اعتیاد دختر نوجوان برای فرار از کرونا!
سایر منابع:
سایر خبرها
پسر از قصاص پدر گذشت
زندگی میان ما باقی نمانده است. در ادامه پسر مقتول هم مورد بازجویی قرار گرفت و گفت: مادرم چند وقتی بود که رفتار های عجیبی داشت و مدام با دوستانش بیرون از خانه بود. پدرم هم از این موضوع خسته شده بود. با تکمیل تحقیقات، کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی به این پرونده نخست، تنها پسر مقتول به عنوان ...
بیش از 50 فیلم در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و پایان هفته
پدربزرگ است! او برای آنکه مجبور به دویدن دنبال پرندگان نباشد، با استفاده از چوب، ضربات محکمی به سنگ های اطراف زده و در نتیجه پس از پرتاب سنگ به داخل مزرعه، پرندگان فرار می کنند. روزی ساندیپ که برای بردن غذای بیکرام به زمین هاکی رفته با دختر هاکی بازی به نام هارپیت آشنا می شود. او در همان نگاه اول به هارپیت دل می بازد. به همین خاطر و برای آن که دختر را بیشتر ببیند، پس از سال ها نزد مربی کاتر بازگشته و ...
قتل فجیع همسری که با دیگران رابطه داشت/ چند سال اخیر دیگر توجهی به من نداشت و تمکین هم نمی کرد
.... سیمین در این مدت درس خواند و سر کار رفت. حقوق بسیار خوبی می گرفت. او زن بسیار زیبایی بود و جذابیت زیادی داشت و من هم این را می دانستم. به همین دلیل سعی می کردم زندگی مناسبی برایش فراهم کنم. با کارکردن در خانه های مردم یک خانه 120 متری در تهران خریدم و یک ماشین خوب هم تهیه کردم. سیمین هم درآمدش را خرج خودش می کرد و من اعتراضی نداشتم تا اینکه کم کم متوجه تغییر رفتار همسرم شدم. اوایل به من توجه می ...
قتل فجیع و هولناک همسر به خاطر خالکوبی
برایش فراهم کنم. با کار کردن در خانه های مردم یک خانه 120 متری در تهران خریدم و یک ماشین خوب هم تهیه کردم. سیمین هم درآمدش را خرج خودش می کرد و من اعتراضی نداشتم تا اینکه کم کم متوجه تغییر رفتار همسرم شدم. اوایل به من توجه می کرد؛ اما چند سال اخیر دیگر توجهی به من نداشت و تمکین هم نمی کرد. متهم ادامه داد: طرز لباس پوشیدن سیمین تغییر کرد، ظاهرش عوض شد و حتی حرف زدنش هم به شکل دیگری شده ...
متولد بهمن شهید فجر انقلاب شد/ تنها خواسته ی فرزند شهید 22 بهمن 57 از رهبر انقلاب
خت من با خودم می گفتم چرا این کار را می کند. خواهرم آنقدر کوچک بود که می گفت مگر پدر بمیرد چه می شود؟ چرا می گویند پدر مرده است. دهه فجر مرا یاد این اتفاقات و سرودها و آدم هایی می اندازد که در این راه شهید شدند. من امیدوارم به حق محمد و آل محمد امام زمان بیایند و این همه خون وصل به انقلاب ایشان شود. حیات: در ارتباط با نحوه شهادت پدر و اینکه چطور از شهادت پدر باخبر شدید بفرمایید؟ ...
ساواک هیچ وقت نتوانست دستگیرش کند
دیروز که با پسر شهید اندرزگو هم صحبت شدم، خاطره ای تعریف کرد که فقط می توان در فیلم های سینمایی آن را دید. شهریور سال57 بعد از این که آقای اندرزگو به شهادت رسید، ماموران ساواک به خانه او در مشهد یورش می برند و همسر و چهار پسر خردسالش را دستگیر می کنند و با خود به زندان اوین در تهران می برند. پسرها مهدی، محمود، محسن و مرتضی بین هفت ماه تا هشت سال سن داشتند. آنها ...
دو گرم شیشه برای هر باتری سرقتی!
کردم تا این که این کرونای لعنتی همه چیز را به هم ریخت و من هم بیکار شدم! ازدواج کرده ای؟ شش سال قبل ازدواج کردم اما اکنون از همسرم جدا شده ام. چه کسی را مقصر این اوضاع تاسف بار می دانی؟ در زمینه اعتیاد خودم مقصر اصلی هستم ولی در باره بیکاری دولت و جامعه را مقصر می دانم. اگر به گذشته برگردی چه می کنی؟ نمی دانم، شاید ادامه تحصیل بدهم. لوازم سرقتی را چه می کردی؟ آن ها را به فردی ...
در دیدار امام و مادر هفت شهید چه گذشت؟ + تصاویر
هایش جاری شد. امام به مادرم گفت: خدا رحمتشان کنند. شما بر گردن ما حق دارید. ماجرا از یک سنگ قبر شروع شد ماجرای آشنایی ما با خانواده کاشی از یک سنگ قبر دریکی از رواق های حرم حضرت عبدالعظیم حسنی شروع شد و حالا پسر خانواده کاشی در روز ولادت حضرت فاطمه کتاب خاطرات را باز می کند؛ ما 10 پسر بودیم و 5 خواهر. مادرم اهل سبزوار و پدرم اصالتاً تبریزی بود، اما به واسطه شغل پدربزرگم در سال های ...
غم بزرگ، کار بزرگ
بزرگ را به کاری بزرگ تبدیل کرد. می گوید: با آن زلزله، زندگی در بم زیر و رو شد. بازیکنانم جان خود را از دست دادند. روزهای سخت و غیر قابل وصفی بود. روزهایی که انگار اندوه پایان نداشت... بعد از گذشت یک سال تصمیم گرفتم به احترام خاطره عزیزانی که از دست دادیم و تلاش های شان در فوتبال، کار را دوباره شروع کنم. انرژی ام را جمع کردم و سراغ دخترانی رفتم که با شرایط پیچیده روحی توانی برای باز ایستادن نداشتند ...
داستان کوتاه مراقب آنچه که می گویید باشید
. همان روز تصمیم گرفتم یک نویسنده شوم، چون لنی این طور می خواست. امّا متأسّفانه اغلب میان آن چه که می خواهید و آنچه که واقعاً انجام می دهید سال ها فاصله وجود دارد و من زمانی شروع به نوشتن کردم که بیست سال از آن روز می گذشت. در همان سالی که لنی مرا تحسین کرد، به دلیل مشکلات شدید خانوادگی، کشیدن سیگار را در پانزده سالگی شروع کردم. سال بعد، هم مشروب می خوردم و هم موادّ مخدّر ...
گفتگو با حجت الاسلام طاووسی از مبارزان انقلابی مشهد
خبر می رسید که هنوز دنبالم می گردند، حتی چهار پنج دفعه هم به قم و مدرسه آیت ا... نجفی آمدند؛ اما با همکاری دوستانم در مدارس دیگر مخفی می شدم و پیدایم نمی کردند. در همه تظاهرات های قم شرکت می کردم؛ تا قبل از اینکه اولین ضربه باتوم در تظاهرات به پایم بخورد، خیلی از باتوم ترس داشتم؛ اما بعد از آن ترسم ریخت. سال 51 برای تبلیغ ایام محرم به شهر کوهدشت از توابع خرم آباد رفتم و، چون هم زمان با ...
آسمان زیر پای ببرهای اف-5!
افتخاراتم این است که در روستا متولد و با سختی بزرگ شدم. زمان کودکی من روستاها محروم بود و حتی برای حقوق عادی مانند آب و برق مشکل داشتند. ما باید آب آشامیدنی را از چشمه ای می آوردیم که کیلومترها از خانه مان فاصله داشت. روستا وسیله ای برای آمدوشد به شهر نداشت و همه مایحتاج روزمره باید در روستا تهیه می شد. شاید سالی یکی دو بار به شهر می آمدیم. او پشت میزهای یک مدرسه یک کلاسه درس می خواند که دانش ...
داستان خلبان ارتشی که توسط ارتش بعث زنده به گور شد
خانواده بود و از کودکی به پرواز علاقه داشت. هر زمان که به هواپیما ها در آسمان نگاه می کرد، به مادرش می گفت من بالاخره سوار یکی از این هواپیما ها می شوم . همیشه هواپیما های پلاستیکی را جمع می کرد. برادر دیگرش به نام رضا هم خلبان هوانیروز بود. او بسیار دست و دلباز و خانواده دوست بود. علاقه عجیبی به مادرم داشت و همیشه به مادرش می گفت هر زمان که 30 ساله شدم، ازدواج می کنم. او دوران ابتدایی و ...
روایتی از آزادی پس از زندان مادران سرپرست خانوار
همراه پسر و شوهرش در آن زندگی و کار کنند. دخترم باید به خانه بخت می رفت. از طرف دیگر، بدهی داشتم و هیچ پولی نداشتم که بتوانم برای او جهیزیه تهیه کنم. به همین دلیل بیشتر جهیزیه خودم را به دخترم دادم تا سر خانه و زندگی اش برود. همه چیزی که در آن مغازه برایمان مانده بود یک یخچال کوچک، بخاری، دراور، اجاق خوراک پزی و چند ظرف بود. محبوبه یک سال دیگر به همراه خانواده اش در آن مغازه زندگی کرد ...
شکوه مادری
فرهنگی که حتی در پاییز85 که قانون فرزند کمتر با مخالفت دولت وقت روبه رو شد و حتی پنج سال پس ازآن یعنی در سال90 که مقام معظم رهبری روی مساله جمعیت و فرزندآوری دست گذاشته و بر ضرورت پرداختن به آن تأکید کردند، رنگ نباخت. در تمام این سال ها تعداد افراد خانوارها هرسال بیشتر از سال قبل آب می رفت و خانواده ها کوچک و کوچک تر می شدند تا جایی که حتی برخی زوج ها زندگی بدون فرزند را برای خود برگزیدند شاید به امید رفاه و راحتی ...
فرمانده ای که نامش لرزه بر اندام کومله و دموکرات می انداخت + تصاویر
نکرده دست مادر را بوسید با تک تک ما خداحافظی کرد و حتی وقتی که سوار ماشین می شد بچه ها را دور خودش جمع کرد و نانی را که مادرم برای افطاری برایش پیچیده بود بین هم سن و سال های من تقسیم کرد و همان شب به درجه رفیع شهادت نائل شدند. لطیف نصیری همرزم شهید ابراهیم مرادی می گوید: حسن اخلاق و ایمان و باور محکم شهید ابراهیم شهره عام و خاص بود. انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود گروهک های ...
فیلم های تلویزیونی پایان هفته در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
. به همین خاطر و برای آن که دختر را بیشتر ببیند، پس از سال ها نزد مربی کاتر بازگشته و تمرینات هاکی را از سر می گیرد که ... شبکه چهار سیما فیلم سینمایی جدا مانده به کارگردانی مارتین اسکورسیزی، پنج شنبه 23 بهمن ماه ساعت 20:30 از شبکه چهار روی آنتن می رود. در خلاصه داستان فیلم با بازی لئوناردو دی کاپریو، مت دیمون، مارک والبرگ و جک نیکلسون آمده است: یکی از مأموران اداره پلیس شهر ...
عروس موقت مردی شدم که 30 سال بزرگتر از من بود!
می خرید، ولی او به گونه ای تنفرآمیز با فرزندم برخورد می کرد به همین دلیل ناچار شدم یک سال بعد مدت زمان عقد، عقد موقت را تمدید نکنم. با همان لوازم اندک زندگی که برایم باقی مانده بود تلاش می کردم تا فرزندم را به خوبی تربیت کنم. مدتی بعد پدرم فوت کرد و برادرم تامین هزینه های زندگی مادرم را نیز به عهده گرفت. هیچ کدام از اطرافیانم حاضر نبودند از پسر پنج ساله ام مراقبت کنند تا من سر کار بروم ...
قاتل: به همسرم بدگمان بودم
شأن پدرم را رعایت نمی کرد. پدرم بار ها به خاطر پوشش مادرم به او تذکر داده بود، اما او اهمیتی نمی داد. او با رفتارهایش مرا هم اذیت می کرد. به همین خاطر از خون او گذشت می کنم و رضایت می دهم. در ادامه مرد جوان در جایگاه ایستاد و با اقرار به جرمش در شرح ماجرا گفت: 17 سال قبل با زهره ازدواج کردم و صاحب فرزند شدیم. از همان ابتدای زندگی با هم اختلاف داشتیم تا اینکه پسرم دو ساله شد و از هم جدا شدیم. بعد از ...
طلاق به خاطر یک جهیزیه معمولی
ندادید که شناخت بیشتری نسبت به هم پیدا کنید؟ مهسا پاسخ داد: هم من و هم بابک اصرار داشتیم که زودتر ازدواج کنیم و مستقل شویم. حتی بارها پدرم با ازدواجم مخالفت کرد و گفت که خانواده بابک مرفه هستند و به لحاظ فرهنگی و اقتصادی با ما همخوانی ندارند اما من آنقدر پافشاری کردم تا آخر رضایت داد و دو ماه قبل هم با هم عقد کردیم. پس از عقدمان احساس کردم خوشبختی به من رو کرده و خوشبخت ترین دختر روی زمینم ...
سبک زندگی امام خمینی(ره)/ واکنش رفتاری بنیانگذار انقلاب اسلامی در عصبانیت، فوت فرزند و اوقات تلخی
ایستگاه راه آهن رفته بودم. اوقاتش تلخ شد. سرش را پایین انداخت و گفت: من برای آقای ثقفی (پدر همسر امام) این مطلب را خواهم نوشت. این را گفت و اتاق را ترک کرد. من با شنیدن سخن آقا، زود نامه ای برای پدرم نوشتم و ماجرا را تعریف کردم تا او پیشینه ای از این اتفاق که آقا برای او خواهد نوشت، در ذهن داشته باشد. دو روز از این ماجرا گذشت و من بیمار شدم و با تب در بستر بیماری خوابیدم. آقا در کنار ...
آمارها درباره کودک همسری در ایران چه می گویند؟
خونریزی داشتم، درد می کشیدم و گریه می کردم، محمد اول چند تا سیلی محکم به صورتم زد و وادارم کرد گریه نکنم. از ترس رفتن آبرو به کسی چیزی نگفتم تا یک هفته از شدت درد مسکن می خوردم. من کوچک بودم، حتی عادت ماهانه هم نشده بودم و این موضوع دو سال بعد از ازدواجم اتفاق افتاد. بدنم آن زمان آمادگی رابطه جنسی را نداشت به همین دلیل هم دچار پارگی در ناحیه تناسلی و آسیب شدید جسمی و روحی شدم. بعد از اینکه حالم بهتر ...
در گفت و گو با مجاهد انقلابی مطرح شد: دعای امام خمینی (ره) برای حجت الاسلام اقبالیان چه بود؟ + خبر ...
که تقدیم می گردد. س) در ابتدا از خود بگویید. ابوالقاسم اقبالیان هستم، زاده ابوزیدآباد کاشان، پدرم کشاورز و مسئله دان بود. به دلیل باورهای مذهبی و انقلابی، صحبت هایی علیه شاه و حکومت طاغوت می گفت. تا این که در سال 1333 پدرم را دستگیر کردند و 31 روز دستگیر بود و بعد از آزادی او را به ورامین تبعید کردند و ما نیز به همراه او به ورامین رفتیم و در آنجا بزرگ شدم. روزی یک کتاب به نام ...
مرد جوان: صدای مرد غریبه را از اتاق دخترم شنیدم
ومتوجه شدم که قاسم به همراه پدرش در فروشگاه مواد غذایی که ارث پدربزرگ مادری قاسم است مشغول کار هست،دو سه روز پس از این جلسه بود که شروع کردم به تحقیق پیرامون موقعیت خانوادگی و تحصیلی قاسم و خانواده اش که متوجه شدم هیچ دخلی به من وخانواده ی من ندارند،لذا خیلی صریح و جدی رفت و آمد که جای خود،گفتگو و خودمونی شدن با خانواده قاسم را قدغن کردم،اما انگار دیر متوجه ماجرا شده بودم و خبرهایی بود که من از آن ...
غبارروبی مزار شهدا با طعم ارادت به امامزادگان عشق
بنا به رسالت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت فعالیت می کند سخن می گویم. بالاخره قبول می کند که با ما صحبت کند و می گوید: در زمان شهادت پدرم، برادر بزرگترم 5ساله و خواهرم یکساله و مادرم مرا باردار بود و ادامه می دهد: هر چند خاطره ای از پدرم ندارم اما حضورش را لحظه به لحظه احساس می کنم. او با زندگیم آمیخته شده است و اگر بگویم که به وجودش افتخار می کنم شاید جمله ای کلیشه ای باشد اما برای من چیزی ...
چریکی که تا سال ها نام اصلی اش را به همسرش نگفت!
مستقر شدند به اطرافیان فرموده بودند: من دوست دارم خانواده آقای اندرزگو را ببینم. وقتی خدمت ایشان رسیدیم، پس از کمی مقدمه چینی خبر شهادت پدر را به ما دادند و فرمودند: همان شبی که این روحانی مبارز به شهادت رسید، خبر شهادتش را برای من تلگراف کردند و من به شدت از این موضوع ناراحت شدم و غصه خوردم که ما محروم ماندیم از نعمت بزرگی مانند شهید اندرزگو که تجربه های گرانبهایی در مبارزات داشت. حال مادرم بسیار دگرگون شد. حضرت امام هم از حضرت زینب (س) و صبر ایشان مثال زدند و او را به صبر و بردباری نصیحت فرمودند و برای ما دعا کردند. ...
جشنواره فیلم فجر به روایت تصویر+ معرفی فیلم ها
...> بازیگران: فاطمه معتمدآریا، محسن تنابنده، الهام شفیعی، هیراد آذرنگ و سهیل جمالی داستان: خانواده پنج نفره مصیب چرخیده در آخرین روز سال مشغول خرید شب عید هستند اما به دلیل حال بد مصیب که ناشی از گرفتاری اش به مواد مخدر است، کشمکشی میان آنها در می گیرد و در اوج تلاش خیری مادر خانواده برای به آرامش رساندن خانواده به ناگاه اتفاقی غیرمنتظره همه آنها را غافلگیر می کند. تکمله: پروسه ساخت این فیلم ...