارد و بدون ترس این کار ها را می کند؟ سرم را بازهم نزدیک کاسکتش می آورم: نورا تو نمی ترسی؟ دوباره می خندد: همه همین سوال رو ازم می پرسن، اما واقعا ترس نداره. من هر بار جلوی ...
زن جوان چرا شوهرش را با چاقو کشت
گفت می خواهم پسرم را به این خانه بیاورم. سر این حرف دعوایمان شد و سیلی محکمی به صورتم زد که من هم عصبانی شدم و نفهمیدم در یک لحظه کارد آشپزخانه که دستم بود را چطور سمتش پرت کردم که به او اصابت کرد و زخمی شد. او کف آشپزخانه افتاد. شوکه شده و پاهایم قدرت حرکت نداشت. همسایه ها را خبر کردم، آمدند و با اورژانس او را به بیمارستان بردیم که فوت شد. *چرا فرار نکردی؟ شوهرم را دوست داشتم و ...
تنها بودیم، تنهاتر شدیم
...> به گزارش ایران، راستی تا به حال با خودتان فکر کرده اید در این دوره که همه ما از خانه ماندن و فکر کردن به کرونا خسته شده ایم افرادی هستند که با محدودیت های خیلی بیشتری از ما درگیرند. آدم هایی که قرنطینه به نظرشان ابدی می آید. با خودتان فکر کرده اید یک معلول جسمی حرکتی در این دوران در شهری که برای معلولان مناسب سازی نشده، چطور رفت و آمد می کند. یک فرد نابینا که پیش از این برای رفت و آمد در هر گوشه ...
از کاشتِ مین تا کِشت گُل
سخت نظامی، با شهید چمران یا به قول خودش دکتر در آرام سازی بعضی مناطق کشور بعد از انقلاب همراه شده است. با شروع جنگ همین جوانی که به گفته خودش در 18 سالگی با نامه و واسطه و دو ماه فرار توانسته بود از رفتن به سربازی معاف شود؛ داوطلبانه و با میل خودش، همسر و 3 فرزند و باغ هایش را رها کرده و به جبهه رفته و سال ها هم رزم جنگ های نامنظم چمران شده است. روایت سال های دفاع مقدس از زبان ...
شمیرانی ها با زبان راجی حرف می زدند
زبان بعدی بر زبان رازی تشکیل سلسله غزنویان و مسلط شدن زبان ترکی بر این زبان بود. سپس حکومت سلجوقیان و نیز دوران طولانی حکومت صفویه که همه ترک زبان بودند باعث شد در طول چند قرن زبان ترکی هم بر زبان رازی در منطقه اثر بگذارد. به عنوان مثال زکریای قزوینی در کتاب آثارالبلاد آورده است در قرون چهارم و پنجم هجری شمار زیادی از سپاهیان مرداویج زیاری از اقوام دیلم و ترک بودند. با این بیان، علاوه بر ترک زبان ها ...
تداوم کمک های مومنانه| از شیراز تا چمشهران؛ وقتی دفاع مقدس به اردوی جهادی گره می خورد
به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، چمشهران، روستایی از توابع معمولان استان لرستان که حالا ماه هاست خانه بزرگ مردانی از دیار فارس شده است. روستایی که خانه هایش را سیل 98 با خود برد و ماندند مردمی بی سرپناه و مظلوم با انبوهی از دردها و آلامی که گوشی شنوا برای بازگو کردنشان نبود. مردمی که حالا همه امیدشان به دست های پرتوان و دل های مهربان بزرگ مردانی از شهر شیراز است. شیراز، همان ...
عَطَش؛سهم روستاهای سیستان و بلوچستان
مند می شوند و ما بقی نیز در سال آینده تجهیز می شوند . در خبرها آمده کودکی هشت ساله بنام زینب در یکی از روستاهای بلوچستان غرق شده است؛ماه گذشته نیز مشابه این خبر را خوانده بودم و برایم جای سوال بود که وقتی خبری از سیل و رودخانه های پُر آب نیست چرا کودکان آن منطقه غرق می شوند؟ راهی جنوب سیستان و بلوچستان می شوم قصه ی عطش به اینجا رسید بعد از طی بیش از ...
عمده مشکلات اقتصادی، معلول سوءمدیریت داخلی است نه تحریم خارجی
، همه دستگاه های کشور، مجلس، قوه مقننه، قوه قضاییه و نیرو های امنیتی باید راه بیفتند و هماهنگ دزد را بگیرند نه این که فقط بایستند و تماشا کنند و بگویند این کار وظیفه فلان دستگاه و فلان قوه است، او نتوانسته پس مردم مستأٌصل و بیچاره بشوند، گرانی مردم را از پا دربیاورد و قصه به آبرومندی دشمن تمام شود و دشمن بگوید، چون این ها را تحریم اقتصادی کردیم، این ها بدبخت شدند در حالی که تحریم اقتصادی او اثری ...
یک سینه پر از حرفِ حسابی...
دستورات را بدهید و من پولش را می دهم. حالا دوتا مغازه آن طرف ترت را هم درست کن. نشستی همه را اداره درست کنه؟ مغازه ات در میدانی است که در دنیا بی نظیر است، پشت بامش را هم دولت برایت درست کند؟ آن فرد خجالت کشید و گفت: باشه پولش را می دهم . باور کنید 10 روز به من فرصت دهید کاری می کنم تمام این مغازه دارها بودجه طبقه بالای میدان را بدهند و همه شان هم راضی هستند فقط باید با آن ها حرف زد. در ...
موقعیت ستاره ساز
.پیکره تیمی که در کنار هم مشغول هستند سال هاست تغییر چندانی نکرده و روزنامه نگاران شاغل در این رسانه خیلی جابه جا نمی شوند. این درحالی است که خیلی ها معتقدند روزنامه نگار جماعت خانه به دوش است و مدام مجبور است از یک نقطه به نقطه دیگری کوچ کند. بارها پیش آمده همکارانی از دنیای اقتصاد رفته اند و جای دیگری مشغول شده اند و پس از مدتی دوباره بازگشته اند اینجا. از روی کنجکاوی دلیل بازگشتشان را پرسیده ام که شوخی یا جدی گفته اند کبوتر جلد اینجا هستند و هر جا بروند دوباره روزی بازخواهند گشت . همکاری که بعد چند سال برگشته بود می گفت در این زمان طولانی هرگز احساس نکرده رابطه اش با این ...
نوه ام راه و رسم شهادت را از دایی هایش آموخت
شلوغ می شود و سخت است. از همین جا فاتحه می خوانیم و برنامه ها را از تلویزیون تماشا می کنیم. ان شاءالله تا چهلم به زیارتش می رویم. همان شب خواب دیدم امام (ره) فوت کرده اند و می خواهند او را دفن کنند. امام را به منزل ما آورده اند و جمعیت موج می زند؛ طوری که جای سوزن انداختن نبود. خوشحال شدم که حالا می توانم امام (ره) را ببینم. مانده بودم چطور از این جمعیت پذیرایی کنم. پیش خود گفتم: سماور که ...
لرزه های مردم مناطق زلزله زده رامیان از کوران مشکلات/ جوان جسور قورچایی در بازدید مسئولان چه گفت؟
ایستاد است تشکر می کرد و این مهم نشان می داد که موهایش را در آسیاب سفید نکرده است و قدرشانس زحمات است. راستی از اولین برخوردمان نگفتیم پیرمردی قورچایی که با دست های پینه بسته در حال حمل یک فرغون شن و ماسه در سربالایی های سخت این روستا بود وقتی نگاهش به من افتاد دلم می خواست زمین دهن وا کند و از اینکه دستانم با لب تاب و گوشی و وسایل خبری پر کرده بودم مرا به داخل خودش بکشد نمی دانم چطور ...
شک نکنید در مجلس به حاشیه نمی رویم/ 500 هزار مسکن کم داریم/ ارائه کالا برگ الکترونیکی برای خانوارها/ ...
باشد و خونشان بر زمین نریخته باشد. رئیس مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: در ارتفاعات شیخ محمد منطقه مریوان با دمای منفی 25 درجه و در منطقه عملیاتی فاو با آن گرمای زیاد در عملیات والفجر 8 جوانان مازندرانی حضور داشتند و این مناطق گواه رشادت های آنها است. وی افزود: در آن زمان که توفیق خدمت در سپاه 25 کربلا را داشتم شاهد صفا و صمیمت مردم مازندران بودم و اکنون نیز همان صفت ها را مشاهده ...
کنایه های علم الهدی | همه باید راه بیفتند و دزد را بگیرند | به رئیس جمهور می گویند بگو یا مذاکره با ...
...، معلول سوءمدیریت ها و نوع توزیع کالا در جامعه است. امام جمعه مشهد همچنین گفت: چند بار تاکنون مسئولان کشور اعلام کردند انبارهای ما نسبت به کالاهای اساسی تا آخر سال پر است و هیچ نیازی تا آخر سال از نظر کالای اساسی نداریم ، دروغ که نگفته اند، راست گفته اند، اگر انبارها در کالای اساسی پر است، این گرانی هر روز افزون تر از کجاست؟ این انبارهای کالای اساسی در توزیع به دست چه کسانی می افتد ...
گپ و گفت وگویی با کریم نیکونظر، نویسنده کتاب سینما جهنم
برگزاری دادگاه با چنین ویژگی هایی تعجب کسی را برنمی انگیخته است؛ حالا یا از فرط تکرار یا سهل انگاری؛ اما اینکه دادگاه چطور حکم صادر کرد به برداشت قاضی از نقش افراد در فاجعه برمی گردد. بعضی ها متهم بودند که در جریان آتش سوزی دست داشته اند و بعضی متهم بوده اند که سهل انگاری کرده اند. آن آتش نشانی که شما گفتید متهم بوده به سهل انگاری در کارش؛ هم به موقع نرسیده هم ماشینش آبی برای خاموش کردن نداشته است ...
عباس غزالی: جلوی دوربین، خودم نیستم
شان هستم. البته ترجیح می دهم در شرایطی کار کنم که موج کرونا فروکش کرده باشد و به سلامتی ام آسیب نزند. قصه مینو اگر بخواهیم جزئی تر از داستان مینو بگوییم، می شود گفت که این مجموعه عاشقانه ای است که در تابستان و پاییز 59 در روز های آغازین جنگ تحمیلی می گذرد و روایتی از عشق، خیانت و انتقام است که ناگهان با شروع جنگ شکل دیگری پیدا می کند و جای همه چیز و همه کس عوض می شود. قصه ...
ترجمه عربی ساجی در لبنان منتشر شد
. نباید باور می کردم. بی سروصدا گوشه ای کز کردم. خانه شلوغ و پر رفت وآمد شد. مادر یک دستش به دهان بچه ها بود و داروهایشان را می داد و لباس هایشان را عوض می کرد و یک دستش توی قابلمه. کم کم خواهرها و برادرها از شیراز و قم و تهران رسیدند. خاله صدیقه خودشو کشت تا شاید مرا به حرف بیاورد یا چکه ای آب توی گلویم بریزد. مادر زار می زد و می گفت: ووی ... مردم دست ایی نسرین! داره دستی دستی خودش رو ...
لبخند مادرانه به فرزندخواندگی معلولان
سلامت نیوز :امیرعلی را که به سینه ام چسباندم، مهرش به دلم نشست. از همان بار اولی که سمعک را روی گوشش گذاشتم، همان ساعتی که چشم هایم به رویش خیره ماند، از همان لحظه انگار همه وجودم بی تاب شد. به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ایران ،روی گهواره نگذاشته، دوباره بغلش کردم، محکم به خودم چسباندم، دلم طاقت دوری نداشت، شوهرم که از پشت در مرا می دید، اشک هایش جاری شد، دستم را گرفت، محکم به ...
چگونه زبان انگلیسی را یاد بگیرم؟
شرکت کنم. زمانی پولش نبود و این روزها وقتش. البته همیشه از همکارانم برای شرکت در این کلاسها حمایت کرده ام. 2) مهارت زبان من هنوز هم خوب نیست. بنابراین شاید توصیه های من بهترین نباشد. البته یک بار از هم از روی بیکاری تافل دادم که تا آنجا که به خاطر دارم از 120 نمره حدود ده نمره کم آوردم که ظاهراً میگویند خیلی بد نیست. اما در حرف زدن لهجه ی مزخرف مخصوص خودم را دارم! (نه آمریکایی نه ...
عذرخواهی پرسروصدای فراستی و شریعتمداری
فراستی همیشه مدعی و همیشه تندوتیز، با نگاه بالا به پایینش، خود را شکست و حرف هایی با این مضمون زد که شاهنامه زمین بازی او نیست، او بلدش نیست و از شاهنامه دوستان و همه مردم عذرخواهی می کند! به همین راحتی. نه زمین به آسمان آمد و نه کسی بعد از آن متعرض او شد، بلکه بعضی منتقدان همیشگی فراستی، او را ستودند که راحت به بی اطلاعی و کم سوادی اش در حوزه ادبیات کلاسیک ایرانی اعتراف کرده است. ...
نشست بصیرتی حوزه نرجس خاتون ناحیه مرکزی یزد
.... این ها را خدا در قرآن گفته که من و شما این ها را بدانیم و از تهدید دشمنان نترسیم و از راه تعقل در قرآن با مشکلات مواجه شویم. پاک طینت خاطر نشان کرد: دشمن اگر ببیند ضعیف هستی بیشتر تهدید و دعوا میکند باید قوی باشیم تا فرار کند. برای همین است که امام خامنه ای معتقدند جنگ نمیشود، چون ما قوی هستیم. کسی حق ندارد ما را از جنگ بترساند چرا که برخی فکر میکنند جهاد عجل حتمی را عقب یا جلو میاندازد. از همین حالا دارند مردم را از جنگ میترسانند تا حرف صلح و مذاکره را یش بکشانند. تنها راه عبور از مشکلات و برداشته شدن سایه جنگ از سر کشور این است که در همه ی زمینه ها ی اقتصادی، نظامی و... قوی شویم. ...
خاطره جانباز مدافع حرم از کربلای سوریه: نفر را با موشک می زدند
گذاشتیم داخل ماشین و رفتند عقب. محمول 23 همینطور در آتش می سوخت و یکی یکی مهماتش منفجر می شد. تا یک ساعت از پشت دیوار خانه نتوانسیم تکان بخوریم و فقط تماشا می کردیم. حالا ممکن بود تا دوباره یک تاو حواله مان کنند. دیدم ابوعباس یک بی ام پی یا همان نفربر را می فرستد به طرف ما که هنوز به ما نرسیده بود که دومین تاو شلیک شد و نشست در قلب نفربر. ابوعباس دوید سمتش تا کاری کند که شنیدم پشت بی سیم گفت ...
سفیران جاده ها آرامش ندارند/ حال ماشین آلات راهداری ناخوش است
به وجود می آید، همه تلاش خود را شبانه روز صرف رفع موانع و شرایط کولاک و برودت سرما و یخبندان و شرایط سخت که انسداد جاده را به دنبال داشته، می کنیم، پس از اتمام کار هنگامی که بر می گردیم به راهدارخانه و می بینیم مردم با عافیت و در ایمنی کامل از جاده عبور می کنند بهترین اتفاقی است که در آن لحظه می افتد و یک احساس رضایتمندی برای خدمت و وظیفه ای که انجام شده، به ما دست می دهد. او ادامه می ...
آزار سیاه مسافران در ارابه جهنمی
کرده ام. اعتراض کردم ولی آنها ناگهان یک چاقو جلوی من گرفتند. شوکه شدم. دیگر هیچ راهی نداشتم. از ترسم نفسم بند آمده بود. التماس کردم مرا رها کنند ولی مردی که عقب خودرو نشسته بود، سر مرا به پایین برد و فریاد زد که کف خودرو بنشینم. با تهدید چاقو از من خواستند که هر چه پول و طلا دارم بدهم. هول کرده بودم و اشک می ریختم اما با گریه کردنم بیشتر عصبانی شدند و کتکم زدند. همان لحظه گردنبند طلای مرا از گردنم ...
سردار گلشهر | گفت وگو با خانواده محمد مقدم شهید مدافع حرم
که ما تو را دست حضرت زینب (س) سپردیم. حلالیت طلبید و از همان پشت گوشی خداحافظی کرد. قبل رفتنش هم همدیگر را ندیدیم.. برادر بزرگ تر سردار می گوید: اولین بار درمورد تصمیمش برای رفتن به سوریه با من صحبت کرد. از ما می خواست تا مدتی به مادرم چیزی از رفتنش نگوییم که نگران نشود. محمد اگر تصمیمی می گرفت، کاملا جدی می شد و حتماً باید آن را عملی می کرد. خواب قبل شهادت و برادری که خیلی خوب ...
من ایرانی ام؛ امّا هر روز با تو در کوچه های فلسطین اشک می ریزم /بزرگ مرد انتفاضه! دلیری دستانت را می ...
موج می زند، خون جنگ و مقاومت است. فریاد می زنی . سنگ های خونین باقی مانده در دستِ سرد پدر را برمی داری و شب را نشانه می گیری. تو بزرگ شده ای؛ کودکی ات را فراموش کن ! یک مدال قشنگ محمدعلی روزبهانی ما هر دو کودکیم . من در همین گوشه و کنار به دنیا آمده ام؛ تو اما در قدس . من خانه ای دارم که هر وقت با پسر همسایه دعوایم می شود، در آن ...