روایتی متفاوت از فرار از دام اعتیاد تا پناه بردن به دامن حضرت زینب (س)
سایر منابع:
سایر خبرها
مهندس تهرانی خانم پرستار را به قتل رساند / من را نمی خواست؟!
فردی تحصیلکرده و مهندس بودم. برو و بیایی در شرکت محل کارم داشتم اما اکنون به اتهام قتل بازداشت شدم. متاهلی ؟ چند سال قبل با دختری ازدواج کردم. اما عدم تفاهم و دخالت خانواده ها باعث جدایی مان شد. از آشنایی با مقتول بگو. او پرستار بیمارستانی در تهران بود. من افسردگی داشتم و برای درمان مدتی به بیمارستان محل کارش در رفت وآمد بودم که به او علاقه مند شدم. بعد ...
آخرین بار کی پدرت را دیدی؟
به مرگ. شروع کردم به خواندنش. اول سرپا بودم. بعد پخش شدم کف اتاق روی سرامیک های سفید و همه آن اعداد احمقانه بی رحم را در آن ستون های کج وکوله دانه دانه مرور و بررسی کردم. وسطش هر 10 دقیقه می رفتم صورت بابا را نگاه می کردم و دستم را جلوی بینی اش می گرفتم که لوله ای داخلش بود. آن شب تا صبح در همین آمدورفت بودم. یک بار که رفتم سراغش، 5 صبح بود. وقت نماز، چشم هایش باز بود، ولی ...
با هدیه تولد بدمینتون باز شدم
مسابقه بین المللی شرکت کردم و نتایج خوبی گرفتم. همین باعث شد به سهمیه المپیک نزدیک شوم و در لیست انتظار قرار بگیرم. در اوج آمادگی بودم اما مصدوم شدم و بعد هم با شیوع کرونا همه مسابقات لغو شد. شاید اگر این اتفاقات رخ نمی داد و در چند مسابقه باقیمانده امتیازهای بیشتری جمع می کردم به لیست اصلی وارد می شدم و به راحتی سهمیه المپیک می گرفتم. بعد از پایان مصدومیت و در دوره شیوع کرونا در خانه تمرین می کردم ...
توفیقاتی که رهبر انقلاب از خدمت به پدرشان کسب کردند + عکس
از قبل، ساکن قم بودم. باز ایام تعطیل شد و من مجدداً به مشهد رفتم و کمی به ایشان رسیدگی کردم و دوباره برای تحصیلات به قم برگشتم اما معالجه پیشرفتی نمی کرد. در سال 1343 بود که من ناچار شدم ایشان را به تهران بیاورم. چون معالجات در مشهد جواب نمی داد، امیدوار بودم که دکترهای تهران، چشم ایشان را خوب خواهند کرد. به چند دکتر که مراجعه کردیم ما را مأیوس کردند، گفتند: هر دو چشم ایشان ...
تبعیض ممنوع حتی برای خویشاوندان
متن زیر 4 خاطره کوتاه از شهید سیدکاظم موسوی است که به ترتیب از زبان برادرخانم، پسرعمو ها و دختر شهید پیش رو دارید. برادرخانم شهید بعد از انقلاب، به توصیه اش در آموزش و پرورش استخدام شدم. یک سال بدون حقوق خدمت کردم. چون جواب گزینشم نیامده بود، پیشش گله کردم که من با توصیه شما به آموزش و پرورش آمدم. با تبسم جواب داد: برای خدا کار کردن، مقداری تحمل لازم دارد! گفتم: شما خودتان که می دانید ...
امیدوارم در بازی های بعدی حق ذوب آهن خورده نشود/ می دانستم به من هم بازی می رسد
جای شهاب گردان که اخراج شده بود به زمین آمد و اولین بازی خود برای ذوب آهن را انجام داد در این خصوص ادامه داد: من به دلیل شرایطی که پیش آمد از پیکان جدا شدم و همین هفته گذشته بود که با تیم ذوب آهن قرارداد بستم و به نوعی می دانستم که به دلیل فشردگی بازی ها ممکن است به من هم بازی برسد. بنابر این تمام تمرکزم را روی تمرینات گذاشته بودم و خدا را شاکرم که سربلند شدم و با اینکه گل دریافت کردم عملکرد خوبی در ...
آرزو بر جوانان عیب نیست
به مدرک تحصیلی، سابقه کاری، بسیجی و خانواده شهید بودن، خودم را در فرآیند تعریف شده از سوی آقای دکتر خاتمی، یکی از مدیران ایشان می دانستم. جوان بودم و پرانرژی و در سودای فردای بهتر برای میهن و مردم، شب و روز خواب و بیدارم این بود که آقای خاتمی پرونده من را هم خواسته و برای مسئولیت دادن به من آن را بررسی می کند و من نیز براساس مقایسه ویژگی های خود، با مدیران وقت و قبلی، خودم را یک سروگردن ...
روایت حامد افضلی، از کنار گذاشته شدنش از پروژه سریال زندگی زیباست
عجیبی دارد و من همه شرایط را پذیرفتم. او می خواهد از همان اول صبح شما را ببیند و مثلاً می گفت نویسنده باید هفت صبح در دفتر کار باشد. نگارش این سریال با زمان ازدواج من هم زمان بود و من یک بازه زمانی فشرده در حال کار بودم و حتی در آن زمان فقط یک روز مرخصی گرفتم تا خانه پیدا کرده و اجاره کنم و یک روز هم برای عروسی اجازه و مرخصی گرفتم. شب عروسی از کار برکنار شدم این نویسنده با ...
این زن ناجی نوزاد فروشی است
دنیای کارتن خواب ها و معتادان از 17 سال قبل شروع شد؛ وقتی برای گذراندن دوران کارآموزی رشته مددکاری به مرکز ترک اعتیاد جوانی رفت که خودش بهبود یافته اعتیاد بود. این آشنایی پیوندی میان آن ها برقرار کرد و از ماحصل این همزبانی، پایه های یک زندگی مشترک با فهم مشترک از دغدغه های اجتماعی پایه ریزی شد. هر دو شانه به شانه هم برای بهبود زندگی کسانی که خواسته یا ناخواسته درگیر اعتیاد شدند و بعد هم آواره و کارتن ...
بانو بوشهری: قلم دارایی یک نویسنده برای روشنگری افراد/ قلم یک نویسنده اگر اگر آگاهی و جنبش ایجاد نکند ...
بسیار کتاب شعر و رمان می خواندم. کم کم به مرور زمان با انجمن های شعر و داستان آشنا شدم و در انجمن فرهنگ سرا شرکت می کردم و قطعه ادبی و داستان کوتاه می نوشتم. بعدها که جلوتر رفتم به سمت طنز کشیده شدم و شروع به نوشتن طنز کردم و با چندین نشریه همکاری کردم و علاوه بر طنز آثار جدی که می توان گفت درون مایه اجتماعی داشتند را نوشتم. در هر دو زمینه فعالیت کردم و قلم زدم. به طور خاص طنز را بیشتر دوست دارم ...
سیدمهران عالم زاده شهردار کرمان استعفا داد
الهی دیدم و با توکل و توسل به لطف او و به پشتوانه حسن نظر و اعتماد شما کمرهمت بستم و بدون هیچ شعار عوام فریبانه و بدون هیچ انگیزه منفعت طلبانه ای مشغول شدم و هم اکنون نیز که از دی ماه هزارو سیصد و نود وشش قریب سه سال وهفت ماه از مسئولیتم می گذرد باز با همان روحیه و همان نگاه وجدانم در محضر خدا و خلق خدا آسوده است که هر آنچه در توان داشتم برای امانت داری و تلاش در جهت کمتر شدن مشکلات این شهردوست ...
عذرخواهی شهاب گردان از هواداران
تصریح کرد: ذوب آهن تیم بسیار قدیمی و با ریشه بالای 50 سال است. در منطقه سقوط قرار داریم و به همین خاطر روی ما فشار است. مخصوصاً برای من که از قدیم در این تیم بودم. من را ذوب آهنی می دانند و انتظار از من بیشتر است. این ها باعث شد که نتوانم فشار را تحمل کنم و آن اشتباه را مرتکب شدم. این مساله مربوط به این بازی نمی شود. درست است که در این بازی از کوره در رفتم اما ما واقعاً از هفته اول و دقیقه 96 بازی ...
شبنم فرشادجو برای واکسن زدن به ارمنستان رفت!
در کودکی و نوجوانی خیلی پر چنب و جوش و به اصطلاح شیطان بودم و اصولا دوست داشتم با آدم هایی که خیلی جدی و مقرراتی بودند دچار چالش بشوم. همیشه با این آدم ها مشکل داشتم و نوعی یک دختر هایپر بودم. ماجرای علاقم به به تئاتر من از کودکی به همراه پدر و مادرم به سینما و دیدن تئاتر می رفتم ، سال 72 شانزده ساله بودم که فیلم مسافران آقای بهرام بیضایی را دیدم ...
امیرمحمد متقیان: عمو پورنگ پدر معنوی من است | سر و زبان خوبی داشتم
هایی بودم که به استودیو برنامه رفته بودم. در همان برنامه کمی برایشان شیرین زبانی کردم و خوششان آمد و بعد از مدتی تماس گرفتند که بیا. قرار بود یک روز به برنامه عمو پورنگ بروم اما یک روز رفتم و دیگر ماندگار شدم. فکر می کنم حدود 16 سال. فکر می کردم که یک روزی بازیگر شوم اما فکر نمی کردم که به این زودی این اتفاق بیفتد و در کنار نفر اول یک ژانری قرار بگیرم و این برایم دور از ذهن ...
خداحافظی با اعتیاد تا کارگشایی/ هرچی به جزء خجالت کشیدم
در کلاس های طرح، همراهی عوامل اجرایی کمپ برایم قابل تقدیر بود و به استمرار ترک اعتیاد مجاب شدم. *دریافت کارت طلایی از خدا شیک اظهار می کند: معتقدم کمپ ترک اعتیاد و جلسات NA کمک های خوبی می تواند به معتاد یا بهبود یافته ارائه دهد اما چون برخی از معتادان برای تهیه هزینه های کمپ دچار مشکل هستند بعضا انگیزه ترک اعتیاد از آن ها سلب می شود، الان که نزدیک به 2 سال از زمان آخرین ...
وقتی اراده دست به کار می شود/ تولد دوباره!
کارآفرین نمونه، اضافه می کند: دقیقا 16 سالم بود که با مواد مخدر آشنا شدم و این اولین بار مصرف باعث شد که من بعد از یک مدت خیلی کوتاهی به اجبار مصرف افتادم و دیگر به جایی رسیدم که باید مصرف می کردم. یعنی دیگر اینگونه نبود که به صورت تفننی باشد و یا هفتگی و ماهانه باشد، هر روز مصرف می کردم و این هر روز مصرف کردن باعث شد که من پس از سه سال، خیلی از قابلیت های خودم رو از دست بدم. ...
عشق مرده یک زن مشهدی! / سرنوشت او اشکتان را در می آورد
بعد در حالی تیره روزی هایم شروع شد که با پیدا کردن مقداری مواد مخدر در جیب همسرم متوجه شدم او اعتیاد دارد! مانده بودم چه کار کنم چرا که جرئت نمی کردم به پدر و مادرم در این باره چیزی بگویم. حاتم نیز ادعا می کرد با مصرف قرص اعتیادش را کنار می گذارد. به دست و پایش افتادم، التماس کردم تا چراغ این عشق را خاموش نکند اما این حرف ها فقط مختص قصه ها و داستان های عاشقانه بود. حاتم نه ...
مواد در دسترس شماست، احتیاط کنید!
، فروختن دوچرخه ام، فروختن طلاها، فروختن ساعت و کفش، از جیب خودم در واقع داشتم دزدی می کردم و اگر هم کم بود، جیب پدرم هم می زدم؛ اما دست زدن به اسباب و اموال خانه و یا سرقت از مردم رو در شأن خودم نمی دانستم و این کار رو نمی کردم ولی خیلی از افرادی که اجبار به مصرف مواد مخدر دارند حتما دست به سرقت دیگران زدند. اکنون حسن 12 سال است که به قول معروف پاک شده و هیچ گونه مواد مخدر و محرک مصرف نمی ...
سرانجام توبه ای که به شهادت انجامید
.... آمد جلو، سلام کرد و گفت: بروید بپرسید، من دیگر آدم قبلی نیستم. شما بنده خدا هستید. من هم بنده خدا هستم. من به خدای خودم قول دادم، باید بروم. گفتم: الان نمی توانم اعزامت کنم. بگذار فکرهایم را بکنم ببینم. بعد که رفتم، یاد حرف شهید محلاتی افتادم که گفته بود: برادرای گزینش! نکند کسی توی گزینش خدا قبول بشود اما توی گزینش بسیج و سپاه رد . دوباره خواستمش، باید مطمئن می شدم و خیالم کاملا ...
داستان دلخوری دکتر شریعتی
در این سال ها کدورت بین داوری اردکانی و دکتر شریعتی معروف بوده و خیلی ها بارها به آن اشاره کرده اند. درباره این کدورت نوشته است: یک بار که به همت مرد گران مایه فرهنگ ایران ایرج افشار کنفرانس ایران شناسی در دانشگاه مشهد برگزار شده بود، بعد از سال ها دیدار دکتر شریعتی نصیب شد. مشغول سخن گفتن درباره شعر حافظ بودم که دیدم شریعتی از در درآمد. خوشحال شدم و سخن را کوتاه کردم و رفتم کنارش نشستم و پرسیدم ...
مرد جوان دختر مورد علاقه خود را به آتش کشید
به دلیل ارتکاب جرمی از سوی پلیس دستگیر و وقتی آزاد شدم، حس کردم رفتار مهناز تغییر کرده است. به ماجرا مشکوک شده و بعد از بررسی ارتباطات مهناز متوجه شدم در این مدت که در زندان بودم، چند بار با یکی از دوستانم به نام میثم ملاقات داشته و با او بیرون رفته است. سراغ میثم رفتم که او منکر این ارتباط شد و ادعا کرد متوهم شده ام و هیچ رابطه ای بین او و مهناز نیست. حس این که آنها به من دروغ می گویند ...
خبر شهادت مهدی و مفقودی من همزمان به خانواده رسید
روند زندگی خانواده عقیقی در سال 1367 دستخوش اتفاقات زیادی شد. یکی از پسر های خانواده به نام احمد، در تیر آن سال به اسارت دشمن بعثی درآمد و دو ماه بعد، یکی دیگر از فرزندان خانواده به نام مهدی به شهادت رسید. احمد عقیقی تا سال 1369 در اسارت دشمن بود و در این مدت خانواده اش هیچ اطلاعی از سرنوشت او نداشتند. عقیقی خاطراتش از دفاع مقدس و اسارت را در کتابی به نام از ماه نشان تا تکریت نوشته که به زودی منتشر می شود. ...
حافظ کل قرآن کریم شدن بزرگترین افتخار من است
خواهر بسیجی، سیده رباب محمدی، حافظ کل قرآن کریم در گفت و گو با خبرگزاری بسیج از کرج با بیان اینکه قرآن کریم نوری آشکار و روشن است، گفت: قرآن کلام زیبای الهی هست و هرکه آن را فراروی خود قرار دهد به سوی بهشت سوق داده و در دریای رحمت و فضل خدا وارد و به راه مستقیم رهنمون می شود. وی افزود: 12 یا 13 ساله بودم که همزمان با یادگیری روخوانی قرآن کریم و شرکت در کلاس های تفسیر قرآن، به تشویق ...
دکتر کلاهبردار گوش بیماران را می برید
مطالعه کردم و به تمامی رمز و راز آن آشنا هستم. در این مدت چند نفر را فریب دادی؟ 60 زن را فریب دادم و از آن ها کلاهبرداری کردم. از هر نفر بابت عمل جراحی چقدر می گرفتی؟ بستگی به نوع عمل جراحی داشت. معمولاً از 5 میلیون شروع می شد. از قبل هم تحت تعقیب مأموران بودی؟ بله، در دادسرای ناحیه 5 تهران پرونده کلاهبرداری داشتم که به سه سال حبس محکوم شده بودم و تحت تعقیب بودم. در این مدت چطور تونستی با پزشکان و بیمارستان ها ارتباط بگیری؟ من مهر یکی از پزشکان سرشناس را جعل کرده بودم و خودم را جای آن پزشک جازده بودم و با مشخصات و هویت او کار می کردم. ...
تینا آخوند تبار با آهنگ بازی امیر تتلو روی رینگ رفت!
مثل کیسه و میت و ... دارم و روز دوبار تمرین می کنم." تنیس و والیبال در مدرسه والیبالیست بودم و حتی کلاس های مدرسه را می پیچاندم و در حیاط با بچه ها والیبال بازی می کردم بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم به خاطر حجم سنگین درس ها کمی از ورزش غافل شدم اما به محض اینکه شرایط فراهم شد رفتم سراغ تنیس هر هفته دست کم سه روز به باشگاه می رفتم و به خاطر ورزش های مختلف و بدنسازی ...
این که شهید بابک نوری را فقط به خوش تیپ بودن بشناسند، ناراحت کننده است
، نپذیرفته است . من در انزلی ساکن هستم و شهید، زاده و ساکن رشت. قبل از این فقط اسم شهید را شنیده و عکسش را دیده بودم و می دانستم مدافع حرم بوده و به شهادت رسیده است. وقتی به ملاقات پدر ایشان رفتم، کمی با هم صحبت کردیم و به سؤالات ایشان جواب دادم. یک هفته بعد با من تماس گرفتند و موافقت خود را اعلام کردند و این طور شد که من زندگینامه شهید را نوشتم. * در نگارش این کتاب با چه سختی ها و ...
ادای دین به همشهری
50 بار مجروح شده بود. شهید نوری پس از پیروزی انقلاب، راه آهن، محل کار اداری خود را مرکز فعالیت های سیاسی قرار داد. او نخستین هسته مقاومت را در راه آهن با عنوان (کمیته انقلاب اسلامی راه آهن مرکز) به وجود آورد. با پیروی جستن از امام خمینی(ره) که فرمود: کاش من یک پاسدار بودم سال 58 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. مدتی بعد برای فراگرفتن آموزش های نظامی به پادگان امام حسین(ع) اعزام شد ...
4 دهه با عمو قناد
حالا خودم با ایشان همکار شدم. عمو قناد عاشق بچه هاست سپهر قناد، فرزند مجی د قناد یکی دیگر از بازیگران این برنامه است. او نقش پررنگ خورشیدنژاد را بازی می کند و می گوید: پدر همیشه به من می گفت اول درس بخوان و بعد وارد این حرفه شو. من هم در زمینه کارگردانی سینما تحصیل و از سال 88 کار کودک را با آهنگسازی آغاز کردم. عروسک گردانی را هم تجربه کردم و حالا هم بازیگر این برنامه هستم. فکر ...
گفتگو با نادیا شایسته، تولیدکننده قطعات خودرو که بعد از فوت همسرش حرفه اش را ماندگار کرد
آن روز شوم در خانه منتظر همسرش بود. حتی چای دم کرده بود تا وقتی بر می گردد مثل همیشه با لبخندی خستگی اش برطرف شود، اما خبر مرگ روزهایش را خاکستری کرد. بعد از مدتی، با خودش خلوت کرد. باید تکلیف کار را روشن می کرد. سال 90 همسرم فوت کرد و آن زمان به این نتیجه رسیدم که فروش این مجموعه یا سرمایه گذاری در جایی غیر از این کار درست نیست، چون خیلی برای به دست آوردن آن سختی کشیده بودیم. ما همه روز های خوب ...
خوابی از دوران کودکی شهید که بعدها تعبیر شد
که نیمه شبی به خانه آمدم، دیدم اوضاع خانه پریشان است. گفتند وقت زایمان همسرت رسیده. حسن هفت ماهه به دنیا آمد؛ به همراه یک قل دیگر که به دلیل نارس بودن از دنیا رفت. حسن زنده ماند، اما خیلی نحیف و کوچک بود و چند روزی در دستگاه ماند تا به وضعیت مطلوب برسد. آن زمان اوج بمباران های اهواز بود و بعثی ها به شدت شهر را بمباران می کردند. بعد ها در سال های 68 و 69 به تهران منتقل شدم. عمده دوران ...