سایر منابع:
سایر خبرها
فیروز کریمی و خنده ای که از ته دل نبود (عکس)
چند هفته دیگر سرمربی تیم است اما به یقین حتی یک بازی دیگر هم سرمربی تیم باشد، می تواند تیم را از مسیر اشتباهش باز بدارد و مسیر جدیدی را برای تراکتور تعریف کند. تیمی که توانمندی اش بیش ازنمایشی است که در برابر ذوب آهن داشت و از همه مهمتر می تواند در مرحله یک هشتم نهایی لیگ قهرمانان آسیا و در برابر النصر ماجراجویی کند. خنده های فیروز کریمی در بازی با ذوب آهن از ته دل نبود؛ او دوست دارد تیمش رو به جلو و تاکتیکش را به تیم حریف دیکته کند. و از همه مهمتر برای اداره بازی توپ را به گردش در بیاورد. ...
خاطراتی از عملیات نصر 4 از زبان رزمنده حاضر در آن عملیات
. از حرف های محمد خیلی خوشحال شدم. چند دقیقه کنار همدیگر بودیم تا اینکه صدای مؤذن به گوش رسید. با شنیدن صدای اذان بلند شدیم و خودمان را برای نماز آماده کردیم. نماز که خوانده شد، طبق معمول هر روز صبح به کربلا رفتیم و با یتیمان آقا اباعبدالله هم ناله شدیم و زیارت عاشورا خواندیم. عجب زیارتی بود. از ابتدا تا انتها گریه بود. بعد از تمام شدن زیارت عاشورا، بچه ها در محوطه گردان هرچند نفر کنار همدیگر نشسته ...
درباره خاله چرخ و فلکی مشهدقلی
راه تر شود. به نظرش کشاورزی و نگهداری از چند گوسفند و بز درآمد بخور و نمیری داشت که کفاف خرج زندگی اش را نمی داد. بالأخره گلبهار راضی به ترک روستا و کوچ به تهران شد. در تهران همسرم در یک کارگاه آهنگری مشغول جوشکاری شد. خانه کوچکی هم کرایه کردیم. 16 ساله بودم که اولین فرزندم را باردار شدم، سر تولد فرزند اولم، سختی زیادی کشیدم. بارداری در سن کم و غربت علت این سختی ها بود. در شهر غریب، روز به سختی شب ...
زندگینامه و وصیت نامه شهید ابراهیم هادی
داشت گمنام شهید شود چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای ...
کافه نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس
گروه جهاد و مقاومت مشرق - این که کتاب یک روز بعد از حیرانی به قلم خانم فاطمه سلیمانی ازندریانی درباره شهید مدافع حرم، محمدرضا دهقان امیری منتشر شده بود، کنجکاوی ما برای دیدار با مادر شهید را کم نکرد و سرکار خانم فاطمه طوسی نیز با بزرگواری، ما را در خانه ای که آقامحمدرضا در آن نفس کشیده و زیسته بود، به حضور پذیرفتند و حدود سه ساعت، بی وقفه برایمان از پسر ارشدشان که در سوریه و دو برادرشان که در سال ...
علی دهباشی؛ حیات فرهنگی در حیاط پر شمعدانی
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - اولین دیدار با روزنامه نگار سخت کوش و فعال فرهنگی پس از رهایی از چنگال کرونا فرصت مغتنمی بود که یکی دو روز پیش و در بامدادی دل انگیز دست داد و از عادات نیک او یک این است که صبح خیلی زود کار را شروع می کند و از این حیث با کثیری از روزنامه نگاران متفاوت است. باری، آخرین بار در افتتاحیۀ کافه فلسفه در خیابان نوفل لو شاتوی تهران در زمستان پارسال و در رونمایی کتابی ...
با همین شرایط سخت تحریم می توان " آرامش و ثبات" را به اقتصاد و زندگی مردم باز گرداند.
یعنی از سال 59 تا روز شهادت بدون وقفه در راه خدا مجاهدت کرد و کمتر کسی در کشور از دوستان دوران جنگ هستند که مجاهدت به شیوه شهید سلیمانی را تجربه کرده باشند. مجاهدت شهید سلیمانی آمیخته با اخلاص و در اوج گمنامی بود. وی در بیان خاطره ای از شهید سلیمانی گفت: روزی در خیابان های تهران با شهید سلیمانی به سمت نمازجمعه می رفتیم، زمانی که عده ای شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران سر می دادند ...
ویژگی های کودکان و انعکاس آن در وجود کریستالی
...! . با خودش نمی گوید: بگذار محاسبه کنم ببینم به نفع ام هست با او قهر کنم یا نه! اگر قهر کنم، این قهر یک تبعاتی خواهد داشت. مثلاً فردا ممکن است من از پاک کن بخواهم و او ندهد. یا اصلاً شاید یک روز شیرینی ای داشت که من خیلی دوست داشتم.. . ولی وقتی هم که آمد و گفت: من با تو آشتی ام! ، واقعاً دیگر کینه ای از طرف به دل ندارد. امّا من و شما خیلی وقت ها با هم قهریم، در حالی که واقعاً با هم آشتی هستیم ...
آسمان دیار میرزا بار دیگر سرشار از عطر شهید شد
گواهی می دهد که پیکر شهید مدافع حرم، با احترام مورد استقبال گارد تشریفات قرار گرفته و در حال انتقال به جایگاه است، همه مردم حاضر در برنامه به محض ورود پیکر، به احترام مقام بالای او می ایستند و ادای احترام می کنند پس از ورود پیکر شهید چائی پز نگاهم به سمت پله های ورودی به ستاد انتظامی افتاد که دیدم یک پیر زن و چند پسر و دختر باهم و گریه کنان به سمت پایین حرکت می کنند و با خود گفتم شاید از ...
تا بلندای ماه
؛ متنفر بودم از این صدا. ناصر قنداق تفنگ را به زمین می زد و بعد آهسته قدم بر می داشت. - باید ببخشی جوون، نمیدونم یک هو چی شد... سرم را چرخاندم و چشم دوختم به صورت رنگ پریده اش - نزن این حرف رو کربلایی، تقصیر از من بود؛ توی کار شما بی خود و بی جهت دخالت کردم تکیه اش را از من برداشت. - بذارم زمین جوون؛ برو بجنگ؛ با دشمن های حسین (ع) بجنگ پسرم. کلمات تا از دهانش بیرون بیایند، چند بار به دل و روده اش می خوردند و تاب برمی داشتند و بعد ادا می شدند. به خاک ریز کوچکی تکیه داد. نفس می کشید، عمیق و طولانی. انتهای پیام/ ...
جان های با ارزشی که فدای پروژه های بی حاصل شدند
در دریاچه پرتم کنید. خندید و گفت: نه خیالت راحت باشد کاری به کارت نداریم. پای پرواز که رسیدیم، نگاهم به اسم شرکت هواپیمایی که افتاد به فاطمه باباخانی خبرنگار اعتماد گفتم یادت هست این هواپیما چند محیط زیستی را به دل کوه زده بود خدا بخیر کند. سفر یک ساعته با هواپیما بعد از رقص چندین دقیقه ای بر فراز دریاچه ارومیه که به دلیل کم آبی قرمز رنگ شده بود به سلامت گذشت و به فرودگاه شهید باکری ...
دختر معروف اینستاگرام: عکس های فرهاد مجیدی را روی دیوار اتاقم می چسباندم
بروید دارید؟ بله، زمانی که دکتر به من گفت من دچار آسیب نخاعی شدم فکر می کردم چند ماهی قرار است با ویلچر راه بروم و بعد روی پای خودم بایستم اما فکر نمی کردم که قرار است برای یک مدت طولانی ویلچرنشین باشم. من امید دارم یک روزی بتوانم دوباره روی پای خودم بایستم چرا که علم هر روز در حال پیشرفت کردن است. زمانی که این اتفاق برایتان رخ داد فکر می کردید که روزی دوباره ورزش کنید؟ ...
بازگشت اشپیتیم آرفی، مدل، بازیگر و فوتبالیست به پرسپولیس!
پرسپولیس سابقه بازی در تیم های پیام، ابومسلم و تراکتور را هم در کارنامه داشت، ولی به واسطه حضور در باشگاه پرسپولیس بود که سر زبان افتاد و محبوبیت ویژه ای به دست آورد. آرفی البته بعد از خداحافظی از پرسپولیس و فوتبال، روز های پرنوسانی را طی کرده است و تا همین چند وقت پیش از باشگاه پرسپولیس شکایت هم کرده بود. ماجرای شکایت اشپیتیم آرفی از پرسپولیس داستان شکایت آرفی از پرسپولیس ...
اعترافات زنی که شوهرش را به چنگ قاتل سیاه پوش انداخت
خوب نیست! بیا به خانه بازگردیم! ولی مجید که این جمله را شنید از آن سوی خط خطاب به من گفت: خفه شو! من هم که می ترسیدم دیگر حرفی نزدم. چند لحظه بعد همسرم ابتدا روی جدول سیمانی کنار خیابان نشست و سپس در همان حالت دراز کشید. دستش را گرفتم و چند بار صدایش زدم، ولی او انگار صدایم را نمی شنید. در همین حال مجید از راه رسید موتورسیکلت را روی جک گذاشت و بالای سرشوهرم آمد. او با چاقویی که در دست ...
از ترور نافرجام مقام معظم رهبری تا یکشنبه سیاه 12 تیرماه
ای که از جبهه ها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه ی شنبه ها، عازم یکی از مساجد جنوب شهر برای سخنرانی بودند. خودرو حامل آیت الله خامنه ای که از جماران حرکت می کرد، آن روز مهمان ویژه ای داشت؛ خلبان عباس بابایی که می خواست درد دل هایش را با نماینده ی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آن ها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفت وگوشان را در همان ...
از سربازی معاف نشد، رئیس را کشت
که بیکار بود، صرف تنها دخترش می کرد. دختری که تنها یادگار همسرش بود. حالا مبینا هم داغدار مادر است و هم پدر. نهم تیر مراسم خاکسپاری امید است. سرباز قاتل رمضانی از روز حادثه روایت می کند: چند وقتی بود که پسری حدودا بیست وهفت ساله برای درخواست معافیت به او رجوع و هر بار امید معافیت او را رد می کرد؛ مدارکش کامل نبود و امید کسی نبود که بی جهت به دنبال بهانه باشد. آخرین رجوع این پسر سرباز شد ...
در تیم ملی کسی حق ندارد قیافه اش را کج کند
آن دسته بازیکنانی نداشتیم و نداریم که بخواهند کم کاری کنند یا به این اعتراض داشته باشد که چرا فیکس نبودند. هیچ گاه هم فکر نمی کنم چنین بازیکنی در تیم ملی داشته باشیم؛ چون همه اولین فکرشان این است که تیم ملی نتیجه بگیرد و بعد منافع دیگر مطرح است. من به عنوان کاپیتان مثل بقیه نفراتی که پیش از من بودند، مثل آقا مسعود و آقا اشکان و آقا جواد اجازه چنین کاری را هم نمی دهم. آن زمان می دیدم که کاپیتان ها ...
ماجرای درگیری سردار سلیمانی با پلیس در 20 سالگی
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس، زمانی که خبر شهادت سردار سلیمانی منتشر شد کمتر کسی را می توانستی ببینی که از این غم بزرگ صورتش خیس اشک نباشد و حس بی پناهی و غم وجودش را پر نکرده باشد. شهادت سردار سلیمانی داغ سنگینی بر دل ایران گذاشت و پس از آن مطالب و ناگفته های زیادی از سبک زندگی شخصی و خانوادگی این ژنرال ایرانی منتشر شد که برای همه به ویژه جوانان بسیار جذاب بود، تا جایی که ...
روایتی داستانی از خاطرات روحانی شهید مدافع حرم در یک جرعه دیدار
دیدارت به دلم چنگ می اندازد، آرزو می کنم کاش دوباره می شد درِ آن اتاقی را کوبید که رویش نوشته بودی هر وقت در این اتاق کوبیده شود در خدمتم آن وقت در می زدم داخل می شدم و به چشم هایت یک دل سیر نگاه می کردم و می گفتم یک جرعه دیدار می خواهم ... یک جرعه دیدار . دل گویه های یک خواهر در بخش دیگری از این کتاب می خوانیم: بی بی، من و تو هم دردیم؛ تو از راه دور برای دیدن برادرت اومدی ایران ...
شرط همسر یک مدافع حرم برای حضرت زینب +عکس
. به خدا چیزی گفته و خدا روی بنده اش را زمین نمی اندازد. بعد از مکثی کوتاه خبر شهادت همسرم را بهم داد. وقتی این را گفت از حال رفتم. یادم افتاد که آقا مهدی از من خواسته بود که گریه نکنم و جیغ نزنم. همه این ها در آن لحظه به ذهنم آمد. خیلی آرام از زمین بلند شدم. دست نغمه را گرفتم و به منزل رفتم. آقا مهدی روز دوشنبه شهید شد. طبق صحبت و قراری که با بی بی داشتم، پیکر همسرم روز سه شنبه به ایران آمد و روز ...
روایت یک بازمانده
ز بنی صدر بود و آقای بهشتی توضیح دادند که با توجه به عزل بنی صدر و توصیه امام بر عدم ریاست جمهوری روحانیون در بین نیروهای سیاسی آقای رجایی که امتحان خود را در نخست وزیری هم پس داده، گزینه خوبی برای ریاست جمهوری است. شهید بهشتی این صحبت را می کرد که انفجار اتفاق افتاد. انفجار هم همراه بود با جرقه، موج انفجار و آتش که صورت ها و دست ها را سوزاند. میزها و صندلی ها هم بعضا روی سر افتاد که باعث حفاظت سر و صورتشان از سقوط سقف شد و برخی به این علت زنده ماندند و 27 نفر مجروح شدند. محمد منتظری را آن شب ...
سفرنامه ی ناصرالدین شاه به خراسان، شنبه 8 تیر 1246؛ رفتم سر بندِ گلستان، این بند از موقوفات حضرت است
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ صبح رفتیم حمام. قاطرچی داد و فریاد غریبی می کرد، دادیم چوب زدند. بعد سوار شده رفتم سر بند گلستان [1] پیاده شده، بند را تماشا کردم. طول بند تخمینا سه ذرع می شود، عرض ده ذرع، از آجر بالا آورده اند. چاهی در بالا داشت، پله پیچ پیچ می خورد پایین می رفت اما تاریک بود نمی شد رفت. ...
ماجرای درگیری سردار سلیمانی با پلیس/ سرگرمی حاج قاسم در دوران کودکی چه بود؟ + تصاویر
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از فارس، زمانی که خبر شهادت سردار سلیمانی منتشر شد کمتر کسی را می توانستی ببینی که از این غم بزرگ صورتش خیس اشک نباشد و حس بی پناهی و غم وجودش را پر نکرده باشد. شهادت سردار سلیمانی داغ سنگینی بر دل ایران گذاشت و پس از آن مطالب و ناگفته های زیادی از سبک زندگی شخصی و خانوادگی این ژنرال ایرانی منتشر شد که برای همه به ویژه جوانان بسیار جذاب بود، تا جایی که خیلی ...
وقتش که رسید از میوه های درخت بهشتی خورد و شهید شد
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: از میان رزمنده های خانه لهردی ها، حسن شوق زیادی برای حضور در جبهه داشت. دیگر حتی دیدن دست های زحمتکش و چروکیده پدر هم نتوانست مانع اعزام او به جبهه شود. او و دو برادر دیگرش حسین و بهرام هم لباس رزم پوشیدند و جبهه دفاع از اسلام را انتخاب کردند. در نهایت از میان برادر ها این حسن بود که بعد از مدت ها حضور در عملیات های مختلف جنگ به عاقبت شهادت دست یافت. شهید حسن ...
آقایی: قبلا رویایم حضور در المپیک بود، حالا مدال
؟ واقعا حس بی نظیری است و نمی توانم بیان کنم که چقدر از اینکه خدارا شکر تلاش هایم نتیجه داد و توانستم این سهمیه را کسب کنم، خوشحالم. به دست آوردن اولین سهمیه المپیک برای بدمینتون بانوان بعد از این همه سال خیلی حس خوبی است و احساس می کنم می توانم برای دختران جوان ترمان در ورزش به خصوص بدمینتون تاثیرگذار باشم تا بتوانند مصمم تر و با انگیزه بیشتری راه شان را ادامه بدهند و واقعا چه چیزی لذت ...
تصادفی که یک قهرمان جهان ساخت
خیلی خوب به نظر نمی رسه. اما بعد از چند روز با خودم گفتم، خب این یک زخم بود... این فقط یک پا بود. " بدمینتون بخشی از فرآیند توانبخشی او بود تا بتواند با پای مصنوعی راه برود، ولی او استعداد زیادی در این ورزش از خود نشان داد. یک روز حریفش که استعداد ماناسی را دید، تشویقش کرد در مسابقات انتخابی تیم ملی شرکت کند. هند آن زمان قرار بود در تورنمنتی در اسپانیا حاضر شود. ماناسی گرچه نتوانست به ...
داستان/ انفجار بزرگ
هوشنگ گلشیری: می گویم چرا یکی زنگ نمی زند بگوید: فضل الله خان! اولین دندان پسرم کیومرث، همین امروز صبح نیش زد؟ می شنوی امینه آغا؟ این ها همه شان فقط بلدند نفوس بد بزنند، ناله کنند که: عمه جانم فوت کرده دنده هام، این دنده ی راستم، اینجا، درد می کند. آنوقت من حرفی نمی زنم. چندین و چند سال است، می شنوی زن، پ ...