سایر منابع:
سایر خبرها
کاش خبر شهادت همسرم را بهتر می گفتند!
بود و به همین خاطر فرمانده اش مخالفتی نکرد و اجازه داد برود. بعد هم شروع کرد به نوشتن بدهی هایش. در عرض چند ساعت کارهایش را راست و ریس کرد. البته چون دیروقت شده بود، نتوانست از مادر و خواهرش خداحافظی کند. تنها کسی که از خانواده می دانست محمد عازم سوریه شده است، من بودم. * برای مادر شهید بلباسی سخت نبود که فرزندشان بی خداحافظی عازم سوریه شد؟ البته محمد به تهران که رفته بود زنگ ...
شوهر دادن دختر 15 ساله بخاطر اعتیاد پدر
موادش فضای خانه را پر می کرد. آن روزها نمی فهمیدم که وقتی مادرم صبح زود از خانه بیرون می رود و شب با بدنی خسته و رنجیده به خانه باز می گردد و مرا در آغوش می کشد، با کارگری در خانه های مردم برای تامین هزینه های اعتیاد پدرم تلاش می کند اما پدرم پاسخ محبت های او را با پرخاشگری و توهین می داد. خلاصه زمانی که به کلاس پنجم ابتدایی رسیدم تازه از گوشه و کنایه های دوستانم فهمیدم که پدرم اعتیاد دارد ...
حسن راستگو؛ عمو پورنگ دهه شصتی ها با عبا و عمامه
و برپایی اردو پرداخت. مرحوم راستگو درباره شروع فعالیت خود در گفت و گویی چنین گفت: من فعالیت قصه گویی برای بچه ها را تقریبا از سال 1343 یا شاید زودتر از این تاریخ شروع کردم. چون در این سال من به دبیرستان می رفتم و در زنگ های تفریح برای بچه ها قصه می گفتم و در جای حساس قصه، آن را قطع می کردم و می گفتم بقیه اش باشد زنگ تفریح بعدی. پدرم امام جماعت مسجد محل بود، بچه ها را جمع می کردم و برای ...
خاطرات یک عمر گویندگی تیتراژ/چک اول را با گفتن ارتش سری می زدم!
آبادان هم بود. یک بار که به آبادان آمد، با من صحبت کرد. بعد رفت و به مسئولان گفت صدای من برای گویندگی خوب است. آن موقع مرتضی اخوت گوینده و رئیس بخش اخبار تلویزیون آبان بود. ایشان از من تستی گرفت و چند نصیحت کرد. بعد از آن بود که به کار گویندگی مشغول شدم. وقتی به تهران منتقل شدم، فکر می کنم سال 48 بود. سال 49 آقای صفا مدیر واحد دوبلاژ تلویزیون بود. برای این که بتوان فیلم های مستند را بگویم، به ...
دل نوشته ماهور احمدی و غزل شاکری به درگذشت خالق "گلنار"
اینجا نبودی ، راحتِ راحت خوابیده بودم (دیالوگ خرسی خانم به گلنار). مادرم از گلنار راضی ست ، و هر بار که اتاقم را به هم می ریزم یاداوری می کند که گلنار مرتب و تمیز است و خانه تپلی تنبلی رو تمیز می کرد. دلم کلوچه می خواهد. مادرم به هرکسی که شمال می رود کلوچه سفارش می دهد. روزی پدرم به خانه می آید و می گوید فردا عصری به دفتر خانم طائرپور می رویم، فردا عصر وارد دفتر می شویم، خانم ...
کشف جسد زن جوان در محل عتیقه
در مجیدیه شمالی زندگی می کرد. البته او در یک بنگاه املاک کار می کرد. ارتباط ما ادامه داشت تا اینکه پنجشنبه 24 مهر به همراه شهلا به خانه ویلایی مادرم در اطراف دماوند رفتیم. شب را آنجا ماندیم و صبح جمعه با هم به تهران آمدیم و تا ساعت 3 و نیم عصر باهم بودیم. بعد پدرش با او تماس گرفت و خواست به خانه اش برود. پدرش می خواست خانه ای را که در پردیس دارد به نام شهلا بزند. او خانه دیگری داشت که ظاهراً ...
روایتی از سگ معروف شهربانی در بهبهان
رود و از دو طرف به هم می رسد. آیت الله گلسرخی هم در صحبت هایش گفته بود: توی بهبهان یک سگ به اسم رئیس شهربانی دارد حکومت میکند. یک روز ساعت دو و نیم بعد از ظهر، گفتند یک پیکان جلوی در شهربانی امیری را به رگبار بسته و فرار کرده. بعد فهمیدیم امیری نبوده، منصوری و داوودی بودند و منصوری کشته شد. بعد از شهادت مجید بقایی مشخص شد که ضارب، یکی از اعضای گروه منصورون و راننده پیکان هم ...
دختر اسیدپاش در دادگاه: برادر مقتول زندگی ام را نابود کرد
جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه رفت. این دختر که برای بار دوم در شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران حاضر شده بود، گفت: با اینکه رامین عامل تمام این بدبختی ها بود اما من 6 سال زجر کشیدم. خانواده ام برای جلب رضایت اولیای دم تحقیر شدند و همه دارایی و زندگیشان را از دست دادند. سال های زیادی است که در زندان هستم و انگ قاتل بودن روی پیشانی ام خورده است دیگر نه آینده ای دارم و نه می توانم در چشمان پدر و مادرم ...
کرامات حضرت فاطمه معصومه (س)
الله العظمی سید صدرالدین صدر می فرمود: بعد از مرحوم آیت الله العظمی حائری مدتی شهریه طلبه ها را من می دادم تا این که یک ماه وجهی نرسید. مجبور شدیم قرض کنیم و شهریه بدهیم. ماه دوم نیز پولی نرسید. باز قرض کردیم، ولی ماه سوم جرات نکردیم قرض کنیم. جمعی از طلبه ها برای شهریه به خانه من آمدند. من هم گفتم که چیزی در بساط ندارم و مقروض هم هستم. یک مرتبه صدای گریه آن ها بلند شد که پس چه کنیم؟ نه در مدرسه ...
فرهنگ سازی در تعویض روغنی
همین چند سال پیش درباره درخت های بلوط کنجکاوی نداشتم و اگر هم این درخت ها را می دیدم، چیزی بود مثل دیدن بقیه درخت ها. حدود 10 سال پیش بود که می دیدم پدرم هر روز مقداری آب با خودش می برد تا به چند نهالی که در کوهی نزدیک خانه کاشته آب بدهد. 10 سال پیش سن پدر بنده حدود 80 سال بود برای همین یک روز به پدرم گفتم چرا هر روز برای نهال ها آب می بری؟ این کار برایت سخت است، باید هفته ای یک بار آب ...
دفن جسد زن جوان در دره گنج
سرویس حوادث جوان آنلاین: روز چهارشنبه سی ام مهرماه امسال پسر جوانی در تهران به اداره پلیس رفت و گفت که خواهر 41 ساله اش به نام مهرنوش به طور ناگهانی ناپدید شده است. شاکی در توضیح ماجرا گفت: خواهرم مهرنوش چند سال قبل به خاطر اختلافاتی که با شوهرش داشت طلاق گرفت و از آن روز به بعد خانه ای نزدیک میدان رسالت اجاره و به صورت تنهایی شروع به زندگی کرد. خواهرم چند روز قبل با پدرم تماس ...
از خط مقدم جنگ تا پشتیبانی
نیروی داوطلب مردمی، برای دفاع از کیان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و حقانیت دین خدا، جزء اولین نفراتی بودم که وارد کمیته انقلاب اسلامی شدم. اندکی بعد با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهرستان کازرون، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمدم. از همان بدو عضویت در سپاه، به عنوان مامور تامین راه های کازرون حکم گرفتم و با چند نفر از دوستان، دست به کار شدیم تا راه ها را که در آن ...
روایت مغازه ای که پایگاه بسیج شد/ وقتی معاون فرهنگی بسیج، دانشمند هسته ای می شود
انداخته بود که خودش تعریف کرد به خاطر ظاهر بسیجی اش، پشت چراغ قرمز اراذل و اوباش هجوم آورده بودند که موتورش را زمین بزنند اما نتوانسته بودند. نگران نباش؛ بسیجی زیاد است آن روزها نگرانش می شدم. در یکی دو هفته اول بعد از اعلام نتایج انتخابات که خیابان آزادی و بعضی خیابان های اطراف، اغتشاش بود، با او تماس گرفتم و پرسیدم: کجایی؟ گفت: توی خیابان. گفتم: چه خبر است آنجا؟ گفت: امن و امان گفتم: این چیزهایی که من دارم توی اینترنت می بینم آن قدرها هم امن و امان نیست. گفت: نگران نباش گفتم: چرا؟ گفت: بسیجی زیاد است. انتهای پیام/ ...
خسرو حکیم رابط : میکروب ها بگذارند، قرن تازه را می بینم
کتاب از نظر حجم از چهار کتاب دیگر کمتر است ولی شاید از همه آنها بهتر باشد. در این کتاب تواتر زمانی وجود ندارد. خاطراتی است مال سال های خیلی دور که البته همه به زمان حال نوشته شده اند. این مدرس در ادامه توضیح می دهد که چگونه به سمت خاطره نویسی کشیده شده است: غروب یکی از روزهای جمعه بدجوری دلتنگ بودم. به کتابخانه ام رفتم که در زیرزمین خانه بود. یکی از دوستانم دفترچه قطوری داده بود تا در آن ...
بیوگرافی نیلوفر شهیدی
؟ سؤال شما جالب است، باورتان نمی شود حتی پدرم دوست نداشت من وارد سینما یا حوزه بازیگری شوم. با اینکه رشته هنر در دانشگاه قبول شدم باز هم اجازه نداد در این رشته تحصیل کنم. به همین علت مهندسی کامپیوتر خواندم. چند مقطع بعد بدون اجازه پدر تصمیم گرفتم در کلاسهای بازیگری ثبت نام کنم، که باز بابا متوجه شدند و نتوانستم این کلاس ها را ادامه دهم. تا اینکه یک بار بطور اتفاقی رفتم سر کاری که ...
تجاوز به دانشجوی دختر رشته نقاشی توسط پسر داروفروش
تصمیم گرفتم بار دیگر از او قرص و دارو بخرم. روز حادثه به ایرج زنگ زدم و او نشانی باغی در اطراف تهران را به من داد و گفت برای تحویل دارو به آنجا بروم. من هم بی خبر از همه جا راهی آنجا شدم. پس از ورود به باغ او به من حمله کرد و با چوبدستی کتکم زد. بعد از آن آمپولی به من تزریق کرد که از هوش رفتم. چشمانم را که باز کردم داخل اتاقی زندانی بودم. دست و پایم با طناب بسته شده بود و ایرج با تهدید به من تجاوز کرد ...
علاقه وافر مقام معظم رهبری به زیارت امام رضا(ع)/توصیه آیت الله بهجت برای گشایش گره ازدواج
بوده است که برای رهبرمعظم انقلاب انجام دهید؟ موضوعی که در رابطه با این سوال به ذهنم می رسد این است که سالها پیش از ایشان پرسیدم چه کاری می توانم برای شما انجام دهم. ایشان فرمودند هروقت حرم بودی از طرف من به حضرت سلامی عرض کن، چند سال پیش به محضر ایشان شرفیاب شده بودم، به ایشان گفتم ماموریتی را که به من داده بودید را هنوز انجام می دهم. ایشان ابتدا تعجب کرده و بعد ابراز خوشحالی نمودند ...
شکارچی لحظه ها
در ساخت موسیقی فیلم هم بی رقیب بود و برای حدود 120 فیلم ملودی نوشت و تقریبا با اکثر کارگردانان نامی ایران همکاری کرد.از بهرام بیضایی گرفته تا مسعود کیمیایی؛ سیروس الوند؛ بهروز افخمی و خیلی های دیگر. موسیقی سریال ولایت عشق ساخته مهدی فخیم زاده از کارهای ماندگار او به حساب می آید. خشایار اعتمادی خواننده موسیقی پاپ درباره حال و هوای بابک بیات هنگام ساخت موسیقی این سریال گفته است: همیشه صورتش شش تیغه بود. اما به یاد ...
ماجرای تحول پربرکت یک روحانی
با یکی از پیرمردهای مسجد که اهل جبهه و جنگ بود به اسم حاج رسول آشنا شدیم و از اینجا به بعد واقعا تغییرات ما شروع شد. یادم هست که من تا قبل از آن سوال های شرعی ام را از بقیه می پرسیدم، اما وقتی با حاج رسول آشنا شدم خودم رفتم رساله را برداشتم و در 10 روز همه آن را خواندم و تمام کردم. حتی یادم هست که حاج رسول چند کتاب عرفانی به من داده بود و کم کم من تبدیل شدم به یک کتابخوان حرفه ای و روزی 14 ساعت ...
محاکمه دوباره یک زن به اتهام قتل شوهر
اینکه شوهرم عصبانی شد و او را زد. به او اعتراض کردم و گفتم حق ندارد بچه را بزند. اما این بار به سمت من حمله کرد. با اینکه بار ها از او کتک خورده بودم، اما این بار مقاومت کردم و او به آشپزخانه رفت و چاقو برداشت وقتی به من حمله کرد چاقو را از او گرفتم و به عقب پرتش کردم وقتی روی مبل افتاد شالم را دور دهانش پیچیدم تا نتواند فریاد بزند آنقدر فشار دادم که خفه شد. بلافاصله اورژانس را هم خبر کردم، اما او ...
سبک زندگی اسلامی در آموزه های امام حسن عسکری (ع)
به پدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر. آنگاه کیسه ای دیگر درآورده وبه من داد و گفت: این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مرکب و صد درهم برای پوشاک و صد درهم دیگر برای سایر هزینه ها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو. [1]ساده زیستی امام (علیه السلام) ساده زیستی از ویژگی ها و اخلاق های زیبای همه ائمه بوده است در ...
شهیدی که در سردخانه زنده شد!
...، اما من می گویم شهید شدن از ماندن و راه شهدا را گم نکردن بسی آسانتر است و، اما قصه شهادت عباس از این قرار است: سال 62 بود که بار دیگر در عملیاتی مهران پاک سازی شد و بچه ها به اردوگاه قلاجه، همان جا که محل زندگی پشت جبهه شان بود، برگشتند. اردوگاه ابوذر هم محل زندگی بچه هایی بود که همسرانشان را به مناطق جنگی آورده بودند و شهید نورانی، همت و پکوک هم جزء همان ها بودند. فیلم ...
تأسی به امام حسن عسکری(ع) در ایجاد روابط اجتماعی سالم و متدینانه
شایستگان زمان قرار گرفت. بار دیگر امام حسن عسکری(ع) را نزد صالح بن وصیف زندانی کردند. او نیز شخصی پلید و بی رحم بود. گروهی از جنایت پیشگان بنی عباس نزد صالح بن وصیف رفتند و درباره امام به گفت وگو پرداختند. زندانبان به آنان گفت که آخر من چه کار کنم؟ دو نفر از بدترین افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند روز با شگفتی دیدم آن دو به نماز، عبادت و روزه روی آورده اند، به آنان گفتم که چه چیز اتفاق ...