سایر منابع:
سایر خبرها
پدرم مدام از ارتباط مادرم با یک مرد غریبه می گفت و این حرف ها آزارم می داد
نوجوان 16 ساله ای که به اتهام دومین سرقت از بستگانش دستگیر شده بود، وقتی مقابل کارشناس اجتماعی فرماندهی انتظامی طرقبه و شاندیز قرار گرفت به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: کودکی بیش نبودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند وقتی کمی بزرگ تر شدم پدرم مدام از ارتباط مادرم با یک مرد غریبه سخن می گفت به طوری که دیگر هیچ گاه نمی توانستم این حرف ها را تحمل کنم. ماجرای طلاق مادرم در محل زندگی مان پیچیده بود و احساس می کردم دوستا ...
زن شوهردار آب پاکی را رو دست مرد ریخت / همسرم با مردی غریبه سوار موتورسیکلت بود و ...
. اما طاقت نگاه ترحم آمیز اقوام و حرف هایی که پشت سرما در بین آشنایان نقل مجلس می شد را نداشتم. حرف هایی که دروغ هم نبودند ، اگر چه این گفته ها چهره پدر و مادرم را مخدوش می کرد. حدود دو هفته قبل بود که خبر دار شدم همسرم ازدواج کرده است. دیگر نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم. به خانه یکی از دوستان دوران تحصیل در شهرستان رفتم. یک هفته آنجا بودم. فقط قرص های آرام بخش و مخدر می خوردم تا ...
جوان 36 ساله: همسری دارم که یک روز هم زیر یک سقف زندگی نکردیم
. اکنون نیز مدتی است که هروئین مصرف می کنم. دیگر نمی خواهم ترک کنم چون انگیزه ای برای ترک مواد ندارم. با این که سال ها از زمان وقوع قتل دوستم می گذرد اما هنوز هم نتوانستم آن روزها را فراموش کنم. با آن اتفاق مسیر زندگی ام کاملا عوض شد. خوب می دانم شاید اگر خشم خودم را کنترل می کردم و با دوستم درگیر نمی شدم اکنون جای دیگری بودم. گاهی با خود می گویم اگر آن لحظه خشمم را مهار و مکان درگیری را ترک می کردم ...
جنجال بر سر اسم فرزند
ها همیشه دوست دارند حرف، حرف خودشان باشد به خصوص پدرشوهرم. در خانواده آن ها وقتی پدرشوهرم حرفی بزند، کسی جرات نمی کند مخالفت کند. من هم تا الان سکوت کرده بودم. سعی می کردم با این رفتار ها و برخورد ها مدارا کنم تا این که پای شخصی ترین مساله زندگی مان به میان آمد. روزی که باردار شدم و متوجه شدیم یک فرزند پسرداریم، پدرشوهرم دستور داد اسم را خودش انتخاب می کند. خیلی عصبانی شدم. همان شب به ...
زن مطلقه: عاشق مردی شدم که هم مرا می خواهد هم دخترم را
قبل فریب مرد 35 ساله ای را خوردم که ادعا می کرد زن ندارد و می خواهد مرا به عقد دائمی اش دربیاورد. او با محبت های دروغین از من خواستگاری کرد و با تحقیقاتی که انجام دادم متوجه شدم این فرد، آدم هوس بازی است که سر چند زن بی پناه دیگر را کلاه گذاشته است. من به او جواب رد دادم و دیگر به صورتش نگاه نکردم. اما الان مدتی است که این آدم حقه باز دختر نوجوانم را با چرب زبانی و وعده های ...
خاطرات یک چهره ماندگار
وقتی به گذشته های خود می نگرم به یاد کارهایی می افتم که اگر قرار بود زندگی را تکرار کنم، هرگز به آنها نمی پرداختم. به تقریب با همه افراد خانواده از مادر، خواهر و برادرانم تا فرزندانم در جوانی خود و گاه به گاه با خشونت روبه رو شده ام. پسر بزرگ خانواده بودم و به خود حق می دادم با آنها رفتاری آمرانه داشته باشم. گرچه این رخدادها چندان زیاد نیست، ولی همان اندازه که هست مرا آزار می دهد و شاید با بیان آنها، اندکی آرامش خود را به دست آورم. گمانم در ششم دبستان بودم که در محله ما پاسبانی زندگی می کرد و می خواست خواندن و نوشتن در حد امضای خودش یاد بگیرد. دستور رسیده بود هر کارمند دولتی که ...
از مطلق نگری در امان ماندم
مشترک روزنامه ها و مجله های آن دوران بود و کیهان و اطلاعات از روزنامه های همیشگی و خواندنی ها و ماه نامه شکار و طبیعت که اسکندر فیروز صاحب امتیاز آن بود و پنجشنبه هم هفته نامه طنز توفیق، همگی برای پدرم می آمدند. عاشق توفیق بودم و دور از چشم پدر می خواندم و لذت می بردم اما نشریاتی ازجمله کیهان بچه ها و اطلاعات کودکان از طریق برادر بزرگ ترم حسین به دست ما می رسید. مادرم البته اطلاعات بانوان و زن روز ...
دختر نابینایی که فعال محیط زیست است
نیمه رها کردم. پدرم از کودکی خواندن شعرهای بزرگانی همچون حافظ، سعدی و مولانا را به من آموخت. از همان دوران نیروی خاصی مرا به سمت موسیقی می کشاند و علاقه ام به این هنر بیشتر و بیشتر میشد. 14 ساله که شدم به کمک پدرم با دستگاه های موسیقی آشنا شده و جرقه فراگیری موسیقی و آواز از آن دوران در ذهن و روحم زده شد. یک سال بعد پیش استاد محمود نیک نژاد ساز سنتور را آموختم؛ گرچه فراگیری این ساز برای نابینایان ...
حکایت مادر، روایت یک مقاومت طولانی
...، یک دختر 21 ساله داغدار با پوشیه و چادرمشکی، در حالی که دو کودک همراه داشته وکودکی را بارداربودند، به سرخاک همسرش می رود! آن روز غیر از نظامی ها و درجه داران ارتش، یک عده مردم عادی هم برای تماشا حضور داشتند. مادرم سر خاک پدرم، خیلی گریه سوزناکی می کنند که یکدفعه یکی از مأموران با اهانت و با نوک چکمه اش، به مادر اشاره می کند که بلند شو، بس است دیگر! آنجا، انفجار درونی مادرم رخ می دهد! ایشان بلند ...
کویتی پور : جایگاه مداحان خیلی بالاست/ خودم را مداح نمی دانم / دکتر مجتبی مطهری: پدرم منکر حضرت رقیه(س) ...
آرمان های خود دست کشیدی؟ نی دانم کدام آرمان مد نظر شماست ولی این آرمان از زمانی که کودک بودم و 13 ساله تا همین امروز همراه من است و باقی زندگیم را تا قیامت با آن ادامه خواهم داد. وی در ادامه افرادی را که بعد از انتشار آن ویدئو بد گویی اش را کردند حلال کرد. بعد از جریانات پیش آمده مطلبی مبنی بر پیام مقام معظم رهبری به کویتی پور منتشر شد وی ضمن تایید آن مطلب گفت: ایشان پیامشان را ...
در جست و جوی آن نت تنها
نمونه از شعرهای پدرم را از روی دیوان اشعارشان که با دستخط خود ایشان به یادگار مانده است برای شما می خوانم: خواهم که افغانی کنم از دست دل از دست دل / رو در بیابانی کنم از دست دل از دست دل من بشکنم پیمانه را بر هم زنم کاشانه را / ویران کنم این خانه را از دست دل از دست دل من بی سر و سامان شدم، سرمست و سرگردان شدم / از لوح دل افسان شدم از دست دل ...
گپ و گفت با محمدرضا خزاعی اولین خبرنگار تخصصی هندبال در نشریات کشور
رشته ورزشی جدیدی بود، اما مقام دوم را به دست آوردیم و این برد برای همه مان بسیار شیرین و خاطره انگیز بود. سبزوار را مهد ورزش هندبال می دانم خزاعی سال 1351 وارد مؤسسه آموزش عالی شده و هم زمان به عنوان دبیر گروه ورزش فرهنگ سرای کاخ مرکزی جوانان، عضو تیم بسکتبال این مؤسسه فرهنگی هم شده است. از آن جایی که هندبال در آن سال ها فقط در سطح آموزشگاه ها برگزار می شده، از این ورزش دور مانده ...
روایت متفاوت و مستند از اتهام شیمیایی 2018 در دوما سوریه
می کردند، تا وانمود کنند ارتش به خاطر استفاده از سلاح های شیمیایی یا گاز کلر پیشروی کرده است، حتی چیزی که خودم در بیمارستان کهف پیش از آزادسازی شاهد آن بودم در ماه فوریه بود حدوداً، ناگهان دکتر امانی آمد و گفت که شیمیایی زدن، کلر زدند و باید ماسک بپوشیم، بعد از یک ساعتی که گذشت دیدیم چند خانواده از منطقه حموریه آمدند که بخشی از سناریوی سلاح شیمیایی بودند، از آنها تصویر برداری کردند، تا نشان دهند که ...
محمد علی سپانلو ؛ گفت و گوی خواندنی شاعر ایرانی با آگاتا کریستی در 55 سال پیش
نیای دیگری می آمد. آگاتا کریستی چند روز پیش در 85 سالگی مُرد: چند سال است که کتاب می نویسید و تاکنون چند کتاب پلیسی نوشته اید؟ آگاتا جواب این سؤال برای من مشکل است. چون من همیشه در کار نوشتن بوده ام. الان متجاوز از 50 سال است که کتاب های پلیسی می نویسم. داستان کوتاه و نمایشنامه هم زیاد نوشته ام. می توانم بگویم مجموع آثار من از هفتاد بیشتر است. به جز خودتان جنایی نوی ...
"شهادت" بهترین پاداش برای فداکاری های همسرم بود/ مدافعان سلامت الفبای ایثار را دیکته می کنند
می شوی؛ با این وجود بخش زیادی از کارهای درون خانه را هم همسرم مدیریت می کرد. همسرم به طور ذاتی فرد فداکاری بود همسر شهیده مدافع سلامت قزوینی ادامه داد: اکنون که در نبود همسرم، کارهای خانه هم بر عهده خودم است به زحماتش پی می برم؛ پرستاران شیفت کاری مشخص و ثابتی ندارند به طوری که همسرم حتی دو شیفت شب و صبح را هم در برنامه کاری اش داشت. وی ابراز کرد: همسرم به طور ذاتی فرد ...
بازداشت قاتل داعشی زن مطلقه تهرانی !
با من صحبت کرد که در یک لحظه عصبانی شدم و با چاقویی که همراهم بود او را به قتل رساندم و در آخر از ترس چاقو را رو گردنش کشیدم و سرش را جدا کردم و با عجله از خانه خارج شدم و به پارک نزدیکی محل جنایت رفتم و چاقو را در پارک داخل باغچه ای پنهان کردم. وی افزود: باور کنید همه اتفاقات در یک لحظه رخ داد، عصبانی بودم و کنترلم را از دست داده بودم و از کاری که کردم پشیمانم. بنا بر این گزارش، مجید به دستور بازپرس حبیب الله صادقی از شعبه 4 دادسرای امور جنایی تهران برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره 10 پلیس آگاهی تهران قرار گرفته است منبع: باشگاه خبرنگاران ...
اتهام جنسی دختر نوجوان علیه پسر 24 ساله
شکایت دختر 16 ساله از پسر 24 ساله دختر نوجوان 16 ساله که برای شکایت از دوست پسر 24 ساله اش به کلانتری شفا مراجعه کرده و در حالی که آثار خودزنی روی دستش نمایان بود، در شرح داستان زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: من اولین فرزند از همسر دوم پدرم بودم. پدرم اعتیاد به مواد مخدر صنعتی داشت و علاوه بر این که هیچ مسئولیتی را در قبال خانواده اش نمی پذیرفت، هزینه های زندگی مان را ...
زنم بعد از تحصیل مرا با 2 بچه رها کرد/ بچه داری و خانه داری گردن من بود
می کرد تا این که اولین فرزندمان متولد شد و من باید مسئولیت نگهداری از نوزاد 2 ماهه مان را به عهده می گرفتم. با این وجود با همکاری خانواده هایمان و مهربانی های یکی از همسایگانمان سعی می کردم در ادامه تحصیل همسرم خللی به وجود نیاید اما متاسفانه تنهایی در منزل، بیکاری و فراهم بودن شرایط، موجب شد به مصرف موادمخدر گرایش پیدا کنم. در این زمان بود که فرزندم آواره خانه دیگران شد و همسرم نیز غرق در درس و ...
پیکر پدرم سیزده سال مهمان دشت های دهلران بود
. مادرم به تنهایی ما را بزرگ کرد. خیلی سختی کشید اما نگذاشت سختی ببینیم. من شاغل و کارمند بنیاد شهید هستم. برادرم کارمند دانشگاه مازندران و خواهرم معلم است. مادرم و پدرم سنتی ازدواج کردند. پدرم اصالتا اهل محله کاظم آباد بابلسر است. از پدرتان چه خاطره ای در ذهن تان مانده است؟ من 8 ساله بودم که پدرم شهید شد. بابا عاشق قرآن بود. از 5 سالگی مرا به کلاس قرآن فرستاد. یک روز برای رفتن ...
سکانسی از معجزه عشق؛ از پیوند عضو تا پیوند قلب
نشده است بلکه روز به روز نسبت به همدیگر شیرین تر و مهربان تر شده اند. علی آقای قصه ما رشته سخن را به دست می گیرد و از یک روز سرد بارانی در پائیز سال 80 سخن می گوید: پاییز سال 80 بود برای بستری کردن مادرم به بیمارستان سینای تبریز رفته بودم متوجه شدم دختر جوانی هر دو کلیه اش را از دست داده و در حال دیالیز است، به سراغ دکتر رفته و پرسیدم آیا من می توانم کلیه ام را به آن دختر دیالیزی بدهم ...
آنان دلتنگ شهر و دیار خویش اند
من هیچ وقت تا این اندازه به بدی های غربت فکر نکرده بودم. تا حالا پیش نیامده بود که آرزو کنم کاش هیچ وقت از شهرم بیرون نیامده بودم و دل به غربت نمی دادم. اما امسال کرونا بلایی سرمان آورد که روزی هزار بار خود را لعنت می کنم که چرا از سرزمین مادری ام رفتم و خود و خانواده ام را آواره غربت و تنهایی کردم. امسال پدرم در اوج مظلومیت مبتلا به کرونا شد. هیچ کدام از خواهر و برادر ها در ...
سپهبد علی صیاد شیرازی
طور است. در تهران، دژبان ها، پدرم را دستگیر می کنند، سرش را می تراشند و بازداشتش می کنند و چون به همه ی دستگاه و شاه دشنام داده بود، از ارتش هم اخراجش می کنند. این باعث شد وضع مالی پدرم به هم بریزد. من ناچار بودم خودم را به یک شکلی اداره کنم. تدریس ریاضیات می کردم و همین، برایم ذخیره ای بود. در همین اثنا در دانشکده ی افسری، جزء نفرات اول قبولی شدم و مدت سه سال درس خواندم. دانشکده ی افسری ...
عروج عبدالوهاب شهیدی؛ زندگی و زمانه موسیقیدان اصیل
ات می بینم که در این زمینه موفق خواهی شد و باید مسیر موسیقی را ادامه بدهی! 14 سال سن داشتم که پدرم فوت کرد. در واقع پشتیبان و استادم را از دست دادم. پدرم از روحانیون بود و به موسیقی احاطه کامل داشت و من چندین آواز را نزد ایشان آموزش دیدم. این استاد بزرگوار ادامه داد: بعد ها یعنی سال 1317 آموزگار شدم و بعد به نظام وظیفه پیوستم و در ارتش ماندگار شدم و در حال حاضر هم بازنشسته ارتش هستم ...
معجزه آزادی از زندان به کارگاه
به من وعده زندگی رویایی را می داد اما من با دستان خودم، آینده ام را خراب کردم. دخترم حدود 8 سالش بود که روانه زندان شدم و در طول مدتی که زندان بودم همسرم فوت کرد. حالا بعد از 7 سال آزاد شدم و قرار است یک سال باقی مانده از محکومیت خودم را در این مرکز به کارهای هنری از جمله نقاشی بپردازم. خوشحالم که در این مرکز مشغول به کار شدم و روز به روز برای زندگی بهتر تلاش می کنم و خدا را شاکرم که فرزندم شاهد ...
داستان زندگی این زن و یکی از عاشقان دشتستان/ گفت و گو با زهره سلیمی ، همسر مرحوم فرج اله کمالی + تصاویر ...
و هم خودم را طوری نگهداری کنم که وقتی برمی گردد، سربلند باشد. عکس خانم زهره سلیمی که در چهار سال سفر اجباری همیشه همراه مرحوم کمالی بوده است. فکرشهر: و ایشان کی برگشتند؟ یکی از خاطرات شیرین من، روز آمدن ایشان بود؛ چرا که زمانی که سه سال تمام شده بود، من هر چه تلاش کردم او برنگشت از سفرش؛ سفر 4 سال طول کشید و من دیگر امیدم را از دست داده بودم. یعنی اصلا فکر نمی کردم ...
پرواز، نجات بخش جان کوه نوردان شد / از لیدری پرسپولیس تا مداحی اهل بیت + فیلم
را مورد قضاوت قرار می دهیم. پورکاوه در بیان تفاوت میان خواص و عوام در مخاطبان مداحی و با بیان سبک های آن توضیح داد: من در اوایل گاهی به شکلی مداحی می کردم که گروه خاصی آن را می پسندیدند ولی بعد از آن با راهنمایی بزرگترها و دوستان مسیرم را تغییر دادم و امروز با جرأت می گویم که دیگر برخی از مداحی هایی را که شاید در شأن اهل بیت نباشد نمی خوانم. سپس سیدجواد پرئی و علی پورکاوه به ...