سایر منابع:
سایر خبرها
پروژه ام لبنان شدن ایران نیست؛ اما که می گوید ایران، لبنان نیست؟
می ریزد شما نمی توانید بگویید از دویدن پشیمان هستید؟ خیر، ولی دارد عرق می ریزد و خسته و کلافه می شود. البته معتقد نیستم که شاخ غول شکستم و بهترین و پاکیزه ترین آدم در عالم هستم و هیچ ایرادی ندارم، اتفاقاً خودم را پر از نقص و ایراد می بینم اما معتقدم سوءنیت نداشتم، وقتی پشت سرم را نگاه می کنم احساس می کنم می توانم با صداقت و سربلندی و اطمینان این را ادعا کنم آن کاری که بلد بودم انجام دادم، ننشستم ...
افتخارم این است که دانشجویانم از من بهترند
مذهبی سنتی بودم و وقتی وارد دانشگاه شدم در آن زمان خیلی از دانشجویان حجابی نداشتند، اما من روسری داشتم و پس از آن جو دانشگاه ها تغییر کرد و خیلی از دانشجویانی که روسری سر نمی کردند به روسری و لباس پوشیده گرایش پیدا کردند، بعد انقلاب شد و قطعا گرایش به حجاب بیشتر شد بعدش هم در داخل کشور حجاب الزام بود، من که معتقد بودم و پایبند بودم، دلیلی نداشت در خارج از کشور تغییر رویه بدهم. البته آنجا شاید ...
تاوان خونی که به ناحق ریخته شد
خوبی داشتیم چند سالی گذشت، در آن شهر همه مرا به عنوان مردی ثروتمند و نیکوکار می شناختند. یک روز به همراه همسرم و تنها دخترمان برای خرید به بازار شهر رفته بودم که ناگهان متوجه نگاه های سنگین و پر از تردید یک مرد شدم. دقایقی طول کشید تا او را شناختم. عرق سرد بر بدنم نشست. او همان مرد کوتاه قد و چاقی بود که در شب سرقت طلافروشی مرا دیده بود. با عجله دست همسر و فرزندم را گرفتم و به خانه ...
بیوگرافی مایکل جکسون: از ازدواج ها و اتهام کودک آزاری تا موفقیت های بی نظیر
داشتم که او هیچ کار نادرستی انجام نداده و اینکه به او به ناحق تهمت زدن؛ و بله من کم کم مجذوب او شدم. می خواستم نجاتش دهم. احساس کردم می تونم این کارو بکنم. نزدیک پاییز 1993 جکسون تلفنی به لیزا گفت: اگه ازت بخوام که با من ازدواج کنی، اینکارو می کنی؟ لیزا هم موافقت کرد. این درحالی بود که لیزا هنوز از شوهر قبلی اش، دنی کاف جدا نشده بود. او از دنی دو فرزند داشت. لیزا 27 ساله و مایکل ...
ایرانی ها از نظر سواد و آموزش در سطح بالاتری هستند
شروع کنی. بالاجبار سر کلاس نشستم ولی مادرم می دانست که من از این وضعیت ناراحت هستم. برای همین هم من را به شهر بروجرد برد تا در آنجا امتحان متفرقه بدهم و این شد که من کلاس هفتم قبول شدم و در سن 10 سالگی به دبیرستان (در گذشته دبیرستان شش کلاس بود) رفتم و در نتیجه 16 سالگی وارد دانشگاه شدم . این دانشمند کارشناسی اش را از دانشگاه علوم و فناوری تهران و در رشته مهندسی سیستم گرفت و بعد از این ...
نخستین منبری بود که برای نابودی اسرائیل دعا کرد
.... من آن روز برای مرحوم کافی خواندم و ایشان استقبال کرد و خوششان آمد و رو به من گفت، دوست داری خادم مهدیه بشوی ؟ گفتم "بله آقا ! " به یکی از خدمت گزاران مهدیه گفت، برایم لباس فرم تهیه کند و قرار شد در مجلس بعد از ظهر برای خانم ها در مهدیه بخوانم. وقتی رفتم دیدم حدود 15، 16 هزار خانم در مراسم عزاداری شرکت کرده اند. من نوحه ای خواندم و مجلس گرمی هم شد و از آن به بعد پای ثابت مهدیه بودم. ...
دلیل مرگ کودک 2ماهه تهرانی در مشهد فاش شد
بیداد که به من ربطی ندارد. مدام صدایش را بالا می برد. بهش گفتم آرام باش اما توجه نمی کرد. من هم که عصبانی شده بودم و می دیدم با داد و بیدادهای او آبرویم می رود چاقویی از آشپزخانه برداشتم و گفتم اول تو را می کشم و بعد خودم را با چاقو می زنم. پسرم هم با دیدن این صحنه خانه را ترک کرد. در این بین هم همسرم از او طرفداری کرد و گفت ما 4 تا دختر داریم فکر کن این پسر هم دختر است و از او توقع کار کردن ...
آرامش پس از طوفان
، رفیق باز بودم. از سیگار شروع کردم و کم کم سراغ تریاک و مواد دیگه رفتم. 20 ساله که اسیرشم. زن و بچه داشتم اما سالهاست که ترکم کردن. تنها مونسم همین مرده هان، با اینا حرف می زنم. از خودم بیزارم. قطره اشکی از گوشه چشمش چکید و بی اختیار جسم نحیفش بر زمین افتاد. با اورژانس تماس گرفتم. در حالیکه آمبولانس دور می شد، با خودم گفتم: این بود سوت پایان زندگی طوفان. تا چند روز ذهنم با ...
قرار نوعروس بی حیا با پسر جوان لو رفت / از 14 سالگی با نادر بودم!
دختر 16 ساله درحالی که اشک می ریخت و به دستبندهای گره خورده بر دستانش خیره مانده بود، به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: در کلاس دوم دبیرستان مشغول تحصیل بودم که روزی در مسیر مدرسه با پسری آشنا شدم. نادر با وعده ازدواج این رابطه را تا دو سال ادامه داد. تا این که پسر یکی از همسایگان همان محله به خواستگاری ام آمد. من هم به نادر خبر دادم که خواستگار دارم تا پا پیش ...
رمز موفقیتم مدد ثامن الحجج بوده است/ استعداد بالای ایرانی ها درحرکات نمایشی با توپ
بدون خستگی روپایی بزنم. دوستانی بودند که به من کمک کردند و از همه آنها تشکر می کنم. البته دوست داشتم فوتبالیست بزرگی شوم اما قسمت نشد با وجود آنکه چپ پا بودم و در پست هافبک چپ بازی می کردم. هر سری که رکوردهای جدیدی را به ثبت می رساندم انعکاس خبری ام بیشتر می شد و مردم را جذب هنرهایم می کردم. جلوی بازیکنان بزرگی مثل روبرتو کارلوس و میشل سالگادو کار نمایشی با توپ انجام دادم جالب این بود که روبرتو ...
پریا 20 ساله مادر بچه دانیال 16 ساله شد!
.... اگر چه پدرم مرا طرد کرد اما از سوی دیگر با اعلام شکایت خانواده ام، دانیال تحت فشار قرار گرفت و مجبور شد با من ازدواج کند. او از نظر سنی کوچک تر از من بود و ما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلاف نظر داشتیم با این حال سعی می کردم زندگی ام در آرامش طی شود اما خانواده همسرم نیز به خاطر این موضوع رفتار مناسبی با من نداشتند. درحالی که فرزند دومم نیز به دنیا آمده بود ، هر روز حضور دانیال در منزل ...
روزگاری که در کوچه پس کوچه های تهران سپری شد
خودم فرو رفته بودم که یکی از پیرمردها متوجه حال و روزم شد. پرس و جو کرد و من هم ماجرا را برایش توضیح دادم. پیرمرد چنان نرم و شیرین دلداری ام داد که قدری روحیه ام بهتر شد. موقع حساب کردن هم نگذاشت پول غذا را بدهم و با حال خوشی راهی ام کرد. پیاده به سمت میدان انقلاب رفتم و روز از نو و روزی از نو. با تتمه پولی که برایم مانده بود شروع به خرید و فروش هر چه می توانستم کردم، از سیگار و شربت و ...
شکایت 5 دختر از خواننده متعرض
شکایت کردند. یکی از آنها گفت: از طریق تلگرام با سعید آشنا شدم. او به من وعده ازدواج داد و من که باورم شده بود خواننده و آهنگساز معروفی است به وی جواب مثبت دادم. سعید در ادامه به بهانه تهیه آلبوم موسیقی مبلغی از من گرفت و یک روز که مرا برای آشنایی با خانواده اش به خانه اش دعوت کرده بود، فهمیدم که نیت شومی دارد. آن روز در برابرش مقاومت کردم اما او مرا به باد کتک گرفت وبه زور مورد آزار و اذیت ...
توکلی: فاسدها قوی شده اند/ عبدی: یک سر عمده فسادها به بانک ها ختم می شود
خواستم نامزد شوم اما دوستان اصرار کردند و من گفتم اگر تائید صلاحیت شدم انصراف می دهم؛ رفتم و ثبت نام کردم اما شورای نگهبان مرا رد صلاحیت کرد. نامه رد صلاحیتم را بردم شورای نگهبان و به آنها گفتم من مخلص شما هستم فقط دلیل این رد صلاحیت را برای من روشن کنید. الا یومنا هذا .... چیزی نگفتند. خبرآنلاین: ولی آقای توکلی می گویند باید بگویند.. توکلی: همانطور که اشاره کردم این موضوع عدم ...
ذهن مردم را در مسیر خردورزی ساماندهی کنیم نه غوغاسالاری
واحدهای درسی دوره دکتری را تمام کرده بودم رساله م آماده بود ولی گفتند دانشگا ها بسته است و من آدم تنبلی بودم نیامدم دفاع کنم تا اعلام کردند آقا وقتت می گذرد اگر از رساله دکتری دفاع نکنید اخراج می شوید، من سال 1362 از پایان نامه ام دفاع کردم. بعد استخدام دانشگاه تبریز شدم، مدتی آنجا ماندم بعد رفتم کردستان، حدود چهار سال مدیر دانشگاه کردستان شدم و بعد استعفا دادم آمدم دانشگاه علامه طباطبایی تهران و از ...
توکلی: علیه محمود بهمنی و سیف اعلام جرم کردیم/ عبدی:یک سر عمده فسادها به بانک ها ختم می شود
روزی که داشتم می رفتم چیزی بیشتر از این داشتم شما بدانید که خیانت کرده ام. یعنی دارایی اش را افشا می کند و اتفاقا این یک موضوع اقتصادی نیست بلکه یک مفهوم اجتماعی و فرهنگی هم داشته باشد. وقتی من می خواهم به فردی رای بدهم باید مطمئن شوم این دلسوز و خیر خواه است وقتی اطلاعاتی از او درباره انکه چگونه زندگی می کند چگونه سفر می کند و ... وجود نداشته باشد چطور قرار است این اطمینان حاصل شود.لذا شفافیت در ...
فاضل همسر 14 ساله اش را با شلاق کتک می زد ؛ زن بیچاره باید بساط مواد را آماده می کرد
نوآوران آنلاین -زن 50 ساله ای که غبار غم بر چهره چین و چروک خورده اش نشسته بود، خسته از کار و سختی های روزگار به مشاور اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: کودکی شش ساله بودم که پدر و مادرم را در یک حادثه رانندگی از دست دادم و به ناچار به منزل برادرم رفتم تا با آن ها زندگی کنم. 14 سال زیادتر نداشتم که پای سفره عقد نشستم و با هزار امید و آرزو پا به خانه فاضل گذاشتم. فاضل با درشکه اسبی خود مشغول کار بود ...
حقوق معلمان به گرد پای تورم نمی رسد
.... پوشه نصفه ای را برداشت و تند تر از قبل خودش را باد زد. من هم از رفتارهای او خیلی گرمم شده بود و مجبور شدم تکه ای پوشه نارنجی رنگ بردارم و خودم را باد بزنم. رو به پنکه ایستاده بود اما نه آنقدر نزدیک که صدایش بریده بریده بشود و جواب سوالم را داد: چیزهایی که برایت تعریف کردم، یک درصد از تمام مشقت هایی است که ما تحمل می کنیم. این پنکه رو می بینی؟ جای عرق روی لباسم رو چی؟ اینها یعنی ...
از دغدغه داشتن یک وعده غذا تا تولید 2400 شیرینی در روز
... همان روز جرقه این کار در ذهنم زده شد و وقتی به خانه رفتم با خود گفتم "چرا نباید شیرینی ها دستپخت خودم باشد و اگر بخواهم می توانم چنین کاری انجام دهم." چند روز بعد به کمیته امداد مراجعه کرده و درخواست وام 30 میلیون تومانی را برای راه اندازی یک شیرینی پزی دادم. پس از تهیه وام از کمیته امداد به بازار تهران برای تهیه وسایل پخت شیرینی رفتم. آن روز مرد فروشنده وسایل قنادی با تردید ...
خیران نمی خواهند پولشان صرف اعتیاد شود!
به گزارش خبرنگار ایمنا از شهرستان شهرضا، از کودکی به دنبال هیجان بودم، بارها تنبیه شدم، اما تکلیف مدرسه را انجام نمی دادم تا دوستانم فکر نکنند بچه مثبت کلاسم؛ همیشه این تصور را داشتم که با بقیه فرق دارم. گاهی سر جیب پدرم می رفتم و سیگار خاموش را بر لب می گذاشتم و رفتارهای بزرگترها را تقلید می کردم. 20 ساله بودم که برای نخستین بار به یک مهمانی دوستانه دعوت شدم در آن جا تقریبا از انواع مخدرها بود ...
سماور عتیقه می شود
دلخوش داشتم و چای فوری را به چای دم کشیده روی سماور ترجیح می دادم اما حالا وسوسه خرید یک سماور و به خانه آوردنش مرا به رویا کشانده است. شاید شروعی باشد برای اینکه از این مدرن زدگی پر از اضطراب و کارهای فوری دست بردارم، دقایقی با خانواده نشستن و یک استکان چای واقعی نوشیدن، احیای بازی های خانوادگی که برخی برنامه های تلویزیونی یادآوری می کنند، حافظ خوانی و شب نشینی با خویشان به جای ساعت ها وب گردی ...
رد پای فاکنر در اغلب آثار نویسندگان مرد ایرانی
اینکه سرم در کار خودم است و فقط به عشق ادبیات می نویسم و نفس می کشم. ارتباطم با محافل ادبی فقط زمانی بود که در جشنواره های ادبی که در اصفهان، تهران و شهرستان ها برگزار می شد، دعوت می شدم تا به ارایه سخنرانی و بیشتر داوری بپردازم یا اینکه دعوت به مصاحبه شوم، مثل حالا که در خدمت شما هستم. اما با پایان تحصیلاتم در رشته ادبیات انگلیسی از دانشگاه ویسکانسین- مادیسون و آغاز تدریس در این رشته، تصمیم گرفتم ...
بانویی که حاضر نشد با احمدشاه قاجار ازدواج کند + عکس
. می خواستند ما را ببینند. سالن شازده صندلی می چیدند. میزهای کوچک دو نفره پر از تنقلات جلوی صندلی ها می گذاشتند. آن وقت ما می نشستیم و همه ما را نگاه می کردند. حوصله مان سر می رفت، گاهی نگاهی به یکدیگر می انداختیم و به این ترتیب به یکدیگر دردمان را می فهماندیم. وقتی دیگر بزرگ شدیم، ما را هیچ میهمانی نمی بردند اما بچه که بودیم شازده مرا با خودش می برد ولی در بزرگی هیچ جا نمی رفتیم. اجازه ...
فکر نمی کردم خاطراتم با چنین استقبالی روبه رو شود
وزارت آموزش عالی تمام کارها را انجام داد، سال 79 در مقطع لیسانس فارغ التحصیل شدم، چون دانشجوی ممتاز بودم برایم نامه ای از وزارت علوم آمد که می توانستم به شرط قبولی در آزمونها برای بورسیه شدن اقدام کنم. اما این پروسه به طول انجامید و من خودم سال 80 کارشناسی ارشد قبول شدم، شروع به خواندن مقطع کارشناسی ارشد کردم، هرچند آزمون ها را هم می دادم. 5 مرحله آزمون پاس کردم. آخرین مرحله ای که باید برای مصاحبه با ...
پسرم خام بود و عروسم سروگوشش می جنبید تا اینکه مچ اش را گرفتم
هم پدر بود م و هم مادر. خیلی زحمت کشید م و خون دل خوردم تا آ ن ها را بزرگ کنم . اما این پسر ناخلف آ برویم و سرنوشت خود ش را به بازی گرفته بود. بگذریم، درباره این دختر و خانواده اش تحقیقاتی انجام داد م. نگرانی ام خیلی بیشتر شد. پسر م تهدید می کرد اگر به خواسته دلش نرسد کاری به دست خود ش خواهد داد. به ناچار آ ستین بالا زدم و به خواستگاری رفتم. پسر م با عروس رؤیا هایش ازدواج کرد . حدود یک ...
دختر دبیرستانی با یک صیغه محرمیت به خواسته امیر تن داد!
و دیگر جواب تماس من را نمی داد. مدت ها بود که دنبالش بودم تا اینکه توانستم آدرس منزلش را به دست بیاورم وقتی به درمنزلش رفتم مادرش در را باز کرد بعد از اینکه خودم را معرفی کردم، لبش را گزید و دو دستش را بر هم زد و گفت: ای دل غافل تو هم فریب پسر شیاد مرا خورده ای! با شنیدن این حرف، دنیا روی سرم خراب شد، پرسیدم پسرت کجاست؟ خبری از او داری؟ گفت: ساکن یکی از استان های غربی است و ...
هیچ گوش شنوایی برای مشکلات بازیگران وجود ندارد!
تمام شده است که فکر می کنم قرار است از شبکه یک پخش شود. درباره نقشی که در این سریال بازی کردید هم تا جایی که امکان دارد، توضیح می دهید؟ – به همین اندازه برایتان بگویم که نقش بسیار متفاوتی است. من بعد از اینکه پشت سر هم چند کار کمدی انجام دادم که البته در دهه 60 در کارهای جدی حضور داشتم، اما در سال های اخیر بیشتر طنز کار کرده بودم، ترجیح دادم تا یک فاصله کوتاهی با کارهای طنز داشته باشم ...
توفان افشاگری ها در مصاحبه افتخاری (متن کامل)
که بیایند این بازی را برگزار کنند تا به قول خودشان دو میلیارد گیرشان بیاید. من به خاطر اینکه آنها دو میلیارد گیرشان بیاید نمی آیم تیمم را به هم بریزم و بازیکنم را مصدوم کنم. من در فوتبال بزرگ شدم و می دانم این بازی جز ضرر چیزی برای من ندارد. پیش وزیر هم رفتم و توضیح دادم ایشان هم موافق برگزاری این بازی نبود حالا آقایان اینقدر اصرار دارند بازی برگزار شود من نمی دانم. بعد هم می آیند و می گویند چون ...
پسر بی شرم دختر بیچاره را مجبور می کرد که به خواسته های کثیفش تن دهد
بود که دیگر اخلاق تند شوهرم را طاقت نیاوردم و درخواست طلاق دادم و از او جدا شدم. پس از طلاق، دخترم مدتی با من بود و مدتی نزد شوهرم. هرچه دخترم بزرگ تر می شد مشکلات او و پدرش زیادتر می شد. سختگیری بیش از حد و رفتار خشونت آمیز او باعث شده بود آن ها مرتب با هم درگیر شوند تا این که مدتی پیش دخترم با حالت قهر به منزل من آمد و گفت اگر مرا نزد پدرم برگردانی دیگر هیچ کدام مرا نخواهید دید. با همه تنفری که ...
نقشه شو راننده تاکسی برای زن جوان ؛ قول داده بود که او را عقد می کند
زن جوان در حالی که پرونده شکایت خود از راننده پراید را روی میز مشاور می گذاشت به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: همسر اولم به موادمخدر آلوده بود و زمانی که خمار می شد دیگر من و دختر 3 ساله ام امنیت جانی نداشتیم. با هر بدبختی بود از او طلاق گرفتم.. دوست داشتم در یک مکان آرام و بی دغدغه به زندگی ام ادامه بدهم این بود که به عنوان کارگر خدماتی در یک هتل مشغول کار شدم و دخترم را نیز با خودم ...