منتظر شنیدن صدای بچه ها هستیم
سایر منابع:
سایر خبرها
پیام شهدای مدافع حرم
هم مثل تو زندگی را دوست داشتم ؟ پدر و مادرم را دوست داشتم . به همسرم عشق می ورزیدم . عاشق بچه هایم بودم . آیا می دانی که من دوست داشتم در دنیا بمانم و از زیبایی های آن بهره ببرم . سفر کنم . تفریح نمایم . با بچه هایم بازی کنم . از خودت سئوال کن پس چرا شهادت را پذیرفتم و آن را در آغوش کشیدم ؟ در وجود من یک عشقی بود که بر همه ی این عشق و محبت غلبه کرد . عشق به خدا و ...
روزهای شاد سمانه با عقد به پایان رسید
پناهگاهی که هرماه قصه های جدیدی را در خود جای می دهد؛ هرکسی در این خانه قصه خودش را دارد، شاید یک نفر بعد از سی سال زندگی مشترک از دردها و رنج های همیشگی فرار کرده و دیگری تاب ماندن در خانه پدری را نداشته است. سمانه نیز دو ماه است که در خانه امن بهزیستی قزوین زندگی می کند، 21 ساله است اما خشونت هایی که در زندگی اش متحمل شده چهره اش را به گونه ای نشان می دهد که گویی بیش از 30 سال سن دارد، به ...
بدون تعارف با سربازان خط مقدم مبارزه با کرونا
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما ؛ در سال کرونایی که پشت سر گذاشتیم بیش از همه شاهد از خودگذشتگی و ایثار کادر درمان از جمله پرستاران با غیرتی بودیم که شبانه روز بر بالین بیماران بودند و در این مسیر علاوه بر دوری از خانه خانواده حتی از جان خودشان گذشتند. این قسمت از بدون تعارف به نمایندگی از همه مدافعان سلامت و پرستاران عزیز، با دو پرستار که خودشان در حین خدمت و در کنار بیماران به کرونا ...
قتل زن تهرانی پس از مرگ پسر 130 کیلویی اش/جنازه فرنگیس در باغ دفن بود
کیلو وزن داشت. دو سال قبل به خاطر همین اضافه وزن پسرم فوت کرد. مرگ پسرم ضربه روحی سنگینی به همسرم زد و همین مسأله باعث بیماری روحی او شد و تحت درمان قرار گرفت اما متوجه شدم دو ماهی بود که داروهایش را مصرف نمی کرد. به تازگی نیز متوجه شده ام که او 200 گرم طلا به دامادمان قرض داده است که از دامادمان چند روز قبل شکایت کردم. با شکایت مرد جوان تحقیقات برای یافتن فرنگیس آغاز شد اما سرنخ هایی در ...
طلوع کیان: توافقی جدا شدم/ پیشنهاد خاتم را بررسی می کنم
علیرضا طلوع کیان در گفت وگو با ایسنا، درباره جدایی اش از تیم والیبال پیکان گفت: به هر حال باشگاه پیکان خانه من است و این مجموعه را دوست دارم. علاقمند هستم هرکجا که می توانم باشگاه را کمک کنم. پس از اتفاقات هفته نهم به من پیشنهاد دادند که سرمربی تیم شوم و چون مجبور بودم به تیم خودم کمک کنم قبول کرد، اما الان در یک شرایط کاملا حرفه ای و با توافق جدا شدم. او درباره دلیل جدای خود گفت: با ...
عزیزالله فریدفر | فردین گفت نشسته ام تا بمیرم
بود چقدر انسان بود. بچه بود آکروبات می کرد، هر کسی گرفتاری داشت می آمد مجید گرفتاری اش را حل کند. یک روز یک نفر آمد شاگرد سلمانی بود. به مجید گفت من با شما یک کاری دارم. من شاگرد سلمانی بودم و من را اخراج کردند. شما بیا وساطت کن من برگردم به کارم. رفتیم، سلمانی هم او را می شناخت. همه مجید را می شناختند. گفت آقا مجید شما اینجا؟ گفت آمدم این داداش را برگردانید سر کار. او هم گفت چشم. نقش ...
مسئولان جای ترحم توجه کنند
، فقط در چند اردو شرکت کردم؛ اما سال 92 مجددا به تیم جوانان دعوت شدم و به مالزی رفتم و مقام سوم آسیا را هم کسب کردیم؛ پس از آن هم چندبار به تیم ملی بزرگسالان دعوت شدم اما شرایط مهیا نبود که در اردوها حاضر شوم. لیگ گلبال هم تا قبل از کرونا برقرار بود و من برای تیم شیراز در مسابقات کشوری حاضر می شدیم. در این مسابقات معمولا نفرات تیم ملی هم انتخاب می شدند. آهون با اشاره به اینکه در شهرستان ...
روایت هایی از 3 پرستار که مراقب فرشتگان خیریه همدم هستند
کار کردن با بچه ها وحشت داشتم به خاطرم می آورد. بعد از دوره طرحم مدتی را در خانه ماندم تا پسرم به دنیا آمد. پس از آن از طریق یکی از دوستانم به مرکز توان بخشی همدم معرفی شدم. وقتی دختر ها را دیدم حال خاصی داشتم حس می کردم خدا من را خیلی دوست داشته و دوباره با فرشته ها سروکار دارم. با این حال روز اول کارم تحت تأثیر قرار گرفته بودم و گریه می کردم. دختر ها مامان صدایم می کردند و همین باعث می شد احساس ...
چند روایت از لحظه های تلخ وشیرین پرستاران در آستانه روز پرستار
نخستین پرستاری بود که در این بیمارستان به کرونا مبتلا شد و خوشبختانه نجات یافت. او می گوید: روزی که لباس سفید پرستاری به تن کردم فکر نمی کردم چند سال بعد سروکله چنین بیماری عجیبی پیدا شود و همه دنیا را درگیر کند. من اولین پرستاری بودم که به کرونا مبتلا شدم. اواخر بهمن سال گذشته، علایم نفس تنگی و تب و خستگی داشتم. تصور می کردم آنفلوانزا گرفته ام، اما وقتی کیت های آزمایش کرونا به بیمارستان ...
رفیق کشی به خاطر 2/5 میلیون تومان!
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، فرید 25 ساله متهم است که روز های پایانی بهار امسال در جریان درگیری با دوستش او را در یکی از محله های شرق تهران با چاقو کشته است. او بعد از چند ماه فرار در خانه ای ویلایی در شمال کشور بازداشت شد. متهم در تحقیقات مدعی شد، چون دوستش بدهی خود را به پدرش نداده او را به قتل رسانده است. متهم بعد از بازسازی صحنه قتل روانه زندان شد. قرار است او به زودی در ...
روایت هنرمند عروسک گردان از عواقب ماکلموس موشک باران شهرها
زحمت کشیده بودم. از طرف دیگر دلم پیش زن و بچه ام بود. آقای غریب پور وقتی حال مرا دید گفت برو، یه کاریش می کنیم. میدم یکی از بچه ها به جات بگیره . اما من دلم به این کار راضی نبود. دوست نداشتم عروسکم را به کس دیگری بدهم. من فقط زبان این عروسک را می فهمیدم، ارتباطی که من می توانستم با آن برقرار کنم، کس دیگری نمی توانست. همان طور که من نمی توانستم با عروسک های دیگران ارتباط برقرار کنم. این ...
غروب ناصریا 14 ساله شد
ابتدا به تولدش در بندرعباس اشاره کرده و گفته است: دهم دی ماه سال 1349، ساعت 10 صبح! درشهر بندرعباس متولد شدم؛ در یک خانواده ی ساده، معتقد و هنردوست. یک خواهر و چهار برادر دارم و فرزند سوم خانواده ام. پدرم همواره احیا کننده ی موسیقی در خانه ی ما بود و درکنار تشویق ما برای پرداختن به موسیقی، قرآن را نیز سفارش می کرد و آن را با صوتی خوش تلاوت می کرد. درباره ی سال های نوجوانی ...
مجبور شدم کتابم را با نام مستعار منتشر کنم/ جوانان عراقی اعدام شدند تا به خمینی دشنام ندهند
در روزنامه الکلمةالحره منتشر کردم که روزنامه ای مخالف رژیم صدام بود و در شهر قم منتشر می شد. اولین مقاله ام به بانوی شهید میسون غازی اختصاص داشت. * ماجرای نوشتن کتاب خاطرات زنان زندانی نقش همسر شما فاطمه العراقی در تألیف کتاب چگونه بود؟ سال 1999 که با فرار از بغداد، در شهر مقدس قم ساکن بودم، بعد از ملاقات همسرم با دوستان زندانی اش که قبلا به قم گریخته بودند، متوجه جای خالی و ...
مجبور شدم کتابم را با نام مستعار منتشر کنم/ جوانان عراقی اعدام شدند تا به خمینی دشنام ندهند
در روزنامه الکلمةالحره منتشر کردم که روزنامه ای مخالف رژیم صدام بود و در شهر قم منتشر می شد. اولین مقاله ام به بانوی شهید میسون غازی اختصاص داشت. * ماجرای نوشتن کتاب خاطرات زنان زندانی نقش همسر شما فاطمه العراقی در تألیف کتاب چگونه بود؟ سال 1999 که با فرار از بغداد، در شهر مقدس قم ساکن بودم، بعد از ملاقات همسرم با دوستان زندانی اش که قبلا به قم گریخته بودند، متوجه جای خالی و ...
شریک قتل های زنجیره ایی !
خانواده ام را گرفتار کردم. یک جشن بازنشستگی کوچک بود، گفتم نروم دوستم ناراحت می شود. می دانی حالا من توانایی پرداخت هزینه های بیمارستان را دارم اما این جا خیلی ها ندارند، دلم فقط برای پسر دوستم می سوزد! بعد از جشن، خبر آوردند که بیمارستان بستری شده و بعد هم فوت شده. تازه می خواست برایش زن بگیرد.... و بعد هم شروع کرده بود به تعریف از بیمارانی که آنجا بودند، بیشترشان دریک ...
کرونا فشار کاری پرستاران را بسیار افزایش داد/ هنوز تعرفه خدمات پرستاری اجرا نمی شود
برای دانشگاه نیز رشته پرستاری را انتخاب کردم و فارغ التحصیل شدم و با وجود همه مشکلات و سختی های این حرفه و حقوق پایینی که دارد باز هم با علاقه در این کار فعالیت دارم. تاثیر فشار کاری بر جسم و روح پرستاران ایزدی ادامه داد: پرستاری یکی از مشاغل سخت دنیا است که به صورت مستقیم روی روند زندگی پرستاران تاثیر زیادی می گذارد و شیفت های در گردش و شیفت های شب و فشرده اثرات جسمی، روحی ...
اسلام راه درست و مستقیم را نشان می دهد و ما را به آن سو هدایت می کند
این حال، ما روز ولنتاین و کریسمس را جشن می گرفتیم و هر چه که می خواستیم می خوردیم. چطور با اسلام آشنا شدید؟ به طور خاص، چه موضوعی سبب جذب شما به سمت اسلام شد؟ هفت سال پیش زمانی که در دبیرستان تحصیل می کردم، در یک پروژه تعاملی ژاپنی- مالزیایی همکاری کردم. بعد از پیوستن به این طرح، با تعداد زیادی از اعضای مالزیایی گروه از طریق پیامک ارتباط پیدا کردم و دوست شدم. تعدادی از آنها من ...
از لغو درخواست کارت سوخت تا افزایش قیمت موتورسیکلت
حمزه خدمت کرده بودم و تیپ و گردان محل خدمتم به شهرستان میانه رفته بود بیش از یک سال پیش از محل سکونتم در دزفول عازم میانه شدم که بیش از 20 ساعت در راه بودم. ولی متأسفانه روی کاغذ کوچکی که پشت شیشه چسبانده بودند نوشته شده بود ( بنا به دستور از پذیرفتن مدارک جهت تعیین درصد جانبازی معذوریم. ) حالا بعد از گذشت بیش از هجده ماه هنوز این دستور پا بر جاست و لغو نشده و هیچکس پاسخگو نیست و این ...
ارزش گذاری شغلی پدر، درست یا غلط؟
که برای مشاغل سیاه وسفید تعریف شده باشد دیگر نمی تواند در آینده طور دیگری نگاه کند و همین نگاه را به فرزندان خودش نیز منتقل می کند و این آفت فرهنگ غلط در یک گردش قرار می گیرد. درحالی که باید به فرزندانمان یاد بدهیم اگر جامعه به سمتی می رود که یک سری شغل ها با اهمیت جلوه می کند به این دلیل که دستمزد بالایی دارد و دیگر مشاغل حقوق پایین تری دارند، به معنای کم ارزشی آن ها نیست و این نگاه باعث می شود ...
خاطرات فرشته ها
پستی هم خبری نبود. اگر برای اهالی پیام یا نامه ای می رسید نامه رسان نامه ها را به یک مغازه می داد و ما باید دائم از مغازه دار پرس و جو می کردیم که نامه ای رسیده است؟! من که خیلی مشتاق دریافت نامه های نامزدم بودم، کارم شده بود پرداخت پنج تومان حق الزحمه و دادن شیرینی به برادرزاده هفت-هشت ساله ام که هر روز می رفت برایم خبر می آورد و اگر نامه ای بود تحویل می گرفت. گاهی که خوش ...
ادعای جدید مرد اعدامی در یک قدمی چوبه دار
باغچه خانه دفن کردیم. چند روز بعد فریبا به پلیس آگاهی رفت و به دروغ گفت شوهرش گم شده است. پنج ماه بعد وقتی به شیراز به خانه پدر فریبا رفته بودم از او خواستگاری کردم و او را به عقد موقتم درآوردم. این متهم درباره زندگی شخصی اش به قضات گفت: من با همسرم مشکل داشتم. سال ها قبل همسرم تمام اموالم را به نام خودش سند زد و مرا ترک کرد. من با فرزندانم زندگی می کردم و هنوز هم همسرم را طلاق نداده ام. به ...
اسارت 48 ساعته دختر 15 ساله در کلبه جنگلی
که استاد دعاخوانی است قرار دهد و روی آن ها ورد بخواند و طلسم مرا باطل کند. من به حرف های او اعتماد کردم و روز حادثه با تمامی طلا ها از خانه بیرون رفتم و در نزدیک ترمینال شرق تهران سوار خودروی سواری او شدم. من به بهنام گفتم که خیلی استرس و اضطراب دارم که او هم یک عدد قرص به من داد و گفت اگر بخورم آرام می شوم، اما وقتی خوردم بیهوش شد و چند ساعت بعد که چشمانم را باز کردم دیدم در کلبه جنگلی اسیر پسر ...
فقط با یک ضربه مشت مرگبار جوان ورزشکار تهرانی مغز دوستش را له کرد+عکس
مهر ماه سال 97 جسد نیمه جان پسر 25 ساله به نام ش. رایان به بیمارستانی در غرب تهران منتقل شد . رایان که دچار شکستگی جمجمه و ضربه مغزی شده بود تحت درمان قرار گرفت اما 9 روز بعد به خاطر آسیب جدی مغزی روی تخت بیمارستان تسلیم مرگ شد. با مرگ رایان مادر وی از پسر جوانی به نام عادل که وی را به بیمارستان منتقل کرده بود شکایت کرد و مدعی شد عادل موجب مرگ پسرش شده است. با این شکایت عادل ...
چهار ماه است خانواده خود را ندیده ایم/ شب یلدا، بزرگترین نگرانی کادر درمان
شهید صدوقی مشغول بود و در حال حاضر در بیمارستان سوانح سوختگی مشغول فعالیت است و تقریبا 5 سال از ازدواجمان می گذرد. مردانی گفت: با توجه به اینکه فارغ التحصیل رشته تجربی بودم با انتخاب رشته و علاقه ای که داشتم در رشته پرستاری وارد شدم و کم کم علاقه ام به این رشته بیشتر شد و در واقع خدمت کردن به بیماران و التیام بخشیدن به زخم ها و دردهای بیماران لذت بخش است. وی افزود: من و ...
مواضع احمدی نژاد را از سال 84 پیش بینی کرده بودم/ بخش اول
.... چه شد پا به میدان سیاست گذاشتید؟ فعالیت سیاسی را از 15 سالگی شروع کردم. دلیلش هم تحصیل در مدرسه مذهبی بود که موسسان آن سران نهضت آزادی آن زمان از جمله مرحوم بازرگان بودند. به خاطر فعالیت سیاسی در همین مدرسه توسط رژیم شاه، بازداشت شدم ولی به خاطر سن کم با گرفتن تعهد کتبی بعد از چند روز مرا آزاد کردند. ولی فعالیت سیاسی ام ادامه یافت. سال 56 که در رشته مهندسی برق قبول و ...
گفت وگو با قاتل بیتا کوچولو و پدر و نامادری اش در باغ ورامین / طناب دار را می بوسم!
ادبیات سر کلاس با من بد حرف زد. من هم چند روز بعد جلوی در مدرسه او را جلوی چشم ناظم و بقیه معلمان و بچه ها با چوب زدم. به حدی بد کتکش زدم که چند روز نیامد مدرسه. بعد هم من را از مدرسه اخراجم کردند. چند سال است مواد مخدر مصرف می کنی؟ حدود 13 سال است. یعنی حدودا از 20 سالگی. اما الان شش ماه است که دیگر لب به مواد مخدر نزده ام. به این شعور رسیده ام که مواد با زندگی آدم چه می ...
پیک نیک در میدانِ جنگ
را در سربازی جا گذاشتم. وقتی به خانه برگشتم، اصلن آدمِ دیگری بودم و این خودِ جدیدم را خیلی بیش تر دوست داشتم. شیرینی های ورود به دوران جدید زندگی م از همان روزِ سفرم با اتوبوس آغاز شد. در تمامِ راه، یا کتاب می خواندم، یا خواب بودم، یا با دوست های تازه یی که پیدا کرده بودم، می زدیم و می خواندیم و می خندیدیم.گاهی وقت ها هم می رقصیدیم. آرام که می گرفتیم، خودمان را به هم معرفی می کردیم و می پرسیدیم بچه ...
زندگی نامه نیک وی آچیچ + ویدئو
ناهار تک وتنها بودم. بچه ها مسخره ام می کردند. به من می گفتند موجود فضایی یا صفت های دیگری به من می دادند که مرا در هم می شکست. کم کم فهمیدم که خودم باید با آن ها سر صحبت را باز کنم. گاهی در راهروهای مدرسه با بچه ها حرف می زدم. تمام تلاشم این بود که به ایشان نشان بدهم که در درون، یکی هستم عین آن ها، یک آدمیزاد، با همان احساس ها و نیازها و فقط بیرونم متفاوت است و من تقصیری ندارم. سال های ...