سه شنبه ۲۲ خردادساعت ۱۹:۵۹Jun 2024 11
جستجوی پیشرفته
جام جم ۱۳۹۹/۱۱/۱۵ - ۱۰:۲۲

چند روایت معتبر مادرانه

می گفت داشتم شیرت می دادم. زنگ خانه را زدند. دایی علی از جبهه آمده بود، بوس و بغل و خوشامد گویی که می کنند، دایی علی اولین بار من را می بیند. بغلم می کند. بعد می گوید اگر امام بگوید حامدت را بده، می دهی ببرمش جبهه؟ گفتم: می دهم ولی تا صبح بالای سرت اشک می ریختم. پسرم بودی... . ... ... ادامه خبر

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)